حجاب و بهتر بگوییم بدحجابی، دیگر خود را به عنوان یکی از کلیدی ترین مسائل حل نشده زیست ـ نظام فرهنگی ایران، تثبیت کرده است و سوای ادبیات بنیادین و نظری و فلسفهاش، نظام سیاستگذاری فرهنگی اجتماعی کشور را محتاج ادبیات بومی و انحصاری سیاست پژوهانهای خاص این مسئله ساخته است.
این مقاله، تلاشی است برای واکاوی عناصری مفهومی و عملیاتی در راستای شناخت و حل این مسئله و لذا به مراحل نخستین چنین سیاستگذاری و برنامهریزی مهمی، ارجاع دارد. طبعا اجراپژوهی، برنامه پژوهی و ارزیابی و پیامدپژوهی سیاستها در این حوزه، نیازمند ادبیات دیگری است که مکمل این مقالهاند.
1- شناخت حساسیت و اضطرار موضوع پوشش
1-1- سیمای شهر و چشم ما
حساسیت جامعه ما در قبال مسئلهی حجاب چند دلیل اساسی دارد. دلیل اول ذاتی خود مسئلهی پوشش است. مسئلهی پوشش و ظاهر، محور ارتباطات غیرکلامی و بعدی از سیمای عمومی شهر و منظر عمومی جامعه است؛ مثل مسئلهی شهرسازی و معماری و سیمای خانهها و اماکن. از آنجایی که ورودیهای چشممان نسبت به ورودیهای گوشمان بسیار تأثیرگذارتر است، در قضاوتها و بینشهایمان یکی از چیزهای اساسی که با چشممان میبینیم و نظر به آن میافکنیم پوشش اطرافیانمان است، از اینرو مسئلهی حجاب و خردهنظام پوشش، نسبت به خردهنظامهای دیگر فرهنگی خیلی اهمیت پیدا میکند.
1-2- هویتبخشی و هویتهای متکثر در عصر پستمدرن
دلیل دوم حساسیت و اهمیت مسئلهی حجاب و پوشش اتفاقی است که در دورهی پستمدرن افتاده است. به نظر غالب اندیشمندان پستمدرن، عصر پستمدرن، عصر هویتهای متکثر و بازتابی است و این یکی از تأثیرات اساسیاش را بر بحث جامعهشناسی مد و بحث انتخاب پوشش گذاشته است.
به عبارت دقیقتر این میزان توجه و عطف توجه انسانها و شهروندان به پوشش، مد، تنآرایی و بدنآرایی یکی از اقتضائات تحولات پستمدرن است که باعث شده است افراد فردگراتر بشوند و به خاطر این فردگراتر شدنشان بیشتر دنبال هویتیابی باشند، آن هم هویتهای متکثر. در واقع پوشش در هر لحظه، در هر موقعیت و در هر روز میتواند من را از یک هویت جدید برخوردار کند. از اینرو توجه خاص به مد و پوشش، یکی از اقتضائات زمانهی جدید و به طور مشخص دورهی پستمدرن است. چهارصد سال پیش پوشش در میان مجموع مسائل و امور فرهنگی جایگاهی را که اکنون دارد نداشت و اینقدر مهم نبود.
1-3- ناهنجاریهای تاریخی برای تخریب پوشش در ایران
دلیل سوم مربوط به مسائل جامعهی ایران میشود. در جامعهی ایران، از ابتدای قرن 14 شمسی و با روی کار آمدن پهلوی اول، مدرنیتهزدگی جدیتر شد و توسعهی فرهنگی ـ اجتماعی آن هم با سطح درک پهلوی اول و همپالگیهایش آغاز شد. جامعهی ایران وارد یک چالش اجتماعی با مسئلهی حجاب شد که اتفاقات مشمئزکنندهی آن، در تاریخ مفصل آمده است.
اتفاقات ناگواری به اسم کشف حجاب و اجبار به لباس متحدالشکل رخ میدهد و مردم مقاوت زیادی در مقابل آن نشان میدهند و نهایتا تأثیرات سوئی از سیاستهای دوره پهلوی اول بهجای میماند. از اینرو جامعهی ایران از نفس تغییرات حوزه پوشش خاطرات تلخی در یاد دارد.
