شاه اسماعیل پس از تصرف تبریز و تاجگذاری در این شهر (907) مصمم شد تا شیعه را به عنوان مذهب رسمی اعلام کند. با وجود هراس بزرگان قزلباش از عکسالعمل حدود سیصد هزار نفر از اهالی تبریز، شاه اسماعیل با بیان اینکه «... مرا به این کار وا داشتهاند و خدای عالم و حضرات معصومین همراه هستند و من از هیچکس باک ندارم... »
خطبه به نام دوازده امام خواند و به نامشان سکه زد و شیعه را مذهب رسمی اعلام کرد.2 شهادت به ولایت امیرمؤمنان علی (ع) و حی علی خیرالعمل که از هنگام سلطهی طغرل سلجوقی (سلطنت 455- 429) از اذان و اقامههای رسمی حذف شده بود، به آن منضم گشت و فرمان طعن و لعن خلفای سهگانه در کوچه و بازار صادر گشت و حکم به قتل متخلف از آن داده شد. 3
دربارهی انگیزهی شاه اسماعیل در رسمیت دادن به مذهب شیعه میان شماری از محققان غربی مناظرهای مکتوب انجام شده است. لئوناردو لویی شون _ Leonard Lewi shon _محقق دانشگاه لندن در چند مقاله اظهار نظر کرده است که این اقدام شاه اسماعیل صرفا سیاسی و بدون انگیزههای مذهبی بوده است. وی میخواست خود را به یک ابزار ایدئولوژیک مجهز کند تا حکومت خویش را بر آن مبتنی سازد، زیرا طریقت صوفی در سطحی نبود که بتواند پشتیبان بنای حکومتی باشد. بنابراین لویی شون میگوید که تشیع صفوی نه یک نظام اعتقادی مذهبی، بلکه یک ایدئولوژی سیاسی بود که به منظور جلوگیری از دیدگاههای تجزیهطلب به کار گرفته شد.4 راجر سیوری _ R. M. Savory _ میپذیرد که انگیزههای شخصی شاه اسماعیل را نمیتوان دریافت و هرگونه تلاش برای تشریح آنها بیهوده است.5 امیر ارجمند استاد دانشگاه دولتی نیویورک در کتاب خود با نام «ظلالله و امام غایب» میگوید دلیل انتخاب مذهب تشیع اثناعشری از سوی شاه اسماعیل، ایجاد یک کاریزمای جاری بود. طریقت صفوی بر کاریزمای رهبری واحد و خانواده او بنا شده بود. این طریقت برای ایجاد یک دگرگونی کارایی داشت، اما برای ساخت حکومتی ثابت و طولانی مدت مناسب نبود. بنابراین شاه اسماعیل به نظامی دیگر نیاز داشت و به همین دلیل تشیع اثنیعشری را برگزید. نورمن کالدر _ Norman Calder _استاد مطالعات اسلامی دانشگاه منچستر دیدگاه امیر ارجمند را مبنی بر اینکه تشیع اثناعشری آیینی تثبیت شدهتر از تصوف بود، نمیپذیرد. از دید وی اقدام شاه اسماعیل کاری سادهلوحانه بود، زیرا وی نمیدانست که انتخاب اثناعشری به سبب غاصب دانستن تمامی حکومتها در غیاب امام از سوی بیشتر علمای شیعه، به او مشروعیت زیادی نمیدهد.6 دیوید مورگان_ David Morgan - استاد تاریخ دانشگاه لندن در مقالهای مینویسد که اعلام شیعه اثناعشری از سوی شاه اسماعیل کاملا درست بود. وی بر اساس یک بررسی دربارهی زندگی شاه اسماعیل نتیجه میگیرد که برای او کاملا امکان داشت مبانی تشیع اثناعشری را فرا گیرد و آن را تا هنگامی که به قدرت برسد، مخفی نگهدارد. تنها هنگامی که قدرت را به دست گرفت توانایی آن را یافت تا تشیع اثناعشری را که باور شخصی او بود، اعلام کند. بنابراین اسماعیل نه صرفا به دلایل سیاسی، بلکه بدانجهت که خود به این امر ایمان داشت، این مذهب را رسمیت داد. 7
