X

در تقبیح و ستایش سـیاست

در تقبیح و ستایش سـیاست -
امتياز: 5.0 از 5 - رای دهندگان: 2 نفر
 
شماره سوم (50-51)
سرمقاله شماره سوم (50-51)

شهر سیاسی

امروزه در کشور ما کم‌و‌بیش همه چیز سیاسی شده است. هر کاری که صورت می‌گیرد یا سیاسی است یا به سیاسی‌کاری تعبیر می‌شود. برای سیاسی بودن کارها هم همین کافیست که از آن‌ها تعبیر سیاسی ‌شود. البته تعبیر سیاسی نمودن از کارها بدتر از سیاسی‌کاری است؛ چرا که از اثر کارهای درست هم می‌کاهد. تلقی و تصور سیاسی بودن امور این جهت‌گیری را به آن‌ها تحمیل می‌نماید. از فوتبال تا صنعت، از آموزش و پرورش تا دانشگاه، از شهرسازی تا سینما و ... همه، کار سیاسی می‌کنند یا نگاه سیاسی دارند. گویا سیاسی‌کاری به مثابه شرّی است که به آن دچاریم و گریزی از آن نداریم و اقتضاء شرایط کنونی ماست.

اما مگر سیاست به حل مسأله نمی‌پردازد؟ پس چرا تعبیر کار سیاسی‌ در نظر ما نسبتی با حل مسأله ندارد و صفتی مذموم است؟ نه اینکه سیاسی بودن، کاری با مسأله نداشته باشد، بلکه در دور ناقصش، فرازی از مسأله دارد اما فرودش در حل مسأله نیست.

دختران شهر ما از تهاجم فرهنگی در مدرسه، خیابان و خانه، از طریق بلوتوث و اینترنت و پوشش رنج می‌برند و وزیر آموزش و پرورش هم در فکر تدارک سند تحول در آموزش و پرورش است. اما گفته می‌شود که این سند تحول نه برای رفع این رنجها، بلکه برای بالا بردن بیلان کاری، به عنوان ابزاری سیاسی جهت داشتن امتیازی در انتخابات ریاست جمهوری است؛

شهروندان می‌خواهند شهری بدون ترافیک، آرام، امن و زیبا داشته باشند. شهردار هم می‌خواهد شهری زیبا و امن و بااخلاق و پاک بسازد. ولی گفته می‌شود که این کارآمدی نه برای صلاح شهر بلکه برای انتخابات ریاست جمهوری است؛

شهر ما فقیر زیاد دارد. آقای خیّر، در امور خیریه شهر شرکت می‌کند. می‌گویند می‌خواهد در انتخابات مجلس شرکت کند؛

درک جایگاه رهبری و کلام رهبر برای وحدت مسئولان بسیار ضروری است. نماینده‌ها هم از دو جناحِ مخالف برای نشان دادن این درک، در مجلس روضه‌ی بیتِ رهبری در کنار رهبر انقلاب شرکت می‌کنند. ولی می‌گویند برای انتخابات بعدی می‌خواهند مشروعیت و مقبولیت کسب نمایند؛

  یکی از بستگان امام (ره) از اخلاق در سیاست به عنوان ویژگی امام (ره) صحبت می‌کند؛ اما می‌گویند بیشتر برای تخریب جریانی سیاسی است تا یاد و تذکر ویژگی‌های امام(ره)؛

صدا و سیما بازخورد برنامه‌های خود را نشان می‌دهد. می‌گویند برای پاسخ دادن به شبهات سیاسیون است تا ارزیابی برنامه‌های خود؛

خیّر مدرسه‌ساز، مدرسه می‌سازد. می‌گویند به دنبال امتیاز سیاسی-اقتصادی برای تجارت خود از نماینده‌ی مجلس و رئیس جمهور است؛

یکی از ورزشکارانِ بنام در بستر بیماریست. بسیاری از سیاسیون به دیدار او می‌روند. اما تلقی این است که برای وضعیت سیاسی خویش، می‌خواهند مقبولیت بسازند.

این‌ها مثال‌هایی از مسائل سیاسی‌شده‌ی اطرافمان است که تعبیر سیاسی، شرایط سیاسی بودن آن‌ها را می‌سازد.

