سبک زندگی بهعنوان مفهومی که ساحتهای گوناگونی از زندگی بشری را در بر میگیرد، اصولاً موجودیت خود را در بستر شهر تعریف کرده است و همراه با آن در حال تغییر و تحول است.
بهعبارت دیگر مفهوم سبک زندگی از دل شهر و شهرنشینی سر بر آورده و در یک رابطهی متقابل با آن قرار دارد. در نتیجه پرداختن به جنبههای مختلف زندگی شهری انسان و تأثیرات آن بر نوع رفتار او، مقولهای مهم قلمداد میگردد.
در جهت تحلیل درست شرایط امروز، به منظور بهدستآوردن قدرت تحلیل و ایجاد تغییر در ساختارهای شهر، نیاز است تا فراز و نشیبهای روند ایجاد شهر، و توسعه و بسط مفاهیم مختلف در آن، در یک نگاه اجمالی مورد بررسی قرار گیرد. در این بررسی سعی بر این است تا عواملی که در شکلدهی به شهر و ساختار آن در دورههای گوناگون تاریخی مؤثر بودهاند، برشمرده شود. این عوامل به ما تصویری شفاف از عملکرد و فرم شهر در دورههای مختلف ارائه خواهد داد که به منظور بازنگری در شرایط موجود شهرهای کشور، یاریرسان خواهند بود. لازم به ذکر است در تمام این دورهها به ویژه دوران انقلاب صنعتی و دوران مدرن، نظریات گوناگون و متعددی، چه در تکمیل و چه در رد جریان غالب، وجود داشته که موفق نشدهاند تأثیر عمیقی بر شهر بگذارند در نتیجه در این نوشته به این جریانات پرداخته نخواهد شد.
شهر در تمدنهای اولیه
پیدایش پدیدهی شهر، همزمان با پیدایش سکونتگاههای اولین تمدنهای بشری قابل تصور است. سکونتگاههایی که تمدن نام گرفتن خود را مدیون خودِ شهر و اجزاء آن هستند. بر اساس مطالعات و تحقیقات موجود، شهرهای این تمدنها مکانگزینی و ساختار شکلگیری خود را بر اساس دو عامل تعریف میکردهاند. عامل اول، عامل طبیعی و زیستی است که نمودی از نیازها و سبک و روش امرار معاش مردمان آن سرزمینها بوده و میتوان آن را «دسترسی مستقیم به آبهای جاری» نامید. بر همین اساس پنج تمدن اولیه بینالنهرین، مصر، هند، چین و آمریکای جنوبی و مرکزی، همگی تمدنهای رودخانهای نام گرفتهاند و مایحتاج خود را غالباً از طریق کشاورزی تأمین مینمودند. عامل دوم که بیشتر بر روی عناصر موجود در شهر تأثیرگذار بوده و میزان اهمیت و نوع مکانگزینی این عناصر را تعیین میکرد «اعتقادات مذهبی و آداب و رسوم دینی و آیینی» بوده است. مفهوم ماندالا در تمدن هاراپا در هند، نمونهای از تسلط این عامل است. این مفهوم در واقع فرمی است که بر اساس اعتقادات کاهنان، دنیای پدیدهها تابع آن، و همچنین تصوری از قوانین حاکم بر جهان است. کاهنان، شهرهای این تمدن را براساس این اشکال، شکل میدادهاند و مکان قرارگیری عناصر شهر را نیز تعیین مینمودهاند. این دو عامل در کنار هم و با قوت و ضعفهایی که داشتهاند، تعیینکنندهی روش زیست و همچنین نوع تعاملات اجتماعی و حتی شکل کالبدی شهر بودهاند. اگر بخواهیم از میان این دو عامل، عاملی را به عنوان عامل مسلط برگزینیم، اعتقادات مذهبی به دلیل نقش مدیریتی خود در شکلدهی روابط اجتماعی و تصمیمگیری در مورد ارکان و اجزاء شهر، در مرکز توجه قرار خواهد گرفت.
