بشر هیچگاه در طول هزاران سال حیاتش، به نهادی به نام مهدکودک احساس نیاز نکرده بود؛ پس چه شد که در دورهی جدید بهناگاه به چنین نیازی پیبرد؟ چه شده است که در ایران، روز به روز بر تعداد مهدکودکها افزوده میشود؟
وقتی ما زندگی کنونی انسان و شرایط خانواده را نگاه میکنیم، تردید نمیکنیم که یکی از نهادهای ضروری در جامعه مهدکودک است.
این ضرورت از ابعاد مختلف احساس میشود؛ امروزه اکثر زنان تمایل دارند تحصیلات خود را تا سطح عالی ادامه دهند، برای همین ازدواج و فرزنددار شدن را تا حد زیادی به تأخیر میاندازند. بعد از اتمام تحصیل به دنبال کاری با درآمد مناسب هستند. نزد اغلب زنان، خانهداری مساوی با احساس سرافکندگی و پوچی است.
زنی که محصل و یا شاغل است نمیتواند فرزند کوچکش را در خانه یا خیابان رها کند، و ناچار است به مهدکودک روی بیاورد. حتی در ساعاتی که میتواند در خانه با کودکش باشد، برای تمدید اعصاب، استراحت و نیز رسیدگی بهکارهای مختلف، ترجیح میدهد فرزندش را کس دیگری حداقل چند ساعت نگه دارد تا او به کارهایش برسد. او وقت، حوصلهو توان خود را صرف کار دیگر کرده است و مهدکودک به یاریش آمده است.
مهدکودک کمک میکند تا نیرو و توان زن بتواند در خدمت پیشرفت اجتماعی و رشد اقتصادی قرار بگیرد. از طرف دیگر در مهدکودک محیط و وسایلی برای بازی کودکان فراهم است که در خانههای آپارتمانی کنونی یافت نمیشود. بنابراین در شرایط کنونی، وجود مهدکودک برای رشد جامعه ضروری به نظر میرسد. مراجعه به تاریخ مهدکودک نیز نشان میدهد، بخشی از رشد صنعتی جوامع، مرهون وجود مهدکودک بوده است. مروری بر تاریخ شکلگیری مهدکودک، ما را در دستیابی به تحلیلی بهتر از آن یاری میکند.
اولین مؤسسات مراقبت از کودک با الگو قرار دادن یتیمخانهها، 261 سال پیش؛ یعنی در سال 1129 شمسی (1750 میلادی) در کشور اتریش شکل گرفت. این مؤسسات در کنار کارگاههای تولیدی و در ساعات کاری زنان کارگر، به امر حمایت و نگهداری کودکان و کمتر به آموزش آنان میپرداخت. مؤسسات مراقبت از کودک برای خانوادههای فقیر طراحی شده بود تا زمانی که زنان در شرایط سخت مشغول به کار هستند، کودکان آنها به دنبال بزهکاری نباشند و برای جامعه دردسر جدید درست نکنند.
در سال 1219 (1840 میلادی) بر اساس طرحی از «فریدریش فروبل» اولین کودکستان با نام kindergartenبه معنای «باغ کودک» با شکل جدید در آلمان ساخته شد؛ در مهدکودکهای جدید، آموزش در کنار بازی گنجانده شده بود که به مرور از لحاظ کیفی و کمی پیشرفتهتر میشد؛ تشکیل اتحادیهی شغلی مربیان مهدکودک، وضع قوانین مربوط به تأسیس، برنامهریزی، اداره، نظارت و مراقبتهای تربیتی، تغییر در ساختار ظاهری و فضا و مسائل آموزشی از جمله پشتیبانیهایی است کهزمینهی گسترش مهدکودکها را فراهمتر ساخت. قابل توجه است که از سال 1264 تا سال 1291 (1885 تا 1912) تعداد مهدکودکها در اتریش بیش از چهار برابر شد.
