1- وضعیت فعلی تمدن غرب و دستاوردهای نظام سیاسی و اقتصادی مدرن ناشی از روند و اندیشههایی است که حاصل یک تجربهی چند صد ساله است.
از این رو نمیتوان دربارهی جمهوری اسلامی و با گذشت تنها 32 سال از پیروزی انقلاب اسلامی، این سؤال را مطرح کرد که ما در ساختارسازی سیاسی و نظامسازی مبتنی بر اندیشههای مختلف اسلامی از جمله حکمت متعالیه چه کردهایم و به کجا رسیدهایم. اگر تمدنی بخواهد ایجاد شود و در خارج عینیت پیدا کند، باید سالیان سال بگذرد تا به یک نقطه مطلوب و اوج برسد. همه تمدنها، چه تمدن اسلامی و چه تمدن غربی، یک پشتوانه فکری و فلسفی داشتهاند که به نقطهی اوجی در سیاست، فرهنگ و اقتصاد رسیدهاند. ظهور و بروز تمدن اسلامی مبتنی بر آموزههایی از دین و چارچوبهای فلسفی اسلامی بوده است. به نظر میرسد انقلاب اسلامی آغازگر روند احیاگرانهای است که تمدن اسلامی را دوباره شکوفا خواهد کرد.
اما پرسشی که مطرح بوده است این که پشتوانهی فلسفی انقلاب اسلامی چیست و اساساً امکان دارد که بگوییم حکمت متعالیه پشتوانهی فلسفی این انقلاب، که بزرگترین انقلاب قرن نامگذاری شده است، میباشد؟ امروزه حتی صاحبنظرانی که مخالف این ایده هستند، میپذیرند که حکمت متعالیه و فلسفهی اسلامی در انقلاب اسلامی تأثیرگذار بوده، ولی تاثیر تام و تمامی نداشته است.2 به هر حال نمیتوان نگاه تکعاملی و تکساحتی داشت و باید گفت مجموعهای از عوامل در حوزه فلسفه سیاسی، اخلاق سیاسی و فقه سیاسی، موجب پیدایش انقلاب اسلامی شدهاند. اما نقطهی کلیدی این است که این انقلاب از پشتوانهی غنی فلسفی متعالیه اشراب میشود. اما با چه استدلالی و رویکردی انقلاب اسلامی برخاسته از حکمت متعالیه است و میتواند پشتوانه فلسفی آن باشد؟ حکمت متعالیه بایستی به عنوان عقبه و پشتوانه فلسفی حرکت امام خمینی و انقلاب اسلامی توجه شود. نمیتوان حرکتی و نظامی را تأسیس کرد اما این نظام فاقد پشتوانه فلسفی و نظری باشد. هیچ کنشی بدون هیچ بینشی قابل طرح نیست و هیچ عملی بدون اندیشه قابل تحقق نیست. بنابراین هر کنشی از انسان عقبه بینشی و منشی دارد. در نتیجه هیچ عملی و نظامی بدون نظریه ممکن نیست. یکی از لایههای نظری امام خمینی حکمت متعالیه است. با این وصف، امکان پذیر نیست که تمدنی و انقلابی با این عظمت ایجاد شود ولی فارغ از پشتوانههای فلسفی باشد. حضرت امام در پاسخ به پرسش حسنین هیکل که چه اندیشهها و اندیشمندانی بر شما تاثیرگذار بودهاند، میفرمایند: در فلسفه، ملاصدرا، در اخبار، اصول کافی و در فقه، جواهر. همچنین در نامه به گورباچف هم از آنها دعوت میکند که اندیشمندانشان را به قم بفرستند تا حکمت متعالیه صدرا را که سرشار از نگاه توحیدی و الهی است، بیاموزند که این میتواند نجات بخش آنها باشد. فلسفهی ملاصدرا جمع قرآن و برهان و عرفان است و آموزههای دینی ما در ملاصدرا به یک نظم فلسفی منسجم میرسند. از اینرو حکمت متعالیه پشتوانه فکری و فلسفی انقلاب اسلامی است و انقلاب متأثر از حکمت متعالیه است و افزون بر این میتوان از آن به عنوان یک چارچوب جهت تحلیل انقلاب اسلامی استفاده کرد.
