شما اینجا هستید: صفحه اصلی آرشیو سوره (54-55) شماره پنجم نظام اجتماعی ایران مثلثسازی قدرت و عدالت زبانی
عدالت زبانی ناظر بر رعایت عدالت در ساحت زبان در این چشم انداز است که اگر زبان از بیعدالتی طاهر و مبرا گردد، کلیه ساحتها و جلوههای حیات اجتماعی به عدالت معطوف یا مقرون خواهند گشت.
بدین ترتیب، بیعدالتی در توزیع و مراوده و رویه، ابراز احساسات و اطلاعات، هر یک جلوه و نمودی از بی عدالتی در ساحت زبان تلقی میشوند. از سویی پاکیزگی ساحت جامعه از عارضهی ظلم، انعکاسی صریح در ساحت زبان دارد. آنجا که در نامهی 53 امام علیعلیهالسلام در نهج البلاغه، از رسول خدا صلی الله علیه وآله روایت شده است که «فقط امتی پاکیزه میگردد که در آن زیر دست بتواند بدون لکنت زبان، حق خویش را از فرا دست باز ستاند»، این مفهوم مورد تامل قرار میگیرد که «لکنت زبان زیر دستان در برابر فرادستان، چهرهی جامعه را نامقدس و نازیبا میسازد»!
سازههای اقتدار بخش سلطه در بوروکراسی ایرانی
سالها پیش، هنگامی که ویلسون، داعیهی جدایی سیاست از اداره را مطرح کرد، این مهم را نیز در کانون توجه قرار داد که منصبهای بوروکراتیک مهماند! میشلز نیز با اشاره به قانون آهنین الیگارشی، مفهوم سلطه بوروکراتیک و اداری را در کانون توجه قرار داد. حتی سلزنیک هنگامی که در جستجوی راه درمان عارضهی مقاومت اجتماعی در برابر تغییر بود، جذب مخالفان در ساختار سلطه را، راه ناگزیر گذار از فراگرد پیچیدهی سنتگرایی سیاسی اهالی بومی دانست. و بدین ترتیب، به طور غیر مستقیم پذیرفت که فقط با تقسیم یا توزیع یا تسهیم توان سلطهگری میتوان بافت قدرت مخالفان محلی را از هم گسست.
این ساختارهای متراکم یا توزیع شدهی قدرت، در بوروکراسیها توسعه مییابند و تقویت میشوند و میتوانند سایر منابع قدرت نهادهای اجتماعی را در سطوح عالی حکومت، بازار، خانواده، آموزش و حتی مذهب، تحت تاثیر قرار دهند. بدین ترتیب «نهاد اداره» شکل میگیرد، توسعه مییابد و تحمیل سلطه میکند، اما به لحاظ ماهیت نسبتا پنهان کارکردهایش، کمتر آشکار میشود و جلوه میکند.
دوشاخگی اداره و سیاست و بوروکراسی سطح خیابان
آمیختگی منافع اداریون و سیاسیون، کنشهای سیستم سلطه را به طور افراطی افزایش داد؛ تا جایی که در جامعهی آمریکایی انگیزههایی ایجاد شد که اداره را از سیطرهی سیاست رهایی بخشد. اما هرگز کسی به این مهم نیاندیشید که چگونه میتوان سیاست را از سیطرهی اداره خارج ساخت. به هر حال، پس از ویلسون نظریهپردازان دیگری به ساخت سلطه سیاسی در اداره پرداختند؛ ویپسکای به ساخت سلطهی اداری پرداخته و قدرت بوروکراتهای سطح خیابان را مورد توجه قرار داد؛ ساختی از قدرت که به موجب آن جناح اداری حاکم بر جامعه میتواند فارغ از سلطهی سیاست، خواستههای گوناگون خود را به جامعه تحمیل نماید؛ برای مثال افسران پلیس، معلمها و ماموران مالیات، نقشی حساستر و عملیتری از رئیس ادارهی پلیس، وزیر آموزش و پرورش و وزیر اقتصاد و دارایی بر عهده دارند.
این نقش قدرتمند بوروکراتیک، با بافتی بسیار توزیعشده، در ساخت بوروکراسیها توسعه مییابد و آشکار و پنهان به اعمال قدرت میپردازد. توزیعشدگی قدرت، مهار کردن را دشوار مینماید؛ به طوری که شناسایی و محدود سازی آن ناممکن به نظر میرسد؛ بهسان اژدهای چند سری که با محدود ساختن هر سر آن، سری دیگر سر بر میآورد و مبارز میطلبد. آنچنان که آشبی و اوهلبین و همکارانش اشاره کردهاند، «برای مهار قدرتهای چندگانه و چندگونه، قدرتهای مهار کنندهای با قدرت بالای مهارِ تنوع و پیچیدگی مورد نیاز است». هرگونه سوء استفاده از قدرت، نوعی بیعدالتی تلقی میشود. این بیعدالتیها در ساحتهای گوناگون، منجمله زبان منعکس میشود. از سویی شاید ساحت زبان، یکی از قدرتمندترین ساحتهای اثر گذار بر عدالتورزی در جامعه باشد؛ زیرا هر آنچه در زبان منعکس شود به سرعت به کل جامعه تسری مییابد و در همه ساحتهای اجتماعی نمایان میگردد.