شهر در تمدن یونان
با پیدایش تمدن یونان در شبه جزیره بالکان در جنوب اروپا، شاهد پیدایش عوامل متفاوتی در شکلگیری شهر در مقایسه با تمدنهای اولیه هستیم. شهرهای تمدن یونانی حاصل تعامل سه عامل میباشند. عامل اول ربالنوعهای گوناگون و متعدد یونانی است که هیبتی انسانی داشتهاند و پرورش یافتهی زندگی شهری هستند. به منظور ارج نهادن به این خدایان، پرستشگاهها و زیارتگاههای گوناگونی در شهرها ساخته میشد و مراسم و آیینهای مرتبط با این خدایان، بخشی تفکیکناپذیر از زندگی شهری شهروندان یونانی بود. عامل دوم عامل اقتصادی است که نوع و شیوه کسب درآمد و امرار معاش یونانیان را مشخص میکرد. به دلیل نامساعد بودن اقلیم و پتانسیل زمین جهت کشاورزی و در مقابل، وجود منابع زیاد مواد معدنی، یونانیان روی به تجارت دریایی با تمدنهای دیگر جهان آوردند، که این خود، عامل اصلی در شکلگیری شهرهای این تمدن در سواحل دریاها بوده و نقش تعیینکنندهای بر سبک زندگی آنان میگذاشته است. عامل سوم که بیشتر در دوران کلاسیک یونان خود را بروز داده، سیستم اداره دولتـشهرها یا همان «دموکراسی» است. در این سیستم ـبرخلاف حکومتهای پادشاهیـ شهروندان در حکومت نقش داشتهاند و ادارهی شهر را با تشکیل شورایی بر عهده میگرفتند. البته ساکنان شهر در این تمدن به سه گروه بردگان، غیربومیان[1] و شهروندان[2] تقسیم میگردیدند و از میان آنها تنها مردان طبقه شهروند، حق عضویت در شوراها و ادارهی شهر را داشتهاند.
پسران این طبقه برای ایفای نقش در آیندهی شهر و کشور مهارتهای خواندن، نوشتن، حسابکردن، نواختن موسیقی، ورزش و علم خطابه را میآموختند تا طبق اعتقاد یونانیان، هم جسم و هم فکر خود را پرورش دهند. در واقع بهصورت کاملاً واضحی این گروه سبک زندگی متفاوتی نسبت به دیگر مردم یونان داشتهاند. این عامل ایجاب میکرده است تا به منظور سهولت تشکیل شوراها و تداوم آنها، بناها و فضاهایی ساخته شود که شهروندان در آن جمع شوند و شروع به مباحثه و تبادل اطلاعات نمایند، لذا فضاهایی میدان مانند به نام «آگورا» شکل گرفت که اغلب بدنههای آنها را بناهایی با کاربریهای عمومی و تجاری شکل میداده است. میتوان گفت دلیل شکلگیری فضاهای شهری فعالیتهای مردانه بوده و زنان دلیلی برای حضور در این فضاها نداشتهاند و تقریباً همهی اوقات خود را در خانه به خانهداری میگذراندهاند. از میان این سه عامل آنچنان که از میان منابع متعدد مشخص است، سازوکار «دموکراسی» نقش تعیینکنندهای را بر عهده داشته و تصمیمات نهایی جهت شکلگیری روابط اجتماعی و ساختار و کالبد شهر از این طریق اتخاذ میشده است. شاهد این تسلط و قدرت دموکراسی در مقابل عامل دین و مذهب، کاهش رونق محدودهی مقدس (آکروپولیس) در مقایسه با آگورا و در مقابل عوامل طبیعی و اقتصادی، ساخت شهرهای جدید شطرنجی، جهت سکونت مهاجران است که طرح آن بر شرایط طبیعی و پستی و بلندیهای محل تحمیل میگردد و در تمام پهنهی سرزمینهای فتح شده به یک شکل ساخته میشدند. شاید بتوان گفت اولین نمونه از تحمیل نوع خاصی از سبک و روش زندگی غیرِبومی، بر سرزمینهای دیگر، به وسیلهی همین شهرها صورت گرفته است. سبکی که در زمان سلوکیان بر سرزمین ایران نیز تأثیر گذاشت.