اما چرا غالب امور ما سیاسی شده است؟ چرا ما به سیاسی‌کاری گرفتار شده‌ایم؟ آیا ریشه‌یابی آن در مصلحت‌اندیشی، منفعت‌‌‌طلبی و خودخواهی فاعلین، تقلیل مسأله نیست؟ درست است که فعلِ فاعل مناسبات را می‌سازد اما نظمِ مناسبات اجتماعی و شرایط عمل را فاعلین طراحی نمی‌کنند. صحیح است که این فاعلین هستند که دست به سیاسی‌کاری می‌زنند اما آیا شرایط هم می‌تواند امکان اینگونه رفتارها را بیشتر یا کمتر نماید؟ اگر این‌طور باشد که فاعل در شرایطی عمل می‌کند، آن شرایط چیست؟ مسلم، مناسبات و سازوکارهای اجتماعی از جمله‌ی این شرایطند؛ اما آیا خود این مناسبات و سازوکارها محصور در شرایطی دیگر نیستند؟ شرایطی که نه تنها قوام علتی را موجب می‌شود بلکه غیاب افقی را در پی دارد؟ آیا سیاسی نامیدن یا خواندن، خود مقوّم فعل سیاسی‌کاری نیست؟ تفکر ما سامان‌بخش فعل ماست اما آیا هر زبانی را می‌توانیم برای این سامان‌بخشی بکار گیریم؟ آیا زبان ما مقوّم فعل ماست؟ آیا شرایط زبانی-‌فکری ما در نحوه‌ی عمل ما تعیین‌کننده نیست؟ آیا نحوه‌ی اندیشیدن و نامیدن ما نمی‌تواند در رفتار و مناسبات ما موثر باشد؟

هنگامی که می‌گوییم سیاست، از آن چه مراد می‌کنیم؟ یا چه به ذهن ما متبادر می‌شود؟ سیاست را با چه می‌فهمیم؟ و از چه طریقی درک و معنا کرده‌ایم؟ آن را بر چگونه فعلی اطلاق می‌کنیم؟ آیا معنا و فعلی که از آن مراد می‌کنیم همیشگی بوده است؟ سیاست را از مناسبات سیاسی اخذ می‌کنیم یا از تعاریف نظری آکادمیک؟

درک سیاست را باید در صورت‌بندی تاریخی حیات اجتماعی و نحوه‌ی تفکر جستجو کرد. امروز اگر پرسیده شود سیاست چیست؟ خواهید شنید: سیاست یعنی انتخابات؛ یعنی مجلس؛ یعنی رقابت سیاسی؛ یعنی امور معطوف به کسب و حفظ و اعمال قدرت. سیاست یعنی عرصه‌ی نزاع قدرت؛ و اموری که به قدرت آلوده شوند، سیاسی‌اند. اما سیاست در قدیم معنای دیگری داشت. سیاست به معنای تدبیر سامان نیک، امر و معرفت معطوف به خیر بود. و خیر فارغ از مصلحت فردی و جمعی و در غیاب آن‌ها در غایت اجتماعی که امری متعالی بود محمل داشت. اما در دوره‌ی جدید به معنای اصلاح امور به نفع احقاق حقوق طبیعی شد؛ امری عینی و فردی. سیاست در قدیم مستقر در کلیت اجتماع بود نه مانند معنای جدید آن در کنار فرهنگ و اقتصاد و حقوق و امنیت. بدین‌سان امور سیاسی در قدیم امور معطوف به سامان نیک بودند، نه امور معطوف به قدرت و این امری ممدوح است، نه مذموم. پس چه شده است که اینگونه می‌اندیشیم؟ و اینگونه خطاب می‌کنیم؟

