X

درآمدی به درآمد

درآمدی به درآمد -
امتياز: 3.5 از 5 - رای دهندگان: 4 نفر
 
درآمدی به درآمد
سرنخ های علمی و عملی برای تغيير در معيشت

من گرفتاری مالی دارم، راجع به درآمد هرچه بگویند، و هرچه خوب و عمیق و دقیق بگویند، آیا مشکلی از من حل میشود؟ هرچه از مبانی اسلامی راجع به درآمد بگویند، مشکل مالی من حل نخواهد شد. اگر حرفهایی که از دین برای من میزنند بیارتباط با مشکل نباشد،

در بهترین حالت تلاشی است برای اینکه من تسکین یابم و کمتر بنالم. اما اگر گمان کنید که اصل مشکل حل خواهد شد؛ قرضی داده خواهد شد؛ قسطی پرداخت میشود؛ اجاره کمتر میشود... نه! من تکنیکهای افزایش درآمد میخواهم. فلسفه خوب است اما گرهی از مشکلات اقتصادی من نخواهد گشود.

سخن گفتن از درآمد باید لزوما گرهگشای مشکل باشد. یا نهایتا به آن بینجامد، خواه با حل مشکل و خواه با انحلال آن. اما سخن از حل مشکل مالی مگر ممکن است؟ البته ممکن است، اما سخن این است که مگر مشکل مالی با سخن گفتن و شنیدن و دانستن حل میشود؟

هرکس در ماه مقدار مشخصی درآمد دارد و مقداری هم مخارج. خرج نباید از دخل بیشتر باشد و الا هشت در گرو نه خواهد بود. حال از چه چیزی میتوان سخن گفت که بتواند در رابطه دخل و خرج موثر افتد؟ تا خرج از دخل پیشی نگیرد؟ و مهمتر اینکه سخن تکرار مکررات نباشد و باز هم مهمتر اینکه سخن دردی درمان کند. اگر بنا باشد از این سخنان بگوییم و نخواهیم صرفا سخن دیگران را که همه شنیدهاند با بیان دیگر تکرار کنیم، باید بتوانیم با مدد آنچه که وجه تمایز خود با دیگران میدانیم سخنی بگوییم تا برای کسی، مثلا کارمندی که ماهیانه دخل و خرجی مشخص دارد حرفی بزنیم تا بتواند بر مشکل گفته شده فائق آید.

او خود البته شنیده است که روزی مقدر است. میداند که اسراف نباید کرد. خوانده است: چو دخلت نیست خرج آهستهتر کن، از کودکی مکرر در مکرر کلمه برکت به گوشش خورده است وای بسا در مورد آن اندیشیده باشد. شاید از منابر شنیده باشد که خمس و زکات باعث نمو مال میشود و لابد آنکه بر منبر سخن میرانده است زحمت توضیح معنای نمو را کشیده است. و به احتمال ضعیفتر میداند که از نتایج بیداری در بین الطلوعین افزایش روزی است. و هم شاید شنیده باشد که مستحب است دیر به سوق برود و زود باز گردد. و بعید است که رابطه بین بیداری قبل از طلوع خورشید را با افزایش روزی، در کنار استحباب دیرتر به بازار رفتن را سنجیده باشد، تا سوال کند پس قبل از طلوع خورشید بیدار باشم و تا خورشید بالا آید چه کنم؟ و مهمتر اینکه چگونه این عملم موجب افزایش روزی میشود؟ اصلا برای من که کارمند دولت هستم و موظف به حضور در ساعت اداری در محل کار، چنین مستحبی مصداق دارد؟ و اگر آری چگونه؟ خیلی موارد دیگر را شاید بداند که دیگران ندانند؛ مثل اینکه حضرت علی علیه السلام ملتی را که آب و زمین داشته باشند و فقیر باشند، لعن فرمودهاند. اما شما نیز بدانید که کارمند مخاطب ما مشکل دارایی دارد و نه مشکل دانایی. بالاخره اینکه در شرایطی که بسیاری از زمینهها فراهم نیست، آیا سخن از این موارد ثمری خواهد داشت؟ باری آیا سخنی هست که با گفتن و شنیدن و دانستنش گره از کار فرو بسته مشکلات مالی گشوده شود؟

اگر کسی حقوقش دو برابر ما باشد، او را خیلی از خود پولدارتر میدانیم. اما کسی را که مخارجش دو برابر ما باشد، چندان از خود بیپولتر نمیدانیم. و اگر همان کسی که درآمدش دو برابر ماست, مخارجش دو برابر ما باشد باز هم او را از خود غنیتر میدانیم.