شهر در تمدن روم
شهر و ساختار آن در تمدن روم بر اساس چهار عامل شکل میگیرد. سه عامل اول همان عوامل شکلدهندهی شهرهای یونانی البته با تغییراتی در آنها است. از جمله اینکه بر تعداد خدایان رومیان افزوده گردید و از حالت جسمانی به ارواح تغییر ماهیت دادند. این تعدد خدایان باعث افزایش تعداد معابد در سطح شهرها گردید. همچنین بهدلیل وجود زمینهای قابل کشت در تمدن روم، نقش تجارت نسبت به تمدن یونانی کمرنگ گردید و جای خود را به کشاورزی داد. از طرف دیگر، سیستم ادارهی شهرها در این تمدن با پادشاهی آغاز گردید، با سیستم جمهوری و مجلس سنا ادامه پیدا کرد و در نهایت به امپراتوری ختم شد. با این وجود میتوان گفت این تغییرات دگرگونی اساسی در ساخت و کالبد شهر ایجاد ننمود و تنها همان عناصر و عوامل یونانی با قوت و ظرافت بیشتری شکل و گسترش یافتند. شاکله اصلی شهرهای تمدن رومی را همین سه عامل شکل میداده ولی عامل چهارمی که به نوعی بر این سه عامل سوار گردید، پیشرفتهای علمی حاصلشده در این تمدن بوده است. نمود این پیشرفتها ظهور و گسترش طاق ضربی در معابد و فضاهای شهری، اضافه شدن شبکه آبرسانی، شبکه فاضلاب، ایجاد مسکنهای چند طبقه و ساختهشدن نوشهرهایی با نام «کاسترا» به عنوان پادگانهای نظامی در سرزمینهای فتح شده است. این کاستراها در عمل نقشی بودند که رومیها بر فتوحات خود میزدند.
شهر در قرون وسطی
قرون وسطی از نظر شهر و شهرنشینی به دو بازه تقسیم میگردد. دوران اول دوران تسلط سازوکار فئودالی بر بیشتر سرزمین اروپا است. در این بازه مردم مجبور به کار در زمینهای فئودالها جهت امرار معاش خود هستند. در نتیجه شهر و شهرنشینی به حضیض رفته و غلبه با شیوهی زندگی روستایی است. از حدود سال 1200 میلادی شهرها با عمل کرد غالب تجاری، شروع به شکلگیری میکنند و این دوران دوم شهرنشینی در قرون وسطی است. با شکلگیری هستهی اولیه شهرها، «سرف»ها یا همان کارگران فئودالها، به دنبال شرایط بهتر اقتصادی و اجتماعی که به کمک تجارت و صنایع کوچک وابسته به آن به دست آمده بود، ، شروع به مهاجرت میکنند. میتوان گفت که در واقع شهرها در اعتراضی به سیستم فئودالی رشد و گسترش مییابند. شکلگیری حقوق مدنی مدون و دو ارگان شورای شهر و شهرداری جهت اداره شهر، در واقع پاسخی بود به نارضایتیهای موجود در دوران فئودالی. در نتیجه عواملی که در شکلدهی شهرهای قرون وسطی ایفای نقش میکنند به چهار دسته تقسیم میگردند: عامل اول «زندگی بر اساس تجارت» است. این عامل در درجهی اول محل شکلگیری شهرها را در تقاطع راههای ارتباطی تعیین میکند و در درجهی بعد نوع تعاملات افراد در شهر را متفاوت از سازوکار فئودالها سامان میدهد.
