در تلویزیون، مخاطبسنجی، تأثیری كاملاً خاص دارد، زیرا سبب میشود فشار كارهای اضطراری افزایش یابد. در نتیجه، رقابت میان برنامههای اخبار و رقابت میان تلویزیونها، شكل رقابت موقتی میان اخبار جنجالی را برای اول شدن به خود میگیرد.
برای نمونه، در كتاب آلن آكاردو كه مجموعه مصاحبههایی با ژورنالیستهای تلویزیون است، وی نشان میدهد كه چگونه آنها به دلیل آنكه شبكه رقیبشان برای مثال حادثة سیل را پوشش داده است، آنها هم به سراغ پوششدادن آن حادثه میروند و تلاش میكنند چیزی بیشتر پیدا كنند. به عبارت دیگر، آنها چیزهایی را به تماشاچیان تحمیل میكنند، زیرا به خودشان تحمیل شده است؛ و این تحمیلشدن به تولیدكنندگان، نیز خود حاصل رقابت با سایر تولیدكنندگان است. این نوع از فشار متقاطع كه ژورنالیستها بر یكدیگر وارد میكنند، عامل ایجاد گروهی از پیامدهاست كه منجر به انتخابها و كمبودها و حضورهایی خاص میشوند.
در اینجا من رابطهای منفی بین اضطرار و اندیشه را مطرح میکنم كه یكی از نكات اساسی گفتمان فلسفی است: تقابلی كه افلاطون میان فلسفه كه از زمان برخوردار است و مردمی كه در آگورا (میدان عمومی) جمع شدهاند و در موقعیتی اضطراری بهسر میبرند قائل است. او تقریباً معتقد است كه در موقعیت اضطراری، فكر كردن ناممكن است. این نقطهنظر فرد صاحب اختیاریست كه از زمان برخوردار است و تردیدی در توانایی حفظ امتیازات خود ندارد. اما اكنون فرصت بحث دربارة این جنبه از موضوع نیست، آنچه مسلم میباشد این نكته است كه میان اندیشه و زمان، رابطهای وجود دارد، اما یكی از مسائل عمدهای كه تلویزیون ایجاد میكند، مسئله روابط میان اندیشه و سرعت است. آیا انسان میتواند در سرعت، بیاندیشد؟ آیا تلویزیون با سپردن كلام به متفكرانی كه گمان میرود میتوانند با سرعتی شتابیافته بیاندیشند، خود را محكوم نمیكند كه صرفاً از اندیشمندان فوری1 [مثل غذای فوری] و از متفكرانی كه سریعتر از سایهشان فكر میكنند، برخوردار باشد؟
بنابراین، باید از خود پرسید چرا چنین كسانی میتوانند در شرایطی بسیار خاص، كار كنند؟ یعنی چطور میتوانند جایی كه هیچكس توان فكركردن ندارد، فكر كنند؟ پاسخ به نظر من آن است كه این افراد، براساس «ایدههایی از پیش تعیینشده»، یا پیشداوریهایشان، فكر میكنند. همان پیشداوریهایی كه فلوبر نیز از آنها سخن میگوید: «اینها ایدههایی هستند كه همه آدمها دارند، ایدههایی پیشپا افتاده، باب روز و رایج، و ایدههایی كه در مورد آنها مسئله دریافت، اصلاً مطرح نباشد». بنابراین، اینكه این مسئله میخواهد بر سر یك گفتمان باشد یا یك كتاب یا یك پیام تلویزیونی، مهم نیست، بلكه مسئلة اصلی بر سر ارتباط آن است. اینكه بدانیم آیا شرایط دریافت پیام وجود دارد یا نه؟ آیا آن كسی كه به من گوش سپرده است، از ابزار رمزگشایندهای برای رمزگشایی از آنچه من میگویم برخوردار است یا نه؟ وقتی شما پیشداوریای را مطرح میكنید، گویی مسئلهای وجود ندارد یا مسئله به خودی خود حل شده است. ارتباط به صورت آنی اتفاق میافتد، زیرا به تعبیری چنین ارتباطی یا وجود ندارد یا كاملاً ظاهری است. مبادلة مكانهای عام،نوعی ارتباط است كه محتوایی جز همان ارتباط ندارد. «مكانهای عام»، كه نقشی عظیم در گفتوگوهای روزمره ایفا میكنند، دارای این خاصیت هستند كه همه میتوانند آنها را به صورت آنی دریافت كنند، آنهم به صورت پیشپاافتادهشان. این مفاهیم، در نزد فرستنده و گیرندة پیام، مشترك هستند. برعكس، در اندیشه، برحسب تعریف، ابتدا با پدیدهای مخرب سروكار داریم كه شروع آن با درهمریختن پیشداوریهاست، و سپس باید استدلال خود را ثابت كرد. وقتی دكارت از «اثبات» سخن میگوید، منظورش زنجیرهای طولانی از دلایل است؛ و چنین چیزی، به زمان نیاز دارد، زیرا باید گروهی از گزارهها را زنجیروار با تكیه بر كلماتی چون «بنابراین»، «در نتیجه»، «با این وصف»، «با توجه به آنكه» و غیره بیان كرد. این كاربرد اندیشه، با زمان، پیوندی ذاتی دارد.
اگر تلویزیون به گروهی از «متفكران فوری» اولویت دهد كه «غذاهای فوری» فرهنگی، یعنی غذاهای فرهنگی جویده شده و از پیش اندیشیده شدهای را به مردم عرضه كنند، دلیلش صرفاً آن نیست (و این هم به تبعیت از اضطرابی بودن برمیگردد) كه آنها یك دفترچه آدرس از آدمهای همیشه مشخص را دارند (برای مثال، آقا یا خانم «فلان» برای روسیه، آقا یا خانم «بهمان» برای آلمان و غیره)، بلكه در بعضی از موارد كسانی در در دسترس هستند كه اصولاً جستوجو برای یافتن آدمهایی كه واقعاً حرفی برای گفتن داشته باشند را از میان میبرند. چنین آدمهایی، اغلب جوانانی هنوز ناشناختهاند كه بسیار درگیر پژوهشهای خود هستند و چندان تمایلی هم برای رفتن به رسانهها ندارند. بدیهی است كه در چنین شرایطی، تلویزیون به جای آنكه به سراغ آنها برود، به سراغ همان كسانی میرود كه همیشه آماده حضور رسانهای هستند، و مقاله یا مصاحبههایشان، هم حاضر و هم آماده است: یعنی همان اشخاصی كه همیشه در تلویزیون حضور دارند. این نكته نیز مهم است كه برای «اندیشیدن» در شرایطی كه هیچكس نمیتواند بیاندیشد، باید اندیشمندی از نوع خاص بود.
*این متن برگرفته از کتاب "دربارهی تلویزیون و سلطهی ژورنالیسم" نوشتهی پیر بوردیو است.
پینوشت:
1- Fast-thinkers
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.