1-4- پایبندی انقلاب اسلامی به ارزشهای الهی
دلیل چهارم حساسیت و اهمیت پوشش، به ماهیت و راهبرد جمهوری اسلامی و حکومت اسلامی باز میگردد. ما در حکومت اسلامی نمیتوانیم بپذیریم که در سطح سازمان اجتماعی، ارزشهای الهی هتک شود. برای روشن شدن مقصود یک مثال بیان میکنیم. در افواه زیاد شنیده میشود که در زمینهی فساد تفاوتی میان پیش از انقلاب و بعد از انقلاب وجود ندارد، همان فسادها امروز نیز هست جز اینکه در آن زمان فحشا رسمیت داشت و علنی بود و سازوکارهای رسمی برای آن تعبیه شده بود اما اکنون پنهانی اتفاق میافتد. و نتیجه میگیرند که درب کابارهها و دیسکوها را باز کنیم بهتر است چون این مفاسد ساماندهی میشود.
صرفنظر از مناقشه درخصوص کمیت، باید توجه داشت که تفاوت فساد و فحشای علنی و رسمی با فساد و فحشای پنهانی بسیار فراوان است. تصور کنیم که در دو جامعه میزان شرابخواری مساوی باشد، اما در یکی شرابخواری علنی و رسمی و نوعی افتخار باشد و در دیگری شرابخواری امری پنهانی، زیرزمینی و زشت باشد و از اینرو شرابخوارها پنهانی شراب بنوشند، آیا میتوان گفت که این دو جامعه از نظر فرهنگی در یک سطح هستند؛ چون میزان ارتکاب گناه در آندو یکی است؟
البته ما به این بیماری آگاهی داریم، ناراحتیم و به فکر حلش هستیم ولی نمیتوانیم با نام حکومت اسلامی علنا میدان، ساختار و سازمانی برای یک معصیت الهی باز کنیم و حرمتهای الهی را هتک کنیم.
در موضوع حجاب نیز همینطور است. ما میدانیم وضعیت پوشش و آرایش در بعضی از حوزهها خیلی ناهنجار است ـ البته با همهی تهدیداتی که وجود دارد مجموعا بدتر از دورهی قبل از انقلاب نشده است ـ ولی چرا حکومت اسلامی مسئلهی ممنوعیت بیحجابی و یا اجبار نسبی به حجاب را رها نمیکند؟ این به خاطر ماهیت دینی و ارزشی حکومت اسلامی است. دیگر حکومتهای ظاهرا اسلامی که پیرامونمان هستند، عربستان و کشورهای حاشیه خلیج فارس و پاکستان و مالزی و اندونزی و مصر و... که حتی بعضی ادعای امالقرایی و رهبری جهان اسلام را میکنند، خودشان را با حجاب درگیر نکردهاند.
چالش پوشش در عصر کنونی و در کشور ما فوقالعاده صعب و سخت و پیچیده است و ما به این افتخار میکنیم که حجاب جزء سیاستهای فرهنگی جمهوری اسلامی است، البته سخن در خصوص عملکردها در این سی و سه سال فراوان است و نقدهای زیادی بر آن وارد است. بر همین اساس و منطبق بر همین حکمت است که مخالفان جمهوری اسلامی ایران، خاکریز حجاب را، اولین و پر سروصداترین قسمت جبههی مبارزه میدانند و برای تخریب آن و نشان دادن گسست در آن، پافشاری میکنند. ابتدای انقلاب به نحوی و اکنون به گونهای دیگر. اتفاقا برای ما نیز این خاکریز، نقطهی عطف نمایش کارآمدی یا ناکارآمدی در مهندسی فرهنگی ـ اجتماعی کشور بر اساس محتوای اسلامی است.
2- جمهوری اسلامی ایران و مدیریت حجاب
2-1- انواع سیاستهای فرهنگی
از منظر کارکردی سه نوع سیاست فرهنگی میتوان در نظر گرفت، سیاست فرهنگی کیفری، سیاستهای فرهنگی ترویجی و تشویقی، و سیاستهای فرهنگی ارشادی.
2-1-1- سیاست فرهنگی کیفری
در این زمینه صرفا یک تبصره از یک ماده از قانون مجازات اسلامی به مسئلهی حجاب ـ نه بدحجابی بلکه بیحجابی ـ اختصاص داده شده است که همان نیز بسیار مبهم است و هیچ محکمهی قضایی تاکنون بر اساس آن کسی را محاکمه نکرده است و هیچ ضابط قضایی تا به حال بر اساس آن کشف جرم نکرده است، این نشان میدهد که جرمانگاری بسیار ضعیف انجام شده است.
