سالها نزد اساتید مختلف درس خوانده بود و اکنون در سن کهولت هوای معلمی جدید در سر داشت. پیش معلم جدید آمد، اما معلم از پذیرش او سرباز زد؛ گفت من غیر از مشغلهی فراوان خودم، تحت تعقیب و نظارت سرویسهای امنیتی هستم.
شخص آبرومندی را واسطهی میان خود و معلم قرار داد تا بالأخره معلم راضی شد. در همان درس نخست به او گفت که اگر بهدنبال علم هستی، از خوردن آنچه میلش را نداری خودداری کن. مجموعه نکات همان یک جلسه ثبت شد و در تیراژ بسیار بالایی منتشر گشت و به نام حدیث عنوان بصری از امام صادق (علیهالسلام) شهرت یافت.
شاید مفسری بگوید این سخن که «برای تحصیل علم، از چیزی که میل نداری نخور» باطنش این باشد که پیش از آنکه طلب، نیاز و شوق معرفتی در تو شعلهور نشده است، آموختن آن دانش برای تو مفید نیست. اگر این تفسیر از باطن سخن امام صحیح نباشد، بیتردید معنایی دیگر در پس ظاهر کلام امام نهفته است، چرا که سخن امام سخن حقیقت است و حقیقت ذومراتب است. اما باطن کلام امام هرچه باشد، ظاهر بیان نیز هم مهم است و هم حجت. یعنی برای کسب علم باید از خوردن بدون اشتها پرهیز کرد.
در معارف دینی، شاید بیش از آنکه تغذیه یک امر پزشکی بهداشتی باشد ـکه البته از این منظر نیز معارف دینی در نقطهی اوج استـ تغذیه از منظر مسائل مربوط به سلوک، معرفت و عبادت طرح شده است. خوردن بدون اشتها از نظر بهداشت و سلامت جسمی نیز مضر است و از آن نهی میشود اما تأثیر آن بر عبادت و علم انسان و سیر سلوکی او و ابعاد روحی دیگر، اهمیت بیشتری دارد. بنابراین وقتی از تغذیه در سبک زندگی سخن میگوییم، پیش و بیش از آنکه به ابعاد بهداشتی و فیزیکی تغذیه میپردازیم، باید به طرح مسائل روحی تغذیه اهتمام کنیم. اینکه ما محور طرح مسئلهی تغذیه را چه منظری قرار دهیم، تعریف و تلقی ما را از تغذیه میسازد. بهتعبیر دیگر چیستی تغذیه وابسته به این است که ما چه ابعادی را در موضوع تغذیه اصل قرار میدهیم. بهعبارت دیگر اینکه تغذیه را بر محور مسائل روحی طرح کنیم، نشان میدهد که ما تغذیه را اصالتاً امری روحی میبینیم و اینکه مسائل مربوط به سلوک را در تغذیه اصل قرار دهیم، تلقی تابعیبودن تغذیه بهنسبت سلوک را، در جامعه میسازد. اکنون در اغلب بحثهای رایج راجع به تغذیه، جنبههای فیزیکی و جسمی و نهایتاً روانی اصل قرار میگیرد.
اگر گفته شود که در بحثهای رایج جنبهی بهداشتی و جسمی مورد دقت قرار میگیرد اما جنبههای دیگر مغفول است، و باید ابعاد مختلف در کنار هم دیده شود، سخن بسیار نادرستی گفته شده است. بحثهای رایج، تغذیه را به مثابه امری اصالتاً جسمی میبیند و از اینرو غایت تغذیه را نیز برای جامعه غایتی جسمی میسازد. در نگاهی دیگر که مسائل تغذیه بر مدار سلوک طرح میشود، این غایت برای جامعه ساخته میشود که تغذیه اصالتاً برای سلوک است و تابع آن. آنگاه مسائل بهداشتی مورد بحث در تغذیهای که تابع سلوک است، تفاوتهای جدی با مسائل بهداشتی تغذیهای که خود اصالت دارد، خواهد یافت. از اینرو سخنی که گذشت را بسیار نادرست خواندیم. یعنی نگاه اول و دوم جنبههای مختلف یک موضوع نیستند؛ بلکه از دو موضوع سخن میگویند و برای همین وقتی با نگاه اصالت ابعاد جسمی در خصوص ابعاد غیرفیزیکی تغذیه سخن گفته میشود، این سخنها متفاوت است از سخنی که با نگاه محوریت سلوک دربارهی تغذیه گفته میشود، همچنانکه وقتی با نگاه محوریت سلوک دربارهی ابعاد بهداشتی و جسمی تغذیه سخن گفته میشود، سخن متفاوت است از مطالب مطرح در نگاه اصالت بهداشت.
با این توضیحات بهنظر میرسد که بیان برخی از مواردی که در سلوک اخلاقی دربارهی تغذیه گفته شده است، به ما کمک کند تا چیستی تغذیه را بهتر دریابیم و نتیجهی تفاوت نگاهها در سطح سبک زندگی را ببینیم. اگر این روش را در سایر موضوعات سبک زندگی بهکار ببریم نهایتاً میتوانیم امیدوار باشیم که تلقی ما از سبک زندگی نسبتی با دین دارد.
