هنگامی که نهاد جهاد سازندگی تشکیل شد، جامعه ایران امیدوار و مشتاق، منتظر بروز تحولاتی شگرف در عرصه تولید، سازندگی، فقرزدایی و رفع محرومیت بود. فعالیتهای بسیاری از حرکتهای اجتماعی مردمنهاد (چون پیشاهنگی) که پیش از انقلاب تشکیل شده بودند، به تدریج تعطیل شده بود. البته
شیر و خورشید سرخ به رسم غالب کشورهای مسلمان، به هلال احمر تغییر نام یافت و به انجام وظایف سابق خود ادامه داد. بسیج نیز با حضور خودجوش مردمی شکل گرفت و توسعه یافت. بسیاری از نیروهای جهاد سازندگی، از اعضای بسیج هم بودند، که با داعیه تشکیل ارتش بیست میلیونی شکل گرفته بود. جهاد به سرعت توسعه یافت و به همکاری با سازمانهای متعدد و متنوع پرداخت. این نهاد ابتدا به روستاها رفت و مسئولیت احیاء روستاهای رو به موت را بر عهده گرفت. از طرحهای لولهکشی آب و برقرسانی گرفته تا توسعه جادههای خاکی راهسازی و احداث مدرسه و حمام و درمانگاه و حتی قبرستان و غسالخانه! بدین ترتیب به تدریج تعداد زیادی از این گونه پروژهها در چارچوب وظایف تعریف نشده جهاد سازندگی تعریف شد.
آزمون و خطاء زیاد شد و ضرورت تشکیل واحدهای فنی و مهندسی و الگوسازی و کپیبرداری از پروژههای تکمیل شده افزایش یافت. با وجود این همه آزمونها و خطاها، محصول کار جهاد شگفتانگیز بود. افرادی با کمترین انگیزهها و تقاضاهای مادی و با بیشترین تمایل معنوی قابل تصور برای انسان قرن ببیستم به میدان آمده بوند تا طرحی نو دراندازند. تا اینکه جنگ آغاز شد! و ناگزیر بخش وسیعی از نیروهای جهادی را به کام خود کشید. جهادگران وارد جبهه شدند و در عرصههای گوناگون آن ایفای نقش نمودند. از حضور در خط مقدم به مثابه رزمنده گرفته تا نیروی اطلاعاتعملیات و تخریب، و از توسعه تاسیسات پشتیبانی نظیر ساخت حمام و تاسیسات نظافت صحرایی گرفته تا سنگرسازی برای رزمندگان؛ که بهویژه این تلاش آخر به حدی شجاعانه بود که جهادگران را شایسته نام «سنگرسازان بیسنگر» نمود(صحیفه امام، جلد21، صفحه 205).
اکنون رزمندگانی که هنوز زندهاند! به خاطر دارند که چگونه جوانی سیهچرده و پانزدهشانزده ساله، با جسمی تکیده و لاغر، سوار بر مرکب آهنین و غولپیکر خود با سرعتی باورنکردنی به تپههای جنوب میپرداخت و از خاکهای فرسوده و تفتیده، سنگرهای قابل اعتماد میساخت. دشمن عاجز از درک این سطح از شجاعت، از میان گرد و خاکی که او به سرعت بر پا میساخت، پیشانیش را هدف قرار میداد تا او را باز دارد، ولی بلافاصله جهادگری دیگر جای او را میگرفت و بدین ترتیب، تا یک خاکریز در خط اول تکمیل شود، گاهی یک دسته از پاکترین جوانان کشور به شهادت میرسیدند. اکنون سئوال این پژوهش این است که جهاد چه بود؟ کجا بود؟ و چه شد؟
پژوهشی در جستجوی هویت جهاد سازندگی
در پژوهشی که در سال 1370 در آستانه ادغام وزارت جهاد سازندگی و وزارت کشاورزی انجام شد، با عده زیادی از افراد مصاحبه شد.