در آییننامههای اداری و ضوابط جذب و اشتغال دولتی نیز مواردی وجود دارد، اما همه میدانیم که مستقیما و مستقلا نه اجرا میشود و نه قابلیت اجرا دارد.
2-1-2- سیاست فرهنگی ترویجی
منظور از سیاستهای ترویجی سیاستهایی است که روشن کننده، تبیین کننده و تسهیل کنندهی انتخاب حجاب مطلوب در میان مردان و زنان باشد. ما در این زمینه چه کردهایم؟ اوج زحمت ما این بوده است که مدام شعار بدهیم حجاب محدودیت نیست، مصونیت است. طراحی پوشش مناسب اولین و بدیهیترین کارهایی است که باید انجام میدادیم و انجام ندادیم.
2-1-3- سیاست فرهنگی ارشادی ـ آموزشی
ما چقدر سعی کردیم فضایل و تأثیرات مثبت اجتماعی این نوع پوشش که در جامعه ایران و جامعه اسلامی ایران مد نظر است را در نهادهای رسمی تعلیم و تربیت و نیز غیررسمیها مانند رسانههایمان تبیین و ترسیم کنیم؟ در آموزشهایمان و حتی در روابط میان فردیمان؟ کسبهی ما، اداریهای ما و کارمندهای ما چقدر سعی کردند در مخاطب قرار دادن زنان و مردانی که به عنوان ارباب رجوع به آن ها مراجعه میکنند، این رویکردهای ارشادی را مد نظر و مبنا قرار بدهند؟
2-2- غفلتها در سطح سیاستگذاری
اساسا تا سال 1384 یعنی قبل از مصوبهی شورای عالی انقلاب فرهنگی، سیاستگذاری و برنامهریزی خاصی در حوزهی حجاب نداشتهایم و صرفا گاهی کارهای مقطعی، عرضی و جزئی انجام شده است.
2-2-1- رابطهی حجاب با نظام اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و...
سبک پوشش و سبک زندگی ذیل نظام فرهنگی و لایهی فرهنگی یک حیات جمعی است. تمدن پاسخگویی و رفع حوائج و نیازهای یک فرهنگ در صورت مادی و در صورت عینی است. اینکه برای پوشش و نوع حجاب در هر جامعه از چه پارچههایی، از چه آرایههایی، از چه ابزارهایی استفاده میشود، خود این ادوات و ابزار و سختافزارها مربوط به لایهی تمدن میشود. ولی الگوی پوشش و الگوی بدنآرایی و پوشاندن بدن طبعا متعلق به حوزهی فرهنگ است.
در تحلیل موضوعی مثل حجاب در سطح اجتماعی و در فضای جامعه و فضای همبستهی نظامهای اجتماعی، طبعا تحلیلها جامعهشناسانه است، و نه فردمحورانه، روانشناسانه و یا... . در جامعه، فرض اساسی همبستگی بردارهای مختلف و حوزههای تأثیر و تأثر مختلف است که برخی از جامعهشناسان از آن بهعنوان نظام اجتماعی (social system) یاد کردهاند. ورود مفهوم سیستم به علوم اجتماعی حاصل این رشد بود که بردارهای مختلف به همدیگر متصلاند وکارکردشان در خدمت یکدیگر است و بر هم تأثیر و تأثر دارند و نمیشود آن ها را در عمل از همدیگر منتزع کرد. البته ما میتوانیم نظام اقتصادی، نظام اجتماعی، نظام فرهنگی و خردهنظامهای ذیل هر کدام از اینها را به صورت ذهنی انتزاع کنیم.
حجاب و اساسا همهی خردهنظامها متاثر از نظامهای مافوقشان هستند و نظامهای مافوق هم حتما در تقاطع و در تأثیر و تأثر با نظامهای دیگر قرار دارند. مگر ممکن است که توسعهی اقتصادی را در دهه 70 محور قرار دهید و این در مسائل فرهنگی جامعه اثر نگذارد؟ مگر میشود خانوادهی بزرگ به خانوادهی کوچک تبدیل شود ولی در خصوص نوع تربیت فرزندان و سبک تربیت فرزندان و سلوک فرزندان شاهد تحول نباشیم؟
خردهنظام پوشش ذیل نظام سبک زندگی قرار میگیرد و یکی از مهمترین مقولات فرهنگی است که در مطالعات جدید مورد بررسی قرار گرفته است، البته نه لزوما تحت عنوان خردهنظام پوشش، بلکه تحت عناوینی مثل مد، سیاستهای بدن، مدیریت بدن، بدنآرایی، جامعهشناسی پوشش و جامعهشناسی بدن و...
