جایگاه فقه سیاسی در منظومهی علوم اسلامی
وقتی ما میتوانیم حیطهی فقه سیاسی را درست تدوین کنیم که جایگاه فقه را در منظومهی دانشهای دینی روشن سازیم و اگر نسبت به جایگاه فقه در طبقهبندی علوم اسلامی آگاهی نداشته باشیم، یکی از مشکلاتی که پیش میآید این است که ما وظایف دیگر علوم را هم از فقه مطالبه کنیم و یا اینکه آنقدر فقه را پررنگ میکنیم که بقیهی علوم را نادیده بگیریم. حضرت امام(ره) با استفاده از یکی از فرمایشات پیامبر گرامی اسلام(ره) در کتاب شرح چهل حدیث در حدیث 24، علوم را طبقهبندی کردند.
روزی پیغمبر گرامی اسلام(ره) وارد مسجد شدند و دیدند مردم اطراف شخصی جمع شدهاند؛ حضرت فرمودند: ماجرا چیست؟ پاسخ دادند: این شخص که مردم گردش جمع شدهاند، علامه است و بسیاری از علوم را میداند و مردم سوالاتشان را از او میپرسند. پیامبر فرمودند: علامه چیست؟ تا آخر حدیث. ... پیغمبر آنجا جملهای را در ارتباط با علم فرمودند که «انما العلم ثلاثه» ما تنها به سه چیز علم میگوییم: «آیه محکمه، او فریضه عادله او سنه قائمه» حضرت امام ذیل این حدیث بحث کردهاند که چون علم، عهدهدار پاسخگویی به نیازهای انسان است و چون انسان سه دسته نیاز، متناسب با سه لایهی وجودی خود دارد، لذا علم سه دسته شده است: یک لایهی وجودی انسان، لایهی عقلی اوست؛ عقل میخواهد که انسان درست حرکت کند و البته حرکت عقل براساس باورها تنظیم میشود و این باورها نیز به الهی و غیرالهی تقسیم میشود. قلب بخش دوم وجودی انسان است و در حقیقت قلب، کانون گرایشهای انسان است و از طریق فضائل و رذائل گرایشهای انسان را تامین میکند. لایهی سوم وجودی انسان، یک لایهی ظاهری و آشکار است و حواس و یافتههای تجربی ما را شامل میشود. ایشان میفرمایند: همهی علوم در این سه بخش قرار میگیرد. دین هم بر این اساس سه بخش دارد؛ چرا که دین آمده تا زندگی انسان و جامعهی انسانی را سامان دهد و به سعادت برساند. لذا به سه بخش تقسیم شده است: یک بخش اصول دین است و میخواهد اعتقادات و باورهای ما را سامان دهد؛ بخش دوم محتوای دین، اخلاق است که میخواهد گرایشهای ما را ساماندهی کند و بخش سوم دین، فقه است و میخواهد رفتارها و حواس ما را تنظیم کند. بر این اساس فعل سیاسی، ریاست و هرگونه فعل دیگری که انسانها انجام میدهند، سه لایه پیدا میکند: یک لایهی اعتقادی است و به حوزهی باورها که لایهی عقلی است، مرتبط میشود؛ یک لایهی قلبی است و به حوزهی گرایشها مرتبط میشود و لایهی سوم که لایهی ظاهری و رفتاری است و به حوزهی سیاست مرتبط میشود. لذا ما از سه دسته دانش صحبت میکنیم: یک دسته دانشهایی مثل فلسفهی سیاسی و کلام سیاسی است که فلسفه و کلام سیاسی مربوط به حوزهی باورهای سیاسی هستند و ما در اندیشهی اسلامی امامت و نظام سیاسی را در کلام سیاسی قرار میدهیم. اما مباحث مربوط به اخلاق سیاسی در لایهی دوم صورت میگیرد و مباحث مربوط به فقه سیاسی نیز به لایهی سوم مرتبط میشود.
از این منظر نه تنها برای ساماندهی حوزهی سیاست از منظر دین به فقه احتیاج داریم، بلکه به اخلاق و نیز به فلسفه و کلام هم احتیاج داریم و حتی آن لایههای زیرین اهمیت بیشتر مییابند؛ چرا که اگر کسی باورهایش سکولاریستی و ماتریالیستی باشد، دیگر اصلا فقه را نمیپذیرد و معتقد است دین نمیتواند وارد سیاست بشود تا بتوان از دانشی به نام فقه سیاسی سخن گفت.
در کل باید متوجه باشیم که دانشهای سیاسی اسلامی دیگری هم وجود دارد و هر یک، حوزههای خاصی را پوشش میدهد و اگر اینگونه نگاه کنیم، جایگاه فقه سیاسی، چیستی فقه سیاسی و نیز وظایف فقه سیاسی و مسائل آن و انتظاری که از آن داریم، روشن میشود.
