در مورد معنای روشنفكری نظرات مختلفی وجود دارد. بعضی به خاطر فرار از اتهام تاریكاندیش بودن سعی كردند روشنفكری را به معنای فكر روشن داشتن بدانند و آن را تأیید كنند. اما بعضی گفتند روشنفكری بار معنایی خاص خود را دارد و نمیشود آن را در هر فرهنگی بدون تفكر وارد كرد.
اولین کسی که گفت: روشنفكری دینی محال است، دکتر داوری اردکانی بود و در واقع میتوان ایشان را مبدع این اصل افشاگر دانست (که فهم آن برای بسیاری مشکل بود). دکتر رضا داوری اردکانی در یک گفتگو (با روزنامه جامجم، که در کتاب عقل و زمانه هم چاپ شده است) میگوید: اگر روشنفکری به معنای لغوی آن در نظر گرفته شود، افرادی که فکر روشن دارند، زیادند و همیشه و در همه جا بودهاند. اما روشنفکر، ترجمه لفظی انتلکتوال است که اولین بار گروهی از نویسندگان فرانسه (و در رأس آنها امیل زولا) اعلامیهای را امضا کردند و از دریفوس، افسر فرانسوی که متهم به جاسوسی شده بود، دفاع کردند و عنوان روشنفکر به خود دادند. در تفکر جدید، تغییر جهان، اصل اساسی و مبناست. روشنفکر کسی است که با ملاکهای ایدئولوژیک، وضع سیاسی اجتماعی موجود را نقد میکند و به عهده میگیرد که این وضع را تغییر دهد.
دکتر داوری با تحلیل معنای اصطلاحی روشنفکری (سیاسی و ایدئولوژیک بودن) بحث را پیش بردهاند. اما من میخواهم بگویم، بلكه با همان تحلیل معنای لغوی روشنفکری (تفکیر) میتوان این پدیده را مورد نقد قرار داد. در واقع سؤال اساسی این است که نسبت روشنفكری با راز چیست؟ پرسش از این نسبت برای اولین بار نیست كه مطرح میشود. بلكه عبدالكریم سروش در كتاب «روشنفكری رازدانی و دینداری» متوجه این مسئله شده است. اما پاسخ در اینجا در جهت نقد روشنفكری دینی پیش میرود نه آسیبزدایی از آن. چنانچه سروش توقع داشته است.
روشنفکری ماجرای فهم عدد نوزده است! عددی که یک راز است و خدا میگوید ما این عدد را جز برای این قرار ندادیم تا کافران و کسانی که در قلبشان مرض است بگویند خدا چرا چنین گفته (و روشن حرف نزده) است.2
متفکرین در قرآن همان اولوالباب هستند. حدیث اولوالالباب در بحارالانوار سند گمنام این بحث است.3 در این حدیث آمده است: «اولوالالباب کسانی هستند که با فکر عمل میکنند تا مهر خدا را به ارث میبرند که با روشن شدن قلب به آن، لطف شاملشان میشود و با نزول این منزل، اهل فوائد میگردند و با این تغییر با حکمت تکلم میکنند و صاحب زیرکی میشوند. با نزول این منزل در قدرت عمل میکنند. پس طبقات سهگانه را میشناسند. با رسیدن به این منزل فکرشان با لطف و حکمت و بیان دگرگون میشود. با این منزل شهوت ومحبتشان را در خالقشان میگذارند. و با این منزل کبری خدا را در قلبشان میبینند»... در ادامه حدیث آمده است: آنها (اولولالباب) حکمت را از غیر طریق حکما و علم را از غیر طریق علما وصدق را از غیر طریق صدیقین به ارث میبرند. چون حکما حکمت را با سکوت و علما علم را با طلب وصدیقین صدق را با خشوع و طول عبادت به ارث میبرند. پس اولوالالباب چگونه هستند؟! شیوه آنها سریع ولی خطرناک است.4 مسئله، مسئله حق محبت و حق معرفت را به جا آوردن است. هرکس به هر چیزی بیش از خدا و تسلیم شدن به او اصالت بدهد به پستی میرود. این عبادات گرچه نور هستند اما زیاد مهم شدهاند و «حجاب نوری» تلقی میشوند! آنها (هر کس غیر از اولوالالباب!) مانند خران فراری هستند که از چنگ شیرها فرار میکنند5 و نمیخواهند شکار و تسلیم شوند. تفكر شكار شدن است نه شكار كردن. برای رسیدن به این مقام باید به جای فرار، خوف از خدا را جایگزین كرد و به جایگاهی رسید كه میتوان آن را مقام مدّثّر نامید.