2- فقه امام خمینی (رحمه الله علیه) هم که غالباً از آن به عنوان مبنای فکری ایشان در تشکیل حکومت اسلامی یاد میشود نیز متأثر از حکمت متعالیه است. قابل اشاره این که از منظر آیت الله جوادی آملی، حکمت متعالیه، فقه را هم احیا میکند3 و در کتاب بنیان مرصوص این تعبیر را دارند که امام خمینی قهرمان اسفار اربعه است. در یک تحلیل عینی، اوج این اسفار، که سفر چهارم است، همین انقلاب اسلامی و تأسیس نظام جمهوری اسلامی توسط امام خمینی است؛ زیرا عارف در سفر چهارم چارهای ندارد که در کنار خلق باشد و به منظور تکمیل اسفار اربعه به هدایت و راهنمایی آنان بپردازد. رهبر معظم انقلاب هم فرمودند که امام خمینی چکیده و زبده ملاصدرا است. نگاه به تأسیس نظام جمهوری اسلامی و حکومت اسلامی، نگاه صرفاً فقهی نیست. حضرت امام دربارهی ولایت فقیه میفرمایند که «تصورش موجب تصدیقش میشود». آیا میتوان گفت این عبارت فقهی است؟ آیا با نگاه فقهی صرف میتوان تفسیر کرد که «تصورش موجب تصدیقش میشود» به چه معناست و یا این نگاهی غیر فقهی است؟ بسیاری از مکتوبات و آثار امام خمینی از این منظر بایستی مورد تأمل مجدد قرار گیرد تا زوایا و اضلاع اندیشه ایشان به ویژه وجوه فلسفی آن آشکارتر گردد. برخی دیگر از صاحبنظران معاصر، مانند سید حسین نصر، نیز دربارهی ورود امام به صحنه سیاست این بحث را مطرح کردهاند که ورود امام به صحنه سیاست بیش از هر چیز در مراحل سلوک معنوی و سفر آدمی از خلق به سوی حق و رجعت انسان از حق به سوی خلق است. پاسخ این پرسش که چرا امام به عنوان یک عارف در آخر عمر شریفش وارد سیاست شد؟ را باید در اسفار اربعه و به خصوص سفر چهارم ملاصدرا دریافت. در آنجا فرد الزاماً باید در جامعه و در بین خلق حاضر باشد و خلق را هدایت کند و در میان خلق حضور مداوم و مستمر و هدایتگونه داشته باشد. اگر در این مسیر سفر چهارم طی نشود، اساساً اسفار چهارگانه ناقص میماند و عارف سفر خود را تمام و کمال به انجام نرسانده است.
3- از منظر نظریه حرکت جوهری، که یکی از مهمترین مباحث فلسفی ابتکاری ملاصدرا در حکمت متعالیه است، در بُعد هستیشناسی، جهان یکپارچه سیلان و جنبش و جهش است. حال چگونه میشود که یک حکیم متعالی دست روی دست بگذارد و تلاشی برای تغییر و نو به نو شدن نفس و جان خود و جامعه انجام ندهد. از این رو به یک معنا جمهوری اسلامی هم برآمده از حکمت متعالیه است. این شکل حکومتی و اصطلاح جمهوری اسلامی و این نظامسازی، یک نظامسازی فلسفی و یک نظام سازی اندیشه سیاسی و عمدتاً بر مبنای حکمت متعالیه است. به نوعی، حتی ترکیب جمهوری اسلامی میتواند برآمده و برآیند نگاه فلسفی متعالیه باشد. در سفر چهارم عارف و امام، که جامعه