اصول فقه و نسبت آن با فقه سیاسی
اصول فقه برگرفته از دلیل عقلی است و در یک دستگاه روششناختی تولید میشود و نیازهای ما را پاسخ میدهد. حال اگر انتظار از فقه، حکومتی شد؛ آنگاه باید دستگاه روششناختی خاصی برای این اصول تنظیم نمود و این امر کاملا طبیعی است. این البته برگرفته از یک نگاه سیستمی به دین است. سوال محوری در اینجا این است که آیا نگاه به دین سیستمی است یا خیر؟ در واقع برداشتمان از دین این است که دین برای ساماندهی جامعه آمده یا برای پاسخگویی به مسائل فردی؟ حضرت امام خمینی(ره) میفرماید: هیچ حکم دینی وجود ندارد که سیاسی و اجتماعی نباشد. خداوند در آیهی 25 سورهی حدید1 هدف از آمدن انبیاء را قیام مردم به قسط میداند؛ یا در آیهی 213 سورهی بقره2 علت آمدن انبیا را داوری میان مردم میداند. اگر نگاه ما به دین سیستمی شد، آنوقت کلام، اخلاق و فقه ما هم سیستمی میشود و مهمتر اینکه حضرت امام(ره) میفرماید این سه لایه مرتبط به هم هستند؛ لذا همهی علوم را به هم ملحق میکند و بیان میدارد که اگر فیزیک و شیمی یا نجوم، اعتقاد به خدا را بیشتر کند، آیهی محکمه میشود؛ اما اگر شخصی حتی علم توحید خواند و این علم برایش حجاب شد، دیگر آیهی محکمه نیست. لذا پایهی همهی علوم اخلاق میشود و به همین علت در فلسفهی رسالت پیامبر اسلام میفرماید: اِنّی بُعِثتُ لِاُتَمِمَ مکارم الاَخلاق و در آیهی 2 سورهی جمعه میفرماید: هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَکیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکتابَ وَ الْحِکمَه وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبین. پیغمبر مبعوث شد تا ابتدائا امر اخلاق را درست کند و آنگاه که گرایش درست شد و عاشق فضیلتها شدیم، دستورهای الهی را در حوزهی رفتار اجرا میکنیم. اما اگر این حوزهی اخلاق درست نشده باشد، مثل ابلیس می شویم. ابلیس مشکل اعتقادی ندارد؛ یعنی خدا را قبول دارد. لذا با خدا وارد بحث میشود. در واقع وقتی دچار کبر و غرور میشود، در برابر خدا میایستد. لذا اخلاق سیاسی از فقه سیاسی مهمتر است و در حقیقت اخلاق سیاسی مقدمهای است برای فقه سیاسی. امام خمینی(ره) نیز ابتدا استاد اخلاق هستند و بعد وارد فقه میشوند. ابتدا کتابهای اخلاقیشان را نوشتند و بعد وارد فقه شدند.
هیچگاه نبایست فقه سیاسی را حلّال همهی مشکلات و مسائل سیاسی دانست؛ فقه سیاسی عهدهدار پاسخگویی به بخشی از پرسشهای ماست. باید به دانشهای سیاسی اسلامی دیگر نیز در جای خود پرداخته شود؛ در غیر این صورت نتیجه تابع اخس مقدماتش میشود؛ یعنی اگر فقط یک حلقه را برجسته کنیم و حلقات دیگر را فراموش کنیم، در این صورت رفتارهایمان دینی نمیشود.
تقسیمبندی فقه
در ارتباط با تقسیمبندی فقه دو منظر وجود دارد: اگر فقه بهعنوان یک دانش کلان به پرسشهای ما در حوزههای مختلف جواب دهد، برحسب اینکه به چه دست پرسشهایی پاسخ میدهد، به همان حوزهی خاص منتقل میشود. فرضا اگر به پرسشهای سیاسی پاسخ دهد، فقه سیاسی است و اگر به پرسشهای بهداشتی و پزشکی پاسخ دهد، فقه پزشکی میشود. از این قبیل پرسشها، پرسشهای فردی است که پاسخ به آنها، فقه فردی را ایجاد مینماید؛ چرا که منشا پرسش مورد نظر یک نیاز فردی بوده است و نه اجتماعی. در این موضوع میتوان دهها باب دیگر را باز کرد.
اما زمانی از اصطلاح دیگری بهنام فقه حکومتی استفاده میشود که در فقه فردی نیز کاربرد دارد. فقه حکومتی چتر وسیعی است که شامل فقه سیاسی، فقه اقتصادی، فقه محیط زیست، فقه رسانه و همهی نیازهای حکومت میشود و به این جهت از آن تعبیر به فقه حکومتی میشود؛ یعنی فقهی که تمام نیازهای یک حکومت را مدنظر قرار میدهد. در اینجا نیز فقه فردی معنا دارد. در معنای دوم به لحاظ بینشی دو نظر وجود دارد: گاهی که بینش فردی بر فقه حاکم میشود، حتی پاسخ به سوالات حکومتی نیز از منظر فقه فردی است. فقه حکومتی یعنی اینکه فقه و فقیه، حتی در پاسخ به پرسشهای فردی نیز فرد را در درون یک جامعه و نظام سیاسی اجتماعی در نظر بگیرد و سپس به آن پرسش، پاسخ دهد.