اینکه خردهنظام پوشش کاملا در ارتباط با خردهنظامهای دیگر سبک زندگی است و در ارتباط با نظام اقتصادی، اجتماعی، و نظام سیاسی است، مطالبی نیست که نیازی به بحث و اثبات داشته باشد و تقریبا برای همه روشن است. اما شاید اشاره به برخی مثالها در این زمینه خالی از فایده نباشد.
2-2-1-1- مثال اول: تأثیرات کنترل جمعیت بر امور فرهنگی
وقتی ما در یک سیاست اجتماعی، تنظیم خانواده و کوچک کردن خانواده را محور قرار میدهیم و از خانوادهی بزرگ به سمت خانوادهی کوچک حرکت میکنیم، این فقط یک سیاست رفاه اجتماعی و یا یک سیاست توسعه اجتماعی نیست بلکه حتما تأثیرات فرهنگی، خانوادگی، اخلاقی، رسانهای و تربیتی دارد.
مثلا یکی از تأثیراتش این است که چون تعداد فرزندان کم است اوقات فراغت مادران زیاد میشود و مادران این اوقات فراغتشان را طبعا با مصرف بیشتر رسانهها و پرسهزنی بیشتر در مراکز خرید که با ماهیت و روانشناسی زنان سنخیت دارد تأمین میکنند. این پرسه زنی کم کم تبرج، خودنمایشی و نمایش بدن را بهدنبال دارد.
کنترل جمعیت تأثیرات دیگری نیز دارد، مثلا اینکه جامعه یک فرزند بیشتر از من انتظار ندارد، باعث میشود سن ازدواج یا تصویر از سن ازدواج بالا برود، چون من زن اگر در 30 سالگی نیز ازدواج کنم میتوانم تا 34- 35 سالگی یک بچه را به دنیا بیاورم. بنابراین نگران نیستم که از 16 سالگی ازدواج کنم تا بتوانم تا سن 35 سال، 4 فرزندی که هم جامعه و هم خود انتظارش را دارم متولد کنم. و البته رابطهی بالا رفتن سن ازدواج با حجاب تاحدی روشن است. این صرفا مثالی بود برای نشان دادن روابط نظامهای اقتصادی، فرهنگی، و... و همانطور که میبینیم یک سیاست اجتماعی با مسئلهی خانواده، با مسئلهی ازدواج و با مسئلهی فرزندآوری کاملا عجین شده است.
2-2-1-2- مثال دوم: تاثیر قیمت چادر بر حجاب
مثال دیگر تأثیر حوزهی اقتصاد برفرهنگ است. همه میدانند یک اتفاق تدریجی که در دو دههی اخیر در ایران افتاد این بود که چادر به یک پوشش نسبتا گران تبدیل شد، این در مهجوریت چادر مطلوب و چادر آراسته تأثیرگذار بود.
2-2-1-3- مثال سوم: تأثیر فرهنگ پوشش بر فرهنگ مصرف
بالعکس وقتی که شما چادر را به عنوان یک سبک پوشش کنار میگذارید و پوششهای بازتری را جایگزین میکنید، زنان و همچنین مردان، برای نمایش این بدن بیحریم، نیازمند لوازم و جزئیات پوششی ـ آرایشی بیشتری میشوند که اقتضاء مصرف بالاتری را دارد. یعنی یک خانم با یک چادر که یکی از ارکانش پوشایی و پوشندگیاش سراسری بود، ناچار نبود هر هفته لباس زیر چادر جدیدی خریداری کند. ممکن بود که یک خانم برای مجالس مهمانی 3 دست لباس مجلسی را در طول یک دهه استفاده کند، چون در غیر از وضعیت مهمانی، یا در خانه بود که لباس منزل استفاده میکرد و یا در بیرون خانه بود که لازم نبود لباس، فرم و شکل و تازگی خاصی داشته باشد، چون زیر این چادر پوشیده میشد، در خصوص مسئلهی آرایش نیز همینطور است. وقتی قرار شد صورت و بخش زیادی از مو باز باشد، طبعا باید به فکر رنگ مو، طرح مو، رنگ صورت، طرح صورت، و... باشید.