یک گمانه آناست که مشکل مالی به وجود آمده را به رعایت نکردن همان موارد گفته شده بازگرداند و علم با عمل به موارد فوق را گرهگشا دانست و اگر گره گشوده نشد به حکمتی الهی احاله داد و مصلحت را در آن دانست. به واقع شاید گمانه صحیحی باشد.

گمانه دیگر آن است که همواره مراتب بالاتر عمل به دستورات فوق را لازم دانست و در نتیجه راه چاره را در عمل بیشتر و بهتر به آنها دانست.

گمانه سوم این است که به سراغ اصل مشکل برویم و بگوییم مسئله غلط طرح شده است. آنچه را شما نیاز خود پنداشتهاید و نداشتنش را فقر میدانید، به واقع نیاز شما نیست. اما باید دانست که از این جا به بعد، مخاطب مطلب شما را تنها خواهد گذاشت.

اما اگر این مسئله را به یکی از افراد آن جماعت چشم آبی آنسوی آب بدهید به دنبال تکنیکهایی خواهد گشت تا شما بتوانید به کمک آن، آنچه را خود مشکل میدانید حل کنید؛ مثلا به شما کمک میکند تا فروشتان را افزایش دهید یا موقعیت شغلی خود را ارتقا بخشید یا خواهد گفت که میزان مصارف خود در اقلام مختلف را طی ماه یا سال محاسبه کنید و سپس با یک فروشنده منصف قرار بگذارید که در سال حدودا آن مقدار از او خرید خواهید کرد و تخفیف مناسبی از او بگیرید. بسته به اینکه دارای چه توانمندیها و موقعیتها و روابطی باشید به شما روشهای درآمدزایی خواهد آموخت.

اگر به من بدهید به سراغ این میروم تا دریابم دلالتهای بیداری سحر و بینالطلوعین و دیر به بازار رفتن چیست تا مکانیزم افزایش روزی را دربیاورم. مثلا به سوالی مثل اینكه آیا برکت یعنی آنچه نفهمیدنی است؟ سحر بیدار باش و بین الطلوعین تا روزی تو افزایش پیدا کند. چگونه؟ و چگونه یرزقکم من حیث لا یحتسب؟ و در سایر موارد مرتبط با معاش اندیشه میکنم و سرانجام بیحاصل از میدان برون خواهم شد.

درباره درآمد نخست باید در رابطهی درآمد با کار و روزی اندیشید. میزان پولی که در قبال کار به دست میآوریم را درآمد مینامیم. کسی که درآمد زیادی دارد از نظر ما «وضعش خوب» است. دائم میزان درآمد خود را با میزان درآمد دیگران مقایسه میکنیم و نیز توانایی دیگران بر مصرف را نیز از مصادیق و نتایج «خوب بودن وضع» میدانیم. مطلوب ما در زندگی اقتصادی کسی است که زیاد پول دارد و برای مخارج مختلفش مشکلی ندارد. البته ما به میزان مخارج افراد هم توجه داریم، اما دو نکته راجع به آن وجود دارد. نخست اینکه ضریب اهمیتی را که برای درآمد قائلیم، برای مخارج قائل نیستیم. یعنی اگر کسی حقوقش دو برابر ما باشد، او را خیلی از خود پولدارتر میدانیم. اما کسی را که مخارجش دو برابر ما باشد، چندان از خود بیپولتر نمیدانیم. و اگر همان کسی که درآمدش دو برابر ماست, مخارجش دو برابر ما باشد باز هم او را از خود غنیتر میدانیم.

