تا پیش از دورهی جدید واژگان فن و هنر و صنعت در زبان فارسی و سایر زبانها بهمعانیِ کموبیش یکسانی بهکار میرفتهاند. چنانکه فیالمثل حافظ عشقورزی را «فن شریف» مینامد2. یونانیان فن و صنعت را تخنه مینامیدند که واژهی امروزی تکنیک ریشه در آن دارد.
اما تخنه در اصل بهمعنای دانش و بینشی بود که برای تولید و فراآوریِ آنچه بهخودیخود در طبیعت بهوجود نمیآمد، لازم بود. این دانش، دانشی صرفاً نظری و مفهومی نبود، بلکه مهارتی عملی بود که راه ایجاد و تولید و فراآوری اشیائی را میگشود. ارسطو فرآوری و تولید انسانی را به دو دسته تقسیم کرده است: آنچه در تکمیل کار طبیعت ساخته میشود و آنچه بهمحاکات از طبیعت تولید میگردد. یونانیان هر دو دستهی فراآورندگان را با نام واحد «تخنیتس» (اهل تخنه، اهل فن) مینامیدند. آنچه در تکمیل کار طبیعت ساخته میشود ابزار و وسیله است. آدمی ابزارهایی را تولید میکند تا با آنها بتواند در طبیعت بهتر کار کند. فیالمثل طبیعت به ما دست داده است تا با آن کار کنیم، ولی بسیاری از کارها را با دست نمیتوانیم انجام دهیم. مثلا با دست نمیتوانیم کشاورزی کنیم، لذا بیل و شخم و... میسازیم تا کار طبیعت را تکمیل کنیم. چنین تولیدهایی ابزار و وسیلههایی هستند که البته شرط لازم تولید و ساختن آنها داشتن نوعی معرفت و آگاهی عملی (تخنه) است. اما گونهی دیگری از تولید و فراآوری نیز هست که برای تکمیل کار طبیعت صورت نمیپذیرد بلکه به محاکات از طبیعت انجام میشود. اینگونه تولید و فراآوری همان چیزی است که امروزه از آن تعبیر به کار هنری میشود، مانند تولید یک قطعه شعر یا یک مجسمه یا یک پردهی نقاشی. فراآوردن یک مجسمه برای تکمیل کار طبیعت صورت نمیپذیرد، زیرا با آن نمیخواهیم کاری در طبیعت انجام دهیم. مجسمهای از زئوس وسیلهای برای انجام کاری نیست، اما مجسمه یا پردهی نقاشی نسبتی با طبیعت دارد. ارسطو این نسبت را محاکات مینامد. مجسمه و نقاشی و شعر و حتی موسیقی محاکاتها یا حکایتهایی از طبیعتاند. اما محاکات طبیعت بهچهمعناست؟ فهم معنای این عبارت منوط به پاسخ به دو پرسش است: اول اینکه حکایت یا محاکات در اینجا بهچهمعناست؟ و دو دیگر آنکه معنای طبیعت چیست؟ اولاً باید توجه داشت که محاکات یا حکایت از طبیعت که ایجاد و فراآوری کار هنری محصول آن است بهمعنای تقلید صرف و منفعلانه از طبیعت و اشیا موجود در محیط طبیعیِ روزمره نیست. منظور از محاکات طبیعت آن نیست که کارهای هنری کارهایی هستند شبیه به آنچه در سبکهای جدید رئالیسم و ناتورالیسم شاهد آن هستیم. معنای محاکات گرتهبرداری و نسخهی بدل سازی از امری طبیعی و اشیای محسوس نیست. اما اینکه معنای ایجابی محاکات چیست هنگامی روشن میشود که معنای طبیعت در این عبارت معلوم گردد. طبیعت در اینجا بهمعنای مجموع کل موجود محسوس و آنچه به احساس ما در میآید نیست، بلکه طبیعت بهمعنای ذات و حقیقتی است که در صورت اشیا جلوهگر میشود. بنابراین محاکات طبیعت یعنی حکایت و اظهار حقیقتی که در اشیا نهفته است. بدینترتیب معنای طبیعت بسی فراتر از موجودات محسوس صرف خواهد بود؛ هرچند محسوسات نیز هرکدام طبیعتی، یعنی حقیقتی دارند که هنرمند میتواند آن را بیاید و در کار هنری خویش محاکات کند. اما هنرمند چگونه اینکار را میکند؟غالباً گفته میشود که فلسفه با ذات و ماهیت و حقیقت اشیا سروکار دارد و سروکار هنرمند با خیال است و صورتهای خیالی. در این صورت هنرمند چگونه میتواند ذات و حقیقت اشیا را محاکات کند؟ البته هنرمند با ماهیت مفهومی و ذات کلی اشیا، آنچنانکه فیلسوف با استدلالهای عقلی در مییابد و بیان میکند سروکاری ندارد و به تعبیر دیگر هنرمند در پی برقراری نسبتی عقلی و مفهومی با اشیا نیست، بلکه او از طریق خیال و صورتهای خیالی حقیقت اشیا را محاکات میکند. اما او حقیقت اشیا را چگونه در مییابد تا با صور خیال محاکات کند؟ پاسخ به این پرسش مستلزم توضیح معنای حقیقت است. حقیقت در اینجا به چه معناست؟ اگر چنانکه مشهور و متداول است حقیقت را بهمعنای صدق گزاره تلقی کنیم، تقریباً بین تولید کار هنری و حقیقت هیچ نسبتی برقرار نخواهد شد، زیرا کارهای هنری گزارش صادقی امور واقع نیستند. هرچند تعبیر دقیقتر آن است که آنها اصلاً گزارشی از امور واقع نیستند. با این حال چنانکه آمد محاکات طبیعتند ولی طبیعت (در اینجا) بهمعنای امر واقع نیست. پس یا میتوان بین کار هنری و حقیقت قائل به تباین کلی شد و حقیقت را همانند اندیشهی مدرن، به منطق محول کرد و هنر را به زیباییشناسی یا استتیک که موضوع آن احساس زیبایی (طبیعی و هنری) و ارزیابی و تحسین آن است.
در اینصورت باز نمیتوانیم منکر آن شویم که لااقل با برخی از کارهای هنری (و شاید بزرگترین و مهمترین آنها) که مواجه میشویم گویی با حقیقتی روبهرو شدهایم. چگونه میتوانیم چشم از این حقیقت برداریم که فیالمثل وقتی از حافظ میشنویم که «گر چه دوریم بهیاد تو قدح میگیریم/ بُعد منزل نبود در سفر روحانی» با حقیقت قرب و بعد معنوی که ورای دوری و نزدیکی فیزیکی و هندسی است مواجه شدهایم؟ حافظ از هیچ امر واقعی گزارش نمیدهد اما دقیقاً حقیقتی را اظهار میکند. در شعر او حقیقت به ظهوری رسیده است. یا اگر همو میگوید: «گفتمش سلسلهی زلف بتان از پی چیست؟/ گفت حافظ گلهای از دل شیدا میکرد» مسلماً در عالم واقع حافظ از کسی نپرسیده است که سلسلهی زلف بتان به چه منظور ایجاد شده است تا چنان پاسخی به او داده شود. اما پرسش حافظ تعبیر شاعرانهای است از اصلیترین پرسش آدمی که چرا موجودات (کثرات) بهوجود آمدهاند و پاسخ این است که تو داری از دل شیدا گله میکنی، سّر آفرینش عشق و شیدایی است. عشق خداوند، که زیبایی مطلق است، به خود که بهحکم زیبایی خواهان تجلی و ظهور و خودنمایی است. سلسلهی زلف بتان از پی شیداییِ دل او ظهور کرده است. بنابراین حافظ دریافتی از ذات و حقیقت امور (در مثال اول قرب و بعد و در نمونهی دوم سّر آفرینش) دارد و آن را در صورتهای خیالی (قدح و سلسلهی زلف بتان و...) اظهار میکند. اما ذات و حقیقت چیزها چیزی نیست که یکبار و برای همیشه آشکار شود و بنابراین کسی را یارای آن باشد که آن آشکاری واحد را دریابد و اظهار کند. چرا اینگونه است؟ زیرا اشیا برخلاف آنچه معمولا میپنداریم کاملاً به چنگِ [مفاهیم] ما در نمیآیند، آشکار میشوند و نهان میگردند، ولی همواره بهوجهی آشکار میشوند و در عین حال از سایر وجوه پنهان میمانند؛ لذا بین آشکاری و پنهانیاند و ما را بهتعبیر سعدی ما را نه به وصل میرسانند و نه به قتل میرهانند. شاعر (یا هنرمند بهمعنای عام کلمه) به میانهی این پیدایی و پنهانی رسوخ میکند و محرم سّر اشیا میشود و هنر و شعرِ او کشمکش پیدایی و پنهانی میگردد. بدینترتیب کار هنری محل تحقق حقیقت بهمعنای منطقهی نزاع و کشمکش بین پیدا و پنهان میگردد. این کشمکش اما نزاعی نیست که یک طرف سرِ حذف و نابودی طرفِ دیگر را داشته باشد، بلکه کشمکشی است که هرسوی نزاع به دیگری علو و رفعت میبخشد. کار هنری مخاطبان خود را دعوت به مشارکت در این کشمکش میکند. مخاطب کار هنری محافظ و نگهبان آن است زیرا آن را چونان کار هنری (عرصهی تحقق حقیقت) میانگارد نه همچون کالایی تجاری یا وسیلهی کسب لذت یا تفاخر یا حتی تزئین.