در مورد آقایان نیز همینطور است. تا همین حدود نیم قرن پیش، پوشاندن سر در قومیتهای مختلف رایج بود، قومیتهای مختلف و حتی در شهرهای ایران، پوشاندن سر یکی از لوازم ثابت و یکی از اجزاء ثابت پوشش مرد ایرانی بوده است. البته از سال 1314 ، بعد از قضیهی کشف حجاب و لباس متحدالشکل زنان، سیاست لباس متحدالشکل رضاخان در مورد مردان هم وارد میشود و به تدریج این رسم در جامعه ایران مهجور میشود، وقتی پوشش سر برای مردان کنار میرود، روشن است که بحث آرایش موی سر و به تبع آن آرایش صورت و تراشیدن صورت به عنوان یکی از لوازم اساسی و یکی از اقتضائات اساسی سبک زندگی مردانه در شهرهای بزرگ درمیآید.
پس نظام مصرف با نظام پوشش کاملا در ارتباط است، اینچنین نیست که فقط بگوییم نوع حجاب یک ذائقه و یا یک انتخاب و یا یک گرایش است، هم میتواند معلول برخی بردارهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی باشد و هم علت برخی حوادث و مسائل اقتصادی.
حال باید گفت اینکه حجاب صرفا بهعنوان یک واجب فردی محترم شمرده شود تناسبی با حکومت اسلامی ندارد. در یک حکومت الحادی نیز حجاب میتواند بهعنوان یک فریضه فردی و یک ارزش الهی مطرح باشد. حجاب باید یک سیاست فرهنگی در حکومت اسلامی باشد؛ یعنی رویکرد اجتماعی و حکومتی در آن مشهود باشد.
وقتی حجاب از منظر حکومتی و اجتماعی دیده شود، صرف اطلاعرسانی در این حد که بدن باید پوشیده باشد و پوشاندن وجه و کفین واجب نیست کفایت نمیکند. این مربوط به زمانی است که قرار است بهطور فردی و منتزع از بردارها و نظامهای پیچیده اجتماعی که در قسمت اول اشاره شد، حجاب حفظ شود. اما حکومت اسلامی سیاستش توسعهی حریم و پوشش اسلامی است تا در نتیجهی آن عفاف بر جامعه حاکم شود. در این صورت صرف تعیین حکم کافی نیست؛ بلکه باید روشن شود که مثلا در حوزهی اشتغال چه اتفاقی باید بیافتد تا حجاب اسلامی محقق شود، در حوزهی نظام رسانهای، در حوزهی نظام جنسی و سایر امور چه سیاستها و برنامههایی باید اعمال و اجرا شود.
در خصوص نماز، آیا صرف اجازه دادن برای نماز و بیان احکام آن کفایت میکند؟ آیا تفاوت حکومت اسلامی با حکومت غیر اسلامی صرفا این است که احکام را بیان کند و مختصر تبلیغی روی آن داشته باشد؟ یا نه، باید در برنامهریزی کلان اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی اقامهی نماز را در دستور قرار دهد؟ آیا ساعت اداری، ساعات حرکت قطارها و هواپیماها، فضاهای شهری و بین شهری را نباید بر محور نماز مدیریت کرد تا بتوان گفت حداقلهای اقامهی نماز توسط حکومت اسلامی رعایت شده است؟ در خصوص حجاب نیز همینطور است. باید نظام رسانهای، نظام اشتغال، نظام جنسی، و بسیاری از خردهنظامهای دیگر با لحاظ موضوع اقامهی حجاب مدیریت شود.
در ادامه پس از اشاره به برخی دیگر از غفلتها در سیاستپژوهیهای حجاب و عفاف، به مواردی از مقدمات لازم برای نگاه اجتماعی در سیاستگذاری پوشش اشاره خواهد شد.
2-2-2- عدم نگاه به کنشگران مسئله از درون
بخشی از جامعه که آسیب پوششی و آرایشی ندارند تاکنون مورد توجه جدی قرار نگرفتهاند و حتی نقش مهم آن ها در رفع معضل و بحران حجاب، مغفول مانده است. این افراد نیز دارای تقسیماتی هستند که از بحث آن صرفنظر میکنیم. اما حداقل بخشی از آن ها میتوانند بر فرهنگ عفاف و حجاب تأثیر مهمی داشته باشند. سخن صرفا در الگو بودن وجامعهپذیری هم نیست؛ بلکه فراتر از منطق و ابزار جامعهپذیری، به کمک مکانیزمهای دیگری که در نظام و نظریهی فرهنگی ـ اجتماعی ما وجود دارد، میتوانیم تحولات فرهنگی را رقم بزنیم.