به طوری که میتوان ادعا کرد که اگر زبان از تملق و تحقیر پیراسته شود و ذهن به حق گویی و حق شنوی اصرار ورزد، مجال ظلم و ستم از جامعه برچیده میشود؛ مشروط بر اینکه قابلیتهای زبانی به کل جامعه تسری یابند. یکی از مهمترین شروط توسعهی عدالت زبانی، پیراستگی ذهن و زبان از توهین و تحقیر است؛ زبان سالم هرگز به تحقیر دیگران گشوده نمیشود و اگر در قوانین و مقررات اداری منعکس شود، ساحت اداره را آلوده نمیسازد. یکی دیگر از جلوههای عدالت زبانی، پیراستگی ذهن و زبان از تملق و دیگرستایی است. زبان متملق، زبانی دروغگوست که شأن آدمیان را به نادرست بهتر از آنچه که هست جلوه میدهد و حدود روابط اجتماعی را از میزان خارج میسازد. تجلی تملق در زبان اداری، فرهنگ اداری را چاپلوس و یاوهسرا میسازد.
همچنین یکی از مهمترین جلوههای عدالت زبانی، توسعهی عادلانه و برابر«فرصت ابراز قابلیتهای زبانی» است. زبانِ سالم، نافذ و اثرگذار است و اگر در ساحت اداری متجلی شود، زبان اداره را صریح و نافذ ساخته و از ابهام و ضعف در گفتار پیراسته میسازد. بنابراین، با توسعهی عدالت زبانی، زبانِ اداره از تملق، تحقیر و ضعف در گفتار پیراسته میگردد و مجال سلطهگری و سلطهجویی را به حدی کاهش میدهد که خوی سلطهگری و سوءاستفاده از قدرت، هرگز نتواند آشکارا و عیان، در ساحت اداره جلوهگری نماید. اگر کسی نتواند قصد سلطه یا بازتاب آن را در محیط گفتگو و مراوده اجتماعی بارز نماید، هرگز نخواهد توانست در تخصیص منابع مالی، سیاسی و یا فرهنگی، منابع مورد نیاز برای حاکمیت زر و زور و تزویر را مهیا گرداند.
خوی دیرینهی سلطهگر اداری
به قول اسد و صمد بهرنگی، بوروکرات ایرانی ذاتا محافظه کار است؛ به طوری که حتی در مواجهه با دین نیز محافظهکارانه و منفعتجویانه رفتار میکند. آنها با اشاره به حال و هوای اخلاقی بوروکراتهای دههی آخر عصر پهلوی، در کتاب «کند و کاو در مسائل تربیتی ایران»، اشاره میکنند که بوروکراتهای ایرانی حتی در مواجهه با مذهب نیز محافظهکارند؛ به طوری که نه همت آن را دارند که همهی ماه رمضان را روزه بگیرند و نه جسارت آنکه روزه را انکار نمایند. پس سه روز پس از شبهای قدر را روزه میگیرند تا اگر آن دنیا خبری بود، بینصیب نباشند و اگر خبری نبود، خیلی زحمت نکشیده باشند!
مثلثسازی قدرت
در چالش اداره-سیاست، بوروکرات اداری یاد میگیرد که برای بقا در بوروکراسی، باید روند تحولات ناشی از آهنگ انتقال قدرت را دریابد، و از این رو باید با قدرتمند موجود (حزب پیروز و مسلط) یا قدرت در حال ظهور (حزب پیروز آینده)، سازش کند. در سیستمهای سیاسی دیکتاتوری پایدار، آهنگ انتقال قدرت وجود ندارد؛ بنابراین بوروکرات سلطهجوی آن، تابع، متعهد و مرید یک حزب خاص میشود و تا دیکتاتور باقی است عضو آن میماند. مثلا عضو حزب رستاخیز میشود. ولی در سیستمهای ریاست جمهوری، آهنگ انتقال قدرت، بوروکراتِ شیفتهی قدرت و سلطهجویی را، مضطرب میسازد.