البته خواهید گفت که ملاک این است که چقدر خرج انجام میشود. از نظر ما کسی که دو برابر درآمد دارد، اگرچه دو برابر مخارج داشته باشد، باز هم وضعش دوبرابر ما بهتر است چون با مخارجی که میکند دو برابر ما از مواهب بهرهمند میشود.

از مسلمات دینی است که لذت انسان از مال حلال بالاتر از لذتی است که از حرام به دست میآورد. بدین ترتیب شما اگر بخواهید وضعتان بهتر شود، هرچه بیشتر باید تلاش کنید تا مالی که به دست میآورید حلالتر باشد تا مطلوبیت بیشتری داشته باشد تا در مقایسه با دیگری که همان میزان یا بیشتر از آن مخارج را دارد به مطلوبیت بیشتری دست یابید. و از این موارد به فراوانی میتوان بر شمرد. از جمله اینکه هرکس به اعتدال در مصرف، چه در کمیت و چه در نحوه استفاده نزدیکتر است، از مصارف مادی بهره بیشتری میبرد و مطلوبیت بسیار بالاتری به دست میآورد. به واقع مطلوبیت مصرف یک غذای متوسط برای کسی که در موقعی که به خوبی گرسنه است و با رعایت آداب و آرامش از آن استفاده میکند, بیشتر است یا مطلوبیت گران‌‌قیمتترین غذا برای کسی که هنوز به حد لازم گرسنه نشده است و در سایر وعدههای غذایی نیز از همین دست مواد غذایی مصرف نموده است؟

همگی تجربههای مختلف در مورد خوردن غذا داشتهایم. در زمانها و مکانهای مختلف و با افراد مختلف و غذاهای گوناگون، و همگی به روشنی درمییابیم که لذت مادی هیچیک به اندازه مطلوبیت افطار ماه رمضان نیست. آیا غیر از این است؟

کسی که سبکتر میخورد و پیش از سیر شدن دست از غذا میکشد بیشتر بهرهمند میشود یا کسی که پرخوری میکند؟ مقصود از بهرهمندی در اینجا همان لذتی است که میبرد و فعلا سخن در مورد این نیست که از نظر بهداشتی و سلامتی و... چه تفاوتهایی میان این دو وجود دارد. بلکه سخن در مورد همان لذتی است که به دست میآید. به زبان عرفی چه کسی بیشتر از خوردن غذا «کیف میکند؟» و کدام یک پس از تمام شدن غذا از نشاط برخوردار است و کدام یک به سنگینی و کسالت مبتلا میشود؟ از این دست عوامل موثر بر مطلوبیت بسیار فراوان میتوان سخن گفت.

یکی از آداب استفاده از نعمتها نگاه کردن و با توجه و تمرکز بهره بردن از نعمتهاست. در مورد غذا خوردن نیز نگاه کردن به غذا علاوه بر فواید بهداشتی در بیشتر کیف کردن از غذا موثر است. درسطح دیگر میتوان از پیوند زدن لذت مادی به لذت روحی سخن گفت که سطح بسیار بالاتری دارد و اکنون به آن نمی‌‌پردازیم. صرفا جهت اشاره میتوان یک نمونه را یادآور شد.

همگی تجربههای مختلف در مورد خوردن غذا داشتهایم. در زمانها و مکانهای مختلف و با افراد مختلف و غذاهای گوناگون، و همگی به روشنی درمییابیم که لذت مادی هیچیک به اندازه مطلوبیت افطار ماه رمضان نیست. آیا غیر از این است؟ سخن در این عرصهها آنقدر زیاد است که ساعتها و بلکه روزها میتوان در باب آن سخن گفت و البته اندیشه در این موارد همگی موثر خواهد افتاد و مطلب منحصر در خوردن نیست، بلکه همه موارد مختلف مواهب مادی را شامل میشود. از مسکن تا وسیله نقلیه و... . بنابراین عوامل متعددی بر میزان مطلوبیت مصرف موثرند و در سنجش وضعیت معیشتی و موازنه درآمد، مخارج و مصرف باید لحاظ شوند. و در ایجاد تغییر در آن میتوانند کاملا تعیین کننده باشند.