مفكرین، روشنفکر و منورالفکر یا روشنخواه و نورطلب هستند که راززدایی میکنند و خواهان رسیدن به صحیفهای باز و واضح6 و مفاهیمی روشن و نورانی هستند. شب مهمترین تجلی راز خداست پس متفكرین شبزندهدار هستند7 اما مفكرین شبزندهداری نمیکنند و ترجیح میدهند یا شب را روشن کنند یا کار روز را در شب انجام بدهند یا حداقل در بستر خواب فرو بروند. آنها را میتوان کسانی دانست که فکر میکنند و تقدیر میکنند اما قرآن میگوید: خدا بکشدشان به خاطر تقدیری که کردند8. این علم کسبی، نوری است که راهنمایی نمیکند بلكه حجاب نوری است. اولوالالباب را میتوان آنها که روشنفکری نمیکنند دانست. اولوالالباب صید در پی صیاد و مرغ در پی شهباز هستند.
مرغ سان از قفس خاک هوایی گشتم
به امیدی که مگر صید کند شهبازم
بسیار قابل تأمل است که اندیشه در زبان فارسی دو معنا دارد: یکی فکر کردن و دیگری ترسیدن. در زمانه معاصر هم برخی متفکرین (مانند مارتین هیدگر) سعی کردهاند که میان تفکر و ترسآگاهی رابطه برقرار کنند. خداوند در قرآن وقتی از کسانی که همه چیز را صحیفهای باز میخواهند انتقاد میکند، در ادامه این خواسته را تبیین میکند که: بلکه آنها از آخرت نمیترسند.9 علت فرار از رازها نترس بودن مفکرین است! جرأت در انسان معاصر در واقع نوعی فرار از حقیقت هستی است. حقیقت این است که ما فطرتاً انسانهایی ضعیف هستیم که به خود پیچیدهایم و با قدرت خدا قدرت پیدا میکنیم. مدّثّر (و مزمل) یعنی به خودپیچیده، یعنی کسی که تسلیم قدرت کلام و علم الهی شده است و بیراه نیست که همه مباحث اساسی در این بحث، در سوره مدّثّر جمع شدهاند.
روشنفکران دینی موفق نبودند، چون روشنفکری دینی محال است نه اینکه بد است؛ بلکه اصلاً ممکن نیست کسی هم روشنفکر باشد و هم متدین. روشنفکران دینی وجود ندارند، نه اینکه کسی در تاریخ چنین ادعایی نکرده باشد، بلکه منظور این است که چون دین با روشنفكری نمیسازد، پس روشنفکر دینی عملاً یا روشنفكری را ناقص میكند یا دین را! یا دین را تفسیر به رأی میکند یا غرب را تکهتکه میفهمد.
ممکن است بگویید منظور همه روشنفکر غربی یا غرب زده نیست؛ ولی من میگویم این واژه بار معنایی خود را دارد و کافیست روشنفکر را کسی بدانیم که مفاهیم روشن را اراده کرده است! در اینجا لازم نیست روشنفکر در ظاهر، دین را زیر سؤال ببرد بلکه نحوه ارتباط او با خدا و مفاهیم مقدس، میزان تدین او را مشخص میکند. اگر کسی اندیشه را با اندیشه (ترس) یکی کند، عقل و فکرش سبب پرستش خدا میشود؛ ولی اگر عقلانیت انتقادی و جسارت انسان مدرن او را به قدسزدایی و سکولار شدن (سکولار نه به معنای بیدینی بلکه به معنای دنیوی شدن) بکشاند و داد بزند: جرأت دانستن داشته باش (جملهای که کانت در تعریف روشنفکری گفت)، آن وقت من میگویم روشنفکری دینی محال است، مثلث مربع است و چگونه چیزی که وجود ندارد میتواند منشأ اثر شود؟! روشنفكری دینی محال است چون دین فقط روشنیها نیست بلكه رازهایی هم هست كه باید ترسآگاهانه با آنها روبرو شد.
پی نوشت:
* اشاره به آیات 18 و 19 سوره مدثر/ إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ(18) فَقُتِلَ كَیفَ قَدَّرَ(19)
2- مدثر / 31
3- رجوع کنید به مقدمه جلد اول کتاب طوبای محبت ومصباح الهدی190-187
4- همان، ص191
5- مدثر / 51 و 50
6- مدثر / 53
7- بحث شبزندهداری در سوره مزّمّل -واژهای شبیه به مدّثّر و نام سوره قبل از آن در قرآن!- مفصل آمده است.
8- مدثر / 22-19
9- مدّثّر / 54
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.