2-2-3- منحصر دیدن مسئلهی حجاب در پوشش
مسئلهی حجاب فقط شامل تستر یا پوشش نیست. موقعیت، معاشرت، گفتار، تداخل زن و مرد، نگاه به افراد، نگاه به تصاویر، نگاه به تصاویر مجازی، و در همهی این موارد نگاه زن به مرد، و... مواردی است که ذیل موضوع حجاب و عفاف قرار دارد. و تقریبا در همهی آن ها کار مهمی انجام نشده است. نه در سطح نظری و نه در سطح علمی و سیاستگذاری و برنامهریزی و اجرا.
بهعنوان مثال آیا صرف بیان این حکم فقهی که اگر نگاه به تصاویر و فیلمها و تصاویر مجازی مفسدهای ایجاد نکند، مجاز است، کافی می باشد؟ آیا تشخیص اینکه در محیط امروز مفسده ایجاد میشود یا نه را میتوان بر عهدهی مکلف گذاشت؟ در بسیاری از موارد در ابتدا اصلا تصور نمیشود که مفسدهای پیش بیاید اما پیچیدگی رسانه و مکانیزم تأثیر آن بر روح و قلب و عمل بسیار حساستر از دریافت عرفی است.
اگر بناست توسعهی حجاب و عفاف یکی از سیاستهای فرهنگی جمهوری اسلامی باشد آیا بحثهای مبسوط و مفصل در فقه حجاب، فقه رسانه، فقه نظر و... ضروری نیست؟
2-2-4- زنانه دیدن حجاب
حجاب موضوعی صرفا زنانه نیست، یکی از مشکلات ما این است که مسئلهی حجاب و مسئلهی پوشش را زنانه کردهایم. در مورد آقایان نیز مشکل پوشش و آرایش وجود دارد. بهطور مشخص بیش از 40 تا 50 درصد مردانی که در کلان شهرهای ما تردد میکنند، آرایش صورتشان با احکام فقهی تعارض دارد. احکام آن نیز بیان شده است اما از آنجا که مسئله صرفا فردی دیده شده است مشکل حل نشده است. ما برای مردان چقدر آرایشها و پوششهای متناسب، مفید، مطلوب و مشروع طراحی کردهایم؟ در رسانهها چه نوع پوشش و آرایشی برای مردان ترویج کردهایم؟ حداکثر ممکن است سیاستهای سلبی مختصری اعمال کرده باشیم که آن نیز برگرفته از رویکردهای فردیمان بوده است.
3- صورتبندی مسئله و ضرورت توصیفی نظامیافته
مسلم است که برای یک برنامهریزی واقعبینانه و مؤثر در حوزهی حجاب نیازمند توصیفی نظاممند از وضعیت کنونی پوشش در جامعه هستیم. برخی موارد که در توصیف نظاممند باید مورد توجه باشد در ادامه مورد اشاره قرار میگیرد.
3-1- ملاکهای انتخاب پوشش توسط افراد
معیارهایی که شهروندان در نظام فرهنگی بر اساس آن سیاستهای ظاهر را تنظیم میکنند و پوشش مطلوب را مشخص میکنند، متعدد است:
3-1-1- زیبایی
نکتهی مهم اینجاست که این ملاکها خود قابل مدیریت است. تحولات زیباییشناسی یک جامعه در طول دورههای مختلف خود یک بحث مفصل است. مثلا در گذشتهی جوامع غربی و نیز شرقی چاقی برای زنان ملاک زیبایی بود.
در جامعهی ایرانی که غالبا به لحاظ اقلیمی و به لحاظ فیزیولوژیکی چشمان تیره و سیاه است و همین هم زیبا تلقی میشده است اما کمکم به دورهای وارد میشویم که بین بعضی از افراد چشم با رنگهای دیگر ملاک زیبایی میشود و در نتیجه استفاده از لنز توسعه پیدا میکند. و جالب است که این تغییر در زیباییشناسی در ازدواج مشکلساز میشود زیرا من مثلا به دنبال چشم آبی و یا سبز هستم اما در این جغرافیا چشمها رنگ دیگری دارد. و اما نظام رسانهای ما توجهی ندارد که نوع ستارهسازی و نوع تغییرات فرهنگی که ایجاد میکند چه تأثیری در نظام زیباییشناسی میگذارد، و این تغییرات چه تبعاتی دارد.