به تدریج از سال 1299 (1920) به بعد، مراکز مراقبتی به سمت حاشیه رانده شدند و سیاستگذاریهای کلان به سمت مهدکودکهای همراه با آموزش میرفت. در اینسالها بیشتر پایتختهای جهان دارای مهدکودک بودند و برنامهریزیها بسیار دقیقتر صورت میگرفت. تفکیک گروههای سنی، تهیه اسباب بازیهای مفید برای هر گروه، تنظیم کلاسهای ژیمناستیک و تدریس موسیقی از جمله این برنامهها بود.
با گذشت زمان، گردانندگان دولتی (دولت، ایالتها، بخشداریها، انجمنهای بخشداری) رقیبان سرسختی پیدا کردند. بخش خصوصی مثل کلیساها، انجمنهای مذهبی، مؤسسات درمانی، کارگاهها و اشخاص خصوصی که شرایط لازم را داشتند، اقدام به تأسیس مهدکودک میکردند. البته همیشه یک «انجمن حمایتی» در منافع این مهدها همکاری میکرد که در سیاستگذاریها نقش مهمی داشت. اکنون مهدهای الکترونیک در کشورهای اروپایی رایج شده است که از طریق اینترنت کودک را با برنامهی درخواستی والدین سرگرم میکنند و آموزشهایی به آنان میدهند.
در ایران اما علت تأسیس مهدها کاملا متفاوت بود! اولین مهدکودک را 92 سال پیش (در سال 1298 شمسی) مسیونرهای مذهبی و اقلیتهای دینی در تهران احداث کردند. سال 1303 جبار باغچهبان در تبریز «باغچه اطفال» را تأسیس کرد و چند سال بعد (1307) کودکستان دیگری در شیراز دایر نمود.
اهدافی که مهدها در ایران به دنبال داشتند بیشتر سیاسی و تربیتی بود؛ برای ترویج تفکرهای مختلف، کودکان خانوادههای مرفه و کارمندان عالیرتبه ادارات در مهدکودکها ثبتنام میشدند. استقبال این خانوادهها از عملکرد کودکستانها باعث شد در زمان کوتاهی در تهران و چند شهر بزرگ دیگر، مهدکودکهایی توسط بخش خصوصی دایر شود. از جمله مهمترین برنامههای این مراکز بازی با کودکان، آموزش مقدماتی خواندن و نوشتن، آموزش اشکال هندسی و نقاشی بود.
با وجود اینکه امتیاز مهدکودک از گذشته تا امروز به نهادهای مختلفی مثل وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه (1310)، وزارت فرهنگ (1334)، اداره تعلیمات ابتدایی (1340)، آموزش و پرورش و در آخر سازمان بهزیستی واگذار شده، اما تنظیم برنامههای روزانه در مهدکودکها سلیقهای است. امروزه در ایران برنامههای آموزشی مهدها بر محوریت قرآن، ورزش، موسیقی و یا زبان انگلیسی طراحی میشود؛ به عبارت دیگر در هر مهدکودکی سیاست خاصی دنبال میشود و برنامه تربیتی منسجمی در سطح کشور و یا حتی یک استان وجود ندارد.
افزایش تعداد مهدکودکها در کشور بسیار چشمگیر است؛ طبق آمار ثبت شده سال 1322 در سراسر کشور تنها تعداد 7 کودکستان وجود داشت، در حالی که سال 1331 به 74 و سال 1351 به 431 مرکز گسترش یافت. گروه سنی پذیرش شده ابتدا 4 تا 7 سال بود که به تدریج دامنه این گروه وسعت یافت؛ امروزه بیش از 14000 مهدکودک فعال هستند، مهدهایی که حتی آمادگی پذیرش کودکان یک ماهه را نیز دارند.
با توجه به افزایش کمی مهدکودکها میتوان نتیجه گرفت که از سال 1350 به بعد، انگیزه و میل سپردن کودکان به مهدکودک در خانوادههای طبقه متوسط بیشتر شد، در حالی که امروزه حتی خانوادههای طبقه ضعیف نیز در تلاشند تا از امکانات مهدکودک استفاده کنند. با شکلگیری مهدهای ساعتی که بیشتر به «خانهی بازی محله» معروفند، این امکان فراهم شده تا هر ساعتی که مادر نیاز داشت با پرداخت بهایی اندک، کودک خود را برای زمانی مشخص به این مراکز بسپارد. کودکان در این مراکز از انواع اسباببازیها، وسایل نقاشی و خمیربازی استفاده کرده و یا مربیان با حوصله، برایشان کتاب و شعر میخوانند تا مادر به خرید و یا کارهای دیگر خود رسیدگی کند.