یکی از نمودهای کالبدی این عامل، خیابانها و میادین تجاری در شهر است که محملی جهت خرید و فروش اجناس فراهم مینمود و نمود دیگر آن تشکیل اتحادیههای مردمی بازرگانی[3] جهت ادارهی امور مربوط به اصناف است. عامل دوم «تلاش جهت کسب حقوق مدنی» است. این عامل نمود خود را به وسیلهی دو عنصر بروز میدهد. عنصر اول حصار شهر است که در واقع هم کاربرد دفاعی در مقابل حملهی احتمالی فئودالها داشته و هم مرز شهر و حوزهی استقلال آن را مشخص مینمود. وجود این حصار خود موجب فشردهشدن شهرهای قرون وسطی و به تبع آن، رشد عمودی شهرها در حد ساختمانهای چهار و پنج طبقه گردید. عنصر دوم، سازوکار شورای شهر و شهرداری است که بهنوعی شبیه به دولتـشهرهای یونانی عمل میکرده و تمام تصمیمگیریها در مورد شهر را به عهده میگرفت. این عنصر، عنصر اصلی و هماهنگکنندهی عوامل و عناصر دیگر است. عامل سوم «مسیحیت کاتولیک» است. حاکمیت فکری همهجانبه کلیسای کاتولیک و وجود این تصور که پاپ نمایندهی خدا در زمین است، باعث میگردید تا در همهی شئونات زندگی، قدرت تأثیرگذاری عمیقی پیدا کند. کلیسا هم خود بهعنوان عنصری مستقل و مهم و هم بهعنوان ادارهکنندهی مدارس و بیمارستانها نقش بهسزایی در شکلگیری و توسعهی شهر داشته است. ساختمان و بنای کلیسا در سرتاسر قرون وسطی و بهویژه در اواخر آن، به پراهمیتترین و با شکوهترین بنای شهر تبدیل میگردد. میتوان گفت که قوانین و آموزههای کلیسا برای همهی شئون زندگی تعیین تکلیف مینموده و قدرت ایجاد تغییرات اساسی را داشته است. عامل چهارم که میزان تأثیرگذاری آن غیرقابل چشم پوشی است، «تلاش جهت بهبود شرایط زیستی زندگی» است. این عامل خود را در باغسازیهای تعدادی از شهرهای این دوره نشان میدهد.
شهر در رنسانس
اومانیسم بهعنوان عامل اصلی شکلدهنده به شکل شهر رنسانسی، در مقابل خدامحوری کلیسای کاتولیک قد علم کرده و در لایههای مختلف زندگی انسان اروپایی تأثیر خود را میگذارد. در مرکز عالم قرار گرفتن انسان در این جنبش، آثاری را نیز در شکل و ساختار شهر در پی داشته است. کشف پرسپکتیو بهعنوان دید به محیط زندگی از دید ناظر (انسان)، باعث اهمیت یافتن عنصر خیابان در رنسانس گردید تا حدی که یکی از وجوه تمایز شهرهای رنسانسی از شهرهای دیگر، همین خیابانهای طولانی و با پرسپکتیو قوی است. عنصر دیگری که اهمیت زیادی در ساختار شهر پیدا کرد، فضاهای بسته و یا همان میادین هستند. هماهنگکردن شکل کلی و عناصر بدنهها و کفسازی و نظم و نسقدادن به آنها در میادین موجود و ایجاد میادین جدید که محلی برای مراودات بهتر و بیشتر مردم (انسان) محسوب میشد، در راستای همین اهمیت، معنا مییابد. در واقع شهر آرمانی رنسانسی، دغدغهای بیپایان برای به حاکمیت رساندن «خرد»، «تناسبات» و «هندسه» بر شهر و فضاهای آن داشت. در نتیجه در دو عنصر خیابان و میدان، بهکارگیری تقارن بهعنوان یکی از اصول طراحی فضاهای شهری رنسانس ـکه گاهی بهصورت افراطی از آن استفاده میگردیدـ نمود بسیار زیادی دارد. شبکهی شطرنجی در توسعههای جدید شهرها به کار گرفته شد تا راهحلی جهت فرار از شبکه متراکم و پیچدرپیچ موجود در شهرهای قرون وسطی باشد. این شبکهی شطرنجی به همراه حصارهای چند لایهی هندسی اطراف شهر، بهوضوح در طرحهای شهرهای آرمانی هنرمندان رنسانسی قابل مشاهده است.