در حوزهی مطالعات فرهنگی و در حوزهی بحثهای مطالعات انتقادی، زیباییشناسی انتقادی نیز بحث شده است، در خصوص تطور ملاکهای زیبایی و تطور سیاستهای زیبایی بحثهای زیادی شده است.
3-1-2- راحتی
از آنجا که لباس همیشگیترین عنصر فرهنگ مادی ماست و همواره با ماست، سهولت و به قدر طاقت بودن و تناسب آن با جایگاه و نقش فرد، ملاکی اساسی است.
3-1-3- منزلت اجتماعی
اما امروزه یکی از مهمترین ملاکهای انتخاب پوشش منزلت اجتماعی است. به عبارت دقیقتر ما فقط لباس نمیپوشیم که زیبا باشیم یا راحت باشیم. ما برای اینکه تعریف از خود و تصویر از خود را مهندسی کنیم لباس خاصی را میپوشیم. مثلا اگر من خواهان منزلت و یا تصویر فرهیختهای از خود هستم، ممکن است یک لباس اسپرت را نپوشم، و بعد که دیگر نیازی به آن تصویر ندارم، آن محدودیت برایم رفع میشود.
یک خانواده که تعریف خیلی فاخر و سنگینی از خود دارد و خود را دارای شرافتهای نسلی میداند به خود اجازه نمیدهد، فرزندانش با پوششی که پوشش افراد نازل اجتماعی است بیرون بیایند هرچند آن پوشش به نظرش زیبا بیاید. این در واقع مراقبت و کنترلی است که جامعه، خانواده و قشر و تبار از فرد انجام میدهد.
نکتهی مهم این است که ما چقدر در سیاستگذاری و در رصد و پایش وضعیت حجاب به این شاخصهای مختلف تأثیرگذار توجه کردیم؟ آیا توجه کردهایم که در جامعه امروزین ما یک خانم مانتویی نزد کسبه و مهماندار هواپیما و نزد فروشندهی بلیط در آژانس مسافرتی بیشتر منزلت و بیشتر احترام دارد یا یک خانم چادری؟
وقتی یک دختر جوان میبیند یک فرد بدحجاب پاداش اجتماعی بیشتری از طرف مردم دریافت میکند، طبیعی است که بدحجابی هر روز بیشتر ترویج شود.
3-1-4- قیمت
یک شاخص بسیار مهم دیگر، شاخص قیمت است که در ابتدا به آن اشاره شد.
3-1-5- فعالیت اجتماعی
شاخص مهم دیگر در انتخاب و گزینش لباس و تنظیم سیاست بدن و تنآرایی و نوع پوشش بحث بسیار بسیار مهم فعالیت اجتماعی است. ما بر اساس فعالیت اجتماعی خاصی که میخواهیم بکنیم پوششمان را انتخاب میکنیم. اگر یک فعالیت خیلی سخت اجتماعی میخواهیم انجام بدهیم، سعی میکنیم پوششمان یک مقدار امکان تحرک بیشتری را بدهد.
3-2- شاخصهای سنجش
برای تشخیص آسیبهای مربوط به پوشش دو نوع شاخص وجود دارد
3-2-1- شاخصهای شرعی
3-2-2- شاخصهای عرفی
بعضی موارد ممکن است در شرع مقدس رسما ممنوع نشده باشد، ولی در عرف ممنوعیت داشته باشد، و شرع آن ممنوعیت را تأیید کند.
3-3- آسیبها
آسیبهای مشهود مربوط به مترددین در یک جامعه به یک اعتبار دو دسته است ـ پراکتیس مسئلهی حجاب، متعلق به محیط عینی اختلاط یا همان شهر است و البته در مقام بعدی، همنشینیها و مهمانی ـ :
3-3-1- آسیبهای پوششی
3-3-2- آسیبهای آرایشی
لزوما آسیبهای پوششی ـ مثلا پیدا بودن موی زنان ـ تأثیرات منفیاش بر فرهنگ دینی بیشتر از آسیبهای آرایشی نیست؛ بهخصوص اگر توجه کنیم که ما دومین کشور واردکنندهی لوازم آرایشی در منطقه و هفتمین در جهان هستیم، و میدانیم که این لوازم آرایشی اغلب برای کف خیابان و در معابر و در معاشرتهای زنان و مردان با نامحرمان استفاده میشود و نه درون خانه که طبعا برای تامین خرده نظام «تحریک»، مفید فایده است.