با او همراه میشوند، مفهوم جمهوری اسلامی متجلی میشود. جمهوری اسلامی از این جهت میتواند حاصل سفر چهارم امام خمینی تلقی شود. مفسران جمهوری اسلامی همچون آیت الله مرتضی مطهری یک فیلسوف به تمام معنا متعالیه است. مطهری با همین فلسفه در دوره پهلوی در مقابل نظریههای مارکسیستی و سوسیالیستی و حتی سرمایهداری میایستد و به پاسخگویی میپردازد. علامه طباطبایی کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» را بر مبنای همین فلسفه مینویسد و در مقابل اندیشههای رقیب موضع میگیرد و از آموزههای دینی و شیعی دفاع میکند. جدال با اندیشههای رقیب در قبل از انقلاب به سبب پشتوانه غنی فلسفه متعالیه ممکن شده است و نه اندیشههای فقهی. حتی گفته شده که وقتی پرسشهای فلسفی و اعتقادی به حضرت آیت الله بروجردی میرسید ایشان آنها را برای پاسخگویی به حضرت امام ارجاع میدادند. از سوی دیگر، حضرت امام نیز، شهید مطهری را به عنوان رئیس شورای انقلاب منصوب میکند که فیلسوفی واقعاً و عمیقاً صدرایی است و ما فیلسوفی را در نقش رئیس شورای انقلاب میبینیم. حتی شهید مفتح، که در شمار پیوند دهندگان دو نهاد حوزه و دانشگاه است، حکیمی صدرایی است. اساساً به نظر میرسد انجام برخی از فعالیتها جز با مبنای نظری و فلسفی امکانپذیر نیست و با بررسی در مییابیم که بسیاری از بزرگان انقلاب اسلامی در مکتب حکمت متعالیه درس آموخته و پیوند دهنده این آموزهها با جامعه بودهاند.
4- اما آیا الگوهای عملی متخذ از حکمت متعالیه دقیقاً یکسان خواهند بود؟ حتی دربارهی ولایت فقیه هم میتوان تفاوت نظرها و اختلاف برداشتها را مشاهده کرد. از حکمت متعالیه میتوان فلسفههای سیاسی متفاوتی اخذ کرد و نه فقط یک فلسفه سیاسی، اما قطعاً فلسفههای سکولار از فلسفه متعالیه برنمیآید. حضرت امام به عنوان یک فقیه و یک فیلسوف و یک حکیم و عارف نظام سیاسی جمهوری اسلامی را تأسیس کردند و در عین حال قبل از آن بزرگترین انقلاب قرن را رهبری کردند. امام ولایت مطلقه فقیه را مطرح میکنند و البته از مطلقه فقیه تفسیرهای مختلفی شده است. اما ولایت مطلقه در قالب همین جمهوری اسلامی قابل تحلیل و بایسته توجه و تأمل است. حضرت امام در قالب ولایت انتخابی فقیه و ولایت انتصابی فقیه نمیگنجند و نشانههایی از هر دو در آثارشان وجود دارد که نشانگر آن است که نبایستی در ارجاع ایشان به یک آموزه و نظریه تعجیل کرد بلکه به نظر میرسد بایستی از منظری فلسفی و حتی عرفانی و در قالب نظام سیاسی جمهوری اسلامی که دستاورد عینی و عملی این حکیم و فقیه و عارف وارسته است، اندیشه ایشان را مورد تحلیل و بررسی قرار داد تا بتوان به زوایای نامکشوف و نااندیشیده اندیشه ایشان دست یافت.