به هر حال انگیزهی شاه اسماعیل از اعلام تشیع اثناعشری به عنوان مذهب رسمی ایران هر چه بود، فقها و علمای شیعه در آن نقشی نداشتند، و بدیهی است که در تأسیس دولت صفوی نیز نقشی ایفا نکردند. در واقع این دولت بر اساس نظریهی سیاسی ویژهای که در دایرهی تصوف میان مرشد کامل و مریدان به وجود آمد و نظامی که باید از آن با عنوان «خلیفهگری» یاد کرد، به قدرت رسید. مبانی اطاعت قزلباشان از شاه اسماعیل، اعتقاد آنان به وی به عنوان رئیس خانقاه اردبیل بود و هیچ توجیه طایفهای یا فقهی به معنای مرسوم آن وجود نداشت. بنابراین در مرحلهی تأسیس این دولت و رسمیت یافتن مذهب شیعه، فقها نه تنها نقشی نداشتند، بلکه در سالهای نخست نه فقیه قابل ملاحظهای و نه حتی کتاب فقهی مهمی وجود داشت که مبنای انجام اعمال شرعی باشد. عالمان ایرانی هم که تا این زمان به شاهاسماعیل کمک میکردند، بیشتر حکیم و فیلسوف بودند تا فقیه. به علاوه شماری از آنان که در زمرهی شاگردان جلالالدین دوانی و خاندان دشتکی بودند، سابقه تسنن داشتند و در این زمان تازه به تشیع گرویده و از اساس با فرهنگ شیعی ناآشنا بودند. 8
نیاز دولت صفوی به فقهای شیعی مهاجر
حکومت صفوی با رسمیت دادن به مذهب تشیع، برای دستیابی به هویت مستقل و قابل ارائه، نیازمند نهادیه ساختن فرهنگ و معارف شیعی در تمام زمینهها بود. این امر به بستری نیاز داشت که در آن بنیانهای فقهی، اعتقادی، حقوقی، اجتماعی و سیاسی پایهریزی شده باشد. پیشینهی صوفیانه سردمداران حکومت جدید و داد و ستد آنان با فرهنگ غیر تشکیلاتی صوفیان، این نیاز جدید را برآورده نمیساخت. بنابراین آنان به گروهی ژرفنگر، ورزیده و دارای تفکر عالمانه نیاز داشتند که این وضعیت را سامان بخشند و فرهنگ جدید را ایجاد کرده و نهادینه سازند. به این منظور آنان به عالمان، فقیهان و متفکران شیعه روی آوردند.9 در تحلیل علل رویکرد شاه اسماعیل به فقها میتوان سه عامل اساسی را برشمرد.
1- عدم توان تفکر صوفیمآبانه در اداره جامعه، به سبب نداشتن مبنای حقوقی در مسائل مختلف مورد نیاز. از این رو شاه اسماعیل به تشیع فقاهتی گرایش پیدا کرد و به تدریج همزمان با افزایش قدرت سیاسی دولت صفوی، تشیع فقاهتی را جایگزین تصوف گردید. 10
2- اقتضای وضعیت مذهبی جامعه، زیرا اکثریت مردم آن روز ایران همانند قزلباشان صوفیمسلک نبودند تا بینیاز از علما باشند. وجود علما برای توضیح مبانی شرع و قوانین فقهی در جامعه به ویژه با محو مذهب تسنن، و ناآشنایی اکثریت جامعه با فقه مذهب جدید رسمی ضرورت مبرم داشت.