شهر در دوران انقلاب صنعتی
شهر در این دوران کاملاً تحت تأثیر صنعت بود. عامل صنعت، سبب تغییر اساسی چهارچوب سنتی شهرها شد: تغییر اول ایجاد عملکردهای گوناگون و جدید در شهر، بهویژه شکلگیری صنایع بود. با اختراع ماشین بخار در انگلستان و به کارگیری آن در صنایع ریسندگی و بافندگی در شهرها، دستیابی به درآمدی بیشتر با صرف هزینه و زمان کمتر میسر گردید. گسترش این صنایع در شهرها خود باعث انفجار جمعیتی در اثر مهاجرت بسیار زیاد روستاییان به شهر، جهت کار در کارخانه و کسب درآمد بیشتر گردید. خانههای شهری کارگران در محلههایی که خودبهخود رشدکنندهاند، در مجاورت کارخانهها شکل گرفت و محلههایی فشرده، بینظم و فاقد هرگونه امکانات بهداشتی پدید آمد. این شرایط در واقع باعث افزایش روز افزون شکاف طبقاتی میان کارگران مهاجر و شهروندان ساکن شهر میگردید (شکلگیری محلهی کارگران و محلهی کارخانهداران و سرمایهداران). همزمان شاهد شکلگیری عملکردهای خدماتی با مقیاس بزرگ جهت پاسخگویی به جمعیت انبوه شهری هستیم، عملکردهایی مانند هتلها و مغازههای بزرگ. تغییر دیگری که صنعت با پیشرفت روزافزون خود به وجود آورد، در اختیار قراردادن نوع جدیدی از حمل و نقل با استفاده از کارخانجات ذوب آهن بود. راهآهن عنصر دیگری است که شکل شهر را تحت تأثیر خود قرار داده و به نوعی حصارهای طبیعی زمان و مکان را با چالش مواجه کرد. نابسامانیهای موجود در شهر صنعتی، تعدادی از نظریهپردازان را بر آن داشت تا راهحلهایی را جهت بهبود شرایط ارائه دهند، این راهحلها در اغلب موارد به صورت محدود، فقط در چند شهر خاص به اجرا درآمد، مانند ایدهی باغشهر ابنزرد هاوارد، شهرصنعتی تونیگارنیه، شهر سالم ریچاردسن، طرحهای ترافیکی اوژنهنارد و طرحهای جامع برلاگه. ایدهی تعدادی از این طرحها مدتها بعد و بهویژه پس از جنگ جهانی دوم مورد استقبال نظریهپردازان قرار گرفت و با تغییراتی در آنها به مرحله اجرا رسید.
شهر پس از جنگ چهانی دوم
دوران مدرن به تعبیر تعدادی از نظریهپردازان از شروع انقلاب صنعتی آغاز میگردد. اما نمودهای عینی نظریههای شکلگرفته در اواخر انقلاب صنعتی، عملاً پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945، پدیدار گشت. گرایشهای متعددی در این دوران وجود دارد ولی در مورد معماری و شهرسازی میتوان کل اتفاقات را زیرمجموعهی شعار اصلی معماری مدرن خلاصه کرد: «فرم تابع عملکرد است». نمودهای تکیهی کامل به عملکرد در همهی شئون تأثیرگذار بر ساختار شهر شامل: منطقهبندی شهرها بر اساس چهار کارکرد سکونت، کار، تفریح و رفتوآمد؛ شکلگیری طرحهای جامع در جهت سروسامان دادن به عملکردهای شهر در مقیاسهای مختلف، استانداردسازی، تولید انبوه، سادگی و جهانشمولی عناصر و عوامل ساخت مسکن و شهر، دیده میشود. مرکز شهر بهعنوان نماد پراهمیتترین کاربری، خود را کامل در اختیار مراکز اداری و تجاری قرار میدهد تا گفتمان کلی شهر مدرن، بر پایهی اقتصاد شکل گیرد. محل اتکا همهی این تغییرات در بعد کالبدی، قدرت و ابزاری بود که تکنولوژی با پیشرفت پرشتاب خود در اختیار معماران و شهرسازان قرار میداد. این ابزار قدرتمند باعث گردید نظریهپرداز مدرن، خود را بهطور کامل از میراث عظیم معماری و شهرسازی گذشته جدا کند و چشم خود را بر واقعیات موجود در ساختار وجودی انسان و همچنین وجود فرهنگها و گرایشات مختلف در اقصی نقاط جهان ببندد و نسخهای واحد و در عین حال ناقص را برای همهی انسانهای کرهی زمین تجویز نماید. این نوع نگاه باعث بهوجود آمدن سبکی به نام سبک بینالملل گردید که با سرعت زیادی در همهی جهان گسترش یافت. این سبک با توجه ویژه به وجوه عملکردی زندگی (آسایش) و کمّیکردن آنها، تمام عناصر و اجزا سازندهی شهر را تحت تأثیر و سیطرهی خود قرار داده و مباحث کیفی (آرامش) از قبیل زیباییشناسی و هویت را نادیده گرفت.