سیطره مدرنیته؛ مناسبات، زبان و تفکر ما

وضع امروز ما حاصل ویژگی‌های انقلابی، غلبه جهان مدرن و خصوصیات تاریخی ایرانی ماست. به همین خاطر است که آشفتگی تمدنی ما با دیگر کشورهایی که در مسیر پیمودن راه مدرنیته هستند، متفاوت است. امروز گرچه به واسطه‌ی انقلاب اسلامی، تمنای تمدن اسلامی و سعی در رهایی و آزادی از سیطره‌ی تمدن غرب و آینده‌ای که او برای ما رقم می‌زند، داریم و در قالب طرح‌ها و الگوهای جامع و بسیاری اقدامات دیگر این مبارزه را پی‌گیری می‌کنیم، اما نباید گمان کرد که در این مسیر تنها، با مناسبات تمدنی غرب مواجهیم و ابعاد دیگر بالتبع حل خواهند شد و در نهایت از تاثیر زبان و تفکر غربی غفلت داشت. هر جهانی اقتضائات خود را دارد؛ تفکر خاص خود، زبان خاص خود و مناسبات خاص خود. تفکر، سامان‌بخش مناسبات و معادلات اجتماعی است؛ و این کار را از طریق زبان انجام می‌دهد. مناسبات و نقش‌ها هم با نظام واژگانی و دستوریِ خاص خود کار می‌کنند. زبان، برخاسته از واقعیت اجتماعی-تاریخی است و در استخدام تفکر، نقش و کارکرد متفاوتی که در جهان‌های بدیل وجود ندارد را ایفا می‌کند؛ به گونه‌ای که زبانِ جهانی خاص، امکان تاسیس جهانی دیگر را ممتنع می‌سازد. بدین ترتیب بکارگیری زبان مدرن از آن‌جا که از مقوّمات جهان مدرن است، خود مانعی بر سر راه ماست و بر ناهنجاری‌های ما می‌افزاید؛ این زبان نه تنها مسائل ما را حل نمی‌کند بلکه موجد شرایط شکل‌گیری، بسط و گسترش خودمختاری‌ها و خودخواهی‌هاست. این‌جاست که چنین ترکیبی از مسائل اجتماعی، دغدغه‌های انقلابی و زبان مدرن، موجب ظهور ریاکاری اجتماعی به عنوان ویژگی مناسبات اجتماعی می‌گردد.

غلبه‌ی زبان مدرن به ما امکان تفکر و تحقق مناسبات دینی را نمی‌دهد. هر چند با مدرنیته از سرِ ستیز برخیزیم، اما اگر در این رویارویی، زبان مدرن را بکارگیریم، در دایره‌ی آنان جای خواهیم گرفت و محصور در افق آن‌ها خواهیم بود و حاصل آن نیز، وضع تمدنی آشفته‌ی ماست. در چنین وضعیتی زبان ما آشفته خواهد شد و آشفتگی زبان ما نشان از آشفتگی تفکر و مناسبات ما دارد.

زبان ما چه در قالب کلمات و چه در قالب نشانه‌ها، نشان از جهان ما دارد و متذکر جهان ماست. ما با زبان خود جهان خود را تثبیت و تداوم می‌بخشیم. زبان هر جهانی متذکر افق و تعلقات آن جهان است. بکارگیری اشتباه زبان یا زبانِ اشتباهی موجب انحراف توجهات ما و غفلت می‌شود. افقِ جهان با بصیرت دل، یافت می‌شود؛ اما تفکر و زبان باید ظرفیت جاری‌سازی آن را در زندگی اجتماعی داشته باشند. هنگامی که آن‌چه در دست داریم زبان غربی است افق ما به حاشیه رانده می‌شود. مدرنیته واژگان ما را مصادره می‌کند و آن‌چه خود مراد داشته بر کلمات ما غلبه می‌دهد. پس آنگاه که زبان تفکر خود را نداریم چگونه به آرمان خود متذکر و متفکر باشیم. پس به تدریج آرمان‌مان به فراموشی سپرده می‌شود. وقتی واژگان ما به نفع تفکر مدرنیستی مصادره می‌شود به تدریج تفکر او جریان غالب در ما می‌گردد. دیگر قدرت طرح تفکر بدیل را نداریم. حتی با میراث گذشته‌مان، هم‌زبان نیستیم و آن را نمی‌فهمیم. آن‌گاه دچار فقر واژگانی می‌شویم و در صورت جعل واژه نیز مفاهمه به سختی برقرار خواهد گردید.

سیاست در معنای جدید آن ساخته و پرداخته جهان مدرن است؛ چه در سطح مناسبات، چه در سطح زبان و چه در سطح تفکر. تفکر مدرن، تصوری جزءنگر از جهانِ زندگی ما دارد و مناسبات آن، در نظمی ناسوتی، جامعه را می‌سازد. در حقیقتْ جامعه، حقیقتی ندارد و انتزاعی است، حاصل ترکیب اجزاء. در این میان زبان ابزاریست اعتباری که جهت تحقق عینی تصورات مدرن بکار گرفته می‌شود.

