اولین منظر و مواجههی ما با غذا از چه منظر، و چگونه مواجههای است؟
اگر اغلب افراد در جامعه را در نظر بگیریم و اغلب موارد خوردنها را لحاظ کنیم، میتوان اولین مواجههی ما با خوردن را از زاویهی «مزه» دانست. خوشمزه بودن غذا مهمترین خصوصیتی است که عموم ما در غذا جستوجو میکنیم. اولین پرسش ما ـکه لزوما خودآگاه نیز نیستـ پرسش از مزهی غذا است. آیا غذایی که میخواهم بخورم خوشمزه است؟ کدام غذا خوشمزهتر است؟ اینکه مزه اولین و محوریترین زاویهای است که ما غذا و خوردنیها و نوشیدنیها را از منظر آن میبینیم، نشان از نوع رابطهای دارد که ما با غذا برقرار میکنیم. وقتی مزه ملاک اصلی انتخاب غذا است، میتوان دریافت که محور رابطهی ما با غذا، لذت بردن است. یعنی اصلیترین مؤلفه در غذا خوردن عبارت است از اینکه من غذا میخورم که لذت ببرم و برای همین ملاک انتخاب و شاخص ارزیابی بر مدار مزه میچرخد. این سخن به معنای این نیست که مؤلفهی دیگری در ارتباط من با غذا وجود ندارد بلکه به معنای این است که مزه مؤلفهی اصلی است و بقیهی عناصر در ارتباط من با غذا، حول این محور تعریف میشود. یعنی در جایی که به هر علت ناچار میشوم غذایی بدمزه یا کمتر خوشمزه را بخورم، باز هم شاخص اصلی مزه است و میزان فاصله با خوشمزگی است که توجه اصلی به آن معطوف است.
اما چنین رابطهای با غذا و تعریف رابطه با خوردنی و آشامیدنی بر اساس لذت، خود به تفکر بازمیگردد؛ یعنی نوع تفکر ماست که رابطهی ما با غذا را بر مدار لذت تعریف میکند که در نتیجهی آن پرسش از خوشمزگی اولین و مهمترین مواجههی ما با غذا را تشکیل میسازد. مصرف مواد غذایی مختلف مانند نوشابههای گازدار، پیتزا، سسهای مختلف، پفک، چیپس و بسیاری دیگر از محصولاتی که بهوفور تولید، توزیع و مصرف میشود صرفا در چنین فضایی قابل تحقق است.
فرمودید که ملاکهای دیگری نیز در انتخاب غذا در شرایط کنونی وجود دارد، این ملاکها کدامند؟
ما وقتی برای خرید به مغازه میرویم بعد از آنکه مواد مورد نیاز خود را انتخاب میکنیم، توجه میکنیم که آنچه میخریم فاسد نشده باشد و مثلا تاریخ مصرف آن نگذشته باشد. وقتی غذایی در مقابلمان میگذارند اگر نشانهای از فاسد بودن داشته باشد آنرا نمیخوریم. اما اولین مواجههی ما با یک غذا از این منظر نیست و توجه اصلی در انتخاب غذا بر آن قرار ندارد، بلکه یک شرط لازم است. اما تقریبا در اکثر موارد غیر از این ملاکها ملاک دیگری چندان خودنمایی نمیکند. قیمت و هزینه نیز موضوعی مورد توجه است اما اختصاصی به تغذیه ندارد و در بقیهی امور زندگی نیز مطرح است. اینها ملاکهایی است که در تمدن کنونی بر اساس آن افراد غذای خود را انتخاب میکنند.