الف) نیروهای اطلاعاتی جهادگر، اینها همان جهادگران باقیمانده بودند، همانها که گاهی از موسسین جهاد بودند و گاهی از همراهان اولیه آن! از میان این گروه گزارههای ذیل حاصل گردید.
در ابتدا ما همه شبیه هم بودیم، ولی سیستم جدید همه چیز را رها کرد و به تحصیلات بها داد!
ما قبلا به اندازه توان کار میکردیم و به اندازه نیاز حقوق میگرفتیم، ولی اکنون باید به اندازهای که دیگران تشخیص میدهند کار کنیم و به اندازهای که آنان تعیین میکنند حقوق بگیریم.
ما هنگامی که شبها در تهران قدم میزنیم، میبینیم که غذای اسراف شده که در یک سطل آشغال مردم شمال تهران ریخته میشود، به حدی است که در صورت اسراف نشدن میتوانست به راحتی یک خانواده روستایی جنوب کشور را سیر نماید. اینچنین است که بغض در گلویمان میترکد!
ب) نیروهای سطح رهبری و عالی، در کنار این گونه اظهارات از نیروهای سطح میانی و عملیاتی، دیدگاه دیگری در میان نیروهای سطح رهبری و عالی مطرح بود:
وضع سابق قابل ادامه نیست، ایجاد نظم و محاسبهپذیری ضروری است. باید به طرحی اندیشید که عملکرد سابق را به شکل محاسبهپذیر حفظ نماید.
ج) بسیجیان شاغل در وزارت کشاورزی، افرادی که در وزارت کشاورزی کار میکردند و مشتاق پیوستن به جهاد بودند، با این دعوی که جهاد و روحیه جهادی به وزارت کشاورزی نیز تسری یابد.
د) بوروکراتهای وزارت کشاورزی، افرادی که صادقانه کار میکردند و دستورات را اجرا میکردند و برای آنها تفاوتی نداشت که این کار را به نام کدام وزارتخانه انجام دهند.
ه) بیتفاوتها، افرادی بودند که به هر حال، انگیزهای برای کار نداشتند و خیلی مهم نبود که تحت نظر کدام وزارتخانه شاغل باشند و کار نکنند! (ر. ک. پورعزت، 1371).
حاصل آن پژوهش تاکید بر این مهم بود که با ادغام جهاد و وزارت کشاورزی، جهاد در یک بوروکراسی کهنسال استحاله خواهد شد؛ مگر آنکه هستههای مستقل جهادی به صورت تعاونی تشکیل شوند و مستقل از وزارت جهاد به کار خود ادامه دهند و پروژههای مورد نظر وزارت جهاد را با قیمت کمتر و کیفیت بهتر که مقتضی موجودیت و هویت جهادی بود، ارائه نمایند! (ر. ک. پورعزت، 1372).
جهاد، سازمانی که شد
پس از زلزلههای سنگین، ساختمانهای شهرها از هم میگسلند و به تپههای خاک تبدیل میشوند. پس از حضور امدادگران و نجات بازماندگان، از شهرها جز ویرانههایی باقی نمیمانند و معمولا خاطرات مردم، زمینهساز و مبنای احیای آنچه بود قرار میگیرد. برای مثال تصاویر طبس (دانشدوست، 1369)یا بم، کمک میکنند که بتوان خاطرات این شهرها را به یاد آورد و در موارد استثنایی، برخی از بناهای آنها را بازسازی کرد(pourezzat & others, 2010)
جهاد پس از ادغام به سازمانی تبدیل شد که به سرعت به وزارت کشاورزی گذشته و وزارت جهاد کشاورزی آینده تغییر شکل مییافت. اما تصاویر جهاد سازندگی سابق در اذهان جهادگران باقیمانده وجود داشت؛ تصاویری که هنوز در دسترسند و قابل تامل! همین تصاویر نوعی تعارض شناختی برای ایشان پدید آورد. در آن زمان، هنگامی که پایان ماه میرسید، کیسههای پول را میآوردند و هر کس به اندازهنیازش برمیداشت، در حالی که به اندازه توانش کار کرده بود. جالب آنکه این مسئله، آرمان مارکس و انگلس بود که هرگز نتوانسته بودند آن را در جهان واقع تصور کنند؛ زیرا هرگز ممکن نبود که ظرفیت این حد از خودگذشتگی با حذف ایمان به خدا میسر گردد. پس ایشان این مهم را حتی از باورهای خود حذف کردند و به تلاش در حد توان و برداشت در حد مشارکت راضی شدند؛ در حالی که ادعای نهایی آنان این بود که از هرکس بر حسب توانش یاری گرفته شود و به هر کس بر حسب نیازش پرداخت گردد (Marx & Engels, 1888)؛ از این رو پیروانشان به طرح این اصل روی آوردند که از هر کس در حد توان و یاری او، استفاده شود و به هر کس در حد مساعدتش پرداخت گردد (Nell&o’Neill, 1972, 79-81).
ولی جهاد و بسیج توانسته بودند که در برههای از زمان اینچنین باشند، یعنی نیروهایشان در حد توان و بلکه فراتر از توان کار میکردند و در حد نیاز و بلکه کمتر از نیاز و با قناعت بسیار مصرف میکردند. آنچنان که عامه مردم آنان را تحقیر نمایند، در حالی که ملائکه آسمان ثناگویشان باشند (ر. ک. نهجالبلاغه، خطبه همام). اما با توسعه جهاد بوروکراتیک، همه آنچه فراهم شده بود از میان رفت. البته این سیر یکشبه طی نشد، بلکه یک یا دو دهه طول کشید تا جهاد سازندگی به سازمانی غولپیکر به نام وزارت جهاد کشاورزی تبدیل شود. اکنون زمانی است که اکثر بنیانگذاران جهاد بازنشسته شدهاند و بسیاری از جهادگران زمان جنگ نیز در آستانه بازنشستگی هستند و شاید این آخرین فرصتی باشد که بتوان به مستندسازی حیات جهاد سازندگی پرداخت.
جهاد و آنچه که بود
جهاد در وزارت کشاورزی ادغام شد و اکنون پس از حدود دو دهه، اصلیترین سازههای هویتی خود را صرفا در ذهن جهادگران قدیمی به میراث گذاشته است و صرفا سازههای فیزیکی آن باقی ماندهاند! اکنون ساختمانهای مناسبتر و تجهیزات بهتری وجود دارند؛ آزمون و خطا کمتر است؛ محاسبات مهندسی دقیقترند و کارهای ارزندهای نیز انجام میشود (ر. ک. حاجی احمدی، 1388، 95-77). اما اکنون اینگونه امور در وزارت راه و ترابری، وزارت بازرگانی، وزارت صنایع، وزارت بهداشت و آموزش پزشکی! و وزارت پست و تلگراف و تلفن، و وزارت دفاع نیز انجام میشوند.
آیا واقعا ماهیت نهادی جهاد و جهادگری، به وزارت جهاد کشاورزی تسری یافت و این دستگاه جهادگر ماند یا روحیه بوروکراتیک ایرانی1 بر جهاد کشاورزی مستولی شد و این نهاد صرفا به یک دستگاه مانند سایر دستگاهها تبدیل شد (ر. ک. طالب، 1388).
پیش از این، جهاد سازمانی بود که در هر جا مشکلی وجود داشت حضور مییافت، پیش از اینکه طرحی نوشته شود یا بودجهای تصویب شود یا خطمشیای ابلاغ گردد! در واقع جهاد صرفا مشکل را حل میکرد و گاهی نیز البته خطا میکرد.
پس سه منطق فعالیت در مقابل هم یا در کنار هم مطرح شدند:
الف)منطق و شیوه جهادی: کار باید انجام شود. نمیتوان منتظر تصمیمگیری در مرکز ماند. بحران فقر در حال توسعه است. پس باید کاری کرد!
ب) شیوه بوروکراتیک ایرانی سنتی: درست است که باید کاری انجام شود، ولی ابتدا باید سنجید که بر اساس کدام اولویت و کدام منطق و حتی کدام فلسفه! پس بهتر است ابتدا بررسی شود آیا مسالهای وجود دارد یا خیر. شاید خاستگاه این مساله، تصور و تخیل افراد باشد. سپس باید ابعاد مساله بررسی شود، بودجه تامین شود، و برای اجرا برنامهریزی شود تا برنامه بتواند اجرا گردد.
ج) شیوه بوروکراتیک ایرانی نوین و انقلابی(نَما): همه تصمیمهای ما درست اتخاذ میشوند و علیرغم سنگ انداختن استکبار جهانی همه هدفها حاصل میشوند و فقط جهانخواران و منافقان کوردل نمیفهمند که ما چقدر خوب کار میکنیم و چقدر از همه دنیا بهتریم! هر چند این گزارهها از تصوراتی خودشیفته و بلاهتآمیز حکایت دارند، ولی آمارهای موجود نیز حاکی از آنند که جهاد کشاورزی روز به روز بر بیلان عملکرد خود افزوده است و فعالیتهای مفید و ارزندهای دارد. پس مساله چیست؟
بازتعریف مسئله
در مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به طور تلویحی اشاره شده است که بوروکراسی، دستگاه اداری متناسب با نظام طاغوتی و یادگار سلطه طاغوت است (ر. ک. مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران). بر این اساس، قرار بوده که طرحی غیرطاغوتی و زیبنده جامعه اسلامی طراحی شود. هر چند در آن زمان حضور گرایشات مارکسیستی و رواج تلقیات آنان، بر نفی بوروکراسی بیتاثیر نبوده و این موضع قانون اساسی نسبت به بوروکراسی، آگاهانه و تخصصی نیست؛ زیرا این موضع که سازمان و بوروکراسی را ابزار سلطه میداند (Morgan, 2006)، ریشه در رویکردهای مارکسیستی دارد! بهویژه با توجه به اینکه جلوههای مثبت و تحسینبرانگیزی در بوروکراسی وبری وجود دارد که از نگاه این منتقدان مغفول مانده است (Ferederickson, 2000)، تا جایی که میتوان ادعا کرد که عمده نظریه سازمان، حاشیهنویسیای بر بوروکراسی وبر است (Pourezzat&TaheriAttar, 2009)و همانا روح بوروکراسی، تعهد به عدالت اجتماعی است!
در واقع بوروکراسی وبری به شکل جالب توجهی، سالها پس از انقلاب پروتستان و بازپردازی مسیحیت، در پاسخ به نیازی جدید و برخاسته از نهضت پروتستان ابداع شده بود. در همین امتداد، میتوان ادعا کرد که ضعف مورد هجمه مخالفان امروز، از بوروکراسی نیست و اساسا قرار نبوده است که بوروکراسی وبری با هویتی جهانشمول، در همه تاریخ مورد استفاده قرار گیرد! بلكه این نوع سازمان در انطباق با فلسفه اجتماعی برخاسته از پروتستان ایجاد شده بود و قابلیتهای شگرف و جالب توجهی از خود بروز داده بود و آثار قابل توجهی برای توسعه جوامع غربی بر جای نهاده بود؛ تا حدی كه میتوان ادعا كرد، مارتین لوتر تمدن غرب را از سیر انحطاط جاهلیت اسكولاستیك به سوی نوگرایی رهنمون گشت و در دوران نوگرایی، وبر بوروكراسی را معرفی كرد تا به مثابه بهترین شیوه اداره به كار گرفته شود و در سیر تكامل جامعه پردازشگر خود، فراخور تنوع نیاز این جوامع رو به تكثر، رشد نماید و مدلهای دیگر بر اساس آن توسعه یابند. برای مثال، بوروكراسی حرفهای، بوروكراسی ماشینی، بوروكراسی بخشی، ساختارهای ساده و ادهوكراسی بر اساس آن توسعه یافتند و سپس فراخور تحولات و توسعه تكثرگرایانه در جوامع مذكور در نیمه دوم قرن بیستم، ساختارهای سیاسی و ماموریتی را معرفی نمودند، تا اینكه در دهه اول قرن بیستم ادهوكراسیهای حرفهای حیات خود را آغاز كردند. (Pourezzat & Taheriatter,2009)
نكته مهمی كه از تامل بر این سیر تاریخی حاصل میشود آن است كه ساختارهای اداری نیز متاثر از فرهنگ و باورهای غالب جوامع شكل میگیرند؛ یعنی ساختار سازمانی نیز یك مصنوع از مصنوعات فرهنگی است كه به قول هچ از مفروضات و باورها و هنجارها و ارزشها تاثیرمیپذیرد و نمادها را تحت تاثیر خود قرار میدهد (Hatch, 1997, 363)؛ نمادهایی كه گاهی در شعارهایی چون «قیام مستضعفان برای رفع استضعاف از دیگران» یا «سنگرسازی مجاهدان بیسنگر» جلوه میكند. بنابر این سوال اصلی پژوهش این است كه چنین سازمانی باید چه ویژگیهایی داشته باشد!
سازمان مناسب برای تفكر جهادی
در این جا لازم است كه گزارههای اصلی شكل دهنده تفكر جهادی دوباره مرور شوند؛ در صورت مصاحبه با جهادگران، ملاحظه میشود كه عمدهترین گزارههای شكل دهنده اندیشه آنان عبارتند از:
جهاد وظیفهای غیر قابل اجتناب است که گاهی صورت عینی و گاهی صورت كفایی به خود میگیرد؛
مهمترین جزء تفكر جهادی مبتنی بر جلوههای درونی آن است كه عرفا آن را جهاد اكبر در مبارزه با نفس میدانند (صحیفه امام، جلد 21، ص 205).
یكی از مهمترین جلوههای جهاد بیرونی، مجاهدت در راه خداست كه در صریحترین شكل در جهاد دفاعی در جبهه جنگ متجلی میگردد.
پس از جهاد در جبهه جنگ، جهاد برای رفع استضعاف و فقر از ارزشمندترین فعالیتهای هر انسان است.
مرتبه جهادگران و مجاهدان به تقوای آنها بستگی دارد و هیچ یك بر دیگری برتری ندارند.
ارزش افزوده حاصل از فعالیت جهاد، هدیهای است از جهادگران به كل جامعه.
فراگرد فعالیت در جهاد و كسب درآمد در آن، در ارتباط با چرخههای اقتصادی فعال در جامعه، باید به گونهای اداره شود كه این مجموعه استضعافستیز، خود دچار استضعاف نشود كه اگر استضعاف تحمیلی ظلم است، پذیرش و خو گرفتن به آن ننگ است (ر. ك. پورعزت و قلی پور، 1388، 55).
این مجموعه هفت گزارهای، مهمترین گزارههای ذهنی جهادگران را در دوران جنگ تشكیل میداد كه پس از جنگ به تدریج فراموش شد.
فراموشخانه تاریخ و ادغام سنت، تجدد و فرهنگ دینی
پس از جنگ، ناگهان جریانهای اقتصادی فعال شدند و جریانهای فرهنگی را در انزوا قرار دادند و كار بدانجا كشید كه فرهنگ تا حد قابل توجهی تابع اقتصاد تلقی شد. بنابراین اقتصاد لیبرالزده، مشوق فرهنگ لیبرالی شد و ساخت اداری كشور با ظرفیتی منفعل، وجهه فعال به خود گرفت. در این شرایط زلزلهای اقتصادی اداری رخ داد و بسیاری از سازههای اقتصادی و اداری تابع فرهنگ انقلاب را فرو کوبید، آنچنانکه زلزله شهرها را در هم میکوبد و پس از آن، فقط تصاویری از آن همه واقعیت برجای میماند؛ مانند تصاویری که از طبس (دانش دوست، 1369)و بم (بهزادی، 1383)پس از زلزله باقی ماند.
در جریان این زلزلههای اداری و اقتصادی، نحله آزموده نشده مدیریت دولتی نوین، بهویژه با تاكید بر خصوصیسازی، كوچكسازی و برونسپاری، به آرمان انقلابیون اداری تبدیل شد؛ ناگهان جامعه اداری مواجه با نهضتی شد كه حتی در امریكا و انگلیس، پارادایم غالب نبود و مخالفانی جدی داشت، در حالی که عمدهترین حامیان آن پس از بازار، دستگاههای اداری تاچر و ریگان بودند (Hughes, 2003, 44). این سیر به همه دنیا و من جمله ایران سرایت كرد. ایران كه به شدت در برابر لیبرالیسم فرهنگی و سیاسی مقاومت میكرد، ناگهان لیبرالیسم اقتصادی و شاید بتوان گفت لیبرالیسم اداری را مشتاقانه پذیرا گشت. حاصل این پذیرش شتابزده، فراموشی مواضع فرهنگی و حتی سیاسی جهاد بود. در واقع در این شرایط که آشفتگی موضع ایران در برابر تحولات جهانی کاملا آشكار بود، آنچه وجهالمصالحه پیشرفت اقتصادی قرار گرفت، ارزشهای فرهنگی بود.
در این دوران بازخوانی و حتی یادآوری ارزشها، شعارزدگی و دهه اولی(دهه اول انقلاب) نامیده میشد. سپس به تدریج جریانی تقویت شد كه در امتداد آن، دهه اولیها و دهه دومیها، جای خود را به دهه سومیها دادند كه در آن همه چیز فراموش شده بود، جز خاطراتی داستانگونه كه از قصه رستم و سهراب جدیدتر بودند ولی عمق تراژدیك آنها كمتر از آن بود؛ زیرا از این به بعد هنرمندان حقوق بگیر (نه هنرمندان مجاهد غیرقابل خرید و فروش) مدافع آن ارزشها شده بودند. پس روحیه و فرهنگ جهادی به تاریخ پیوست؛ زیرا حتی هنرمندان مجاهد نیز به تدریج از جریان هنر پس از جنگ حذف شدند و زیبایی هنر براساس معیارهایی جدید تعریف شد.
بازخوانی تاریخ؛ خاطره یا مد یا حرفه
امروز در آستانه دهه چهارم پس از انقلاب، بازخوانی رشادتها و حماسههای حقیقی دهه اول یا در چهارچوب خاطرات افراد ناظر باقیمانده انجام میشود یا در امتداد خیالپردازیهای آنان كه ندیدهاند و فقط شنیدهاند كه بر نسل اول چه گذشت!این ناظران و شاهدان به چند دسته تقسیم پذیرند:
الف)انسانهای خوب كمیاب، شاهدان زنده و كسانی كه اكنون به سختی خرج زندگی خود را در میآورند، به ارزشهای قدیم پایبندند و اغلب مورد انتقاد اطرافیانند؛
ب) انسانها نسبتا خوب فراوان كه سطح متوسطی از زندگی را برای خود فراهم ساخته، خاطرات گذشته را دوست دارند و تأیید میكنند، ولی به سبك امروز زندگی میكنند.
ج) انسانهای منطقی كه هرچند گذشته را دیدهاند، در سیرتطور جهان تغییر كردهاند، نرخ روز را دریافتهاند و به الگوی موفق نسلهای حال و آینده تبدیل شدهاند.
سیر گفتمان این سه نسل و میزان اثرگذاری آنها، عمیقترین و واقعیترین گفتمان نسل حاضر است. همین گفتمان است که امروز اعتبار دارد و مورد توجه نسل جوان است.
جهاد در آستانه تغییر در سالهای 72- 1370
در بین سالهای 1370 الی 1372 سرنوشت سازترین تصمیمها در مورد جهاد گرفته شد؛ به طوری که این سالها به مهمترین سالهای حیات نهاد جهاد سازندگی تبدیل شد. در همین سالها بود که بحث تحول و تغییر مطرح شد؛ کارشناسان و متخصصان دعوت شدند و به بحث و مذاکره پیرامون این مهم پرداختند و البته پژوهشهایی نیز توسط دانشپژوهان و پژوهشگران گمنام انجام شد.
در یکی از این پژوهشها، مهمترین عوامل موثر بر جهادگر ماندن جهادیان بررسی شد. عمدهترین این عوامل به ترتیب کماهمیتی عبارتند از:
1- حفظ امنیت شغلی؛
2- تامین معاش کارکنان (جهادگران)؛
3- توانایی دسترسی به مشاغل بهتر در خارج از جهاد؛
4- امکان پیشرفت تحصیلی؛
5- داشتن آگاهی و شناخت کافی درباره فرهنگ جهادی، پیش از پیوستن به آن؛
6- حفظ تناسب وظایف با تخصصهای جهادگران؛
7- حذف روشهای نامطلوب کنترل؛
8- مشارکت در تعیین اهداف، خط مشیها و تصمیمگیریها؛
9- حذف قوانین و مقررات دست و پا گیر؛
10- نگرانی از اشتغال به مسائل دنیوی و اقتصادی پس از جنگ؛
11- رعایت عدالت در رفتار با جهادگران و مردم؛
12- امید به تحقق اهداف جهاد (ر. ک. پور عزت، 1371 و 1372)؛
در واقع در آن زمان جهادگران واقعی، کمتر نگران مسائل اقتصادی خود و بیشتر نگران اوضاع و احوال فرهنگی تاثیر پذیرفته از اقتصاد و همچنین نگران از تغییر ماهیت جهاد بودند.
البته مسئولان جهاد به آنان اطمینان میدادند که اینچنین نخواهد شد (مجموعه مقالات اولین سمینار علمی و کاربردی جهاد سازندگی، 1372).
اما جهاد به تدریج به یک بوروکراسی ماشینی تبدیل شد که از مجموعهای از افراد حرفهای، متخصص، ماموریت گرا و داوطلب، در کنار عدهای بوروکرات تشکیل شده بود. به تدریج فراگردهای رسمی استخدام از طرق قراردادی، رسمی و طرح سربازی، به تدریج بر تعداد بوروکراتها افزود و از نسبت تعداد داوطلبان به کل شاغلین جهاد کاست و اینچنین بود که جهاد سازمانی شد که وزارت جهاد کشاورزی نام گرفت.
سیر تطور ارزشهای جهادی
فرض اشتباه این است که تصور شود ارزشهای جهاد از میان رفتهاند؛ سنت تاریخ چنین نیست که این ارزشها از میان بروند! تجلی این ارزشها در مصنوعات فیزیکی، شفاهی و رفتاری دورههای مهمی از تاریخ حیات سازمانی ایران محفوظ خواهد ماند. ولی ممکن است این جلوهها به تدریج فراموش شوند تا در آینده فصلی از تاریخ پیش رو، فراخوانده شود که به مصداق آیه شریفه 53 از سوره مائده، ارزش این جلوه را درک کند و شان آن را دریابد و سازمانی را با حضور خدا در آن درک کند (ر. ک. رستگار و وارث، 1387).
بنابراین آنچه اتفاق افتاد را نمیتوان سیر عروج و هبوط نامید؛ زیرا هرگز عروجی همهگیر حاصل نشده بود! حقیقت این است که بخشی از جامعه توفیق یافتند که به اذن حضرت حق، روزگاری از حیات طیبه آینده را در سازهای انسانساخته درک نماید؛ سازهای زودگذر در حیات سازمانی جامعه و دیرپا در اندیشه کسانی که میخواهند جهان را سقف بشکافند و طرحی نو دراندازند.
بنابراین هرگز سیر صعود و نزولی تجربه نشد. این سازمان در یک برهه از زمان صرفا با یک فرمان، و اقتدای مجموعهای از جوانان کشور شکل گرفت و به سرعت در سیر خدمترسانی به جامعه، به اوج رسید. در این دوره، مجموعه متنوعی از مصنوعات فیزیکی، رفتاری و گفتاری (Hatch, 1997, 211؛Hatch & Cunliffe, 2006, 185-191و پورعزت، 1387، 6-395)بر جای ماندند؛ مصنوعاتی که میتوان بر اساس آنها الگویی عملی را برای یک سازمان اخلاقی بر مبنای رفتارهای جهادی بازشناسی کرد (صدرالسادات، 1388، 124). الگویی اخلاقی که نه تمایلی به اخلاق پروتستان و سرمایهداری غربی داشت و نه تمایلی به رفتارهای اخلاقی برخاسته از سوسیالیسم و کمونیسم معاصر آن زمان(دهه اول انقلاب)!
در واقع جهاد سازندگی، الگویی از اخلاق کار در اسلام را نمایان ساخت که بر اساس آن گروهی پیدا شدند که با اخلاص، توانایی و دانش خویش را برای نیل به جامعهای استضعاف زدوده به کار گرفتند و تنها سرمایه آنها، ایمان به خدا و اخلاص در خدمت به خلق او بود؛ و بر همین اساس، منابع عظیمی از سرمایه اجتماعی توسعه یافت که میتوانست آینده ایران را متحول سازد؛ ولی این سرمایه برخلاف دعاوی طراحان نظام تحول جهاد از نهاد به سازمان، از سازمان به وزارت جهاد سازندگی و سپس به وزارت جهاد کشاورزی، به سرعت در طی دهههای دوم و سوم پس از انقلاب از میان رفت.
بحث و نتیجهگیری
هر سازمان، سازهای است که در تناسب با فرهنگ جامعه شکل میگیرد. هرگاه عناصر و مفروضات فرهنگی نتوانند ارزشهای متناسب با خود را توسعه دهند و مصنوعات مقتضی خود را تولید نمایند، جامعه با نوعی گسست فرهنگی مواجه میشود. واقعیت این است که نظام فکری جدید ایران پس از پیروزی انقلاب، به سازههای سازمانی جدیدی نیاز داشت و نهاد جهاد سازندگی نویدبخش توسعه چنین سازمانی بود. ولی این نهاد در سیر تطور خود، به وزارتخانهای بوروکراتیک تبدیل شد و سپس با یک بوروکراسی سنتی ادغام گشت و به تدریج در آن استحاله شد.
جهاد سازمانی بود متفاوت با همه سازمانهای معاصر خود! ولی متاسفانه به لحاظ برخی سهلانگاریها در ثبت و ضبط مختصات ویژه فرهنگی آن و اصرار بر تبدیل آن به بوروکراسی ماشینی، بسیاری از ویژگیهای منحصر به فرد خود را از دست داد و به سازمانی معمولی با مختصات سازمانهای متداول ایرانی تبدیل شد. بدینسان سازهای متناسب با اهداف انقلاب، به سازهای متناسب با نظامهای اداری پیش از آن تغییر ماهیت داد؛ در حالی که ماهیت این نهاد، با ادهوکراسیهای مستقل تناسب بیشتری داشت؛ ادهوکراسیهایی وابسته به یک سیستم بوروکراتیک مرکزی؛ ادهوکراسیهایی که در قالب هستههای مستقل جهادی، در شبکهای از گروههای حرفهای و تخصصی میتوانستند، سیستم خدمترسانی بینظیری را در جهان تحولات ساختاری معرفی نمایند و سازمانی ایجاد نمایند ماموریتگرا، هدفمند، کمهزینه، و ایثارگر که همواره موجودیت خود را وقف شده در جهت نیل به هدف انگاشته، مهیای رفع استضعاف از محرومین جامعه گردد. اما شرایط دورههای پس از جنگ و استراتژیهای توسعه اقتصاد محور، وجود چنین سازمانی را تاب نیاورد و در جریان استحاله فرهنگی، جهاد سازمانی شد که اکنون فقط خاطرهای دارد از سازمانی که بقای خود را در استمرار خدمت به جامعه مییافت؛ و اکنون فقط انگارههایی ذهنی از آن بر جای مانده است؛ انگارههایی پس از زلزلههای اداری بوروکراتیک و اقتصاد لیبرالی، به مثابه «جهاد، سازمانی که بود».
منابع در دفتر مجله موجود است.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.