1. «اتوپیا» آوانویسی فارسی کلمهی انگلیسی utopiaا(utopieدر زبان فرانسه)است. این کلمه را در اصل تامس مور (1478-1535)، صدراعظم هنری هشتم، در قرن شانزدهم ابداع کرد و کتابی به همین نام نوشت. از حیث ریشهشناختی، واژهی اتوپیا دارای منشأ یونانی است و مرکب است از
پیشوند α[= آلفا] و واژهی τόπος[= توپوس= مکان]. در زبان یونانی وقتی پیشوند αبر سر کلمهای وارد شود، آن را منفی میکند و لذا معادل دقیق واژهی اتوپیا، «لامکان» است، یعنی مکانی که هنوز تحقق نیافته و مصداقی در جهان خارج برای آن نمیتوان ذکر کرد. بر همین اساس برخی معادل فارسی «ناکجاآباد» را برای آن پیشنهاد کردهاند. عبارت «ناکجاآباد» از حیث تحتاللفظی معادل درستی برای اتوپیاست، معالوصف استعمال آن در ترجمهی اتوپیا مناسب بنظر نمیرسد.
باید توجه داشت که کلمات بالاستقلال واجد معنی نمیشوند، بلکه در پیوند با نظریهها و بینشها و ساختهای فکری، فرهنگی، فلسفی و تاریخی، معنی خود را پیدا میکنند و اگر ما بدون توجه به سابقهی تاریخی استعمال کلمات در یک زبان، آنها را بنحو دلبخواهی بکار بگیریم، زبان را که خانهی وجود و از آنجا مأمن ذات انسان است، آشفته کردهایم و امکان تفکر را از خود و دیگران سلب نمودهایم و بر حیرانیها و سرگردانیها افزودهایم.
اصطلاح «ناکجاآباد» در زبان فارسی توسط شیخ شهابالدین سهروردی و در سیاق حکمت اشراق ساخته و پرداخته شد. «ناکجاآباد»، سرزمین روح و ارض ملکوت و عالم مثال است، حال آنکه اتوپیاهای غربی، «جایی» در همین نشئهی دنیاییاند که میبایست با اتکا به عقلِ خودبنیادِ کارافزا بدان رسید یا آن را ایجاد کرد. مسافرِ «ناکجاآبادِ» شیخ اشراق، روح انسان است که باید از «ملک تن» عزم سفر کند و با طی «قوس صعودی» به موطن اصلی خود، یعنی ارض ملکوت برسد. از این منظر ماجرای صعود به «ناکجاآباد»، ادیسهی روح است: آن «طائر گلشن قدس» که در «دامگه حادثه» افتاده بود، در ضمن این سفر دوباره به گلشن قدس میکوچد و این گلشن قدس، همان «ناکجاآباد» شیخ اشراق است. اما اتوپیای غربی کاری با ماوراء و موطن حقیقی آدمی و سکنی داشتن انسان در جوار قدس ربوبی ندارد، بلکه در «حسرت» آن است که بهشت موعود ادیان را در زمین متحقق کند و اگر برخی از متفکران غربی گفتهاند که اتوپیا دارای ریشههای یهودی- مسیحی است، همین ایدهی ساختن «بهشت مبدل» در زمین را مد نظر داشتهاند که آبشخورش مفهوم «باغ عدن» در دیانت یهودی و مسیحی بوده است.
2. در برخی متون غربی، بین utopiaو eutopia(ائوتوپیا) ترادف برقرار میشود. eutopiaنیز دارای ریشههای یونانی است. واژهی εύ[= ائو] در یونانی به معنی «خوب» و «نیک» است، چنانکه در εύαγγελίον[= اِئو آنگلیون= پیغام نیکو، خبر خوش] یا εύζην[= ائو زِن= زندگی خوب، حیات نیک] دیده میشود. بر این اساس، «اتوپیا» همان «ائوتوپیا» است. اینکه برخی اتوپیا را به «نیکشهر» یا «آرمانشهر» ترجمه کردهاند، به همین دلیل بوده است.