5- همه آموزهها و ساختارهایی که از غرب وارد میکنیم باید با سنتها و آموزههای دینی و فکری خودمان نسبتی پیدا کند. با توجه به نظریه حرکت جوهری، نفس و روح از همین بدن خلق و هستی پیدا میکند. از این رو همهی ارزشها و آموزهها هم باید از جامعهی خودمان برخیزد. جامعه اسلامی نیازمند سازوکارهایی است و میتوان قالبها را از غیر هم گرفت؛ اما محتوا باید محتوایی باشد که بتواند جامعه ما را به پیش ببرد و چالشهای آن را به حداقل برساند. البته حضور اخلاق و معنویت در این جا ضرورت بسیاری دارد و بایستی تلاش شود که در جمهوری اسلامی، معنویت، فرهنگ و اخلاق، ارزشهای متعالی برجسته شود. اما باید دربارهی چهارچوبهای ساختاری تأمل بیشتری داشته باشیم. قالبهای ساختاری جامعهی ما اکثراً متشکل از ساختارهای جهان معاصر است. مثلاً در قانون اساسی قوای سهگانه، مجلس، ریاست جمهوری و قوه قضاییه داریم که برگرفته از تجارب دنیای جدید است. درواقع میتوان گفت اصالت وجود و تشکیک در وجود زمینه را برای بهرهگیری از مشترکات انسانی فراهم میکنند. درواقع تعامل با دنیای جدید با حکمت متعالیه میسور است نه با فقه و کلام و.... البته باید توجه داشت که این بهرهگیری و تعامل به گونهای باشد که اسباب ناسازگاری و از هم گسیختگی را فراهم نیاورد. برای مثال در حکمت متعالیه رابطه نفس و بدن به گونهای خاص ترسیم میشود. اینطور نیست که روح و نفس از جای دیگری به این بدن الصاق شود و بعد از مدتی هم که با این بدن زندگی کرد، از آن جدا شود.
بر اساس حرکت جوهری، نفس و روح برآمده از همین بدن است. بدن باید در شرایطی قرار بگیرد و شرایطی را فراهم آورد که نفس و روح از آن خلق و هستی پیدا کند. همین نسبت در باب رابطهی میان شریعت و سیاست نیز برقرار است. ملاصدرا در مشهد پنجم از کتاب الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه، به این بحث اشاره میکند که چهار نقطهی تفاوت میان شریعت و سیاست وجود دارد: در فعل، در انفعال، در مبدأ و در معاد یا غایت. رابطهی میان اینها دقیقاً همان رابطهی نفس و بدن است. به تعبیر ایشان، پایان سیاست آغاز شریعت است. یعنی جامعه و سیاست ما باید شرایطی را فراهم آورد که اندیشه، شریعت، فکر و فرهنگی خلق شود که بتواند این بدن و این جامعه و سیاست را به دنبال خود بکشد و آن را به سمت و سوی خاصی هدایت کند. از این منظر قالبها نمیتوانند از محتوا جدا باشند. هر قالبی فضای خاصی را تولید میکند. هر فکری و فرهنگ و سنتی، قالبها و ساختارهای خاصی را خلق کرده و هستی میدهد. لذا ما در این اخذ و اقتباسی که از غرب و شرق داریم باید متوجه باشیم که این اخذ و اقتباس در کجای سنت ما قرار میگیرد. باید دید که آیا شرایطش در جامعه فراهم شده است؟ ما ابزارهای تکنولوژی غرب را اخذ میکنیم اما درواقع دچار مشکل هستیم. این پدیدهها از جای دیگری برآمده ولی با جامعه و سنت ما همخوانی و سازگاری پیدا نکردهاند. مثل ساختار انتخابات که آن را از جای دیگری اخذ کردهایم ولی نتوانستیم در آن دخل و تصرف جدی انجام دهیم. شرایط برای اینکه فردی با بداخلاقی و هزینه کردن مقدار زیادی پول بتواند رأی کسب کند، فراهم است. آیا قانونگذاری چنین شخصی برای ما میتواند معنویت و اخلاق و فرهنگ متعالی را به بار بیاورد؟ آیا قانون خوبی از چنین فرایندی قابل دست یابی است؟ بر اساس سنتهای الهیمان، کسی که بر این مبنا وارد سیاست شود، هم برای خودش و هم برای مردم مشکل ایجاد میکند. طبیعتاً چنین سیاستی از دل حکمت متعالیه استنباط و استخراج نمیشود و البته حکمت متعالیه نیز چنین سیاستی را تولید و استخراج نمیکند.