شما فرمودید که الگوی تغذیه خود نشانی از نوع تفکر است. محوریت مزه را بر اساس اصل لذت بردن تبیین فرمودید. اما آیا با اصل لذت بردن میتوان مواردی مانند فاسد نبودن را نیز توجیه کرد؟
بهصورت کلی نگاهی که در پس الگوی تغذیهی رایج وجود دارد نگاهی مکانیکی است؛ یعنی انسان را ماشینی فرض میکند که نیازمند چیزی به نام انرژی است. در یک بررسی جزءنگرانه محاسبه میشود که انسان نیازمند اینمقدار ویتامین از انواع مختلف، این مقدار پروتئین و... است. میکرب نیز در این چرخه اخلال ایجاد میکند. پس مجموع آنچه فرد مصرف میکند باید حاوی آن کمیتها باشد و عاری از میکرب. حال اینکه در ترکیبهای مختلف، حالات مختلف و افراد مختلف در زندگیهای مختلف چه ملاکهایی را باید لحاظ کنند، جزء در موارد خاص مطرح نیست.
آیا آنچه در خصوص مزه فرمودید به این معناست که نباید غذا را بر اساس مزه انتخاب کرد؟
آنچه گفتیم توصیفی از شرایط موجود بود، حال میتوانیم آنرا نقد کنیم. در مقام نقد میتوان گفت که مزه بهعنوان عنصر اصلی رابطهی ما با غذا مورد قبول نیست. همانطور که گذشت این مواجهه در دیدگاهی قابل قبول است که هدف اصلی از خوردن را لذت بردن بداند. و چون در تفکر ما هدف اصلی از خوردن غذا لذت بردن نیست؛ بنابراین در پاسخ سؤال شما میتوان صریحا گفت که از نظر ما قراردادن مزه بهعنوان ملاک اصلی ارزیابی غذا مردود است. البته لازم است که بلافاصله اشاره کنیم که این سخن به معنای این نیست که مزه هیچ نقشی ندارد. اتفاقا بر اساس دیدگاه مبتنی بر اصالت طبیعت و غایتمند دیدن طبیعت، خوشمزه بودن خود وجهی دارد و نشان از نوعی وجه برتری غذای خوشمزه دارد. یعنی خوشمزه بودن خود تمام برتری غذای خوشمزه نیست بلکه عاملی است در طبیعت برای اینکه افراد تمایل بیشتری به سمت آن خوردنی داشته باشند چراکه آن خوردنی مزایای بیشتری دارد. یعنی خوشمزگی نشانه و امارهای است بر مزایای بیشتر. (البته این سخن مطلق نیست و در اینجا صرفا حالت کلی آن بیان شد) بنابراین مزه نیز یک ملاک است اما مهم این است که مزه از آن جهت که نشانهی چیز دیگری است ملاک قرار میگیرد نه به خودی خود. به هر حال ملاکهای رایج برای انتخاب غذاملاکهای صحیحی نیست.
ملاکهای دیگری که برای انتخاب غذا میتوان تصور کرد چیست؟ و چه ملاکهایی را میتوانیم ملاکهای صحیح انتخاب نوع خوردنی و آشامیدنی خود بدانیم؟
برای اینکه تشخیص بدهیم غذایی خوشمزه است یا خیر، گمان نمیشود که نیاز به تفکر و تعمق زیاد باشد. یکی از ابتداییترین توانمندیهای انسان این است که از همان روزهای آغاز زندگی بدون زحمت زیاد و صرف وقت زیاد میتواند خوردنیهایی را که دوست دارد از خوردنیهایی که بدمزه میداند، تفکیک کند.