بدینترتیب اتوپیا جایی است که در آن روابط و مناسبات حسنه و نیکو در تمامی جهات دیده میشود. تامس مور نیز اتوپیا را به همین معنی بکار برد. در نظر او، اتوپیا بالاترین درجهی کمال و تمدن است. این کمال در درجهی اول در «امنیت»1 جلوه میکند و بعد در همسانی (همسانی در قانون، آداب و رسوم، زبان و. .)، علم، تکنیک، نظم و عقلانیت (روویون، 1385، ص 46). در مجموع «آرمان»های اتوپیایی را میتوان اینها دانست: تشکیل جامعهای نیک و زیبا با نگرشهای آرامشطلبانه،2 از بین بردن فقر و فلاکت و دستیافتن به وفور و فراوانی و ثروت، وجود حداقلی قوانینِ محدودکننده، فراهم کردن این امکان برای انسانها که به کارهایی بپردازند که از آن لذت میبرند و رسیدن به صلاح عامه را تسهیل میکند، برانداختن رنج و مرگ به کمک علم و تکنیک، وجود هیأت حاکمهای که نظم را در سرتاسر جامعه ساری و جاری کند و عدالت را برقرار نماید. اینها «آرمان»های اتوپیاست.
البته معنایی که در این مقاله از واژه آرمان مدنظر است نیازمند قدری توضیح میباشد. در زبان فارسی معاصر، لفظ «آرمان» به معنی غایات و اهداف والا و بعضاً صعبالوصول بکار میرود و هنگامی که اتوپیا را به «آرمانشهر» ترجمه میکنند، مرادشان این است که در اتوپیا غایات و اهداف والا تحقق مییابد. اما تا همین یک قرن اخیر، واژهی «آرمان» بدین معنی بکار نمیرفته است، بلکه به معنی «حسرت» و «آرزو» بوده است و من نیز آرمان را به همین معنی بکار میبرم. اتوپیا را بدان اعتبار میتوان «آرمانشهر» نامید که مبتنی بر نوعی نگاه «حسرتخوارانه» و «آرزواندیشانه» به آینده است؛ حسرتِ دنیایی امن و آباد و آزاد و مرفه و به دور از رنج و مرگ که بشر در آن فارغ از تاریخ و درد خودآگاهی به رتق و فتق مسائل روزمرهاش مشغول است. در این نگاه حسرتخوارانه، توجهی به امکانهای تاریخی و تناهی وجود بشر نمیشود و لذا اتوپیا نوعی «فانتزی» است.
3. برخی از انواع نوشتهها و متون را میتوان دارای مضامین اتوپیایی دانست. مثلاً داستانهای علمی- تخیلی که به جایگاه علم در دگرگون کردنِ وضع انسان و رابطهی او با طبیعت و محیط و با انسانهای دیگر نگاه اتوپیایی دارند. نوع دیگری از این متون تحت عنوان «اوشرونی»3 شناخته میشود. این واژه را شارل رونوویه4 ابداع کرد. او میخواست ببیند بر فرض اینکه ناپلئون در جنگ واترلو پیروز میشد، اروپا چه صورتی میداشت. اما اوشرونی را نمیتوان عین اتوپیا دانست، چراکه در اشرونی کمال را در «همینجا» منتهی در «زمانی دیگر» میجویند اما در اتوپیا تحقق کمال مطلوب هم به «مکان» و هم به «زمان» دیگری حواله داده میشود (روویون، 1385، ص 16).
نگاه اتوپیا به آینده است و همین وجه تمایز آن از گروه دیگری از متون است که آنها را تحت عنوان «کالیپولیس»5 یا «مدینهی فاضله» میشناسیم. در لغت یونانی واژهی καλον[=کالون] به معنی زیبایی و واژهی πόλις[= پولیس] به معنی شهر(مدینه) است و لذا میتوان کالیپولیس را به «زیباشهر» یا «مدینهی فاضله» ترجمه کرد. مدینهی فاضله (فیالمثل «سیاستنامه» اثر افلاطون، «آراء اهل المدینه الفاضله» اثر ابونصر فارابی و «مدینهی الهی» اثر سنآگوستین) را نباید با اتوپیا اشتباه گرفت.6 در مدینهی فاضله، نوعی نظم برین و ملکوتی [= معنوی= ایدئال] وجود دارد که نظام مدینه باید مطابق آن شکل گیرد و هرکس به آن کاری بپردازد که برای آن اهلیت دارد و گوش هوش به پیغام رئیس اول مدینه داشته باشد که در نظر افلاطون عالم به جهان مثل و مظهر ایدهی خیر و در نظر فارابی متصل به عقل فعال و مستفیض از مدد فیض اوست. مدینهی فاضله از آنرو مطلوب دانسته میشود که بر خلاف مدینهی جاهله یا فاسقه، میتواند انسان را به زندگی سعادتمندانه برساند و این زندگی سعادتمندانه زندگی بر وفق نظم برین و سلسلهمراتب هستی است. مدینهی فاضله در جستجوی هماهنگی با نظام عالَم است. اما در اتوپیا هماهنگی با امری بیرون از وجود بشر مطرح نیست، بلکه نوعی گسست از نظم برین و جدایی از زمان و مکان را میبینیم که میتواند شورشی علیه وضع موجود به حساب آید. از اینجاست که کسانی مانند کارل مانهایم (1380) اتوپیا را در مقابل ایدئولوژی قرار میدهند. از چنین منظری ایدههای اتوپیایی، ایدههایی انقلابی و علیه وضع موجودند،7 اما ایدههای ایدئولوژیک، ایدههایی محافظهکارانه و حافظ وضع موجودند. البته چنین حکمی در محدودهی نزاع مدرنِ انقلاب/ اصلاح (سرمایهداری/ مارکسیسم؛ بورژوازی/ پرولتاریا) صادق است و نباید آن را مطلق انگاشت. در تحلیل نهایی، اتوپیا- خواه لیبرالیستی، خواه سوسیالیستی- از قرن 18 به بعد در جهت تثبیت وضع خودبنیادانهی تمدن مدرن بوده است.
4. همانگونه که گفته شد اتوپیا نوعی «فانتزی» است. فروید میگفت که اگر کودک در حرمان ناشی از واقعیت، توسط «بازی» فضایی حفاظتکننده برای خود به وجود میآورد، فرد بالغ به «فانتزی»های خود پناه میبرد تا خسارات ناشی از حرمان را جبران کند (اَسون، 1386، ص 101). اتوپیا پناه بردن بشر غربی به فانتزی است تا ابژهی میل (رفاه، خوشی، فراوانی، عدالت، نظم، از میان برخاستن درد و فقر و مرگ و...) که در عالم واقع از او دریغ شده است، بازیافته شود.
البته منظور از اینکه میگویم اتوپیا فانتزی بشر غربی است بدان معنی نیست که اتوپیاها ربطی به تاریخ و وضع تاریخی بشر غربی نداشتهاند. در اتوپیاهای غربی بنحوی تقدیر تاریخی بشر فاوستی و پرومتهای مشخص گردیده، اما به بهایی که فاوست و پرومته جهت کسب علم و قدرت میبایست بپردازند فکر نشده است و از اینروست که تأکید میکنم در اتوپیا کمتر به امکانها و حدود توانایی بشر فکر شده و اتوپیا نوعی فانتزی است.
این فانتزی در قرون 16 الی 19 ایفای نقش میکرد، اما اکنون به نوعی مالیخولیا بدل شده است. در مالیخولیا فرد با فقدان ابژهی میل مواجه میشود، ولی قادر نیست با این فقدان کنار بیاید. این وضع مالیخولیائی در «دیستوپیا»8 (فیالمثل «دنیای قشنگ نو» اثر آلدوس هاکسلی و «1984» اثر جورج ارول) ظاهر میشود. دیستوپیا جایی است که در آن، افراد دارای زندگیای غیرانسانی و خائفانهاند. دیکتاتوری توتالیتر، تکریم و توجیه خشونت، نشستن تکنیک به جای انسانیت و حالت کابوسگونهی جریانهای اجتماعی ویژگی دیستوپیاست. دیستوپیا، اتوپیای وارونه است. اگر در اتوپیا نظمی معقول داریم که در آن هر چیزی سر جای خودش است، در دیستوپیا با عالمی هاویهزده و آشفته مواجهیم که در آن دیگر هیچ چیز سر جای خودش نیست. آن آرمانهایی که قرار بود در اتوپیا تحقق یابند، در دیستوپیا بنحو معکوس ظاهر میشوند(بعنوان مثال، نظم و عقلانیت و رفاه به کنترل و توتالیتاریسم و جاسوسی بدل میشود). این ظهور معکوس، مجسمکنندهی وضعی مالیخولیائی است که ناشی از مواجههی بشر غربی با فقدان آرمانهای اتوپیایی است.
5. یکی از واژههایی که اخیراً به جمع واژههای مرتبط با مقولهی اتوپیا پیوسته، واژهی «اَد-توپیا» [= ad-topia] است. ad-topiaمخفف advertising utopia(اتوپیای تبلیغاتی) است. «اَد-توپیا» روایتی اتوپیایی از زندگی است که توسط تبلیغات رسانههای تودهگیر،8 فضای نمادین زندگی بشر مدرن و پستمدرن را میآکند. «اَد-توپیا» روایتی را برای ما میسازد که بر طبق آن، مصرف «مفتاحالفلاح» و «مفتاحالجنان» دانسته میشود. مطابق این روایت، کمال مطلوب زندگی در آدمهایی تصویر میشود که خودمحور، مسرف و مادیاند. این آدمها گرچه خودخواه و خودمحورند-آدمهایی که دغدغهی انفاق یا دستگیری از بیچارگان را ندارند، بلکه غایت قصوایشان خرید وسایلی است که برایشان آسایش و رفاه و تشخص به دنبال بیاورد- اما خودخواهیشان بصورت فضیلت جلوهگر میشود، چراکه در جهانی زندگی میکنند که هرچه بخواهند در سوپرمارکتها و فروشگاههای زنجیرهای- که اینک جای دیر و کنشت و صومعه و مسجد را گرفته و نقطهی عروج جسمی و روحی به وادی ایمن مصرفگرایی است- مهیاست. فضای پر زرقوبرق و شیک و لوکسی که از فروشگاهها در «اَد-توپیا» تصویر میشود، بدیلی برای شکوه و جلال و جمال (آینه کاریها، اسلیمیها و...) مکانهای مقدس است. این فضاهای شیک، ضمن آنکه فقر و درد و رنجی که در زیر پوست شهرهای مدرن پنهان است را میپوشانند، دال بر تحقق «جنهالنعیم» در همین حیات دنیوی و استغنای بشر از بهشت اخروی است.
در «اَد-توپیا»یی که ساخته و پرداختهی صدا و سیمای جمهوری اسلامی است، تصویر مطلوب از انسان اینگونه است: اگر کودک باشد، کودکی با موهای طلایی، چشمان آبی، پوست سفید و لباسهای مرتب و تمیز است که با اسباببازیهایش مشغول بازی است و معمولاً در یک خانوادهی استاندارد چهار نفری (پدر و مادر و دو فرزند) زندگی میکند؛ اگر زن باشد زنی جوان با اندامی موزون و چهرهای زیباست که لباسهای روشن پوشیده و در خانهای با همهگونه وسایل راحتی (مایکروفر، ماشین لباسشویی و ظرفشویی، یخچال سایدبایساید، سینمای خانوادگی، اتو، جاروبرقی، انواع لوازم آرایشی و بهداشتی، مبلمان کامل با طراحی مد روز و...) زندگی میکند و شوهرش مرد جوانی است که قیافهی نوعی جوان بورژوای تهرانی را دارد (موی کوتاهِ روغنزدهی براق، صورت تراشیده، عینک بدون قاب، کت و شلوار مد روز و الخ) و صاحبِ خانه، ماشین و احیاناً ویلاست و خلاصه کار و بارش سکه است. تصویری که از زن ساخته و پرداخته میشود، زنی است که وجودش طفیل وجود مرد است: زنی که یار و یاور مرد است و کارهای خانه را رسیدگی میکند. این نقش از طریق تصویر کردن زن در موقعیتهای کلیشهای مانند شستنِ ظرف و لباس و جارو کردنِ منزل و غذا دادن به کودک تثبیت میشود و اگر احیاناً از این همه کار خسته شود وسایل خانگی از قبیل ماشین لباسشویی، جاروبرقی و حتی مایع ظرفشویی «با قدرت پاککنندگی بالا» در نقش منجی ظاهر میشوند.
در «اَد-توپیا» نحوی تمنای حیات جاودانه نیز دیده میشود: تأکید بر زیبایی جسمی و ناسوتی و جوان ماندن یا فرار از پیری و مرگ بواسطهی جراحی زیبایی و انواع و اقسام شامپوها و کرمها (نرمکننده، مرطوبکننده، ضدآفتاب و الخ) و لوازم آرایشی. آدمهای قشنگ و شسته و رفتهای که در «اَد-توپیا» بر صحنه ظاهر میشوند، هیچ دغدغهی اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و دینیای ندارند و فقط در جستجوی فراغت و لذت و خوشیاند. صحنههایی که در آنها گروهی از جوانان به کوه یا جنگل میروند و با خود هلههولههایی مانند چیپس و پفک و شکلات و نوشابه و دلستر را بههمراه میبرند، و از طریق مصرف آنها به قدرت و لذت و بهجت میرسند، تثبیتکنندهی چنین دالی است.
در این «اَد-توپیا» فقر و فلاکت وجود ندارد. تصویر پیرمردی که برای نوهی خردسالش حساب بانکی باز میکند و بدینترتیب آیندهی او را تضمین میکند، دال بر این است که نظام بانکداری نوین مانع از آن میشود که شما و فرزندانتان در آخر عمر «کاسهی چهکنم چهکنم» به دست بگیرید. این تصویر با ایدهی «عاقبت به خیر شدن» نیز پیوند مییابد، بدین معنی که کسی عاقبت به خیر است که پولهایش را در بانک سرمایهگذاری کند. البته در «اَد-توپیا» شما میتوانید با بازکردن «حساب قرضالحسنه» وجدانی راحت را نیز برای خود رقم بزنید. تأکید بر اینکه با بازکردن حساب قرضالحسنه به همنوعانتان کمک نمودهاید و ضمن شرکت در قرعهکشی از «اجر معنوی» نیز بهرهمند شدهاید!، تصویرگر جامعهای متعاون است که انسانها برای کمک به همنوع از هیچ کوششی دریغ نمیکنند. البته این تصویر کارکرد دیگری هم دارد و آن اینکه، به جریان افتادن پولهای قرضالحسنه در سرمایهگذاریهای دولتی و خصوصی و نیز سرازیر شدن آنها به جیب افراد متمول که در اخذ وامهای کلان از بانکها و بعضاً عدم بازپرداخت آنها مهارت دارند را از نظرها پنهان میکند.
در «اَد-توپیا» نوعی تقید به دیانت نیز دیده میشود؛ دیانتی وارونه. در این دیانتِ وارونه، افراد از طریق مصرف و اتحاد با کالاها، به «فنا» میرسند. کالاها تبدیل به بت میشوند و مردم به مذهب بتپرستی میگروند؛ آنها از کالاها توقع آثار معجزه آسا و شفا دهنده دارند. مثلاً تلویزیونها یا مانیتورهایی با صفحهی مسطح که میتوانند ما را به جهان اخبار و اطلاعات و فیلم و سرگرمی وارد کنند و با کیفیت بسیار بالایشان ما را در تماس مستقیم با واقعیت قرار دهند. نمونهی دیگر تلفن همراه است؛ چراکه موبایل از «رگ گردن به انسان نزدیکتر است». در اینجا برخی از ایدهها دربارهی خدا به موبایل نسبت داده میشود. در تبلیغات «همراه اول» از این عبارت استفاده شده است: «دیگر هیچ کس تنها نیست». تعبیری که در قرآن دربارهی نزدیکی خداوند به انسان آمده این است که «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» (ق- 16) و یا در جای دیگری این تعبیر شده است که «وَ هُوَ مَعَکُم أینَمَا کُنتُم» (حدید- 4). حال در ارتباط با تلفن همراه، چنین تعبیرات خداگونی بکار میرود، گویی که موبایل بر انسان «احاطهی قیومی» دارد؛ در «اَد-توپیا» کالاها شأن الوهی مییابند.
اما با همهی این تفاصیل، «اَد-توپیا» جنبهای محافظهکارانه و حافظ وضع موجود دارد، چراکه مطابق آن، ما همین حالا در جامعهای تکنوکرات و مرفه زندگی سعادتمندانهای داریم که بر اساس مالکیت خصوصی، بازار و مصرف کالا بنا شده و نیازی به ایجاد تغییر در آن نیست.
پی نوشت:
1- شاید اینکه اغلب اتوپیاها، از جمله «اتوپیا»ی مور و «آتلانتیس جدید» بیکن جزیرههایی دورافتاده در وسط اقیانوسند، جهت دوری از بیگانگان و تضمین همین امنیت بوده باشد.
2- pacifistic
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.