3- کاستن از قدرت قزلباشان، که در پی شکست چالداران دیگر بیقید و شرط از مرشد کامل خود اطاعت نمیکردند. 11
پیش از ظهور صفویه، حوزههای علمیهی ایران تحت حاکمیت فلاسفه و متکلمان بود؛ و نیز به سبب حاکمیت مذهب تسنن و در اقلیت بودن شیعه، حوزهی علمیهی خاص شیعه در ایران وجود نداشت و مراکز علمی شیعی در عتبات عالیات نجف و کربلا، حله، جبل عامل، بحرین و مدتی هم حلب بود. از این رو تا پیش از قرن دهم و ظهور صفویه، در معارف شیعه و از آن جمله فقه شیعی غلبه با عناصر غیر ایرانی بوده است.12 تا آنجا که به دولت صفوی مربوط میشد، روشن بود که مقام صدارت و قضاوت که کار رسیدگی به امور شرعی را در اختیار داشت، نمیتوانست به یک صوفی یا حکیم سپرده شود، چراکه ادارهی این امور نیاز به فقه و شریعت داشت. بدین ترتیب نیاز دولت نوپای صفوی به حضور عالمان برجسته شیعه اجتنابناپذیر بود و باید از خارج مرزهای ایران این نیاز بزرگ و ضروری تأمین میگردید. آنچه دربار صفوی را به علمای عرب بیشتر نیازمند میکرد، آگاهی بالای آنان از مسائل کلامی و فقهی شیعه و به ویژه توان آنها در مقابله کلامی با اهل تسنن بود که از نظر تبلیغاتی برای صفویان مغتنم شمرده میشد. حضور علمای مهاجر ثابت کرد که آنان به خوبی قادر به دفاع از دولت شیعی صفوی در برابر حکومتهای سنی مذهب هستند. در حقیقت این حضور عالمان بود که تشیع را در ایران رسمیت و تثبیت بخشید نه شمشیر قزلباشان؛13 زیرا تجربهی تاریخی نشان داده است که با زور و قدرت نظامی نمیتوان دین و عقیدهای را در مردمی مغلوب پایدار ساخت. بنابراین شاه اسماعیل به دوران سلطنت خویش نامهای برای عالمان نجف، جبل عامل، حلّه و بحرین نوشت و آنان را برای نشر معارف و اجرای احکام تشیع به ایران دعوت کرد. 14
نخستین مرحلهی مهاجرت با آمدن یکی از پرآوازهترین و بانفوذترین علمای عاملی یعنی شیخ علی بن عبدالعالی کرکی مشهور به محقق کرکی و محقق ثانی (870- 940) آغاز شد. به گفتهی مادلونگ، وی در اوایل سال 910 با شاه اسماعیل در اصفهان دیدار کرد، امّا تاریخ قطعی ورود او به دولت صفوی باید پس از گشودهشدن بغداد در سال 914 باشد.15 البته شیخ جعفر بن محمّد عاملی، شیخ حسن بن عبدالعالی کرکی - پسر محقق کرکی- و سید زینالعابدین علوی کرکی _داماد محقق کرکی و همسفر او به ایران - را نیز باید از پیشگامان هجرت دانست. 16
جذب علمای شیعه از نجف و جبل عامل در زمان سلطنت شاه طهماسب (930- 984) که مذهبیتر از پدر بود وسعت پیدا کرد و علمایی چون کمالالدین درویش، علی بن هلال کرکی، شیخ علی منشار - پدر همسر شیخ بهایی-، حسین بن عبدالصمد حارثی و فرزندش بهاءالدین محمّد بن حسین بن عبدالصمد - شیخ بهایی- به ایران مهاجرت کردند. 17
شاه طهماسب وجود و حضور «فقها» را برای پیشبرد مقاصد دینی و حکومتی خود ضروری میدانست و نسبت به حکما و فلاسفه بیاعتنا بود. به نقل عبدی بیگ شیرازی: «[شاه طهماسب] میرغیاثالدین منصور صدر را چون از فقه بخشی _ بهرهای_ نبود و در حکمت و فلسفه و هیأت و ریاضی و طب از دیگر علما ممتاز بود، از آن منصب [صدارت] عزل فرمود، امیر معزالدین محمدنقیب میرمیرانی اصفهانی را که به فقاهت ممتاز و به ورع و تقوا بینالاقران سرافراز بود، نصب فرمودند18». وی سپس با دعوت از فقیهان جبل عاملی آنان را بر دیگر فقها ترجیح میداد و نسبت به آنها ابراز ارادت میکرد. میرزا عبدالله افندی اصفهانی در سخن از امیر نظامالدین عبدالحی جرجانی از علمای شیعه ایرانی عصر شاه طهماسب