آمار آمال
اسماعیل عجمی در سال 1346، آرزوهای شغلی 192 خانوار نمونه، در سه روستای استان فارس را مورد بررسی قرار داده است. نظر اجمالی به برخی از یافتههای این پژوهش، میتواند مقدمهای برای ورود به مسئلهی مهاجرت روستاییان در ایران باشد.
این مطالعه نشان میدهد که «اکثریت روستاییان مورد بررسی (69. 2 درصد) تمایل دارند شغل فعلی خود را حفظ کنند. در این میان، 93. 5 درصد دهقانان ـکسانی که بعد از اصلاحات ارضی صاحب زمین شدهاندـ گفتهاند که میخواهند بر شغل فعلی خود بمانند. در خصوص مشاغل فرزندان، 80 درصد روستاییان آرزو دارند که پسرانشان مشاغل دیگری اختیار کنند. در این بین، تنها 2. 3 درصد خوشنشینان ـکسانی که مالک زمین نیستند اما غالباً در بخش کشاورزی فعالیت میکنندـ مایلند پسرانشان شغل آنها را ادامه دهند در حالی که این نسبت برای دهقانان 38. 7 درصد است؛ یعنی کشاورزان زمیندار بیش از خوشنشینان مایلند پسرانشان شغل خود آنها را داشته باشند. جالب آنکه سرپرستان خانوارهای مورد بررسی، مشاغل دولتی را بیش از سایر مشاغل برای پسران خود طالبند. 41. 8 درصد خوشنشینان و 35. 5 درصد دهقانان آرزو دارند که پسرانشان مشاغلی از قبیل معلمی، کارمند اداری و ارتشی بدست آورند». [i] به نظر میرسد پس از نزدیک به نیم قرن، آرزوهای روستاییان محقق شده است و نزدیک به 80 درصد فرزندانشان به شهرها مهاجرت کرده و شغلی جز کشاورزی را برای خود برگزیدهاند.
هدف نوشتار حاضر پرداختن به چرایی مهاجرت روستاییان است و پرسشهایی که به تبع آن مطرح میشود این است که چرا روستاییان آمال خود را بیرون از روستا میجستند؟ و چه نسبتی بین آمال روستایی و مسائل شهری وجود دارد؟ برای پاسخ با این پرسشها سه ضلع «روستا، شهر و دولت» باید مورد توجه قرار گیرد. در واقع مهاجرت به این سه موضع، متصل، مرتبط و گرهخورده است. مهاجرت وضعیتی است که در نسبت با شهر، روستا و دولت معنامند میشود. برای بررسی روستا یا جهان روستایی ابتدا لازم است تاریخ مهاجرت را مورد بررسی قرار دهیم، سپس به نقش دولت و شهر بپردازیم.
تاریخ مهاجرت
در ایران معاصر، مهاجرت و کنده شدن از فضای روستایی، دارای تداوم و گسست بوده است؛ یعنی در دورههای زمانی مختلف هرچند مهاجرت بهعنوان یک عمل تداوم داشته اما به یک معنا نبوده است؛ چراکه نوع مهاجران و دلایل مهاجرت در هر دورهای متفاوت بوده است. چهار دورهی زمانی را میتوان در مهاجرت روستاییان به شهر تمیز داد:
مهاجران ناچار و مهاجرت نادر
یکی، دورهی ارباب رعیتی، که میتوان از هجرت یک روستایی سخن گفت زیرا مهاجرت امری نادر و ناگزیر بوده است. در واقع هجرت بهمثابه گریز از یک وضعیت بود، فرار از دست ارباب، فرار از بیگاری و یا اخراج از روستا توسط ارباب. علاوه بر این، هجرت به خاطر نزاعهای جمعی بین خود روستاییان انتخاب میشد که زندگی در اجتماع روستایی را برای خانوادهای یا طایفهای غیرقابل تحمل و غیرممکن میساخت. این نسل از مهاجران و مهاجرت را میتوان با مهاجرت نخبگان و یا درخواست پناهندگی سیاسی امروزی مقایسه کرد.