همچنین عموما انسانها در خوردن غذا به مزهی آن توجه دارند و باز گمان نمی رود که این امر مسئلهای باشد که نیازمند توصیه و تأکید باشد. قرآن میفرماید «فَلْینظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ» (سورهی 80 آیهی 24) «انسان باید به غذایش نگاه کند» این دستور نمیگوید انسان غذایش را ببیند، بلکه میفرماید نگاه کند. ما در طول روز چیزهای زیادی را میبینیم اما به همهی آنها نگاه نمیکنیم. در بحثهایی که متخصصان مربوطه انجام دادهاند، مقصود از نگاه «ینظر» در این آیه را نگاه عمیق و با فکر بیان کردهاند. غذا را میخورند، اما قرآن دستور داده است که قبل از خوردن به غذا نگاه کنید. شاید بتوان گفت که اولین مواجهه با غذا میتواند غیر از امور مربوط به خوردن، به چیزی مثل نگاه کردن تعلق بگیرد. صرفنظر از این، آنچه مسلم است این است که یک وجه موضوع این است که باید به غذا نگاه کرد و دید که کدام غذا حلال است. و کدام حلالتر است. «فَلْینظُرْ أَیهَا أَزْکى طَعَامًا فَلْیأْتِکم بِرِزْقٍ مِّنْهُ» (سورهی 18 آیهی 19) بنابراین اولین ملاک حلال بودن است. اما آیا حلال بودن برای خوردن یک خوردنی کافی است؟ « وَکلُواْ مِمَّا رَزَقَکمُ اللّهُ حَلاَلًا طَیبًا وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِی أَنتُم بِهِ مُؤْمِنُونَ» (سورهی 5 آیهی 88)
طیب بودن نیز ملاک مهمی است که درخصوص آن تحقیق لازم صورت نگرفته است، غذای طیب چه غذایی است و در مقابل غذای خبیث چه تعریف، خصوصیات و مصادیقی دارد؟ ملاک دیگر در انتخاب غذا این است که غذای ما مصداق اسراف نباشد. «وکلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ یحِبُّ الْمُسْرِفِینَ» (سورهی 7 آیهی 31) ممکن است تصور شود که اسراف در خوردن به غا بازنمیگردد بلکه به میزان خوردن ارتباط دارد؛ یعنی بحث از کمیت است و هرگاه از اعتدال فراتر برویم اسراف کردهایم. اما باید توجه داشت که اسراف منحصر در اسراف کمی نیست؛ بلکه انواع دیگری دارد. « وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیهِ سُلْطَانًا فَلاَ یسْرِف فِّی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُورًا» (سورهی 17 آیهی 33) آیا اسراف در قتل در این آیه صرفا کمی است؟ اصل استفاده از یک خوردنی صرفنظر از کمیت آن ممکن است مصداق اسراف باشد. بههرحال این نیز موضوعی است که جای تحقیق دارد که اسراف چیست و چه مصادیقی دارد. اینها برخی از ملاکهای اصلی در انتخاب غذا است.
آیا ملاکهای دیگری نیز قابل بیان است؟
آیا ما وقتی میخواهیم غذایی بخوریم پیش از آن توجه میکنیم که در اصفهان هستیم یا مشهد؟ در شمال هستیم یا در آذربایجان؟ شیراز هستیم یا تهران؟ در حالی که یکی از ملاکهای بسیار مهم برای انتخاب غذا تناسب اقلیم است. خوردن خرمای مردم جنوب در تهران سبب گرمی و خوردن برنج شمال در اصفهان سبب یبوست میشود.
اینکه در کدام ماه از سال هستیم تأثیر بسیار محدودی بر نوع خوردن و آشامیدن ما دارد. تقریبا همهی غذاهایی که در اسفند ماه مصرف میکنیم را در یازده ماه دیگر نیز استفاده میکنیم، در حالی که یکی از وجوه مهم در انتخاب غذا این است که در کدام فصل از سال هستیم. یعنی تناسب با فصل یکی از ملاکهای انتخاب غذا است.
از سوی دیگر ما جز در موارد خاص، غذای مناسب برای افراد مختلف را یکسان میانگاریم. عموما میپذیریم کسی که شرایط جسمی خاصی دارد مثلا زیاد لاغر است یا زیاد چاق است و یا بیمای خاصی دارد، غذایش باید با بقیه تفاوتهایی داشته باشد اما سایر افراد عادی غذایشان از نظر ما تفاوتی نمیکند. یعنی اصل بر یکسان بودن غذاها برای افراد است مگر آنکه استثائی پیش بیاید. در حالیکه افراد مزاجهای مختلفی دارند و الگوی تغذیهی هرکس باید متناسب با مزاج او باشد. بنابراین یکی دیگر از ملاکها تناسب با مزاج است.