اما خواننده آگاه از ابتدا که مثالهای مختلف مطرح شد، با یک نقد بنیادین تمام توضیحات نوشته را بیوجه میداند: سخن از درآمد آغاز شد و در پی حل چارهای برای مشکلات معیشتی به یکی از عوامل مهم اقتصادی در کنار درآمد، به مصرف رسید و مفهوم محوری مطلوبیت، طرح شد و نتیجه آن شد که علاوه بر میزان درآمد و مخارج باید به مطلوبیت توجه داشت. سخن تا اینجا درست بود اما از آن پس اشتراک لفظ میان اصطلاح اقتصادی «مطلوبیت» با معنای عرفی آن سخن را به بیراهه برد. هیچکس منکر تاثیر عوامل روانی و غیر روانی در میزان کیف کردن ما از منابع نیست. نتیجه آنکه هنوز نوشته نتوانسته است راهکاری برای رهایی از مشکلات معیشتی و تغییر در وضع اقتصادی ارائه نماید. البته میتواند مباحث روانشناسی یا اخلاقی طرح نماید، اما نباید آن را موثر بر وضعیت اقتصادی دانست. درآمد همان است و مصرف همان. نه دخل بیشتر شده و نه خرج کمتر.

اکنون تلاش برای یافتن تکنیکهایی است برای کسی که مشکل معیشتی دارد. تفاوتهای بنیادی بسیار مهمی میان نقطه آغاز و هدف تلاش کنونی با علم اقتصاد وجود دارد. به عنوان نمونه در حل مشکل یکی از اصول مهم که حتما باید لحاظ شود تا معادلهای که نهایتا به دست میآید کامل باشد, این است که برترین غنی قناعت است. این اصل کجا و علم اقتصادی که مصرف بیشینه نقطه بهینه آن است کجا. در نظام سرمایهداری رونق اقتصادی در تولید بیشتر است و تولید بیشتر در مصرف متناسب با تولید بیشتر به گونهای که موازنه در بازار همواره به نفع تولید حفظ شود، یعنی مصرف بیشتر. البته از چنین اقتصادی هرگز نمیتوان انتظار داشت تا مفاهیم و معادلات را به گونهای تعریف و تنظیم نماید تا نهایتا عواملی خارج از دایره نفوذ سرمایهداری در معادلات اقتصادی تاثیر بگذارد. سخن در مصرفمحور بودن اقتصاد کنونی فراوان گفته شده است و اکنون پرداختن به آن خارج از مقصود است. اما آیا نمیتوان مفاهیم دیگری نظیر آنچه بر شمردیم را در نگاه به وضعیت معیشتی خانواده دخالت داد؟ و آیا دخالت دادنش به واقع دور شدن از هدف اصلی است؟ و سخنی است که تاثیری بر مناسبات اقتصادی ندارد و مثلا تغییری در وضعیت معیشتی یک خانواده ایجاد نمیکند؟

به گمان نه! زیرا اینکه با صمیمیت غذا خوردن یا با اخلاق رانندگی کردن صرفا یک حالت روحی و اعتبار ذهنی است و تغییری در معیشت ایجاد نمینماید؛ مثلا شما میتوانید شاخص سنجش وضعیت مطلوب اقتصادی را اینگونه تعریف نمایید: میزان مصرف، تقسیم بر میزان مصرف مورد توقع. و با این شاخص افراد را از نظر اقتصادی رتبهبندی کنید. بدین ترتیب کسی که میزان مصرفش در طول یک سال یک میلیون تومان بوده است و توقع واقعیاش برای مصرف سه میلیون تومان بوده است. به نسبت کسی که پنج میلیون تومان در سال مصرف داشته است اما توقع واقعیاش برای مصرف چهل میلیون بوده است از وضعیت بهتری برخوردار است. میتوان اصطلاح سعادت اقتصادی را نیز برای آن قرار داد. سعادت اقتصادی فرد اول، یک سوم و سعادت اقتصادی فرد دوم، یک هشتم است. و اگر نفر سوم مصرفش هفتصد و پنجاه هزار تومان بود و توقعش پانصد هزار تومان؟! اما این قراردادهای ذهنی چه چیزی را تغییر میدهد؟ آیا واقعا وضعیت زندگی کسی که با تعریف فوق از سعادت اقتصادی بالاتری برخوردار است بهتر است؟ مشخص است که میزان مصرف و کالای مورد استفاده همان است.