3-4- قشربندی آسیبداران
3-4-1- ناآگاهان
یک دسته از آسیبداران، آنهایی هستند که به خاطر عدم آگاهی و عدم آشنایی وارد این مجموعه شدهاند. مثلا کسی واقعا نمیداند مشخص بودن گوشهای از مو اشکال دارد! یا مشخص بودن بقیهی دست بعد از کف دست (تا مچ) در مورد خانمها اشکال دارد. همان خانم وقت نماز که میشود در نمازخانهی دانشگاه یا مسجد نماز میخواند. در کلان شهری مثل تهران، اگر 70 درصد خانمها و 60 درصد آقایان بر اساس شاخصهای شرعی و عرفی آسیب پوششی ـ آرایشی دارند، بیش از 50 درصدشان جزء این دسته هستند. کیفیت حجاب این قشر از منظری تکلیفگرا، باید نوعی غفلت و کوتاهی قلمداد شود.
3-4-2- معترضین
آسیبدارها دستهی دومی دارند که نوع اتخاذ پوشش و آرایششان به عبارت دقیق، نوعی اعتراض فرهنگی، سیاسی، خانوادگی و یا اجتماعی است. نحوهی پوشش و نحوهی حجاب دستهی دوم میتواند یک تخلف محسوب شود، ما با متخلف در جامعه به گونهای برخورد میکنیم و با مجرم بهگونهای دیگر. یک زمان یک تخلف و یک اشتباه و یک گناه در جامعه جرمانگاری کامل شده است، مثلا دزدی، اما یک زمان جرمانگاری کامل نشده است، مانند بسیاری از تخلفات رانندگی که تخلف محسوب میشود اما جرم نیست.
این متخلفین کسانی هستند که یا برای اعتراض به وضعیت خانوادگیشان و یا برای اعتراض به وضعیت اجتماعی که تجربهاش کردهاند و یا برای اعتراض به وضعیت سیاسی موجودی که شاهدش هستند و یا اعتراض به وضعیت اقتصادی، نوع پوشش آسیبدار و آرایش آسیبداری را انتخاب میکنند. طبعا وضعیت عناصر ظاهری آن ها از آن دستهی اولی که گفتیم منفیتر است.
3-4-3- مهاجمین
دستهی سوم که در شهر تهران زیر یک و نیم درصد مترددین را تشکیل میدهند، کسانی هستند که قصد تهتک، پردهدری و تهاجم به عرف، خط قرمزها و هنجارهای پوششی و آرایشی در جامعه را دارند. به خاطر وضعیت فرهنگی، سیاسی، اجتماعی خاص (مثلا خیابانی بودن و لزوم جذب مشتری جنسی) و نقش تعریف خاص و گاهی مأموریت خاصی که دارند میخواهند به هنجارها حمله کنند. و حرفشان این نیست که من این پوشش را انتخاب کردهام چون این پوشش را بهتر میدانم و یا از این پوشش خوشم میآید، نه! ای بسا اگر با او صحبت کنید، خودش نیز از پوشش خود خوشش نمیآید، ولی باید به وضعیت و به عرف و به هنجارهای پوششی امروز جامعه ایران تهاجم کند. طبعا این دسته وضعیت ظاهرشان از همه بدتر است.
حال شاید بعضی از آن ها مصداق همان تعبیر و اصطلاحی باشند که گاهی مسئولین ـ برای اینکه از سیاستگذاری فرهنگی در حوزهی حجاب شانه خالی کنند ـ به آن ها «گروههای سازماندهی شده» میگویند. البته نمیتوان انکار کرد که بخشی از آنان سازماندهی شده هستند اما همه نیز چنین نیستند.
هر کدام از این سه دسته یک نوع مواجهه و یک نوع سیاق و برنامهریزی فرهنگی را میطلبد هر چند که یک سری سیاستها و برنامههای مشترک نیز میتوان برای همه در نظر گرفت.
پی نوشت:
1- مدیر گروه فرهنگ و ارتباطات مرکز تحقیقات میان رشته ای دانشگاه امام صادق علیه السلام
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.