با توضیحات فوق روشن شد که در زندگی صنعتی امروز، پیشرفت اقتضا میکند که محلهایی برای نگهداری کودکان و حتی نوزادان وجود داشته باشد. اما سخن اینجاست که این پیشرفت، پیشرفتن به سمت چه چیزی است؟ و آیا دستآوردهای این پیشرفت در مقابل زیانها و آسیبهایش ارزشی دارد؟ و مهمتر اینکه آیا تنها شکل پیشرفت همین شکل موجود است و نمیتوان به شکلی از پیشرفت دستیافت که خسارات کنونی را نداشته باشد؟
امروزه یکی از مؤلفههای ارزیابی خانواده رشد فرهنگی است و یکی از نمودهای رشد فرهنگی میزان مهارتها و اطلاعاتی است که کودک یک خانواده دارد. و پندار بر این است که کودکان فقط در مهدکودک میتوانند این اطلاعات و مهارتها را به دست آورند.
اگر بیشتر دقت کنیم، خواهیم دید که کودک پنج سالهی ما بیشتر از اینکه نیاز به حفظ شعر، مکالمه ناقص انگلیسی و یا خواندن کتاب داستانش داشته باشد، نیازمند محبت و توجه مادر است. این حق اوست که در هر ساعتی که دوست داشت از خواب بیدار شود، با آرامش صبحانه بخورد، در طول روز در کنار مادر مهربانش بازی کند و کسی برایش برنامه درسی نداشته باشد.
در بعضی تحلیلها گفته میشود که امروزه با توجه به پیشرفت تکنولوژی و تأمین امکانات رفاهی، مادران فرصت بیشتری برای رسیدگی به کودکان خود دارند!! در حالی که در گذشته با توجه به تعداد زیاد فرزندان، و نبودن وسایل مدرن، مادر همیشه مشغول پختوپز و شستوشو بوده و کمتر فرصتی برای محبت و رسیدگی کردن به کودک خود را پیدا میکرد. اما واقعیت زندگی امروز بهگونهای است که اغلب مادران حتی حوصلهی تنها فرزندشان را نیز ندارند.
بازی کردن، نقاشی کشیدن و یا قصه گفتن برای کودکان آنقدر سخت شده که همه به دنبال راهکار مفید و زود بازده هستند. بعضیبه وسایل کمک آموزشی دیجیتالی، بازیهای کامپیوتری و یا فیلمهای کارتنی روی میآورند و بعضی دیگر به مهدکودکها رجوع میکنند. و برخی از هردو برای فاصلهی بیشتر با فرزند مدد میگیرند. مادری که نمیداند برای بهترین ساعات روز کودکش، با چه تفکری برنامهریزی شده، چگونه در آینده با فرزندش ارتباط برقرار میکند؟
قهرمانهای بازیکامپیوتری، شخصیتهای کارتونی و یا حتی خاله و عموهایی که ما آنها را به نام مجری برنامه کودک میشناسیم، هیچکدام به صورت تصادفی کاری نمیکنند، حرکات و کلامشان همه درسی ماندگار به کودک ما میدهد و مادر فارغ از این ماجرا مشغول کارهای دیگری است.
در مهدکودکها وضعیت بحرانیتر است؛ مادر در آنجا حضور فیزیکی ندارد و اصلا مطلع نیست که روح کودکش با چه آموزشی رشد میکند. از خصوصیات اخلاقی مربی و همبازیهای کودکش بیاطلاع است و فقط صبحها کودک خوابآلودش را تحویل میدهد و بعدازظهر او را خسته و بیحوصله به خانه میآورد. کودک نیز وقتی به خانه بازگشت با خواندن یک شعر کوتاه و یا کشیدن یک نقاشی ساده، آبی بر آتش عذاب وجدان و البته نهفتهی مادر ریخته و او را خوشحال میکند.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.