دانش فقه سیاسی
فقه سیاسی علاوه بر آنکه بهعنوان یک بینش مطرح شود، بهمثابه یک دانش نیز مطرح میشود. فقه سیاسی بهمثابه یک دانش، از همهی مختصات دیگر دانشها برخوردار میشود. در این مقام فقه نیز روش، منابع معرفتی، نظریهها، پدیدآورندگان، موسسان و صاحبنظران خاص خود را دارد و به یک سری از نیازهای واقعی انسان پاسخ میدهد.
تقسیمبندی ادواری و مکتبی فقه سیاسی
منظور از مکتب، دستگاههایی نظری است که نظریهپردازان آن را به وجود آورده باشند. و لذا اگر بگویند فقیهی در مکتب قم است، منظور این است که مکتب قم را پذیرفته است. منظور این نیست که هر فقیهی که در قم حاضر است، مکتب قم را پذیرفته است یا هر فقیهی که در سامرا بوده و هست، دیدگاه میرزای شیرازی را دارد!
از این منظر مکاتب مختلفی را میتوان در تاریخ فقه سیاسی شیعه ملاحظه نمود.3 بهنظر میرسد بهترین طبقهبندی برای دورههای فقه سیاسی، یک طبقهبندی معطوف به هدف است. فقه سیاسی میتواند تقیهای باشد که برای تسهیل زندگی سیاسی شیعیان در حکومتهای جور و ستمگر ارائه شده است؛ از این منظر فقه سیاسی در فضایی مطرح شده است که حکومتهایی حق آزادی رفتارهای مذهبی را از شیعیان سلب نمودهاند. از این رهگذر شیعیان برای حفاظت از خود عقاید خودشان را کتمان میکنند و در واقع در قالب یک مبارزهی پنهانی به حیات سیاسی خود ادامه میدهند. در این نوع تقسیمبندی دورهای بهنام اصلاح نامگذاری شده و در فضایی بهوجود آمده است که بهلحاظ سیاسی حکومتها اجازهی فعالیتهای علنی را به شیعیان میدادهاند؛ مثل حکومت آلبویه، حکومت صفویه و حکومت قاجاریه که علما و فقهای شیعه ـ در حد توانشان ـ سعی در اصلاح رفتارهای سیاسی ـ داشتهاند و بعضا حتی حاکمان را نصیحت میکردهاند. در این دوره فقها کتاب مینوشتند، مدرسهی علمیه و مسجد میساختند و روی اعتقادات و باورهای شیعیان کار میکردند تا بتوانند به گسترش مذهب اهل بیت(علیهمالسلام) کمک کنند. البته به این امر نیز آگاه بودهاند که در صورتیکه این مباحث به ادعای حکومت کشیده شود، این فضای باز سیاسی را از دست خواهند داد؛ لذا در این حوزه خیلی کمرنگ وارد میشدهاند؛ اندیشهی مشروطه نیز در میان عالمان مدافع مشروطه از همین منظر است؛ چرا که در مقایسهی حکومت مشروطه و استبدادی، آنها حکومت مشروطه را بهتر میدیدهاند؛ چرا که احتمال اعمال ظلم کمتری در آن میرود. در ادامه الگوی سومی وجود دارد که میتوان از آن تحت عنوان گفتمان انقلاب نام برد. زمینهی شکلگیری این گفتمان شرایطی است که در آن فقیه تشخیص میدهد که توان تشکیل حکومت وجود دارد و از این جهت تکلیف میداند که اقدام کند. یا تشخیص میدهد که اگر قیام نکند، اصل اسلام از بین میرود. لذا کار امام حسین(ع) را انجام میدهد. امام حسین(ع) فرمودند: با آمدن یزید فاتحهی اسلام خوانده است و علی الاسلام السلام؛ امام خمینی(ره) هم میخواست از اسلام حفاظت کند؛ لذا دست به قیام زد و حکومت اسلامی تشکیل داد. پس فقیه باید از اسلام حفاظت کند؛ این هدف، اصلی است. حال یا با تقیه میتواند از اسلام حفاظت کند یا با اصلاحگری و یا با قیام.
پی نوشت:
1 . لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکتابَ وَ الْمیزانَ لِیقُومَالنَّاس بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیعْلَمَ اللَّهُ مَنْ ینْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِی عَزیز.
2 . کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکتابَ بِالْحَقِّ لِیحْکمَ بَینَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ إِلاَّ الَّذینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیناتُ بَغْیاً بَینَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ یهْدی مَنْ یشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ
3این موضوع در کتاب چالش سیاست دینی ونظم سلطانی مورد بررسی گرفته است.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.