مهاجرت در پی اصلاحات ارضی
دورهی دوم مهاجرت با اصلاحات ارضی آغاز شد که دو نسل مهاجر را شامل میشود؛ نسل اول، خوشنشینان یا روستاییان بیزمین را در بر میگیرد که به دلیل مستثنی شدن از تقسیم اراضی، تعلق خود به روستا را در وضعیت جدید از دست دادند. نسل دوم مهاجران که از اوایل دههی 1350 شروع به مهاجرت کردند، کسانی بودند که با اصلاحات ارضی زمیندار شده بودند اما به دلیل تولید نامکفی ناگزیر به مهاجرت شدند.
در جستوجوی امکانات و آینده
دورهی سوم با انقلاب اسلامی آغاز شد که هر چند ادامهی دو دورهی مهاجرت پیشین به حساب میآمد، اما دلیل عمدهی مهاجرت روستاییان در این دوره، دسترسی به امکانها و امکانات شهری بود.
برای این نسل مهاجران بر خلاف نسلهای قبلی، آیندهی فرزندان بیش از گذران زندگی اهمیت داشت.
بهدنبال نسل جدید
دورهی چهارم که میتوان آن را به شهری کردن پدران از سوی فرزندان نام نهاد، ناشی از تعلق و ارتباطات خانوادههای شهری (فرزندان) و روستایی (پدران) است که از یکسو به سرمایهگذاری و ایجاد خانههای دوم در شهر انجامیده و از سوی دیگر با گسترش مهاجرتهای فصلی، مهاجرتهای دائمی پدران را باعث شده است.
گریز
دورههای زمانی مهاجرت، نشان از تکاپوی خانودهی روستایی برای گریز از یک وضعیت نامطلوب دارد. هر وضعیتی باعث آمال متفاوتی شده است. مهاجرت شیوه و نتیجهی واحدی است که از وضعیتهای متنوع روستاییان ناشی شده است. بنابراین مهاجرت معانی و آمالهای زیادی را در خود حمل میکند. مهاجرت جستوجوی امکان است، امکانی برای گریز از اجبار، گریز از بیزمینی، گریز از بیعدالتی، گریز از بیامکانی و نهایتاً گریز از تنهایی.
آمال دولتی
اگر موضوع خوشبختی و آمال روستایی را از منظر شغل بنگریم، روستاییان میخواهند فرزندانشان شغلی غیر از کشاورزی برگزینند. چنین شغلی را لاجرم باید در فراسوی روستا جست و در عین حال قید مشاغل دولتی، نوع شغل را تعیین میکند. بنابراین آمال شغلی پدران روستایی، محل و جهت زندگی را در شهر و دولت ترسیم میکند که نزدیک شدن به شهر و دولت و دور شدن از روستا را به همراه دارد. به بیان دقیقتر، آمال روستاییان نه در شهر بلکه در دولت نهفته است. شهر به واسطهی دولت برای روستایی اولویت مییابد. مهاجرت به یک معنا در جستجوی دولت بودن و گریز از ذهنیت خودبسندگی و بقای فیزیکی است. روستاها اجتماعاتی بیدولت یا بیحضور دولتاند. در حالی که دولت با شهر عجین است، از این روست که در گذشته غالباً روستاییان تصور اینهمانی بین شهر و دولت داشتند. اهمیت داشتن دولت در توانایی آن نهفته است که همهچیز را حول خود سامان میدهد.