آیا توجه به تأثیرات غیرپزشکی غذا نیز میتواند بهعنوان ملاک شناسایی خوردنیها مطرح شود؟
اصل اینکه چیزی که ما میخوریم علاوه بر تبعات فیزیکی و پزشکی، تأثیرات دیگری نیز دارد مسلم است. مثلا کسی که میخواهد سرکلاس برود و تدریس کند، چنانچه پیش از کلاس مواد غذایی دارای خاصیت گرمی مصرف کند با قوت بیان و استدلال بالاتری تدریس خواهد کرد، و بهعکس اگر سردی یا ترشی بخورد قوت استدلال او کاهش مییابد. کسی که از خوردن گوشت خودداری کند و صرفا سبزیجات مصرف کند، شجاعت کمتری خواهد داشت و هم چنین مصرف زیاد گوشت سختی و قساوت قلب را بهدنبال دارد. روشن است که این سخن بهمعنای منحصر کردن این نتایج در این عوامل نیست و عوامل مختلفی در آن دخالت دارد، اما بدون تردید یکی از مواردی که در آن مؤثر است نوع تغذیه است. پرخوری بهصورت کلی بر روی فهم انسان تأثیر دارد و آنرا کاهش میدهد. اجمالا هر غذایی خلقیات خاص خود را تولید میکند و غذاها در نسبت با فکر و خلق یکسان نیستند.
در مورد تأثیری که غذا بر روحیهی حقپذیری میگذارد. این روایت معروف امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا قابل استفاده است که بعد از ایراد آن سخنان پرمحتوا و گیرا در برابر لشکر لجوج و قساوتمند کوفه، هنگامی که ملاحظه کردند که آنها حاضر به سکوت و گوش دادن به سخنانشان نیستند، فرمودند: «آری شما حاضر به شنیدن سخن حق نیستند زیرا شکمهای شما از غذاهای حرام پر شده است، در نتیجه خداوند بر دلهای شما مهر زده است. در بعضی احادیث دیگر نیز رابطهی میان غذای اضافی و سنگدلی و قساوت و عدم پذیرش موعظه دیده می شود. از جمله این حدیث پیامبر(صل الله علیه و آله) که میفرمایند: «از غذای اضافه بپرهیزید که قلب را پر قساوت میکند و از اطاعت حق تنبل میسازد و گوش را از شنیدن حق و موعظه کر میکند.»
گرچه ممکن است عبارت (فضول الطعام) در این روایت به پرخوری یا غذای مانده و فاسد شده اشاره کند. اما در هرحال از رابطهی تغذیه و مسائل اخلاقی خبر میدهد. از این حدیث به خوبی استفاده میشود که غذای اضافه سه پیامد سوء دارد: 1.قساوت میآورد؛ 2.انسان را در انجام عبادات و طاعات تنبل میکند؛3 .گوش شنوا را در برابر مواعظ از انسان میگیرد، به همین جهت است که روزه باعث رقت قلب و آمادگی بیشتر انسان برای شنیدن مواعظ میشود و به عکس هنگامی که شکم پر است فکر انسان درست کار نمیکند و خودش را از خدا دور میبیند.