در چنین شرایطی و از رهگذر مذهب اصالت انسان، فردگرایی و حقوق طبیعی، به سوی صورت‌بندیِ تاریخیِ سیاست جدید رهنمون می‌شویم. سیاست که تاکنون در جایگاهِ تدبیر اجتماع بود حال در غیاب اجتماع، در کنار فرهنگ، اقتصاد، حقوق، مدیریت و ... به مثابه معنا، کلمه و سیستم اجتماعی می‌نشیند. در این صورت سیاست، عرصه‌ی نزاع، اصلاح و هدایت فاعل‌های منفرد خودمختاری است که درصدد بیشینه کردن حقوق طبیعی خود هستند. سیاست جدید که سابقه‌‌ی تاریخی ندارد، نه تنها در شأن تفکر خاص بلکه در شأن مناسبات خاص در قالب تفکیک قوا، نهادهای مدنی، انتخابات، رسانه و ... و نیز در شأن زبان خاص در قالب منظومه‌ای از اصطلاحات خاص مانند آزادی، عدالت و دموکراسی پدیدار گشته است که هر کدام مقوّم دیگری است. در حقیقت زبان جدید امکان گونه‌ای دیگر از سیاست را ندارد. بدین‌سان مدرنیته، جهانی تقسیم کار شده، تخصص‌گرا، واگرا و چندوجهی به ارمغان می‌آورد که هر کدام از وجوه، حافظ و مقوّم دیگری است.

اما تفکر مدرن به واسطه اصالت نفسانیت انسان در آن، تمامیت‌خواه بوده و بدین سبب در قلمرو خاصی قرار نمی‌گیرد. لذا چه در سطح تفکر، چه در سطح علم، چه در سطح سیاست و ... به تهاجم و اعمال استیلاء خود می‌پردازد و تمایل به هضم یا حذف دیگران در ذیل سلطه خود دارد. در چنین شرایطی از شرق‌شناسی، استعمارِ سیاسی-اقتصادی و تهاجم فرهنگی، تا الگوهای توسعه، قراردادها و سازمان‌های بین‌المللی و... امکان ظهور می‌یابند. مدرنیته یک جهان تمام‌عیار است، ابعاد آن مقوّم یکدیگرند و نمی‌توان آن را در بُعد خاصی خلاصه کرد؛ لذا نمی‌توان تفکر آن را کنار نهاد و زبان آن را نه؛ یا مناسبات آن را بدون زبان و تفکرش پذیرفت.

مدرنیته در ایران ابتدا با اخذ تکنولوژی و سپس ساختارها و مناسبات آن وارد شد. مقارن با آن و به تدریج، زبان آن نیز برای اداره‌ی تکنولوژی و مناسبات آن بکار گرفته شد. این‌ها مقدمات لازم جهت ضرورت ورورد دانش غربی نیز شد. و همه در کنار هم مقوّمات شکل‌گیری تفکر مدرن و ستیزه‌جویی آن با تفکر دینی گشت. ... و ما و نزاعی که هنوز هست.

البته انقلاب سال پنجاه و هفت ایران گامی در جهت گذر از مدرنیته در سطح ایدئولوژی‌های مدرن (لیبرالیستی و مارکسیستی) بواسطه تجربیات سال‌های ‌پیش از آن بود. اما در فرایند انقلاب فرهنگی می‌بایست مناسبات، زبان و تفکر مدرن کنار نهاده شود. و شاید تجربه سی و اندی سال حاضر ما از مناسبات، زبان و تفکر غربی ظرفیتی برای رهایی از آن و گذار از مدرنیته باشد.

