X

تکرار جمهوری اسلامی

 
سرمقاله شماره سیزدهم (70 - 71)

اگر جمهوری اسلامی صورت متعین تاریخی انقلاب اسلامی است، باید متوقع بود که در جهت تحقق سیرت خود، یکسره تجدید شود؛ تا بیش‌تر جلوه‌گر حقیقت انقلاب باشد.

انقلاب اسلامی ما، انقلاب در باطن عالم بود و ظهور تدریجی این تحول باطنی در لایه‌های ظاهری، لاجرم به نظم نوینی در جهان منجر خواهد شد. این تحول باطنی، ساختار جمهوری اسلامی را نیز نوبه‌نو خواهد كرد و ساخت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جدیدی مستقر خواهد نمود. بی‌تردید این راه و درانداختن طرحی دیگر به یک‌باره و دفعی صورت نپذیرفته و از دل همین وضع، چهره خواهد گشود؛ وضعی که در سیطره‌ی نظام جهانی مدرنیته گرفتار است و این نظام یکپارچه و به‌هم‌پیوسته‌ی جهانی، آن را به سوی غایت خویش می‌کشاند. اما ورود در وضع موجود و رهایی از دام بلای مدرنیته با دشواری‌هایی مواجه است و ممکن است هر کسی را توان رهیدن از آن نباشد. به هر حال، انقلاب منتظر نمی‌ماند و راه خویش را پیش می‌برد، چه با ما، چه بی ما، و خود مهیاگر نفوس مستعد است؛ و آزمون ما، در تمهید خود برای درک بیش‌تر حقیقت آن است. همین تمهید است که مجرای برهم‌زننده‌ی دائمی نظم و وضع موجود به‌نفع نظم و وضع موعود است.

اما تاریخ جمهوری اسلامی روایت‌گر رخ‌دادی خلاف این مدعا است. بدین معنا كه غیر از پیدایش اولیه‌ی نظم جدید در اوایل تأسیس جمهوری اسلامی، تغییر قابل توجهی رخ نداد. انقلاب اسلامی در سیر تکوین خویش در سال 58 با استقرار جمهوری اسلامی به نظم سیاسی و نظام حکومتی جدیدی منجر شد که در قانون اساسی، به‌مثابه تجلی آن نظم و نظام، بنیان سیاسی‌ـ‌حقوقی یافت. اما با گذشت بیش از سی سال از تأسیس جمهوری اسلامی، گویی ماهیت انقلاب را فراموش کرده و به صورت آن خو کرده‌ایم و تمهیدگر یافت جدیدی از انقلاب و نظم دیگری در جمهوری اسلامی نیستیم. تعجب‌آور است که چرا جریان حزب‌اللهی و انقلابی، مدافع وضع و نظم موجود و ثبات و آرامش فعلی، به‌معنای عدم خواست عملی نظمی دیگر، هستند و تنها به نزاع ایدئولوژیک با جریان‌های غربزده، فتنه و انحرافی، بسنده کرده‌اند؟! البته روزی که مجلس و دولت به دست جریان‌های غیراصیل افتاد آرزو داشتیم اگر به دست ما بیفتد، کار دیگری ‌کنیم و طرح و نظم انقلابی را عملی سازیم. روزی مجلس در دست ما نبود و آرزوی به دست گرفتن آن را داشتیم تا آن کنیم که باید؛ اما افتاد و نیفتاد. روزی دولت در دست نااهل بود و سودای آن داشتیم تا با قبضه‌ی آن، چنان کنیم که باید؛ اما شد و نشد. هنوز که هنوز است تغییر قانون اساسی در سودای ذهن و جان غربزدگان و روشنفکران وطنی است و ما خواست تغییر آن را نداریم و به ظرفیت‌های آن دل‌خوشیم. بیش از سی سال است که به‌جای مجرا شدن برای آفرینش‌های جدید انقلاب، به دنبال مدیریت ماجرای انقلاب هستم؛ به‌جای تفکر بر مسائل جامعه‌ی دینی و طراحی نظمی دیگر، یک‌سره به دنبال پاسخ به شبهات مطرح از سوی روشنفکران وطنی در توجیه وضع موجود، درجا زده‌ایم و منفعلانه به دنبال آنان دویده‌ایم تا پاسدار جمهوری اسلامی و نه انقلاب اسلامی باشیم. با این بهانه که علم دینی، مقدمه‌ی آن نظم است، هنوز که هنوز است منتظر تولید علم دینی و طراحی انواع الگوها هستیم تا آن کند که باید می‌کردیم.