شهر مدرن در سیر رشد و تکامل خود چرخشی نسبت به مواضع قبلی خود پیدا میکند، ولی عملاً در چهارچوبهای مدرن روند خود را ادامه میدهد. در یک عبارت کلی، شهر اوقات فعالیت دوران مدرن اولیه، به شهر اوقات فراغت تبدیل میگردد. فضاهای عمومی نقش مهمی پیدا میکنند و جامعه تبدیل به یک جامعه مصرفی میشود. خیابانها و راستههایی که زمانی بقالها ، قصابها، نانوایان، ابزارفروشان و حرفهمندان صنایع کوچک به عرضهی کالاهای خود در آنها میپرداختند، اکنون محل تجارت شمار زیادی فروشگاههای لباس مد روز، رستورانها، کافهها، مغازههای عمدهفروشی، نمایندهی شرکتهای سازنده دوربینهای فیلمبرداری و عکاسی، کامپیوتر، وسایل صوتی و تصویری، بانکها، شرکتهای وامپرداز و آژانسهای مسافرتی شده است. همچنین هویت و استعدادهای محلی در امتزاج با سرمایهداری و مصرفگرایی مورد توجه مجدد قرار میگیرد و گفتمان استانداردسازی کنار گذاشته میشود. شهر در این دوره کاملاً تابع اقتصاد سرمایهداری و شرکتهای خصوصی شکلگرفته و توسعه مییابد.
شهر در دوران پیش از اسلام در ایران
شهر ایرانی قبل از اسلام در ابتدای پیدایش، متأثر از تمدن بینالنهرین شکل میگیرد و گسترش مییابد. در حقیقت در دوران تمدن مادی و سلسله هخامنشی، شاهد شکلگیری «شهرـمعبد» و «شهرـقدرت» (سبک پارسی) هستیم. در ادامه، شهر ایرانی با هجوم یونانیان مواجه میشود و نوعی تحمیل سبک شهرسازی و سبک زندگی را بهویژه با ساخت نوشهرهای متعدد شاهد هستیم. شهر در این دوره امتزاجی است از مفاهیم دولتـشهر یونانی و شهرـقدرت سبک پارسی. در ادامهی این روند و با از میان رفتن آخرین سرداران یونانی، شهر توسط دولت قدرتمند اشکانی به نوعی به ساختار شهرهای سبک پارسی باز میگردد. تفاوت اصلی سبک پارتی که در زمان اشکانیان شکل میگیرد و در زمان ساسانیان ادامه مییابد با سبک پارسی، در توجه به مناطق پیرامونی شهرها و اعمال قدرت شهر بر آنهاست. در مجموع ساختار کلی شهر ایرانی در قبل از اسلام با وجود فراز و نشیبهایی که دارد بدین قرار است: اول دژ حکومتی که محل کاخها، معابد، تأسیسات نظامی و اداری و خزائن و انبارهای آذوقه و اسلحه است. دوم شهر میانی که محلات مسکونی اقشار قدرتمند و صاحب نفوذ، بازار و میدان[4] در آن شکل میگیرد. سوم شهر بیرونی که محل زندگی مردم عادی است و خارج از حصار شهر قرار دارد.