مدرنیته و سیطره‌ی تفکر پوزیتیویستی، جامعه‌ی ما را پاره‌پاره کرده و واژه‌های ما را در استخدام تفکر خویش بکار گرفته است؛ مدرنیته واژگان ما را از معانی تهی می‌کند، به طوری‌ که دیگر درک و دریافتی از آن‌ها نداریم؛ دیگر جهان ما به زبان نمی‌آید؛ آنگاه تاریخ ما منقطع می‌گردد. این‌گونه است که از سنت گذشته خود جدا می‌شویم و نمی‌توانیم با آن ارتباط برقرار کنیم. و نیز غلبه مناسبات غربی، شرایط را برای بکارگیری واژگان ما در معنای جدید و غلبه تفکر غربی مهیا می‌سازد. اقتصاد، سیاست، فرهنگ، امنیت، حقوق، مدیریت، محیط زیست و ... هر کدام در مقام، معنا و سازوکارهای جدید خود، مستقل از دیگری به خود می‌اندیشند و راه خود را می‌روند. هرچند این تقسیم و نام‌گذاری در جهان غربی به علت اینکه در رَحِم و جایگاه خود قرار دارد مشکلی را بر سر راه غرب ایجاد نمی‌کند؛ اما در محیط نامناسبی چون ایران اسلامی اگر موجب مصائبی نشود (که می‌شود) منجر به زایشی نمی‌گردد. این تقسیم‌بندی و تخصص‌گرایی حاصل از آن، افق انقلاب اسلامی را کور می‌کند و ما را ذیل جهان مدرن معنا می‌نماید. آنگاه راه آرمان‌شهر ما و جهان موعود انقلاب اسلامی سرابی بیش به نظر نمی‌رسد که نه تنها دست نیافتنی است بلکه حقیقتی ندارد. اینکه ما می‌باید به آرمان‌شهر خود بیاندیشیم و به سوی جهان موعود خود سیر کنیم در ذیل سیطره و معرکه زبان و تفکر مدرن مجال حضور نخواهد یافت. چرا که هر جهانی زبان مخصوص خود را دارد و در حقیقت غفلت زبانی موجب غفلت از کارهاست.

سیطره‌ی مدرنیته اجازه درک و دریافت کلیت خود را نمی‌دهد و سعی دارد که خود را پیشرفته‌ترین وضعیت و فراتاریخی و فرامکانی نشان دهد. مدرنیته تصور جهان‌های غیر از خود را ممتنع می‌سازد و هر آن‌چه بدیل است را در ذیل خود تفسیر می‌کند و خود را شامل نشان می‌دهد. بالتبع واژگانی که در سابق کلیت را نشان می‌دادند تحت استعمار زبانی مدرنیته بازگو کننده‌ی معانی دیگرند؛ سیاست از جمله‌ی آن‌هاست.

تصور سیاست در معنای بدیل، همانند واژه پارادیم در معنای کوهنی آن یا گفتمان در معنای فوکویی یا عالم در معنای هایدگری آن عمل می‌کند. کوهن با طرح معنای جدید پارادایم توانست کلیت علم غربی را در مقابل ما قرار دهد و تصور اقتدار و ابهت متکامل دانستن آن را فرو ریزد. توجهی جدید به حوزه معرفت پیدا شد. امکان علم رقیب در نظر ما پدیدار گشت و سیطره‌ی تاریخی و بلکه فلسفی آن شکسته شد.

وقتی سیاست را در معنای جدید آن بکار می‌بریم و شأنش به عرصه‌ی احقاق حقوق طبیعی تقلیل می‌یابد و در کنار اقتصاد و فرهنگ و ... می‌نشیند، آنگاه دیگر نمی‌تواند دینی شود؛ مگر آن‌که از دین هم تصور مدرن داشته باشیم. وقتی که به سیاست جدید در مناسبات زبان و تفکر پایبندیم دیگر نمی‌توان افق جهان دینی را گشود؛ دیگر نمی‌توان از اخلاق دینی سخن گفت. سیاست جدید از اخلاق جداست؛ چرا که در دوران جدید، حق طبیعی جای خیر اجتماعی نشسته است و اخلاق به آداب اجتماعی (ادب) فروکاسته می‌شود. تصوری که ما در دین از اخلاق و سیاست داریم با تصور غربی آن متفاوت است. در واقع تحول مفهوم سیاست و شکل‌گیری سیاست جدید هم‌زاد است با جدایی او از اخلاق. اقتضای سیاست غربی، اخلاق ظاهری و در حد آداب اجتماعی (ادب) است. سیاست جدید در فضای اومانیستی متولد شده و اخلاق دینی در فضای الهی؛ پس سیاست غربی با اخلاق دینی جمع شدنی نیست. لذا هنگامی که مرادمان از سیاست، سیاست در منظومه‌ی تفکر غربیست باید بپذیریم که دلالت آن بر ضدیت با اخلاق است.