اما اگر بگوییم که اعتبارات ذهنی و حالات درونی دارای ارزش اقتصادی نیست و در وضعیت معیشتی تاثیری ندارد، باید همه مخارجی که برای تفریح میشود را مبادله ارزش اقتصادی با ارزش غیر اقتصادی دانست. آیا مطلوبیت یک خودرو گرانقیمت صرفا به خصوصیات بیرونی و عینی مانند استحکام، امنیت، توان موتور، نوع ترمز و... باز میگردد؟ آیا مهمتر از این موارد این نیست که ماشینی است گرانقیمت؟ بیهیچ تردید، گران قیمت بودن و مقبول همگان بودن به خودی خود مولفهی بسیار مهمی است. حالات درونی و تصورات و اعتبارات ذهنی در موارد فراوان دارای ارزش اقتصادی است و در موارد فراوان هزینههای گزافی برای آن انجام میشود. آیا شکی وجود دارد که هزینههای گزافی که برای مراسمی مانند عروسی از سالن تا غذا تا سایر تشریفات انجام میشود, برای این نیست که کیفیت سالن و غذا بالاتر باشد و مثلا غذا مفیدتر و خوشمزهتر باشد و سالن از جهت سرمایش و گرمایش و امنیت و... بهتر باشد. البته اینها در کنار کار وجود دارد، اما اصل این است که شان حفظ شود. اساسا اصل مراسم عروسی که یکی از هزینههای گزاف در زندگی هر طبقهای است، برای یکی از همین اموری است که اعتبار ذهنی نامیدیم.

حال تصور نمایید که همین ضریب سعادت اقتصادی که بیان کردیم در دانش اقتصاد به عنوان یک تعریف رسمی و علمی پذیرفته شود و مفاهیمی پیرامون آن طراحی گردد. آنگاه آیا به صورت واقعی یکی از فاکتورهای تعیین کننده در زندگی اقتصادی هرکسی میزان توقعات مالی وی نخواهد بود؟ به هر میزان که توانایی فرد در مدیریت توقعاتش ضعیفتر باشد به لحاظ اقتصادی ضعیفتر است. و در نتیجه بسیاری از افراد و سازمانها هزینههای مالی فراوانی را برای کاهش این شاخص خواهند داشت. همانطور که یک کارخانه برای مصرف کمتر انرژی هزینههای گزافی را متحمل میشود.

اما به هر حال سالن و غذا و ماشینگران قیمت وجوه برتری عینی نیز دارند, هرچند نمیتوان ارزش اقتصادی بالایی که یافتهاند را صرفا به برتری عینی آن بازگرداند. این مطلب صحیح است, اما مگر مواردی که بیان شد مانند توقع کمتر مصرفی، رعایت اعتدال و آداب، و سایر موارد از این دست تاثیرات عینی و ملموس در بهینه کردن شرایط عینی ندارد، تا آنها را فاقد شرایط لازم برای طرح شدن به عنوان عواملی که واقعا بر زندگی معیشتی ما موثرند، بدانیم؟ مطلوبیت به همان معنای اقتصادی کاملا متاثر از ذهنیتها و اعتبارات[1]فردی، گروهی و نیز اجتماعی است. و اگر کسی بتواند در آنها تغییری ایجاد نماید واقعا از نظر اقتصادی با همان تعاریف رایج اقتصادی وضعیت معیشتی وی تغییر خواهد کرد. شبیه فردی ایرانی که در بازار خرید خود را کشور دیگر قرار دهد. میدانید که بسیاری از اجناس به خاطر تفاوت فرهنگی در کشورهای مختلف قیمتهای کاملا متفاوتی دارند. مثلا پیراهن مرسومی که مردان ایرانی میپوشند در بسیاری از کشورها که چنین پیراهنی مرسوم نیست قیمت نازلی دارد.