تاریخ جمهوری اسلامی مقهور افق انقلاب اسلامی است و هیچ یک از جریان‌های مدعی دگراندیش و البته مشهوراندیش نتوانسته‌اند نقاب خود را بر چهره‌ی انقلاب و افسار خود را بر گردن آن بیندازند؛ اما ماندن جمهوری اسلامی در همین صورت، با ماهیت انقلاب اسلامی در تعارض است و مسلماً انقلاب، ماندن را بر نمی‌تابد. پس باید برای انقلاب صورتی دیگر دست‌وپا کرد تا حقیقت آن آشکارتر شود و ما نیز در این آشکارسازی، در عهد انقلاب، بیعت خویش تازه کنیم. اصرار بر صورت ثابت، حقیقت را منتفی و قدرت را در مقابل آن اصالت می‌بخشد؛ چراکه تنها با قدرت است که می‌توان صورت متصلب را حفظ کرد؛ هرچند برخی آن را با نیت خدمت، اراده کنند. البته به هر تقدیر صورت شکسته خواهد شد.

حال اگر انقلابیون به‌جای تحول خویش، استقبال از آینده‌ی انقلاب اسلامی، مهیا کردن طرح و نظمی دیگر و تدبیر مدینه‌ای دینی و سیاستی انقلابی، انقلاب را اسیر حال خود کنند و بر صورتی ثابت از جمهوری اسلامی اصرار ورزند، لاجرم باید متوسل به قدرت سیاسی شوند تا افسار امور از دستشان رها نشود؛ درست چیزی که امروز رخ داده است. امروز چنان تصاحب مناصب و به دست گرفتن منصب نمایندگی مجلس و یا ریاست جمهوری مهم گشته است که گویی برد و باخت در آن، برد و باخت انقلاب و سرنوشت انتخابات، سرنوشت انقلاب است. قدرت سیاسی چنان اهمیت یافته است که گویی چیزی غیر از آن در وضع کنونی‌ تعیین‌کننده‌ی سرنوشت ما نیست. این اهمیت و تعیین‌کنندگی، نشان از تهی شدن ما در سیاست و تدبیر مدینه است. سیاست ما یتیم‌تر از همیشه شده است؛ چراکه آنچه برای ما مهم است قدرت است؛ و وقتی قدرت مهم شود، دیگر انقلاب، حقیقت، تدبیر و سیاست راستین مهم نیست. از همین روست که آن ته‌مایه‌ی وجود سنتی ما، در ایام انتخابات دربه‌در به دنبال اخلاق می‌گردد، غافل از اینکه این بازی، بر مدار «فضیلت» که غایت اخلاق است، نمی‌گردد. در چنین وضعی، بازگشت اخلاق به سیاست افسانه‌ای بیش نیست؛ چراکه سیاست هیچ تعهد و نسبتی با فضیلت و حقیقت ندارد و هرچه هست، قدرت است. و در جایی که فضیلت و حقیقت شأنی ندارند، اخلاق چه می‌تواند باشد جز رعایت حقوق؟

وقتی که قدرت، اصالت یافت، تحلیل سیاسی و استراتژیک و در حقیقت ایدئولوژیک، جای تأمل و تفکر را می‌گیرد. هم تلقی از نحوه‌ی تعقل طرف مقابل چنین است و هم نحوه‌ی تعقل خود ما. در تحلیل سیاسی، چنین تصور می‌‌شود که منافع و نسبت با قدرت، تعیین‌کننده در تعقل و انتخاب‌ها است. در تحلیل سیاسی، انقلاب و غرب به گونه‌ای دیگر فهم می‌شود و غرب، به غرب سیاسی تقلیل می‌یابد و انقلاب نیز به تغییرات سیاسی. از این رو علوم انسانی، الگوی پیشرفت، علم و فرهنگ جایگاه تعیین‌کننده‌ای ندارند. آنچه مهم است صورت انقلاب است؛ نظم، دیگر چندان مهم نیست؛ سیاست، معنادار نیست؛ نزاع، اصالت می‌یابد و موضع‌گیری طرف مقابل اصل می‌گردد؛ عمل ما بسته به اقتضای حقیقتی نیست و تنها به‌واسطه‌ی موضع‌گیری خصم تعیین می‌شود. تمام امور، سیاسی دیده می‌شوند و آنچه که مهم است موضع و موضع‌گیری است و نه حقیقت؛ و از این روست که افراد، به‌واسطه‌ی موضع‌گیری شناخته می‌شوند و به این سبب است که تقسیم‌بندی اصول‌گرا و اصلاح‌طلب، بر تمام شئون ما سایه می‌اندازد؛ و هیچ‌گاه حضور حماسی و چشم‌گیری که در انتخابات و یا درگیری‌های ایدئولوژیک می‌بینیم، در ساخت انقلاب، انقلاب فرهنگی، الگوی پیشرفت و در پیوست فرهنگی نمی‌بینیم.

جریان‌های غیرِانقلابی نیز که عمده‌ی ‌آن موسوم به اصلاح‌طلبان هستند به چنین وضعی دچارند؛ آنان که در سیر تکوین انقلاب اسلامی، مقهور تاریخ و تمدن غربی شدند و به راه و افق غربی نظر دارند، به اکراه در راه انقلاب هستند. در حقیقت، از ناخالصی‌های طبیعی رویش انقلاب در دنیای مدرن هستند و به سبب میان‌مایگی‌ و وجود بی‌جایی، ناچار به تغییر صورت انقلاب و ساختار جمهوری اسلامی، بدون توجه به ماهیت آن و از طریق تحمیل صورت غربی، هستند. اینان توجه ندارند که روح حاکم بر الگوها و تئوری‌های غربی تناسبی با وضع تاریخی ما ندارند؛ از این رو، قائل به اصالت صورت هستند و در نتیجه، در پی تصاحب قدرت برمی‌آیند؛ با این تفاوت که این‌ها به دنبال غلبه‌ی صورت غربی بر ماهیت انقلاب هستند و انقلابیون به دنبال حفظ صورت فعلی. پس اگر اندک توفیقی در جمع آرا داشته‌اند، نه از همت و تفکرشان، بلکه از موجسواری آنان به‌واسطه‌ی غلبه‌ی تاریخ و فرهنگ غربی بر نظام جهانی است. بی‌وجه نیست که نام اصلاح‌طلب بر خود نهاده‌اند؛ چراکه عملاً در تاریخ جمهوری اسلامی، در افق انقلاب گرفتار شده‌اند و نمی‌تواند طرح دیگری داشته باشند چندان خارج از وضع عملی اکنونشان.

به هر حال انتخابات‌های سال‌های اخیر ایران و هیاهوها و معرکه‌های بی‌سابقه‌ی آن، نه صرفاً نزاع‌هایی حاصل افراطی‌گری و بی‌اخلاق طرفین برای کسب قدرت سیاسی، بلکه نشانه‌هایی از ضرورت تاریخی تحول صورت جمهوری اسلامی و بی‌قراری انقلاب اسلامی است؛ چراکه اهمیت بیش از حد قدرت که دلیل این نزاع‌ها شده است نشان از سستی بیش از حد صورت جمهوری اسلامی و به جوش آمدن طبیعت انقلاب دارد. توفیق دولت نهم در انتخابات ریاست جمهوری را نیز باید در ذیل چنین سخنی درک کرد. قوت آن دولت را باید در طرح و ترسیم افقی شفاف‌تر و نزدیک‌تر به حقیقت انقلاب در برائت از دولت‌های پیش از خود و طرد تکرار جمهوری اسلامی دانست. همانگونه که توفیق دولت موسوم به اصلاحات نیز در طرد شیوه‌ی عمل دولت موسوم به سازندگی و رد تکرار جمهوری اسلامی بود.

اما مقصود از تغییر صورت، ارائه‌ی برنامه نیست؛ مگر در این شرایط چه برنامه‌ای می‌توان داشت؟ چه برنامه‌ای غیر از برنامه‌های مبتنی بر مدل‌های غربی می‌توان داد؟ مگر مدل‌ها و الگوهای غربی را نیازموده‌ایم؟ برنامه، تنها راهکارهایی در نظم موجود است و نه تأمل در بنیان آن و پیش آوردن طرح جدید مدینه.