همانطور که در اشاره به حدیث آغاز بحث مطرح شد، یکی از ابعادی که دربارهی تغذیه در نگاه سلوکی اهمیت دارد، دیدن تغذیه از منظر موضوع فهم، درک و حکمت است. در حدیث معراج آمده است که پیامبر در خصوص ثمرات گرسنگی از خداوند سؤال میکند: «یا رب ما میراث الجوع؟ قال الحکمه و حفظ القلب و التقرب الی و الحزن الدائم و خفه المؤنه بین الناس و قول الحق و لا یبالی عاش بیسر ام بعسر» خداوند متعال در پاسخ محبوبش هفت اثر برای گرسنگی بیان داشته است. لازم بهذکر است برخی از علما گرسنگی را در این قبیل موارد بهمعنای پر نبودن شکم و سبک بودن آن میدانند که در مقابل آن پرخوری قرار دارد و نه به معنای اینکه درد و ضعف گرسنگی بر انسان غالب شود. اولین ثمرهی گرسنگی، حکمت است. حفظ قلب از وسواس شیطانی، تقرب به خداوند، اندوه دائم، سبک باری و بینیازی، و فراغت از نگرانی برای امر معاش دیگر ثمرات آن است. صرفنظر از اینکه این موارد ثمرات گرسنگی هستند.1 نکتهی جال توجه این است که موارد ذکر شده بهعنوان امور ارزشمند و ممدوح بیان شده است و این خود جای دقت دارد که فارغبالی از معاش دنیا و حزن دائم هرکدام بهچه معنا هستند و چرا ممدوح هستند و چرا در زندگی کنونی اساساً ما آنها را امری ممدوح نمیدانیم. در کنار هم بودن «فراغت از غم معاش» و «حزن همیشگی» نیز جالب توجه است.
یک بعد بسیار مهم خوردن به حالت ارتباط با خداوند باز میگردد. سنگینی شکم حالتی است که اغلب افراد بهخوبی تأثیر آن را بر رابطه با خداوند حس میکنند. در کتابهای مختلف اخلاقی دربارهی خوردن و آشامیدن دستورات مختلفی وجود دارد. آداب فراوانی نیز در روایات برای جنبههای مختلف خوردن و آشامیدن وجود دارد. وقتی شکم پر است تمرکز و حضور قلب سخت میشود و حالت خضوع دشوارتر حاصل میشود و دل به آسانی نمیشکند و مفاهیم در قلب اثر کمتری دارد. دستوراتی که ما اغلب شنیدهایم و بهعنوان افتخارات بهداشتی دین بیان میکنیم مانند شستن دست و دهان قبل از غذا و نیز بعد از غذا و تأکید بسیار فراوان بر مسواک و یا نخوردن قبل از گرسنگی و دستکشیدن قبل از سیری، همهوهمه اگرچه اثرات بهداشتی بسیار مهمی دارد اما یکی از حکمتهای مهمترش ناظر به برطرفکردن کدورت ناشی از غذاخوردن است. شستن دست و دهان بعد از غذا همانطور که زائدات و مواد روی پوست را میشوید، کدورت و تیرگی را از دل میزداید. شاید تجربه کرده باشید که حتی تمرکز ذهنی و فکری نیز بعد از شستن دست و دهان بهتر حاصل میشود. اساتید اخلاق و سیر و سلوک دستورات زیادی در این زمینه ارائه نمودهاند، مانند دو وعده غذاخوردن در شبانه روز و نخوردن چیزی در بین آن و شروع به تناول غذا بعد از گذشتن حدود یک ساعت از گرسنگی و امثال آن، این دستورات همگی بر مبنای تعریف تغذیه بهعنوان بخشی از کلیت حرکت سلوک بوده است. همچنین بزرگان فراوانی از طریق رعایت دستورات و انجام مراقبات در زمینهی خوردن و آشامیدن به کسب مقامات و فضائلی نائل آمدهاند که در کتابهای اخلاقی و شرح حال بزرگان نمونههای مختلف آن فراوان است.
حاصل سخن اینکه پررنگترین جنبهی موضوع تغذیه که سایر ابعاد براساس آن تعریف و طرح میشود، جنبهی سلوکی غذا است. در این نگاه گرسنگی و سیری؛ خوردن و نخوردن باید به میزان و نحوی باشد که موجب سرعت حرکت انسان در کسب فضائل و تقرب به خداوند و انجام عبادت باشد. خوردن یا نخوردن گرسنگی یا سیری اگر به میزان و نحوی باشد که حال و توان عبادت را از انسان سلب کند هردو مذموم است. خوردن و نخوردن هردو بر مدار انجام دستور خداوند است. همهی اینها بهگونهای باید برنامهریزی شود که انسان بهتر بتواند بندگی کند و هرچه خداوند دستور داده است را اجرا کند.
چنین نگاهی اگر اساس سیاستگذاری مراکزی مانند وزارت بهداشت و سازمانهای ذیربط دیگر باشد، آنگاه کدام یک از فعالیتهایی که اکنون انجام میشود قابل انجام بود؟ تبلیغات تجاری مربوط به خوراکیها چه شکلی داشت؟ فاصلهی نهادهای حکومتی ما با انقلاب اسلامی کمی بیشتر از حد باور است. وزارت علوم اگر بخواهد بر اساس حدیث عنوان بصری برای سبک زندگی دانشجویی طرحریزی کند، چه کسی باید مدل و الگوی لازم را در اختیار او بگذارد؟ و اگر در سیاستگذاری برای امری مثل زندگی دانشجویی به این قبیل مبانی تکیه نکند، به چه اعتباری یک نهاد مربوط به حکومت اسلامی است؟ آیا میتوان امیدوار بود که روزی الگوی تغذیهی هماهنگ با سلوک اجتماعی موضوعی جدی و واقعی برای ما باشد؟
پی نوشت:
1- مصباح یزدی، محمد تقی 1374، راهیان کوی دوست شرح حدیث معراج، قم: انتشارات شفق
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.