بوروکرات سلطهجوی ایرانی که تا پایان عهد پهلوی علاقمند به قدرت متصل به دربار بود، پس از انقلاب و به ویژه بعد از جنگ و جدی شدن چالشهای احزاب موسوم به چپ و راست، سردر گم و مضطرب شد تا اینکه به تجربه دریافت که آن کاری که توسط یک فرد ناشدنی است، توسط یک فامیل یا گروه حرفهای شدنی است! بنابراین ملاحظه میشود که گاهی اعضای یک فامیل یا خانواده در گروههای سیاسی چپ و راست و میانه توزیع میشوند و در حالی که رؤسای احزاب، گاهی «پیروز و مسلط» و گاهی «شکست خورده و منزوی» میشوند، خانواده سیاسیون سطح خیابان بهسان بوروکراتهای سطح خیابان لیپسکای، همواره عضوی در ساختار قدرت دارند. برای مثال در زمان سلطهی چپگراها، برادر کوچک چپگرا میشود و و در زمان سلطهی راستگراها، برادر بزرگ راستگرا جلوه میکند، تا خانواده بتواند همیشه جایی قابل اعتماد در بوروکراسی داشته باشد. این شکل از توزیع اقتدار، هنگامی پیچیدهتر میشود که ائتلاف قدرت به جای یک فامیل یا خانواده میان اعضای یک گروه حرفهای شکل گیرد.
بدین ترتیب در ساختار حرفهای، نوعی خط انتقالی دو سویه یا مثلث قدرت شکل میگیرد؛هرچند گاهی جوانب ساخت هندسی قدرت، چهار ضلعی و بیشتر میشود؛ با این حال، در اینجا به طور خلاصه از آن با نام «مثلثسازی قدرت» یاد میشود. براساس این مفهوم، در هنگامهی انتخابات جدید مجلس یا ریاست جمهوری، غلطکهای صریح سیاسی به طرف کاندیدای پیروز آغاز میشود؛ اما هنگامی که فضای انتخابات «احتمالی یا ابهام آمیز» باشد، اعضای گروه حرفهای متمایل به حفظ قدرت، بین طرفداران نامزدهای رقیب توزیع میشوند. برای مثال یکی به حزب «الف»، دیگری به حزب «ب»، و سومی به حزب «ج» اظهار ارادت میکند. حاصل کار، شکلگیری مثلثی است که همواره رئیسی بر قائدهی قدرت و معاونانی بر جوانب آن دارد و فقط نقش قائده یا رئیس، گاهی به الف، گاهی به ب و گاهی به ج اختصاص مییابد؛ در حالی که در هر حالت، حداقل سهم این شیفتگان قدرت، معاونت سیستم اداری هدف است.
خصلتهای بوروکراسی متعهد به حفظ قدرت
بوروکراسی متعهد به حفظ قدرت، باید از نوعی ظرفیت زبانی انعطافپذیر برخوردار باشد؛ از این رو هرگز نباید در برابر یک گروه موضعی صریح بگیرد و در برابر آن با موضع «مخالف تمام عیار» یا «موافق تمام عیار» جلوه کند. اساسا مرام این بوروکراسی، رفتار«کجدار و مریز» است. این بوروکراسی خاصیتا و اصالتا سلطهجو است؛ به طوری که همواره در کشاکش دو خصلت مردهخواری و ترک بلندپروازی، به مردابها بلکه گندابهای باقیمانده از تمدن شهری اکتفا میکند. به قول ناتل خانلری ( 1343) این گونه بقا دو شرط دارد: اولی خاصیت مردار است، دومی ترک بلند پروازی است:
بادها کز زیر خاک وزند/ تن و جان را نرسانند گزند/........../ دیگر این خاصیت مردار است/ عمر مردار خوران بسیار است
گویا بقا در ساختار اداری ایران بر محوهایی چون، پرهیز از بلندپروازی و سرکشی علیه بوروکراسی موجود (تملق و نفی بلندپروازی)، و طرد افراد ضعیف و واگرایی از گروههای آسیب خورده، و حتی ضربه زدن به آنها (اهتمام به مردارخواری) استوار گشته است (پور عزت1390).
نتیجه: تاثیر زبان عدل و عدالت زبانی
هر دوی این گرایشهای زمینگیر کنندهی بوروکراسی، در برابر زبان عدل و عدالت زبانی، تعدیل پذیرند. توسعه و تسری عدالت زبانی موجب پرهیز بوروکراتها از تملق و محافظهکاری میشود و فضای گفتگو و نقد منصفانهی زیردست و زبردست را فراهم میسازد تا کار بوروکراسی به جایی برسد که همهی آحاد جامعه بتوانند آن را به پاسخگویی و حساب پسدهی در ساختمان شیشهای و شفاف اداره در برابر همگان، وا داشته، انحصار و قدرت ناشی از انحصار عمل اداری را مهار نمایند؛ بدین ترتیب راه گذار سالم از این کژراهههای صعبالعبور ، تروج عدالت زبانی از طریق «تشویق صراحت لهجه»، «تقبیح چاپلوسی و مداحی»، و «تمهید شرایط گفتمان برابر» است.
پی نوشت:
1- دانشیار دانشکدهی مدیریت دانشگاه تهران
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.