پس اگر حقیقت نه گزارهی صادق، که از پرده برون افتادن امر پنهان و پوشیده است، صورتهای خیال بهترین محل عرضهی آن است یا بهتعبیر دقیقتر صورتهای خیال مناسبترین عرصه و منطقه برای تحقق آن است زیرا خودِ صورتهای خیالی واجد هویتی بینابینی هستند؛ به این معنا که آنها ذاتاً واجد ایهام و دلالتهای متکثرند. ایهام صور خیال در مقابل وضوح و روشنیِ (ادعاییِ) مفاهیم علمی و منطقی است. مفاهیم منطقی بهحکم دلالت واحد و یگانهای که دارند راه را بر هرگونه تعبیر و تفسیر میبندند و لذا مجال آزادی را از طرف خطاب سلب میکنند. اما صورتهای خیال که منطقه و قلمرو عرضهی حقیقت، چونان از پرده برونافتادنِ امر پنهان، میگردد آن را همچون امری داده شده و متعین یا متعلق شناساییِ مفهومی عیان نمیکنند بلکه آن را در همان مرز پیدایی و پنهانی رها میکنند؛ رها میکنند تا مخاطبان نیز بتوانند آن را رهای از الزامهای گوناگون و از جمله ذهنیت خود شاعر و هنرمند در یابند و نسبتی آزاد با آن برقرار کنند. برقراری نسبت آزاد با کار هنری بهمعنای هرجومرج در تفسیر و تعبیر آن نیست، بلکه بهمعنای گوشسپردن به خود آن است.
هنر محاکات طبیعت است. این محاکات تقلید صرف نیست، حکایت هنرمند است از طبیعت یا حقیقت اشیا. این حکایت شهودی است از پی رسوخ در ذات چیزها. این رسوخ جز با تذکر صورت نمیپذیرد و تذکر جز با یاد و خاطره حاصل نمیشود. هنر بر خاطره استوار است و به همین جهت با صورتهای خیال عرضه میگردد. بدینترتیب فراآوری و تولید کار هنری از حیث نسبت آن با هنرمند واجد دو جنبه است: یکی مهارت و فن یا تکنیک و دیگری وجد و شور و دریافت شهودی از ذوات اشیا و قوهی خیال غنی و فعال.