ما در تغذیهی رایج خود در ایران غذاهای مختلفی را مصرف میکنیم، گاهی در عرف یا از زبان بزرگترها تعابیری از جنس آنچه شما فرمودید شنیده میشود، مثلا میشنویم که فلان غذا سرد است یا گرم است. اما در کنار غذای بومی خود غذاهایی مانند ساندویجهای مختلف یا پیتزا با مواد مختلف کاملا رایج شده است. و ما آن بیان بومی خود را در زمینهی غذاهای جدید کمتر میتوانیم بهکار ببریم، مثلا نمیشنویم که پیتزا سرد است یا گرم است. این شرایط ما چگونه قابل تحلیل است؟ آیا ما غذاهای بومی و مدرن را در الگویی مشخص کنار هم مصرف میکنیم و تعامل با این غذاها را با یک منطق انجام میدهیم و یا اینکه تابع دو الگو و دو منطق تحلیل هستیم؟
واقعیت این است که آنچه در خصوص نگاه سنتی و مبتنی بر علوم اسلامی دربارهی غذاها و تغذیه مطرح است، در شرایط کنونی بسیار محدود شده و تنها مواردی بسیار معدود و محدود از آن باقی مانده است. یعنی در غذاهای مختلفی که ما مصرف میکنیم، غذاهایی مثل قورمه سبزی، آشرشته، قیمه، آبگوشت و... اگرچه جایگاه گذشته را ندارد اما هنوز وجود دارد و نسبتا رایج است، اما نوع نگاه بومی، سنتی و دینی به غذاها و تغذیه تقریبا کنار گذاشته شده است. یعنی ما آبگوشت و قورمهسبزی و قیمه را نیز از منظر مفاهیم، ملاکها، بهداشت و پزشکی مدرن نگاه میکنیم.
یعنی الگوی تغذیهی ما از الگوی تغذیه غربی تبعیت میکند؟
تعبیر دقیقتر این است که الگوی تغذیهی ما آمیختهای آشفته از بقایای تغذیهی بومی و تغذیهی مدرن است که نگاهی غربزده بر آن حاکم است و اگر موضوع در همین حد بود بازهم وضع بهتری داشتیم؛ یعنی آسیبها و خطراتی که بر ما وارد شده است فقط محدود نیست به آسیبهایی که به خود غربیها از سوی تغذیهی مدرن وارد شده است. بهعبارت دیگر الگوی تغذیهی غربی به خودی خود آنقدر آسیبزاست که جای نگرانی شدید نسبت به سلامت و فرهنگ جامعه از ناحیهی تغذیه وجود دارد؛ مثلا وجود انواع مواد خوراکی حرام در داروها یک امر طبیعی در پزشکی غربی است. نمونهی معروف مواد حرام رایج ژلاتین خوکی است که در تولید بسیاری قرصها و پوستهی کپسولها استفاده میشود و نهتنها نمونههای وارداتی که تولیدات داخلی نیز از همین نوع ژلاتین استفاده میکنند و ما بهعنوان پزشک براحتی برای بیماریهای مختلف از این داروها تجویز میکنیم و بیماران نیز بر اساس اعتمادی که دارند داروهای حاوی این مواد حرام را مصرف میکنند و معمولا هم بهمصرفکننده اطلاع نمیدهند که این داروها حاوی این مواد است. در برخی از شربتهای خوراکی الکل نجس و حرام استفاده میشود. و این در حالی است که روایات صریحی در این زمینه وجود دارد: رسول اکرم صل الله علیه و آله فرمودند «من تداوی بحرام لم یجعل الله فیه شفاء» یعنی «کسی که با حرام خود را درمان کند خداوند در آن شفا قرار نمیدهد». تأسفآورتر آنکه اخیرا مسئولان اعلام کردهاند که ما در کشور نهادی که مسئول بررسی حلیت مواد خوراکی اعم از دارو، مواد غذایی، نوشیدنیهای وارداتی باشد نداریم و گواهی حلال مراکز دیگر کشورها را میپذیریم. اما آیا مجوزهای خارجی قابل اطمینان هستند؟ آسیبهای جهانگیر الگوی تغذیهی غربی مثل چاقی و قند و چربی خون و امثال آن نیز که شرحی مفصل دارد.
اما موضوع در همین حد نیست؛ بلکه شواهد و قرائنی وجود دارد که خطر بزرگتری را گوشزد میکند و آن هم اینکه تغذیه تبدیل به یکی از سلاحها شده است که از طریق آن میتوان به یک کشور ضربه زد. علیرغم همهی مستنداتی که در این زمینه وجود دارد، اگر ما این ادعا را در حد یک احتمال خطر و هشدار مطرح کنیم بازهم مورد هجمه قرار میگیریم و متهم به توهم توطئه و نگاه غیرعلمی و امثال آن میشویم. اما شواهدی که وجود دارد حداقل در این حد هست که همهی کسانی که در زمینهی تغذیه دغدغه یا مسئولیت یا فعالیتی دارند به صورت جدی در این زمینه تحقیق کنند و اگر به این نتیجه رسیدند که تغذیه به مثابه یک سلاح علیه ما استفاده میشود، برای آن تدبیر کنند.
شواهدی که هر انسانی را سخت متحیر میکند و به فکر وامیدارد در سالهای اخیر تبدیل به آمارهای عادی برای ما شده است. 20 درصد از مرگها در ایران بهواسطه سرطان است؛ یعنی از هر ده نفر دونفر با سرطان فوت میشوند. 50 درصد نیز سکته! یعنی از هر دهنفر پنجنفر، پس از هر ده نفر هفتنفر یا سکته میکنند یا سرطان میگیرند. آمار ام اس در کشور ما 25 برابر سایر کشورهاست و هیچکس نمیداند چرا! 20 درصد از مردم کشور ما فشار خون، 10 درصد دیابت 25 درصد از زنان سرطان سینه میگیرند و 70 درصدشان پوکی استخوان. سن پوکی استخوان از 70 به 45 سال رسیده است. ناباروری در کشور ما 20 درصد است، یعنی از هر پنج زوج یکی نابارور است. و کسی نمیپرسد چرا؟
آیا این آمارها حداقل برای اینکه ما را به فکر وادارد کافی نیست؟ آیا ادامهی این روند در بیماریها برای از پا درآوردن یک کشور کافی نیست؟ اینها همه در شرایطی است که نمونههایی از این دست اتفاقات در کشورهای دیگر سابقه دارد. ما همهی اتفاقات را طبیعی میبینیم! سیاستی که از سوی قدرتهای استعماری در کشور مکزیک اجرا شد در یک جنگ خاموش، موجب ناباروری جمعیت زیادی شدند. این اقدام از طریق تغییر بر روی نوعی ذرت و رایج کردن مصرف آن در مکزیک انجام شد. با همهی این شواهد و قرائن ما حتی به خود اجازهی فکر کردن نیز ندادهایم که چرا و چگونه و توسط چه کسی و با چه هدفی ناگهان ذرت مکزیکی تبدیل به یکی از تنقلات رایج در اماکن عمومی، تفریحگاهها، فرودگاهها، ایستگاههای راهآهن و... میشود. آیا وقتی اخبار مربوط به فعالیتهای جاسوسی برای گسترش ناباروری در مصر منتشر میشود باز هم ما نباید حداقل در حد احتمال احساس خطر کنیم؟ و یا وقتی کشف میشود که مکملهای بدنسازی که در باشگاههای ورزشی عرضه میشوند به علت داشتن هورمونهای خاصی باعث ناباروری میشود، نباید احتمال بدهیم که تهدیدی وجود دارد؟
بذرهایی که ما کشت میکنیم، به تصریح مسئولین بذرهای اصلاح شدهی وارداتی است. آیا جهان کنونی و رابطهای که با کشور ما دارند به شکلی نیست که ما حداقل اندکی در این زمینهها محتاطتر باشیم؟ کودهای شیمیایی با محصولات غذایی ما چه میکند؟ در سال 1325 چهارتن کود شیمیایی مصرف میشد، امروز چهار میلیون تن از طریق محصولات غذایی به تنهای ما تزریق میشود.