شهرها متناسب با چند عامل شکل میگرفتند: عامل اول راههای ارتباطی است که محل شکلگیری شهرها را تعیین میکرده است. عامل دوم طبقهای به نام روحانیون بودند که عملاً نقش تعیینکنندهای در شکلگیری شهر نداشتند و عمدتاً از طریق اعمال نظرات خود در ساختار قدرت بر شهر تأثیر میگذاشتند. عامل سوم و مهمترین عامل تأثیرگذار، که بیشترین تأثیر را بر ساختار شهر و جایگیری عناصر و اجزاء آن میگذارد، همان نظام طبقاتی حاکم بر افکار و عقائد ایرانیان قبل از اسلام است. این عامل تقسیمات و تمایزات اصلی شهر را تعیین میکرده است.
شهر در دوران اسلامی در ایران
شهر ایرانی پس از ورود اسلام به آن، تغییرات واضح و مشخصی را پذیرا میگردد. اولین و مهمترین آن در هم شکستن نظام منطقهبندی موجود در شهرها است که بر اساس نظام اجتماعی طبقاتی ایجاد شده بود. در این تغییر، مرز میان سه بخش شهر برداشته شده و شهر بیرونی که محل استقرار اقشار خارج از طبقات ممتاز اجتماعی بوده، اهمیت زیادی مییابد. شهر ایرانی در کلیت ساختار خود پس از طی مراحل مختلف در نهایت در مکتب اصفهان در دوران حکومت صفویان به پختگی میرسد.
ساختار شهر در این دوره شامل چند عنصر اصلی است: اول مسجد که بهعنوان نماد اصلی شهر اسلامی از زمان تشکیل حکومت اسلامی در شهر مدینه، تا این زمان نقشی پررنگ داشته و روز به روز بر اهمیت آن افزوده میشد. مسجد بهعنوان مهمترین عنصر کالبدی اسلام در شهر، مرکز شهرها را برای شکلگیری و حضور خود انتخاب مینمود و مرتفعترین عنصر شهر بود.
دوم بازار که عمومیترین فضای شهری و ستون فقرات شهر محسوب میشد. بازار به دور مسجد و مدرسه میچرخد و آن را در بر میگیرد. این در هم تنیدگی نمادهای دین و اقتصاد، یکی از وجوه تفاوت شهرهای اسلامی با شهرهای اروپایی است، تفاوتی که از همه جانبهبودن دستورات اسلام در مقابل دستورات مسیحیت کاتولیک نشأت میگیرد.
سوم محلات مسکونی شهرها در دوران اسلامی است. با گسترش شهر اسلامی، کمکم روستاییان شروع به مهاجرت کرده و بدین وسیله محلات مختلف شهر، شکل میگرفتند. محلاتی که وجه تمایز آنها از یکدیگر یا عوامل قومیتی بودند، یا عوامل مذهبی و یا شغل اهالی ساکن در آنها. هر محله، خود واحدی منسجم بوده که ساکنان آن براساس یکی از عوامل پیشگفته کنار هم جمع میشدهاند. چهارم میدان است. میدان اصلی شهر که در مرکز شهر واقع میشد محل اصلی تجمعات و همچنین نقطهی کانونی اتصال عناصر مختلف مذهبی، اقتصادی و حکومتی بود مانند میدان نقش جهان اصفهان. میدانهایی نیز در مقیاس کوچکتر در هر محله وجود داشت که اصلیترین فضای تعاملی در محله محسوب میگردید. پنجم گذرها بوده است. اصلیترین وظیفهی گذرها، ارتباطدادن عناصر مختلف شهری بوده است. در عین اینکه فضای تعاملی نیز محسوب میگردیدهاند.
نکته مهم در مورد گذرها، وجود سلسله مراتبی از گذرهای عمومی، نیمه عمومی، نیمه خصوصی و خصوصی بوده که تابعی از اصل محرمیت در اعتقادات دینی اسلام بوده است. در مجموع عوامل اصلی تأثیرگذار بر شهر را میتوان بدین صورت برشمرد:
1- دین اسلام بهعنوان اصلیترین عامل
2- اقتصاد بهعنوان قلبتپندهی شهر
3- تعاملات اجتماعی بهعنوان شکلدهنده فضاهای ایستا و پویا.