مینویسد که وی پس از درگذشت محقق ثانی در سال 940 به خدمت شاه طهماسب صفوی رسید و از او تقاضای مقام شیخالاسلامی کرد و میخواست جانشین محقق شود، ولی شاه نپذیرفت و پاسخ داد من از مجتهدان جبل عامل میخواهم.19 فرهانی منفرد که بررسی دقیقی دربارهی عالمان مهاجر نموده است، مینویسد: نام بیش از 90 تن از مهاجران عاملی شناخته شده است، ولی بدون تردید باید گفت اینان چهرههای زبده و اصلی این هجرت هستند که در تاریخ از آنها نامی مانده است، و شمار افراد و خاندانهای مهاجر یا دستکم آنها که از فرهیختگان و دانشاندوختگان به شمار میآیند، پیش از اینهاست. در فهرست نسخههای خطی چند کتابخانهی عمده کشور نام تعداد زیادی کاتب عاملی وجود دارد که در عصر صفوی آن کتابها راکتابت کردهاند. این مسأله نشان میدهد که غیر از فقیهان مهاجر جبل عامل که در امور برجسته سیاسی و مذهبی کشور ایفای نقش کردند، عاملیان دیگری در سطوح پایینتر در عرصههای فرهنگی و اجتماعی حضور داشتهاند20. با این حال دیدگاهی معتقد است که تعداد علمای مهاجر به ایران پرشمار نبوده است و با دقت و تأمل در نگرش و تفکر آنان، میتوان دریافت تنها کسانی که در ابعاد زندگی فرهنگی و اجتماعی قدرت تأثیرگذاری و سازندگی داشتهاند، به ایران آمدهاند. در حقیقت حکومت صفوی به جذب نخبگان علمای جبل عامل همت داشت و نه علمای در حد متوسط و معمولی.21
پی نوشت:
1- عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین(علیه السلام)
2- نک: عالمارای صفوی، مؤلف نامعلوم، به کوشش یدالله شکری، صص 63 و 64
3- حسنبیگ روملو، احسن التواریخ، صص 85 و 86
4- رابرت گلیو، «پژوهشهای جدید غربیان درباره تاریخ مذهبی ایران عصر صفوی»، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، خرداد و تیر 1382، ص 21
5- همانجا
6- همان، ص 22
7- همانجا
8- نک: رسول جعفریان، صفوی در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج 1/ ص 119
9- راجر سیوری، ایران در عصر صفویه، ص 29 و نیز قس: آلبرت حورانی، «مهاجرت علمای شیعه از جبل عامل به ایران»، ترجمه مرتضی اسعدی، کیهان فرهنگی، سال سوم (1367)، شماره 8، ص 14 و منصور صفتگل، ساختار نهاد و اندیشه دینی در عصر صفوی، ص 597
10- نک: جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ص 76 و سیوری، همانجا و صفتگل، همانجا
11- نک: جعفریان، همانجا و نیز مهدی فرهانی منفرد، مهاجرت علمای شیعه از جبل عامل به ایران در عصر صفوی، صص 89 تا 91، فرهانی علاوه بر «علل درون مرزی» مهاجرت علمای جبل عامل سه علت «برون مرزی» نیز بر میشمرد که عبارتند از اول: سختگیری حکومتهای سنی بر شیعیان شام و کشتار آنها، دوم: اشتیاق عالمان شیعه به زندگی در قلمرو یک دولت شیعه و سوم انگیزههای اقتصادی (صص 93- 95)
12- نک: مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 501
13- سید محمّدعلی حسینزاده، علما و مشروعیت دولت صفوی، ص 100
14- سیوری، همانجا
15- مهدی فرهانی منفرد، مهاجرت علمای شیعه از جبل عامل به ایران در عصر صفوی، ص 83، به نقل از:
W. Madelung. "Karak", El 2, Vol. IV (1978), P. 610
16- همان، ص 84
17- نک: شیخ حرّ عاملی، امل الامل، ج 1/ صص 71، 132 و 155
18- عبدیبیگ شیرازی، تکلمـﺔ الاخبار، ص 72
19- میرزا عبدالله افندی اصفهانی، ریاض العلماء، ج 3/ ص 90
20- فرهانی منفرد، همان، ص 88
21- محمّدکاظم طباطبایی، تاریخ حدیث شیعه، ص 125
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.