یکجانشینی عشایر، مهاجرت روستانشینان و فربگی شهرنشینی
در یک سدهی اخیر، سه تحول بزرگ در خصوص زیست مکانی ایرانیان اتفاق افتاده که در آنها دولت دخیل و یا نیروی محرک بوده است. این موارد شامل یکجانشینی عشایر، مهاجرت روستایی، فربگی شهرنشینی است. مورد آخر برآیند دو مورد اول است. یکجانشینی عشایر توسط دولت مرکزی، سنت تحرک را از بخشی از مردمان کشور گرفت، نوسازی و به طور خاص اصلاحات ارضی موجب تحرک جغرافیایی بخش بزرگی از روستاییان شد و نهایتاً شهرنشینی، برآیند اجتنابناپذیر دولتسازی و نوسازی است. بنابراین عمل مهاجرت روستایی در بطن سیاستهای دولتی واقع شده است. از این منظر شهرـدولت هم عامل مهاجرت و هم معلول مهاجرت است؛ به این معنا که دولت از یک سو امکان مهاجرت را فراهم نموده و به عنوان موتور تغییر عمل نموده است و از دیگر سو، مهاجرت بر آن بار شده است. مهاجرت روستاییان چیزی بین انتخاب و اجبار (نوسازی) بوده است.
اگر مهاجرت را بهمثابه امکانی برای خوشبختی معنا کنیم در آن صورت آرزوی پدران، آرمان «روستایی نماندن» بوده است. سرانجامِ آرزوی پدران روستایی، نهتنها فرزندان بلکه خود را نیز شهرنشین نموده است. به بیان دیگر، آرزوهای شغلی به عنوان امکان خوشبختی مطرح بوده است.
دلیل آن نیز امکانات شهری و امکانهای ناشی از نزدیکی به دولت و قدرت بوده است. روستاها اجتماعاتی بیامکان یا کمامکان برای خوشبختی با تعریف جدید هستند. مهاجرت زمانی موضوعیت یافت که «بقا» بهمثابه غایت زندگی معمول، موضوعیت خود را از دست داد و در نتیجه روستا از برآوردن نیاز خویش ناتوان شد. لوازم زندگی مطلوب، ورای زندگی برای معیشت، کاملاً بیرون از روستا و در نزد دولت و شهر قرار داشت.
انسان روستایی با اصلاحات ارضی ـکه به نوعی انقلاب از بالا بودـ منزلت، اعتبار و قدرت را در دولت دید. اصلاحات ارضی، انتقال اعتبار و منزلت از مالکان و مالکیت به بوروکراسی و دولت بوده است. این منزلت و اعتبار دولت در روستاها، بیواسطه درک نشده است بلکه به واسطهی کارمندان دولتی ـاز طریق سپاه دانش با معلم، به واسطهی سپاه بهداشت با پزشک و از طریق امنیه با نیروی نظامیـ فهمیده شده است. در واقع معلم، ژاندارم و کارمند تجلی اشکال قدرت دولتی در روستاها به شمار میرفتند. قدرت و منزلت این نیروها موجب شد تا روستاییان آرزوی رسیدن به چنین جایگاهی را در سر بپرورانند، که مهاجرت راهحلی برای تحقق این تمنا شد.
با تحول معنای زندگی، و همچنین ورود تکنولوژی به بخش کشاورزی، مهاجرت بهعنوان ضرورت برای روستاییان موضوعیت یافت. همانطور که گفته شد، موج اصلی مهاجرت روستاییان بعد از فروپاشی نظام اجتماعی ارباب رعیتی رخ نموده است. بنابراین بخشی از واقعیتهای مهاجرت را باید در روستا پیگیری کرد. در دورهی ارباب رعیتی، اجتماع روستایی، اجتماعی خودبسنده بود که خانواده واحد اصلی تولیدکننده و مصرفکننده محسوب میشد. در این دوره، کشاورزی معیشتی بوده و «بقا» مسئلهی مرکزی انسان روستایی در زندگی روزمره را تشکیل میداده است. حفظ حیات در خود، خوشبختی را عرضه میکرده است. اما با تحول در نظام اجتماعی روستایی، و ورود دولت به روستاها و پیگیری پروژهی نوسازی، ارتباط ناموزون و نزدیک به یکسویهی روستاها به شهرها افزایش یافت و روستاها تولیدکنندهی بخشی از مواد غذایی کشور و مصرفکننده اغلب تولیدات شهری شدند. در این برهه دیگر «بقا» معیار ارزیابی خوشبختی روستاییان محسوب نمیشود. افق آرزوهای روستایی ورای «افق دید»شان، گسترش مییابد. به گونهای که آنها آیندهی مطلوب فرزندان خود را دانستن در شهرها و بهدست آوردن (اعتبار و منزلت) در دولت جستوجو کردند.
دلیل دیگر مهاجرت روستاییان، ورود تکنیک به بخش کشاورزی است. از جمله ویژگیهای روستاهای ایران جمعیت کم و وسعت زمینهای کشاورزی زیاد است. همین امر، میل به استفاده از تکنیک را در این اجتماعات افزون کرده است. تکنیکی شدن کشاورزی علیرغم اینکه ارزشافزودهی کشاورزی را بالا میبرد و درآمدزاست در همین حال، موجب کاهش اشتغال در روستا میشود. با ورود تکنیک، نقش «تعداد» اعضای خانواده در تولید کشاورزی کاهش یافته و یک نفر میتواند مسئولیت تولید کشاورزی را به عهده گیرد، در نتیجه، بیکاری اعضای خانواده اجتنابناپذیر شده است.
حال سؤال این است که آیا مهاجرت بهمثابه امکان خوشبختی، به هدف خود رسیده است یا باعث مشکلات دیگری شده است؟ به نظر میرسد مهاجرت در ارتقای وضعیت خانوادهی روستایی مؤثر افتاده است. امروزه روستاییان شهرنشین در مقایسه با همروستاییان خود وضعیت بهتری دارند، برخوردارترند، فرزندان تحصیلکردهتری دارند، و پاسخ حداقلی به چرایی مهاجرت خویش دادهاند. «روستاییانی که به شهرها مهاجرت میکنند، تحرک جغرافیایی را تجربه میکنند و بر اثر حرکت از روستاها به شهرها، عموماً اوضاع زندگیشان بهبود مییابد. مهاجران روستایی زمانی که منزلت اقتصادیشان را با منزلت روستایی گذشتهشان مقایسه میکنند، احساس توفیق نسبی مینمایند حتی اگر در آخرین پلهی پلکان قشربندی شهری قرار گرفته باشند». [ii]
از سوی دیگر امروزه مهاجرت روستاییان به شهر بهمثابه امکان خوشبختی معنا نمیشود و برای انسان شهری نفس مهاجرت روستاییان یک مسئله است. به نظر میرسد که علت در آن است که راهحلهای روستایی، به بخشی از مسائل و مشکلات شهری جدید تبدیل شدهاند. در اینجا باید گفت که اغلب پرسشهای ما از مهاجرت، به چرایی مهاجرت بر نمیگردد بلکه معطوف به تبعات آن است. عمل مهاجرت برای روستاییان، نوعی خوشبختی محسوب میشود اما برای شهرنشینان، نوعی رنج به همراه دارد. به بیان دیگر، بحث از حاشیهنشینی که ناشی از پدیدهی مهاجرت است، از تبعات مهاجرت محسوب میشود در حالی که حاشیهنشینی به خودی خود بدبختی و رنج نیست؛ حاشیهنشینی زمانی تعارض آرمان مهاجرت را آشکار میکند که نتواند به چرایی مهاجرت پاسخ دهد. ممکن است انسان گریزان از رنج به دامن رنجی دیگر بیفتد اما جنس آن رنج متفاوت است. برای انسان مهاجر روستایی، کَنده شدن از وضعیت بیامکان یا کمامکانات، بهمثابه خوشبختی است. از اینرو بخشی از مسائل شهری، ریشه در راهحلهای روستایی دارد و تنها از طریق فهم همدلانهی چنین راهحلهای است که میتوان مسائل شهریـروستایی را مورد بازاندیشی قرار داد.
*دکتری علوم سیاسی از دانشگاه علامه طباطبایی (ره)
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.