6- جامعهای که متعالی بود، سیاستش هم متعالی است. امام خمینی سیاست را به سیاست الهی و غیرالهی تقسیم میکند؛ یعنی سیاست یا شیطانی و حیوانی هست یا الهی. لذا تحلیل مسائل سیاسی ایران و جهان هم از همین منظر صورت میگیرد. از همین منظر در حکمت متعالیه بر انسان تأکید بسیار زیادی میشود. در فرمایشات حضرت امام نیز خودسازی مقدمهای برای جامعهسازی است. اگر در این بخش مشکلی باشد، در ساختار هم به سمت نامطلوبی حرکت میکنیم. این محتوا و قالب مانند همان رابطهی نفس و بدن و رابطهی سیاست و شریعت باید با یکدیگر سازگاری و وحدتِ در جهت و هدف داشته باشند. لذا در حکمت متعالیه افزون بر کسب و اکتساب تجربیات بشری به ویژه بر مباحث فرهنگی و اخلاقی و معنوی تأکید بسیار میشود. مهم این است که ما در فرایند تغییرات و ساختارسازی و نظامسازی و در حین اخذ و اقتباس این قالبها باید توجه داشته باشیم که محتوایی که درون اینها ریخته میشود چه محتوایی است و ما چگونه از آن استفاده و بهرهبرداری میکنیم و آیا در راستا و به سمت و سوی ارزشهاست یا خیر. باید تا میتوانیم این اصطلاحات و ساختارها را بومی کنیم. جالب است که حضرت امام حتی نسبت به اصطلاحی مثل سلطان هم واکنش نشان میدهند. ایشان میفرمایند: «فرماندار خودش را فرماندار حساب نکند، من دلم نمیخواهد اصلاً این اسم را ببرم چنانچه سلطان هم دلم نمیخواهد اسم ببرم. این اسم را هم اگر آقایان خودشان بنشینند با هم یک اسم بهتری، قشنگی انتخاب کنند. من دیگر به این کار ندارم من دوست ندارم این را، چنانچه سلطنت، مثلاً سلطان. من گاهی خیلی ناراحت میشوم از اینکه مثلاً امام عصر (سلام الهخ علیه) را میگویند سلطان السّلاطین. خلیفه الله است. در هر صورت عمده عمل است حالا اسمائش خیلی مهم نیست، ولو اینکه بهتر این است که تغییر بکند».4 دیدگاه امام این است که شما قالب و اصطلاحات را میگیرید، ولی بحث این است که در چه راهی و در چه جهتی حرکت میکنید اگرچه باید به سمتی برویم که حتی الفاظ و اصطلاحات را هم به نوعی تغییر داده و متناسب با آموزهها و ارزشهای الهی خلق نماییم.
7- نگاه امام خمینی به تحقق عملی اخلاق دینی است. امام در چهل حدیث میفرمایند که اسلام احکام اخلاقیاش هم سیاسی است؛ همین حکمی که در قرآن هست که مؤمنین برادر هستند این یک حکم اخلاقی، یک حکم اجتماعی و یک حکم سیاسی است. یعنی اخلاق هم سیاسی میشود و باید در ما تحول و حرکتی ایجاد کند و ما را به سمت جلو و بالا هدایت کند. از همین منظر، ایشان برخی آثار مثل اخلاق ناصری و احیاءعلومالدین غزالی را هم مورد نقد قرار میدهند که اینها نسخه هستند و دارو نیستند و حتی ایشان میفرمایند که اگر جرئت بود میگفتم نسخه بودن بعضی از آنها هم مشکوک است. کتاب اخلاقی باید به گونهای باشد که انسان و جامعه را هدایت کند و تحول ایجاد کند. از این رو بایستی در سه دهه تجربه که از عمر جمهوری اسلامی میگذرد بایستی تأمل کرده و ببینیم که فرد و جامعه چه مقدار رو به جلو حرکت کرده و بر اساس آموزههای دینی پیش رفته است یا خیر.