شهر در دوران معاصر ایران
شهر ایرانی با شروع سفرهای پادشاهان قجر به اروپا، سفر سریع خود را در جهت شباهت هر چه بیشتر به شهرهای اروپایی آغاز نمود و این سفر تا امروز با فراز و نشیبهایی ادامه دارد. در واقع این تغییرات تحت تأثیر زرقوبرق اروپا، با الگوبرداری صرفاً شکلی از شهرهای غربی آغاز گردید، ولی اتفاقی که در ادامه بروز نمود، شکلگیری سبک زندگی غیربومی تحت تأثیر ناخودآگاه این تغییرات بوده است. خیابانهایی با مغازههایی در دو سمت آن، در مدت زمان کوتاهی جای بازار را میگیرد. این تغییر کالبدی، سبک خرید و فروش، مصرف و حتی گذران اوقات فراغت را متحول میکند. با ورود یکباره اتومبیل، خیابانهای مستقیم و منقطع، بافت کهن را در هم مینوردند و الگویی برای محلات جدید میگردند. این حرکت یکی از عواملی است که مفهوم محله و انسجام آن را به کلی از بین میبرد. شهرها به سرعت گسترش یافته و کلان شهرها پدیدار میگردند. به دلیل این گسترش، ساکنان شهر از یکدیگر فاصله زیادی گرفته و از حالات و احوال یکدیگر خبر ندارند. آپارتماننشینی به عنوان سبکی جدید از سکونت، گسترش وسیعی مییابد. شهر به دو ناحیهی بالاشهر و پایین شهر تقسیم میگردد. نقش مساجد که زمانی مهمترین عنصر شهر به حساب میآمدند بسیار کمرنگ میشود. توسعهی آتی شهر بر اساس الگوی طرحهای جامع اروپایی برنامهریزی میگردد. بهصورت خلاصه، آنچه تمام بایدها و نبایدهای شهر را تعیین میکند چیزی نیست جز سبک بینالملل. سبکی که متناسب با دید مدرنیستی، همهی انسانها را فارغ از فرهنگ، ملیت، قومیت و مذهب دارای یکسری نیازهای ثابت فرض کرده و در همهجا یک نوع پاسخ به آن میدهد.
شهر در واقع نقش ظرفی را برای موضاعات گوناگون سبک زندگی بازی میکند. شکل این ظرف به هر صورتی باشد قطعاً بر شکل و کیفیت مظروف تأثیر قابل توجهی خواهد گذاشت. در نتیجه پرداختن به موضوع شهر و عوامل تأثیرگذار بر آن، اهمیتی صدچندان مییابد.
عوامل مختلفی که در شکلدهی به ساختار شهر در دورههای مختلف تاریخی تأثیرگذار بودهاند، حاصل تجربههای متعدد بشر در این کرهی خاکی است. به نظر میرسد تکتک این عوامل همچنان نیز بر شهر تأثیرات خود را میگذارند، ولی نکتهی مهم جهت رسیدن به یک الگو مناسب این است که در به کارگیری این عوامل، باید اولویتها تعیین شود و سهم مناسب هریک برای نقشآفرینی در شهر مشخص گردد.
منابع
- جهانشاه پاکزاد، 1389،تاریخ شهر و شهرنشینی در اروپا، انتشارات آرمانشهر
- جهانشاه پاکزاد، 1388، سیر اندیشهها در شهرسازی 1، شرکت عمران شهرهای جدید
- جیمز موریس، ترجمه راضیه رضازاده، 1388، تاریخ شکل شهر تا انقلاب صنعتی، انتشارات دانشگاه علم و صنعت
- سید محسن حبیبی، 1383، از شار تا شهر، انتشارات دانشگاه تهران
- مرتضی هادی جابری مقدم، 1384، شهر و مدرنیته، فرهنگستان هنر
- محمود توسلی، 1371، اصول و روشهای طراحی شهری و فضاهای مسکونی در ایران، مرکز مطالعات و تحقیقات معماری و شهرسازی ایران
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.