هنگامی که به سیاست جدید التزام عملی داریم، نمی‌توانیم از اخلاق دینی سخن گوییم؛ چرا که سیاست جدید نسبتی با اخلاق ندارد و هر آن‌چه که هست نسبتی ابزاریست و اخلاق دینی هیچ‌گاه ابزار نمی‌گردد مگر آن‌که قلب ماهیت دهد. پس وقتی سیاست را به زبان می‌آوریم و آنرا به شیوه‌ی رایج تفکر می‌کنیم، نباید انتظار اخلاقی شدن سیاست را داشته باشیم. هرچند که مایلیم و می‌توانیم ظاهر آن را اخلاقی کنیم اما نمی‌توانیم باطن آن را تغییر دهیم.

سیاست جدید چه در سطح تفکر، چه در سطح زبان و چه در سطح مناسبات، مقوّم جهان مدرن است؛ یعنی با اخذ آن، جهان مدرن را فراخوانده‌ایم. سیاست کنونی ما حاصل غلبه مناسبات، زبان و تفکر مدرن است و به دلیل فرود در بستری نامناسب دچار آشفتگی شده است. بنابراین سیاست ما ذیل و در بستر سیاست غربی گرفتار عقلانیت ژورنالیستی شده ‌است؛ نه حتی عقلانیت مدرن اقتصادی. عقلانیت ژورنالیستی بر محور هیجان‌طلبی می‌گردد. اصالت در عقلانیت ژورنالیستی، لذت بردن از جنگ گلادیاتورهاست. ژورنالیسم بر طبیعتِ نفسانی انسان استوار است و طبیعتش بر مدار بدگمانی، تهمت، تجسس، قضاوت خودخواهانه و از طریق هدایت دل‌بخواه افکار عمومی، ابزار سلطه‌ی ماست. ما هر روز روزنامه‌ها یا سایت‌ها را مرور می‌کنیم تا از مسائل روز مطلع شویم. قاعده بر این است که تا چیزی نقل محافل خبری و رسانه‌ای نشود برای ما مسئله نیست. حتی دانشگاه ما در چرخشی تعجب‌برانگیز، ژورنالیستی شده است. در سر کلاس درس دانشگاهی، معمولا سخن از اخباریست که در خبرگزاری‌های سیاسی مهم دنیا پخش شده است و ما معمولا به بازتولید تحلیل‌های آن‌ها می‌پردازیم. دیگر کارشناسان ما روزنامه‌نگاران شده‌اند. برای ما مهم است که ژورنالیسم چه می‌گوید و به چه می‌اندیشد. ما برای حضور سیاسی به رسانه سفارش می‌دهیم؛ آن را رصد می‌کنیم و در برابر آن موضع‌گیری می‌نماییم. ژورنالیسم ملاک قضاوت ما از یکدیگر است. ژورنالیسم، مسئله‌ساز و داور ماست. داوری که هر طور بخواهیم می‌تواند حکم کند. داوری که احکام آن اعتباریست و اصول ثابتی جز زر و زور و تزویر ندارد. ما در رسانه همدیگر را می‌بینیم؛ در رسانه گفتگو می‌کنیم و در رسانه مسائل‌مان را طرح می‌کنیم. در حقیقت ما با رسانه‌ای کردن امور، آن‌ها را اعتباری می‌کنیم و از حقیقت خود خارج می‌نماییم. حال ما در بستر چنین عقلانیتی که مهبط آن ژورنالیسم است، سیاست‌ورزی می‌کنیم.

سیاست جدید که از فلسفه جدا شده و در دست اهل علم است، نظر به حقیقت امور ندارد، و به پایان خود رسیده است؛ پس سیاست ‌ما که در دست اصحاب رسانه و عقلانیت ژورنالیستی است چه آینده‌ای خواهد داشت؟

ما در پیله زبان مدرن گرفتار شده‌ایم و واژه سیاست ما، مصادره در معنای جدید آن شده است و تا زمانی‌که واژه‌ی سیاست برای ما چنین کاربردی دارد خود مقوّم وضعیت این‌چنینی ماست. یا باید معنای سیاست را عوض کنیم که در این حالت سیاست در نظرگاه دین، عین تفکر است؛ تفکر نسبت به آینده‌ای است که می‌خواهیم داشته باشیم، یا واژه‌ی مناسب دیگری را جهت نامیدن آن امری که با استحاله‌ی سیاست مغفول شده است برگزینیم که به نظر می‌رسد آن، ولایت باشد؛ تنها تفکر، واژه، و ساختاری که در شرایط کنونی ما متفاوت است.

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی