در برخی از رویکردها از تجدد تحت عنوان یک کل واحد تعبیر میشود، اگر چه این گزاره معانی و تفاسیر مختلفی را به دنبال دارد، ولی یکی از آن ها میتواند این باشد که تجدد دارای یک روح است؛ که پس از استقرار آن در یک جامعه، همهی اجزای جامعه به سوی هماهنگی با آن روح واحد حرکت میکنند.
بنابراین جامعهی مورد نظر، دچار تغییر اساسی و بنیادی در همهی نهادها و نظامهای اجتماعی میشود. به عنوان مثال در بحث تکنولوژی که مادیترین حوزهی جامعه است. سه رویکرد عمده وجود دارد.
در رویکرد ابزاری به تکنولوژی، تکنولوژی به عنوان یک ابزار و وسیله در دست صاحبان و مصرفکنندگان آن فرض میشود که بر اساس عقاید و ارزشهای خودشان میتوانند از آن بهرهگیری نمایند. مثال آشکار این رویکرد مثال چاقوست که میتوان از آن، هم بهعنوان وسیلهای برای جراحی و یا قتل و یا ابزار مفیدی در آشپزخانه استفاده نمود. البته این رویکرد در مواجهه با دو رویکرد دیگر یعنی معتقدین به «جبر تکنولوژیک2» و «رویکرد اقتضائی به تکنولوژی» دچار جرح و تعدیلهای زیادی شده است. این تعدیلها به این دلیل است که ورود تکنولوژی به یک کشور، بدون دگرگونسازی بسیاری از نظامهای ارزشی آن تقریبا هیچ مصداقی در تاریخ ندارد.
در برابر رویکرد ابزاری به تکنولوژی، معتقدین به جبر تکنولوژی اعتقاد دارند از آنجایی که هر تکنولوژی بر اساس ارزشهای تولید کنندگان و طراحان آن تولید میشود، با ورود تکنولوژی به یک کشور، همهی ارزشهای تولیدکنندگان نیز وارد میشود و باعث دگرگونی اساسی در نظامهای ارزشی مصرفکنندگان میشود، از اینرو منطق تغییر در تکنولوژی، درونی فرض میشود و آنرا تابع ارزشهای مصرف کنندگان یک تکنولوژی نمیدانند.
در کنار این رویکرد، رویکرد اقتضائی به تکنولوژی اگر چه امکان سیاستگذاری در عرصهی تکنولوژی را امکانپذیر میداند اما به اقتضائات و امکانات، که شامل محدودیتهای تکنولوژی میشود کاملا معتقد است.
هدف از اشاره به این رویکردها، بیان این واقعیت است که رکن اصلی نظام مبتنی بر توسعه، صنعت است و پیشرفت صنعتی در گرو پیشرفت تکنولوژیک است؛ بنابراین بسیاری از رویکردهای تحلیلی در مورد تکنولوژی قابل تسری به حوزهی توسعه نیز میشود. تعدیل نظریههای پیرامون استفاده ابزاری از تکنولوژی باعث شده است تا حتی کسانی که به گزارهی «صنعت بر فراز سنت و نه در برابر آن» قائل هستند نیز بپذیرند که توسعه و صنعت تغییرات اساسی را در نظامهای مختلف اجتماعی ایجاد میکند، با این تفاوت که اینها به مقاومت سنتهای قوی در برابر این روح تجددی قائل هستند.
تاریخ اندیشهی تجددی در کشور ما دیرینهی عجیبی دارد، اولین زمزمههای تحولخواهی در جامعهی عصر مشروطه در اثر رندی گروهکهای نوظهور روشنفکری، به تجددخواهی عریان سکولار تبدیل میشود. اما به دلیل نبودن هیچگونه زمینهی اجتماعی و یا عقبهی اجتماعی قابل اعتنا، خیلی زود متوقف میشود و راهی به پیش نمیبرد.
درک سطحی و ناقص از تجدد در عصر مشروطه باعث میشود که درک تجدد نه در اندیشههای عصر روشنگری و تغییر مناسبات عالم و آدم و در نتیجه فروبستگی ساحت قدس و تغییرات اساسی جهانشناختی و انسانشناختی آن صورت پذیرد، بلکه در نمادهای بیرونی این نظم نوظهور پیگیری شود. یکی از مهمترین این نمادها حجاب بود، که در ادبیات بسیاری از تجددخواهان عصر مشروطه به عنوان مانع پیشرفت و ترقی از آن یاد میشده است.
دورهی رضاخانی را میتوان مهمترین تلاش برای توسعه و تجدد غربی به حساب آورد. از میان الگوهای متفاوت توسعه از قبیل نوسازی از پایین و از طریق بسیج عمومی تودههای محروم، و یا نوسازی از طریق طبقهی روشنفکری و متوسط جامعه و یا نوسازی از بالا، رضاخان توسعهی ارادهگرایانه و نوسازی دولتی و از بالا را شروع میکند. درک ناقص پهلوی اول از فهم غرب به عنوان یک کل واحد سبب شد تا در کنار انتقال صنعت، تکنولوژی، نظام آموزشی و فنی، تغییرات اساسی از طریق هجوم به نهادهای سنتی و مظاهر سنت را نیز دنبال کند. غافل از آنکه توسعهی نهادهای مدرن در یک جامعه، خود ویرانی عرصههای اجتماعی سنت و هماهنگی آن ها را با روح تجدد به همراه خواهد داشت؛ و نیازی به سرکوب رضاخانی ندارد.
با پهلوی دوم نیز چیزی جز استقرار بیش از پیش توسعهی تکنولوژیک را نمییابیم، نهادهای مدرن در این دوره نیز فربهتر شدند تا شکافهای عظیم ارزشی میان روح تجدد و روح سنت را آشکار کنند. انقلاب اسلامی نتیجهی این شکاف بوده است.
انقلاب اسلامی علیرغم تغییر در نظام سیاسی و ارائهی یک الگوی جدید برای نظم جدید در عالم، متمایز از نظم جهانی موجود، اما در عرصهی ارائهی نرمافزاری برای ادارهی حیات اقتصادی و اجتماعی متمایز از نظم تجددی خیلی موفق نبوده است. این وابستگی باعث میشود تا برنامههای توسعهی تجددزده بعد از انقلاب نیز با هدف استقرار بیشتر نهادها و نظامات تجدد با پیشتازی توسعهی اقتصادی ادامه یابد. جالب است که کارگزار توسعه، دکترین رفاه در اسلام را تئوریزه میکند تا رویکرد ابزارانگارانهی خود در مواجهه با توسعه را نشان دهد. در یک سوی جامعه، فرهنگ تجملخواهی و تجددخواهی تبلیغ میشود و در دیگر سوی حرکتهایی علیه بیحجابی صورت میگیرد.
بیشک هدف از این مقال بیان تبارشناسی پدیدهی بیحجابی نیست، بلکه تنها قصد این بود تا از گذرگاه تاریخ، اصل مسئله و یا معضل بیحجابی مشخصتر شود.
در مقابل این معضل چه باید کرد؟ آیا گریزی از برنامههای توسعه وجود دارد؟ آیا نظام اسلامی باید به مقابله با این پدیده نوظهور بپردازد؟ به فرض مواجهه با پدیدهی بیحجابی از کجا باید شروع کرد؟
بی شک پاسخگویی به این پرسشها و پرسشهای بیشمار دیگر از ظرفیت این مقاله خارج است. اما به صورت گذرا به چند نکته در مورد سیاستگذاری حول این محور پرداخته میشود.
1- آشکار شدن معضلات و مشکلات توسعهی تجددی در اکثر کشورها و از جمله در خود کشورهای غربی با تشکیل جنبشهایی علیه نظامهای موجود تجدد و سرمایهداری همراه شده است. این عامل باعث شده است که زمزمهی پیشرفت بومی و لزوم برنامهریزی جدیتر پیرامون آن بهصورت جدیتری از سوی مردم دنبال شود.
در کنار این وقایع، بیداری عظیم کشورهای اسلامی و حرکت این کشورها علیه اندیشههای تجدد و استعمار نوین، لزوم طراحی ساختارهای متفاوت و متمایز کشورهای اسلامی در برابر نظامهای اجتماعی سرمایهداری را اثبات میکند. این مهم از طریق ارتباط مؤثر اندیشمندان جهان اسلام، خصوصا در حوزهی اقتصادی برای طراحی نظامهای جدید اقتصاد اسلامی، بانکداری اسلامی، نظام پولی اسلامی و... حاصل میشود، خود این پویش برای طراحی نرمافزارهای دینی ادارهی جامعه اگر به ثمر ننشیند، بسیاری از معضلات و مشکلات جوامع اسلامی و از جمله پدیدهی بیحجابی را حل خواهد نمود و ریشهها و زمینههای اجتماعی پدیدهی بیحجابی را به جای نگاه بخشی به آن مدنظر قرار میدهد.
2- در مورد بایستهها و نبایستههای نظام اسلامی در مواجهه با پدیدهی بیحجابی نظریات مختلفی مطرح شده است. اصل عدم ورود نظام در مواجهه با این پدیده و پدیدههای مشابه دیگر، اگر چه کسانی را با خود به همراه دارد ولی خیلی منطقی به نظر نمیرسد. چه اینکه با فلسفهی تشکیل حکومت منافات دارد، حکومت چه سکولار و چه دینی اندیشههای متناسب و همگرا با خود را تبلیغ میکند و با پدیدههایی که بر اساس نظام ارزشی آن، بهعنوان آسیب شناخته میشوند مبارزه میکند. بنابراین بحث اصلی در نوع مواجهه و مقدمات و لوازم این مواجهه است. از این گذرگاه میتوان به پاسخ پرسش سوم پرداخت.
3- بیحجابی یک پدیدهی اجتماعی است، پدیدههای اجتماعی همانگونه که در اثر زمینهها و شرایط اجتماعی خود به وجود میآیند و علتهای متکثر دارند، نوع مواجهه با آن ها نیز مختلف و متکثر میباشد. برای برخورد با این پدیده طیف متعددی از رویکردها و راه حلها نیاز است. برنامهریزی هوشمندانه در زمینههای مختلف اجتماعی همراه با به خدمت گرفتن توان عرصههای مختلف کشور اعم از اقتصادی، فرهنگی، هنری، سیاسی و حتی انتظامی پیشنهاد میشود. به عنوان مثال جمعیت کوچکی از بیحجابیهای کنونی در جامعه، نتیجهی حرکتهای سازمان یافته و تدارک دیده شدهی گروهی است. بیشک در مواجهه با این گروه، کسی مواجههی فرهنگی را توصیه نمیکند، بلکه در برابر این گروه، روشهای انتظامی جواب گوست.
4- راه حل اساسی برخورد با پدیدهی بیحجابی پس از اصلاح ساختارهای اجتماعی، تا حد زیادی به احیای نقش خانواده وابسته است. متأسفانه در نتیجهی هژمونی فرهنگ تجددی بسیاری از نقشهای اصیل خانواده از نقشهای آموزشی تا نقشهای تربیتی از خانوادهها سلب شده است. این امر باعث بیکارکردی خانواده در امور تربیتی و پرورشی شده است. تلاش برای برگرداندن نقش خانواده در بسیاری از حوزههای مهم اجتماعی در واقع در خدمت گرفتن یک نیروی عظیم اجتماعی برای اصلاح بسیاری از آسیبها و پدیدههای مختلف اجتماعی است.
تأکید بر خانواده نیز برای اصلاح فرهنگ پوشش با تأکید مضاعف بر نقش پدر خانواده و احیای اقتدار نقش پدری برای مدیریت امور خانواده سیاستی حیاتی است. با این توصیه، دیگر ضرورت عدم برخورد مستقیم با برخی افراد که عنوان بیحجاب را دارند جدی میشود. ورود به خانواده باید همراه با مجوز پدر خانواده باشد. برگشت اقتدار پدر به خانواده و کنترل بیشتر او بر اعضای خانواده و حل معضلات اجتماعی از طریق پدر، باعث مدیریت جدیتر او بر امورات خانواده و آسیبهای خانواده میشود. بیشک خانواده مهمترین نهاد و همراه و همیارترین نهاد برای حل بسیاری از معضلات و معلولیتهای اجتماعی است.
پی نوشت:
1- مدیر گروه مطالعات فرهنگی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم
2- -Technological Determinism
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.