در بازار ایران کسی برای گوشت خوک یک ریال هم نمیپردازد. حال اگر کسی به جای تغییر مکانی، بتواند تفاوت فرهنگی را از طریق تغییر در خود و اطرافیان ایجاد کند میتواند در وضعیت اقتصادی خود حتی در قالب همین تعاریف مرسوم اقتصادی نیز تغییر ایجاد نماید. مقصود آن نیست که تلاش کند تا عادات اقتصادی خود را بر خلاف عرف رایج تغییر دهد؛ بلکه مقصود همان است که در بالا گفته شد؛ یعنی مطابق اصولی کاملا صحیح که البته متفاوت از عرف جامعه است، عمل نماید؛ مثلا رعایت اعتدال، آرامش، مصرف با توجه و تمرکز و... . سخن ما اکنون در لزوم رعایت این موارد نیست؛ بلکه سخن این است که رعایت این موارد در وضعیت اقتصادی فرد و جامعه کاملا موثر است و این تاثیر هم در چارچوب اصول و مفاهیم اقتصادی رایج، قابل تعریف و محاسبه میباشد.

تا اینجا سخن در چارچوب تعاریف رایج اقتصادی پیش رفت، اما اگر در تعریف ارزش اقتصادی و چارچوب‌‌ها بر اساس اصولی متفاوت، تغییری ایجاد شود، مطلب به گونهی دیگر خواهد شد. تصور نمایید دانش اقتصادی بر اساس اصولی شبیه «قناعت برترین ثروت است» بنا نهاده شود. در بحث پیشین از قناعت به عنوان ایجاد کننده مطلوبیت با تعاریف رایج بحث پیش رفت. اما سخن فراتر از آن است؛ قناعت خود ثروت است. و باز تصور نمایید که در «جامعهای» چنین اقتصادی داشته باشید که فرهنگش نیز متناسب با اصولی از این دست باشد. خمس و زکات را به واقع موجب رشد و شکوفایی مال بداند، همچنان که هرس کردن درخت موجب رشدش میشود. تصوری از اینکه در آن شرایط چه میشود در دست نیست و اکنون صرفا برای پیشگیری از محدود دانستن تحول در سطح قبل به این مطلب اشاره شد. همچنین سخن گفتن از ارزش اقتصادی را نباید به معنای پذیرفتن اصل ارزش اقتصادی برای ارزیابی امور اشتباه گرفت، باید توجه داشت که مسئله از ابتدا چه بوده است.

نتیجهی آنچه تا اینجا بیان شد آن است که سخن گفتن از آنچه کلیات و مکررات و اخلاقیات نامیدیم در وضعیت معیشتی یک کارمند یا کارگر یا هرکس دیگر کاملا تاثیرگذار است, به شرط آنکه عمل شود. بنابراین اگر در پاسخ به سوال اول متن، به بیان این مطالب پرداخته شود، سخن به بیراهه نرفته است. اما چگونه میتوان ذائقه اقتصادی را تغییر داد؟