تجدید صورت انقلاب با سیاست راستین رخ می‌دهد. سیاست راستین، عین تفکر است؛ تعهد به حقیقت دارد و فضیلت. در حالی که سیاست کنونی ما، سیاستِ تهی‌شده، است و جز پوسته‌ی آن، چیزی نمانده است؛ چراکه تنها در قدرت، که ظاهری‌ترین و بیرونی‌ترین آثار آن است، خلاصه می‌شود و هرچه هست، در همین پوسته است. در صورتی که اگر سیاست، در جایگاه خود و آنچه باید می‌بود، مناصب و قدرت سیاسی، چندان اهمیتی نمی‌داشت و در صورت مهیا بودن ذات سیاست، قدرت از تعیین‌کنندگی آنچنانی برخوردار نبود. سیاست راستین، به‌جای تصاحب قدرت و کنار زدن رقیب و نگهبان و پاسدار وضع موجود بودن، تدبر در آنچه اجتماع باید باشد است و استعانت از حقیقت و فضیلت و استعانت از دیگری، و با هم بودن و همدلی در راه کسب فضایل مدنی و تقرب به حقیقت. در این صورت، تلقی از حکومتداری، تلقی از داشتن قدرت نیست؛ کارآمدی برای ما، نتیجه است و حاصل، و نه اصل و تعیین‌کننده، در نیاز ما به مشارکت در ساخت.

سیاست راستین، تعهد به راه رفتن دارد؛ هم راه و هم رفتن؛ پیوستگی و تمرکز؛ نه‌اینکه در تاریخ جمهوری اسلامی، سیاستی در کار نبوده است و تأملاتی بر سر مسائل اصلی جامعه‌ی ما رخ نداده است؛ بلکه انقطاع و پارگی در سیاست و بی‌توجهی و استقلال عمل حکومت از تأملات اندیشمندان جامعه، شرایط امتناع سیاست را به وجود آورده و به تکرار مکررات در سیاست ایران منجر شده است. به‌عنوان مثال در اوایل انقلاب با مطرح شدن بحث برنامه‌ریزی اسلامی، تعدادی از روحانیون با رفت‌وآمد در سازمان برنامه و بودجه، سعی در طراحی برنامه‌ی توسعه‌ی اسلامی داشتند که بعد از یک سال، این روند متوقف شد و حال بعد از سی سال، بحث پیشرفت اسلامی، بدون رجوع به کارهای گذشته، در دست عده‌ای از مهندسان و علمای برنامه‌ریزی و اقتصاد و فقه افتاده است؛ بدون توجه به شرایط تاریخی ایران و بدون توجه به اینکه وجهی از نتایج تلاش جریان‌های فکری ایران، تبعاتی برای الگوی پیشرفت دارد. چرا چنین است؟ چون این قدرت است که برای سیاست تعیین‌کننده است و نه حقیقت. قدرت، نیازی ندارد به الگوی پیشرفت و مانند آن، و اگر این الگوها، شایستگی ابزار را بیابند دستمایه‌ی قدرت می‌شوند. یا در دوره‌ی انقلاب فرهنگی، بحث‌هایی در مورد تحول در علوم انسانی شکل گرفت و بعد از آن رها شد تا سال 81 و مطرح شدن نهضت نرم‌افزاری؛ و دوباره رها شد تا بعد از فتنه‌ی 88؛ و اکنون نیز برای آن شورایی تشکیل داده‌اند و کسی را که ابوالمشاغل است، در رأس آن قرار داده‌اند و ناگفته پیداست که آبی از آن گرم نمی‌شود. این در حالی است که قریب به بیست سال است که شورای عالی انقلاب فرهنگی صاحب شورایی است به نام اسلامی‌شدن دانشگاه‌ها که یکی از وظایف آن اسلامی کردن علوم انسانی است.

نزا‌ع‌های ایدئولوژیک همیشه در تاریخ جمهوری اسلامی بوده و تا زمانی که توجه ما به حقیقت انقلاب و تاریخ جهان برنگردد، خواهد بود؛ هرچند افت‌وخیز‌هایی داشته‌، اما نمی‌تواند سودی برای آینده و وضع جامعه ما داشته باشد؛ چراکه این نزاع‌ها، عوارض سیاسیِ عدم توجه ما به حقیقت و ماهیت انقلاب اسلامی هستند و جابه‌جایی قدرت در آن، تنها به ثبات صورت جمهوری اسلامی و عدم شکوفایی انقلاب اسلامی منجر می‌‌گردد و لذا وضع ما را آشفته‌تر می‌سازد.

دبیر تحریریه

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی