هنر در جمهوری اسلامی، برخلاف آنچه اغلب میاندیشیم، ابداً با بحث از محتوا آغاز نشد. وقتی امام (ره) در آوردگاه تأسیس جمهوری اسلامی، گفت «ما با سینما مخالف نیستیم؛ بلکه با فحشا مخالفیم»؛ احتمالا نمیخواست دربارهی محتوای اثر هنری چیزی بگوید. هرچند طنین این کلام، آنگونه که باید و شاید شنیده نشد و شاید تحت تأثیر تنفر از رنگ و لعاب آثار نمایشی اواخر عصر پهلوی، همگان آن را خطابهای دربارهی محتوای اثر هنری دانستند. این در حالی است که «فحشا» در بیان قرآنی و فقهی آن، بیش از آنکه برائت از محتوای یک عمل قلمداد شود؛ هشداری دربارهی شکل و صورت آن عمل است. «فحشا»، فعل بد و منکَر است وقتی آن منکر، از حد گذشته باشد و بی اندازه شده باشد. فحشا توجه دادن به «زشتی» عملِ ناصواب است. به بیان دیگر، «فحشا» زشتی عمل است وقتی زشتی، در فرم و به واسطه فرم، از حد گذشته باشد.
همهی حرف این است که در حالی که مفهوم «فحشا» در منظر امام - آنهم خصوصاً به مثابه یک فقیه - میتوانست همچون هشداری دربارهی «فرم اثر هنری» شنیده شود؛ به سخن از «محتوای هنر مطلوب»، فروکاسته و محدود شد.
جالب تر آنکه وقتی امام (ره) در پیام به هنرمندان، میخواهد از «هنر ناب» سخن بگوید آن را «صیغل دهندهی اسلام ناب محمدی» مینامد و باز تأسف آور آن است که میبینیم، کمتر کسی به تعمق در باب اصل «صیغل دهندگی» - که آشکارا معطوف به «صورت» و «شکل» چیزها است؛ پرداخت و اینبار نیز «ادراک هنری امام» که بنا بود نقشهی راه ترسیم «صورت هنری مطلوب جمهوری اسلامی» باشد؛ به راحتی پای از هنر بیرون کشید و به مناقشاتی پردامنه دربارهی «پیام اثر هنری» و «شعاری» که باید هنر بدهد؛ دامن زد.
وقتی قرار باشد این ماجرا را از زاویهی مدیریت فرهنگی جمهوری اسلامی، یعنی تجربه عملیِ «هنرورزی» و سیاستگذاری هنر در ساحت نظام جمهوری اسلامی پی بگیریم؛ مسئله خیلی پیچیدهتر خواهد شد. تخفیفی که در منظر هنری جمهوری اسلامی، در توجه به «فرم هنر» به نفع «محتوای هنر»، صورت گرفت؛ در وجه مدیریت فرهنگی نظام، به اهمیت مضاعف «کارکرد هنر»، در نسبت با «شکلِ مولدِ معنای اثر هنری»، انجامید. به این ترتیب، توجهها کاملا به «کارکرد هنر» معطوف شد. و جالب آنکه کسی در آن سالهای نخستین، حتی از «کارکرد هنر برای که یا برای چه؟» پرسش نمیکرد. گویا آنچه محتوای اثر هنری میبایست معطوف به آن باشد، از پیش و مستقل از خود اثر مشخص شده بود. این تجربهای است که بسیاری از کسانی که در سالهای نخستین حیات نظام جمهوری اسلامی، کار هنری کردهاند؛ در آن مشترکاند. همین بیتوجهی و انکار فرم، به نفع محتوا بود که موجب شد تلاشهایی چند به منظور خلق یک فرم معنادار و معناسازِ هنری، که در برخی از آثار درخشان در ژانرهای مختلف هنر انقلاب (از موسیقی گرفته تا سینما و هنرهای تجسمی)، توسط هنرمندان آن عصر صورت میگرفت؛ یکسره نادیده گرفته شود و اهمیت این آثار به کارکرد محتوایی و شعاری آنها محدود شود.
توجه به هنر از منظر محتوا، خواسته یا ناخواسته چیزی را پیشفرض خود دارد که از آن گریزی نیست. مخاطب! وقتی از محتوا سخن میگوییم، درواقع مخاطب را هدف گرفتهایم و نه موضوع را. در بحث از اهمیت محتوا، مخاطب، پیش فرض ماست. دیگر چندان مهم نیست که اساسا از ابتدا قرار بوده که این محتوا چه چیزی باشد؟ هرچه که بوده، حالا و در بُعد سیاستگذاری، اهمیت دادن به محتوا معنایی جز ضرورتِ «پاییدن» مخاطب ندارد. برای فهم این معنا، کافی است اندکی به پیش رویم و تحول ناگهانی در ترمینولوژی مسئولان فرهنگی نظام را در سخن گفتن از «پیام» به جای «محتوا» نشان دهیم. وقتی محتوا جایش را به «پیام» داده باشد، دیگر به روشنی آشکار است که مسئلهی «محتوا»، مخاطب را پیشفرض گرفته است. به این ترتیب، همهی ماجرای «هنر متعالی»، «ابتذال هنر»، «هنر صیغل دهنده اسلام ناب» و بحثهایی از این دست؛ در یک چشم بر هم زدن تبدیل میشود به «ماجرای رسانه».
وقتی پای رسانه به میان میآید؛ دیگر پیمودن ادامهی راه تا انتها، آنهم سوار بر مرکب رسانه چندان دشوار نیست. رسانه (media) بناست واسطهای (mediation) باشد میان پیام و مخاطب. روی ریل رسانه، فیالواقع «پیام»، در نقطهی «مبداء» قرار میگیرد و مخاطب، «مقصد» میشود. به روشنی آشکار است که با حرکت بر روی اینچنین ریلی، «مخاطب»، هدف ما میشود و «پیام» - خواسته یا ناخواسته - وسیلهای میشود برای تمسک به هدف و دسترسی به مخاطب. این یعنی «پیام» و درواقع، «محتوا»، که قرار بود «هدف» تولید هنری در جمهوری اسلامی قلمداد شود؛ در یک حرکت رفت و برگشتی، مغلوب «زورِ رسانه» میشود و به راحتی، جایگاه اساسی خودش را از دست میدهد.
همهی مسئله این است که این «انحراف ثانوی»، در واقع ناشی از وقوع «انحراف اولیه» یعنی فروکاست هنر به محتوا - و از پی آن، به پیام - است. وقتی همهی آنچه هنر با خود دارد را به «پیام»، تخفیف میدهیم، در واقع داریم آن را در برابر قدرتِ رسانه - که یعنی قدرت فرم - خلع سلاح میکنیم. و این انحراف رخ نمیداد تا پیش از آنکه گام اول را برنداشته بودیم. هنر برای خلع سلاح شدن، باید «تهی از فرم» قلمداد میشد تا بتوان آن را به «پیام» تقلیل داد. و این کاری بود که مدیریت فرهنگی جمهوری اسلامی، در بدو امر، انجام داده بود. در گام اول، هنر، «بی قدرت» - یعنی بیفرم - انگاشته شده بود. در «گام نهایی» اما، «هنر نحیف»، در برابر فرم رسانه، و زور ناشی از این فرم، قافیه را باخت و «ارزش هنری»، و حتی «تعالی معنایی آن» - که هرگز چیزی بیگانه از فرم هنر نیست - قربانی «ارزش مخاطب» و ذائقهی او گشت. یک قربانی مقدس، که تقدیم آن به ساحت فرهنگ، آغاز راه ابتذال فرهنگی و تجلی «بحران» مدیریت هنر و افکارعمومی، در جمهوری اسلامی، توأمان در نسبت با مسئله «تعالی» بود.
موسیقی-تصویر منتشر شده از «امیر تتلو»، خصوصا آنجا که پای سامانهی تولید آن - ارتش جمهوری اسلامی- به میان میآید؛ صرفا در درون همین سامانهی مدیریت فرهنگی، قابل فهم است. چرا باید چنین رخ دهد؟ کسی که در نظام ارزشگذاری هنر در جمهوری اسلامی، هرگز شایستهی احراز هیچ جایگاهی قلمداد نشده است؛ کسی که هنرش نسبتی با «هنر متعالی» ندارد و «صیغل دهنده اسلام ناب محمدی» نیست؛ چرا یکباره چنان قدر و قیمتی مییابد که یک ناو جنگی، با سربازانش در اختیار او قرار میگیرد؟ پاسخ این پرسشها را جز با تکیه و تأکید بر «زور افکار عمومی» نمیتوان ارائه داد. تنها باید گفت لابد مسئولین محترم امور فرهنگی و هنری در ارتش جمهوری اسلامی، در مسابقهی نهادهای فرهنگی برای رسیدن به مطلوب خود، یعنی مخاطب، خواستهاند از دیگر رقبای خودشان - که از قضا همگی دولتیاند- عقب نیفتند. چرا که آنها خیلی پیشتر از آن - مثل همهی دیگر متولیان بیشمار دولتی و حکومتی فرهنگ و هنر - روی ریل پیام/مخاطب، به حرکت افتادهاند و بر همین ریل ناهموار، حالا دیگر حتی فرسنگها از «پیام» دور افتادهاند و افقی جز «مخاطب» و ذائقهی او - و به تعبیر ما «زور مخاطب» - پیش رویشان نیست. البته «امیرتتلو» حامل فرم موسیقایی خاصی است. این را همه میدانیم که او «رَپ» میخواند. رپ یک فرم موسیقی است. فرمی که تبار خودش را در تاریخ معاصر اروپا دارد و نظام معنایی خاصی را نیز تولید و حمایت میکند. اینها همه هست. اما مبادا تصور کنید که اینهمه در محاسبهی مدیران فرهنگی ما در لحظهی سفارش کاری دربارهی انرژی هستهای، به «امیرتتلو» اندک نقشی داشته است. که اگر میداشت؛ شاید میشد آن را گامی رو به جلو در بازیابی اهمیت «فرم اثر هنری» در نسبت با معنا و پیام، در نزد مدیریت فرهنگی نظام جمهوری اسلامی قلمداد کرد. اما معالاسف، هرگز اینچنین نیست!
از همهی اینها که بگذریم، میخواهم بگویم کاری که تتلو کرده، چندان مهم نیست. کاری هم که با تتلو شده، چندان مهم نیست. آنچه که هست و آنچه که مهم است؛ نیرویی است که دوگانهی «پیام/مخاطب» در کار هنرِ ما کرده است. در میانهی همین دوگانه است که چنان «زوری» برای مخاطب ایجاد شده است که ارتش جمهوری اسلامی را مجاب کند - همانطور که پیش از این، دیگر نهادهای سیاستگذار و سرمایهآور دولتی را مجاب کرده است- که چیزی جز ذائقهی «مخاطب» را درنظر نگیرد و دیگر حتی نه از «تعالی» حرفی در میان باشد؛ نه از «ابتذال و فحشا» و البته نه از «ارزش اثر هنری». همهی اینها «قربانی» شدهاند. حالا فقط آنچه باید بزرگ داشته شود؛ «خون مقدسی» است که به پای مدیریت ذائقه محور و منفعل فرهنگی جمهوری اسلامی ریخته شده تا دوام و تداوم این سامانهی مدیریت فرهنگی تضمین شود. این خون مقدس و قربانی عظیم، چیزی جز خودِ «هنر»، «فرم هنری»، «قدرت هنر» و «معنای اثر هنری» نیست. و اینها همه نامهایی متفاوت برای یک عزیز از دست رفته است.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.