8- نگاهی به ده سال ابتدای انقلاب نشان میدهد که رابطه قالب و محتوا نسبتاً سمت و سوی صحیحی داشته است و ما باید در قالب عمل به همان مسیر بازگردیم. به خصوص باید بر تحقق عملی و تحقق عینی ارزشهای اسلامی تأکید کرد. ساختارهای تولیدی آغازین سالهای پیروزی انقلاب اسلامی همچون بسیج، کمیته، سپاه و جهاد بر اساس خواست درونی و اصیل مردمی انقلابی شکل گرفت که آن خودسازی را به همراه داشت و به مرور در قالب جامعهسازی هم خودش را نشان داد. آن قالبها و ساختارها با آن محتوا کاملاً تطبیق داشت. از زمانی که آن محتوا در هم ریخت و محتوا به سمت و سوی دیگری حرکت کرد، آن قالبها و ساختارها هم به مرور از محتوای ارزشی و الهی که داشتند نسبتاً تهی شدند و در قالب بوروکراسیهای رایج جامعه بروز و ظهور یافتند و به مرور تحلیل رفتند. به نظر بایستی به آن سمت و سو حرکت کنیم و باید همان نوع رابطهی میان نفس و بدن، در اینجا هم ایجاد شود و تحقق پیدا کند تا بتواند منشأ اثر و آثار باشد. البته باید به این مسئله هم توجه داشت که اصل بحث ساختار، یک بحث فلسفی نیست اما زیربنا و زیرساخت آن میتواند و میبایست فلسفی باشد. از این رو است که امام خمینی بر این نظر است که میتوان گفت جمهوری اسلامی آن هم به همان معنایی که در دنیا رایج است. مهم محتوا و زیربنای فکریای است که میتواند به چنین قالبی سمت و سو و جهت داده و جامعه را بر اساس آن پیش ببرد. از این منظر گاهی مراد از ساختار، ساختار حقوقی، قانونی و فقهی است که مبتنی بر شریعت است. از سویی گاهی مراد از ساختار ساختار سازمانی و مدیریتی است که مبتنی بر تجارب بشری است. طبیعتاً نگاه فلسفی ضمن تأثیر و تأثر در چنین ساختارهایی البته به عنوان زیرساخت و زیربنا مطرح میشود و عمدتاً ساختار راهبردی و راهبری از دل آن تولید میشود که باید با بهرهگیری از فلسفه متعالیه و حکمت متعالیه به شکوفایی آن مبادرت ورزید. در هر صورت، حکمت متعالیه اگرچه در تولید ساختارها و حتی تولید دانشها به بومیسازی تأکید و صراحت دارد، اما خودش را از تجارب بشری محروم نمیکند و شیوه تعامل با اندیشههای رقیب را پیش میگیرد.
9- افزون بر همه اینها باید بر این نکته نیز تأکید شود که یکی از ویژگیهای حکمت متعالیه بهرهگیری از تکثر روشی است. این موضوع طبیعتاً ظرفیتی به این حکمت و پیروان آن داده است که تصلب روشی نداشته و از همه قابلیتهای موجود بهره گیرند. از این رو است که حکمت متعالیه خودش را منحصر در برهان نمیکند و از عرفان و قرآن نیز بهره وافری میبرد. طبیعتاً همین نگاه در جامعهسازی نیز قابل تسری است. بر این اساس تجربیات بشری نیز جایگاه مییابد و بهطور مستقیم و مؤثری برای پیشبرد جامعه قابل استفاده است. در کنار توجه به مسئله فلسفه و توجه به پشتوانههای فلسفی انقلاب اسلامی و شکوفاسازی ظرفیتهای اجتماعی این مکتب فلسفی نمیتوان از ضرورت داشتن یک نگاه جامع غفلت کرد. این نگاهها مشتمل بر نگاه اخلاقی، کلامی، فقهی و ... است که میتواند بسیاری از مسائل جامعه ما را حل کرده و مشکلات پیش روی آن را مرتفع نماید.
پی نوشت:
1- عضو هیئت علمی پژوهشکدهی فرهنگ و اندیشهی سیاسی
2- . ر.ک: مجله سوره اندیشه، شماره دوم از دوره جدید (94-84).
3- بنگرید به مجموعه مباحث آیت الله جوادی آملی در کتاب سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه، دفتر اول: نشستها و گفتگوها، به اهتمام شریف لکزایی، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 7831.
4- صحیفه امام جلد 9 صفحه 22.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.