شما اینجا هستید: صفحه اصلی آرشیو سوره (56-57) شماره ششم تفکر ایران هانری کربن و درخششهای فلسفه و عرفان اسلامی
هانری کربن وقتی به ساحت معنوی اسلام که نزد او اشتمال بر حکمت عرفان دارد، التفات میکند در واقع به آن پناه برده است. وقتی او را «زائری از غرب» معرفی میکنند، در واقع هنوز لایههایی از رویکرد فرهنگ غرب در او هست، در حالیکه کربن پس از آشنایی با عرفان و حکمت الهی اسلام، برای همیشه از فرهنگ غرب گسست.
نخستین بارقههای آشنایی او برای استعاذه به معنویت اسلام، اندیشههای اشراقی حکیم شهاب الدین سهروردی بود. آموزههای هیدگر به طور غیرمستقیم، وی را برای درک بسیار روشن از پدیدار حکمت اشراق مستعد کرد. نور و تفصیل آن در قالب هستیشناسی فلسفی در اندیشهی سهروری، موجب شد کربن برای ادراک حضوری آن، به سابقهی تاریخی ادیان مردهریگ ایران باستان و نیز رتبهی معنوی آن در طول و عرض تاریخ فلسفهی اسلامی بپردازد. او از این مرحله فراتر رفت و به تصحیح نوشتههای سهروردی پرداخت و این کار موجب شد که تمام آموزههای خود در فرهنگ و فلسفهی غرب را در بستر آزمونی که تمام زندگی علمی و معنوی وی را به استحاله برد، قرار دهد.
نزد کربن، اشراق و عرفان سهروردی برآمده از حضور و معرفت است. او در طول زندگی پر حاصل خود به دنبال تفسیر معنوی کلمهی «حضور» بود. پیشتر آن را به عنوان اصطلاحی فلسفی که وی را به قلمرو فلسفههای اگزیستانس متصل میکرد، آموخته بود، اما در شرق معنوی که وی آن را جهان کشف نشدهی خود میدانست، کلمهی حضور را به عنوان معرفتی که در عرصهی علم و عمل، وی را به طریق تفکر معنوی سوق میدهد، یافت. کربن نمیتوانست بدون ادراک این معنا، آموختههای خود را از استادان بزرگ مابعدالطبیعه در غرب در حوزهی عرفان عملی به کار بندد. معهذا او حضور را راز بزرگ حکمت اشراق میدانست و به درستی مدعی بود که بزرگترین سهم ملاصدرا از حکمت اشراق، همین معنا بوده و به خوبی آن را در حکمت متعالیه به کار بسته است.
کربن بدون توجه مستقیم به نوشتههای ابنعربی، از تفسیرهای شیعی اندیشهی او با عرفان نظری آشنا شد. قرائت او از ابنعربی، کاملا شیعی است و نقش سید حیدر آملی در این میان بسیار مهم است. از این رو بود که وی توانست در لایهای کاملا شهودی، میراث معنوی اسلام را معاینه کند. نزد وی ابنعربی، کمال عقلی میراث صوفیه از قرون نخستین اسلامی تا قرن پنجم محسوب میشود. کربن به خوبی میدانست که حلقهی ارتباط عرفان ابنعربی و حکمت اشراق، پیشتر در معرفتشناسی حکمت مشاء ابنسینا فراهم شده بود. اینکه امروزه ابن سینا را حکیم کاملا اشراقی میدانند، به مدد رواج اندیشههای کربن است. به هر حال او در عرفان ابنعربی، معنایی از هستی یافته بود که تلقی وی را از فلسفه تغییر داد. او به درستی گمان میکرد ابنعربی موجب شده تا میراث عقلی و معارف صوفیه در نظام هستیشناسانهی عرفان وی جای گیرد. ابنعربی، عرفان را فلسفی کرد، به همانسان که سهروردی، فلسفه را عرفانی کرد. جمع این دو در طریق تفکر کربن به خوبی مشهود است. وی با این طرز تلقی توانست حکمت متعالیهی ملاصدرا را تفسیر کند.
اگر چه امروزه کربن از زمره مفسران سنتی اندیشههای ملاصدرا قرار نمیگیرد، اما سخنان او دربارهی ملاصدرا به منزلهی نخستین تفسیر مبتنی بر تأویل حکمت متعالیه محسوب میشود. او به خوبی دریافته بود که ملاصدرا کمال اندیشهی عرفانی و فلسفی در تاریخ عرفان و فلسفهی اسلامی است. هیچکس برای درک مبنای معنوی این دو نوع تفکر و نیز جمع آن، بینیاز از از رجوع به نوشتهها و سخنان ملاصدرا نیست. کربن در این طریق توانست آموختههای خود را از محضر ابنعربی و سهروردی، مبرهن کند. اگر چه در همان نظامهای معرفتی چنین کاری صورت گرفته بود، اما انسجام و رویکرد ملاصدرا توانست همهی آن اندیشهها را به توحید سوق داده و متحد با هم کند و این اصلِ جذابیت حکمت متعالیهی ملاصدرا برای کربن است.
قرار کربن در بستر حکمت متعالیه صورت گرفت. وی ملاصدرا را مأمن پناه خود در شرق معنوی یافت و از فرط حیرانی از نوع اندیشهی او، صرفا به سلوک معنوی و طریق تزکیه در مواجهه با اندیشهی او پرداخت. کربن به طور مشخص به ملاصدرا نپرداخت، اما در میان نوشتههای او بیش از همه به کتاب مشاعر او توجه کرد. ملاصدرا در این کتاب سخنانی دربارهی وجود مطرح کرده است که کربن را به طریق تفکر استادان وی در غرب پیوند میدهد. او از این وحدت اندیشه به شگفت آمده تا آنجا که در پارهای از سخنان خود در حق ملاصدرا مبالغه کرده است.
به هرحال کربن در پناه معنویت اسلام در شرق و در مهد میراث و قرائت ایرانی از آن آرام گرفت. اطمینان و سکینهی حاصل از این استعاذهی او هنوز در میان سلوک عملی و نظری دوستداران او هویدا است. او نخستین رهرو این طریق نبود، اما آنچه موجب اهمیت وی در این رتبه شد، اتخاذ زبانی است که به بکارگیری آن توانست وی را در توصیف این معنویت کمک کند. اهمیت این زبان که تفصیل آن در این مختصر نمیگنجد، کربن را برای همیشه به آینده فرستاد.
پی نوشت:
1 عضو هیئت علمی بنیاد دایرهالمعارف اسلامی
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.