بنابر آنچه شما میفرمایید ما در دو سطح از تغذیهی مدرن آسیب میبینیم، یکی از حالت طبیعی تغذیهی مدرن که به خود غربیها نیز آسیب میزند و دیگری در سطحی برنامهریزی شده که با هدف ضربه زدن انجام میشود. آیا لایهی دیگری برای این خطر میتوان در نظر گرفت؟
شاید مهمترین تأثیر منفی و آسیبی که از رواج تغذیهی غربی در کشور متوجه ما شده است؛ نوع نگاهی باشد که این الگوی تغذیه به ما میدهد. همانطور که اشاره شد الگوی تغذیه برآمده از نوعی تفکر است؛ یعنی یکی از ابعاد الگوی تغذیهی نادرست بعد فکری است. فرد و جامعهای که الگوی تغذیهی نادرستی دارد، اولا این الگوی تغذیهی نادرست برآمده از نوعی اشکال در تفکر او است، ثانیا این الگوی تغذیهی نادرست خود نگرش غلطی را ترویج میکند.
وقتی الگوی تغذیه بر اساس لذت باشد، نگاه کردن به غذا به مثابه دارو جایگاهی ندارد. در حالیکه در طب سنتی از اینکه در ابتدای درمان بلافاصله به سراغ دارو برویم نهی شده است. و این در حالی بوده است که داروها در آن فضا داروهای طبیعی بوده است و نه داروهای شیمیایی کنونی، اما باز هم اولین مرحله در درمان دارو نبوده است بلکه از طریق اصلاح غذا این کار صورت میگرفته است. در پزشکی جدید اگر توجهی نیز به غذا باشد بیشتر جنبهی پرهیز دارد، هرچند همین مقدار نیز بهسختی یافت میشود و مردم ما بارها از پزشکان جدید در تلویزیون یا جای دیگر انکار پرهیزهای رایج در بیماریها را شنیدهاند و تعجب کردهاند. در طب سنتی صرفا پرهیز مطرح نیست بلکه علاوه بر نخوردن برخی غذاها، چه خوردن و چگونه خوردن و چقدر خوردن غذا گام اول در درمان بیماری است.
یکی دیگر از این آسیبها به نگاه ما به سیری و گرسنگی باز میگردد. در تلقی رایج گرسنگی امر نامطلوبی است در حالی که تحمل گرسنگی به صورت برنامهریزی شده و در حد متعادل یکی از اجزاء مهم تغذیه است که ثمرات جسمی و روحی فراوانی دارد. البته این دو مورد را شاید بتوان در ردیف همان آسیبهایی که قبلا بیان کردیم قرار داد. اما آسیب دیگر که از جنسی دیگر است، آسیب فکری الگوی تغذیهی مدرن است.
کسی که در الگوی تغذیهی سنتی و دینی ما میزیست، از ابتدای عمر خود با این مسئله مواجه بود که هر فصلی محصولات غذایی مناسب خود را به بار میآورد، و یا غذای هر اقلیمی برای مردم همان اقلیم مناسب است. کسی که در چنین فضایی زندگی میکند چه نوع نگرشی به طبیعت و کیهان در ذهنش نقش میبندد؟ این تعبیر عرفی که «بالاخره یک چیزی هست که این گیاه در این منطقه میروید» و تعابیر و تلقیهای مشابه آن، همه اشاره به نوعی غایتمند دیدن طبیعت باز میگردد. که خود بخشی از نگرش کیهانشناختی سنتی ماست و این کیهانشناسی هماهنگ با نگاه ما در خصوص هستی، خدا و مبدأ و معاد است. حال وقتی الگوی تغذیهی مدرن رایج میشود که هیچکدام از این دقتها را ندارد، صرفنظر از زیانهای جسمی که بهدنبال آن میآید، نگاهی مکانیکی به طبیعت در ذهنها نقش میبندد که طبیعت را صرفا یک انبار بیجان و بیهدف و بیغایت مینگرد و این با نگاه دینی به طبیعت در تعارض است. بنابراین عمیقترین لایهی تأثیر الگوی تغذیه، تأثیری است که بر نگرش و تفکر ما از تغذیه باقی میماند. فکر و غذای ما با هم هماهنگ هستند.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.