حال پرسش این است که آیا طراحی صنعتی را میتوان هنر دانست؟ طراحی صنعتی مسلماً مقتضی مهارت و تکنیک در بالاترین سطوح است و بههمین جهت متکی بر بسیاری از علوم از جمله ریاضیات و هندسه و شاخههای مختلفی از فیزیک مدرن، از قبیل علم مکانیک و دینامیک و... است. علاوه بر این طراحی صنعتی نیازمند قوهی خیالی سرشار و فعال است تا براساس آن بتوان طرحهای نو، زیبا، و جذاب آفرید. زیبایی و جذابیت طرحهای صنعتی بازار استقبال از آنها را رونق میبخشد و فروش آنها را بیشتروبیشتر میکند. اما آیا با دو ویژگیِ تکنیک و مهارت، و زیبایی و جذابیتِ متکی بر صورتهای خیالیِ بدیع و جدید میتوان طراحی صنعتی فعالیتی هنری دانست؟ طراحی صنعتی بهمفهوم مدرن آن در چارچوب و قلمرو تکنولوژی مدرن صورت میگیرد و ملهم از آن است. تکنولوژی مدرن مبتنی بر نسبت خاصی است که آدمی در دورهی جدید با موجودات برقرار کرده است. در این نسبت، موجودات عبارتند از مواد و متعلقات شناساییِ ما و اینگونه شناسایی، راه تسلط بر آنها و دراختیارقرارگرفتن آنها را بر ما هموار میکند. لذا موجودات چیزی جز منابع ذخیرهی انرژی که باید بهمصرف برسد نیستند. لذا تکنولوژی جدید در قلمرو نحوهی خاصی از انکشاف و نامستوری پیشین موجودات تقرر دارد. در این قلمرو موجودات مورد تعرض قرار میگیرند، زیرا چونان منابعی از انرژی تلقی میشوند که باید مهار گردیده بهمصرف برسند. نسبت امروزی ما با موجودات رابطهی مصرفکننده با امور مصرفی است. همه چیز عبارت است از نیروهایی که باید بهمصرف برسند، حتی انسانها. بههمین جهت است که دائماًَ از نیروهای انسانی سخن میگوییم. انسانها (کارگران، معلمان، نظامیان، روحانیان، کارفرمایان، و...) همه نیروهایی هستند که باید بهکار گرفته شوند. طراحی و تولید صنعتی کنونی بهقلمرو تعرض به موجودات و سلطه و غلبهی بر آنها تعلق دارد، لذا صور ابداعی خیالی که براساس آنها طراحی و تولید صنعتی صورت میپذیرد از محدودهی آن قلمرو بیرون نیست و نمیتواند باشد. طراحی و تولید صنعتی در خدمت و تابع بازار مصرف است. حال اگر از منظر ارسطو که در صدر مقال بدان اشاره شد به مطلب بنگریم، آیا طراحی و تولید صنعتی امروزی تکمیل کار طبیعت است یا محاکات آن؟ پاسخ آن است که هیچکدام. محاکات طبیعت نیست زیرا طبیعت دیگر بهمعنای حقیقتی که در پس امور ظاهر و محسوس قرار داشته باشد نیست، بلکه صرفاً منبع ذخیرهی انرژی است؛ لذا طراحی صنعتی محاکات طبیعت امور و اشیا نیست. پس آیا طراحی صنعتی را میتوان تکمیل کار طبیعت دانست؟ طراحی صنعتی در صورتی تکمیل کار طبیعت خواهد بود که در جهت طبیعت و طبیعت اشیا و حمایت از آن باشد. اما طراحی صنعتی امروز بهندرت واجد ایفای چنین نقشی است؛ زیرا چنانکه گفته شد مبتنی بر نگاه تکنیکی جدید است که براساس آن همهچیز منبع ذخیرهی انرژی است که باید مهار گردیده و تحت اختیار و ضبط بشر قرار گیرد. بهعبارت دیگر طراحی صنعتی که در قلمرو تعرض به اشیا و طبیعت قرار دارد، کار طبیعت را تکمیل نمیکند بلکه آن را تحت سلطهی خویش در میآورد و لذا به آن تجاوز میکند و آن را تخریب مینماید.
مطلب را از وجه نظر دیگری نیز میتوان مورد توجه قرار داد: کار هنری در دورهی جدید چیزی است که به ما لذت میبخشد و از درک و دریافت آن احساس لذت میکنیم. این لذت را لذت زیباییشناختی خواندهاند و آن را از لذت حاصل از انتفاع از اشیا متمایز کردهاند. لذا کار هنری بهمعنای جدید کلمه مورد و متعلق لذت و زیباییشناختی ماست، نه امری قابل استفاده و یا شیئی ابزاری که برای انجام کاری ساخته شده باشد. با این ملاحظه آنچه با طراحی صنعتی تولید میشود، در درجهی اول وسیلهای صنعتی است که واجد کاربرد ویژهای است که جهت همان کاربرد ساخته شده است، اما برای جذابیت بیشتر آن، ارزشهای زیباییشناختی خاصی بدان ملحق میگردد.
پی نوشت:
1- عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان
2- عشق میورزم و امید که این فن شریف/ چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.