اولین و مهمترین اقدام اندیشیدن در مورد مصارف اعم از کالا و خدمات است. به مزیتهای هر کالا و خدمتی بیندیشید و آن را با نمونههای مختلف آن مقایسه نمایید. ببینید وجه برتر دانستن یک کالا، نسبت به نوع ارزانتر آن چیست؟ و آنگاه وجوه برتری را با اصول عقلی و دینی ارزیابی نمایید. البته با صرف اندیشه ذائقه تغییر نمیکند. اما بسیار موثر است. یک واحد آپارتمان اگر سرویس بهداشتیاش قبل از در واحد واقع باشد، حتی در صورتی که خارج از فضای مشترک پله باشد، قیمت پایینتری نسبت به واحد مشابه بدون این خصوصیت دارد. خیار بوتهای و بزرگتر، قیمت پایینتری نسبت به خیار درختی دارد. خانهای که دارای مبلمان باشد از نظر عموم دارای ارزش بالاتری است. فرش دستباف قیمتی بسیار بالاتر از فرش ماشینی دارد. هر کسی در زندگی خود با نمونههای متعدد از این دست مواجه است. در مزایای این دوگانهها باید اندیشید و آنها را به اصول علمی، دینی و عقلی عرضه نمود. نتیجه چه میشود مهم نیست. مهم آن است که ذائقه به این اصول متوجه میشود و صرفا تابع عادات و مشهورات جامعه نخواهد بود.

دومین گام برای تغییر ذائقه اقتصادی این است که در مواردی که درمییابید ذائقه هماهنگ با اصول گفته شده نیست آرام آرام کالای برتر را استفاده نمایید، کسی که دریافته است پوشیدن لباسهای پنبهای با قیمت پایین از جنسهای شیمیایی هرچند باقیمت بالا مزیت بیشتری دارد، یا مسافرت با اتوبوسهای بنز قدیمی از نظر راحتی صندلی و سرمایش و گرمایش و تهویه هوا از اتوبوسهای ولوو بهتر است. باید علی رغم ذائقه اولیهاش از نوع بهتر استفاده کند.

سومین گام برای تغییر ذائقه تغییر در گرایشات کلی و نگرشهای کلان است که خارج از بحث کنونی ماست.

چهارمین گام تمرکز در مزایای کالایی است که باید ذائقه به آن عادت کند. به مزایای آن در هنگام مصرف توجه کنید. به هنگام مواجهه با معایب آن، معایب کالای رقیب را یادآوری کنید. به هنگام یادآوری مزایای کالای رقیب به یاد بیاورید که در کنار آن, مزایای کالای مورد استفاده شما را ندارد.

گام پنجم و شاید مهمترین گام آن است که هدف از استفاده خود از آن کالا یا خدمات را در نظر داشته باشید.

گام ششم به زمان پس از پایان استفاده و مقایسه دستاوردهای حاصل از استفاده هریک بپردازید. از جمله به تفاوت هزینه در یک بازه زمانی؛ مثلا یک سال توجه نمایید.

لازم به ذکر است که آنچه گذشت صرفا در مورد کالاها یا خدمات متفاوت نیست؛ بلکه باید به شرایط استفاده نیز توجه داشت تا از مطلوبیت بالاتری بهره برد. مواردی مانند اعتدال، آرامش و... . مقصود آن است که بالا بردن مطلوبیت صرفا در گرو بیشتر پول خرج کردن نیست. آری ما پول بیشتری خرج میکنیم تا مطلوبیت بیشتری کسب کنیم. اما مطلوبیت بیشتر اقتصادی از راههای دیگر نیز قابل افزایش است که در مواردی از پول کارآمدتر است. .

اما سخن دوم چگونه درآمد را افزایش دهیم؟

در پاسخ به این سوال تكنیكها و روشهایی آورده بودم، بعد از آنكه به بعضی افراد صاحبنظر برای ارزیابی ارائه نمودم, این نكته را بیان داشتند كه تكنیكهای بیان شده نسبتی با مطالب فوق ندارد و در همین فضای رایج گفته شده است. برای همین آن بخش را حذف كردم. اما سوالش به قوت خود باقی است كه بر اساس مبانی دینی راهكارها و تكنیكهای افزایش درآمد كدامند؟

پی نوشت:

1- کسانی که با معنی فلسفی اعتبار و مفاهیم اعتباری آشنایی دارند میدانند که اعتباری بودن به هیج وجه به معنای بیمبنا و دلبخواهی و صرفا قراردادی بودن نیست.

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی