شما اینجا هستید: صفحه اصلی آرشیو سوره (62-63) شماره نهم نظام اجتماعی مصادیق آیا جهان مجازی، همان مُثُل افلاطونی است؟
فرهنگ و فنّاوری اطلاعات، مفهوم و تعبیر مبهمی است. فنّاوری اطلاعات شاید روشن و قابل تعریف باشد و بر سر مفهوم و مصداق آن توافق وجود داشته باشد، اما مرسوم شده است که بگویند «برای فرهنگ تعریفهای متعددی وجود دارد و مردم بر سر آن اختلاف دارند و هر کسی در مورد فرهنگ چیزی میگوید و امیدواریم در این مورد توافقی حاصل شود».
با امید و آرزو، هیچگاه دربارهی فرهنگ توافق و تفاهم حاصل نمیشود. فرهنگ چیزی نیست که بشود در یک تعریف آن را گنجاند و آن را با تعریف معرفی کرد. این تقریباً محال به نظر میرسد و کار بیهودهای است. این تمنا که ما بخواهیم امری فراگیر که بر ما احاطه دارد را تعریف کنیم، تمنای محال و بیهودهای است. وقتی به فرهنگ و تکنولوژی اطلاعات میرسیم افراد هر کدام معنای خاصی از فرهنگ را در نظر دارند. برخی به روشنی و با شناخت حد و حدود بیان میکنند که تکنولوژی اطلاعات، فرهنگی دارد. تکنولوژی اطلاعات را ما نساختهایم و وقتی که خواستیم دریافتش کنیم با موانع و بهانهگیری مواجه شد. این مقاومت و نفی و ایستادگی، شاید بیشتر جنبهی سیاسی داشت اما یک وجه فرهنگی هم در کار بود؛ یعنی آمادگی برای قبول تکنولوژی اطلاعات وجود نداشت. ما اینجا اول کامپیوتر خریدیم و بعد فکر کردیم که چگونه باید از آن استفاده کنیم و چه استفادههایی میتوانیم از آن کنیم. اول بهعنوان چرتکه در بانکها از آن استفاده کردیم و بعد بهتدریج قدری آموختیم که چه بهرههایی از آن ببریم. اینکه تکنولوژی فرهنگ خاص خود را دارد، یعنی یک نوع آمادگی و وقوف برای استفاده از این تکنولوژی لازم است.
نسبت فرهنگ و تکنولوژی اطلاعات
تکنولوژی اطلاعات کشورها را به سمت توسعه میبرد و این توسعه میتواند نامتعادل و یا خطرناک باشد و یک فاجعه را در بطن خود داشته باشد. اما به هر حال خاصیت تکنولوژی اطلاعات بسط است و این بسط، همهی جهان را رو به سوی نوعی توسعه میبرد و اینجاست که باید قدری تأمل کرد. در یک معنی اینگونه است که تکنولوژی اطلاعات مسبوق به یک فرهنگ است و ملازم با یک فرهنگ بوده و فرهنگی را میطلبد و البته باید اینچنین باشد. کم و بیش هم مشخص است که این فرهنگ، فرهنگ عمومی است. البته میتواند فرهنگ عمومی نباشد و زیرمجموعهی فرهنگ عمومی باشد، اما به هر حال با فرهنگ عمومی ارتباط دارد و میتواند عنصر اساسی و مهمی در فرهنگ عمومی شود. ممکن است بگویید که تکنولوژی اطلاعات فرهنگ را نابود میکند. در فلسفه و بهخصوص در فلسفهی معاصر کسانی هستند که معتقدند تکنولوژی و علم با سنت در تعارض است و مثلاً برای علم و تکنولوژی جدید منشأ شیطانی قائلند. یعنی علم و تکنولوژی ما را از معرفت و حقایق دور میکند و ما را صرفاً به شأن نفسانی وجودمان مشغول میکند. اگر اینطور است، یک تعارض بین فرهنگ و تکنولوژی وجود دارد. گروه دیگری هستند که میپندارند یک فرهنگ ثابتی وجود دارد، تکنولوژی هم هست و هر دو هم حق هستند و باید بین این دو یک تعادل، توازن، پیوستگی و هماهنگی بهوجود آید؛ به این معنا که وقتی تکنولوژی وارد میشود باید با فرهنگ ملت و کشور تطبیق داده شود. این قول ظاهراً موجهترین قول است، اما یک آرزو و یک تمناست. تمنای بدی هم نیست، اما این تمنا وقتی موجه میشود که تمناکننده قبل از آن بپرسد که آیا تکنولوژی به چنین چیزی تن در میدهد یا خیر؟ یعنی آیا به این تقاضا گوش میدهد یا خیر؟ تکنولوژی در یک فرهنگ خاص و با فرهنگ خاصی بهوجود آمده است. درست است که در راه توسعه، فرهنگ تکنولوژی بعد از تکنولوژی است، اما در زادگاه تکنولوژی چنین نبوده است و فرهنگ، مقدم بر تکنولوژی بوده است؛ یعنی اول فرهنگ و تفکری بهوجود آمده که راه تکنولوژی را باز کرده است. اگر فرانسیس بیکن علم را معنا نکرده بود و یا دکارت روشی که روش تصرف در جهان و تسخیر جهان است را بیان نکرده بود و یا اگر فرهنگ قرن هجدهم در اروپا قوام پیدا نکرده بود، تکنولوژی امکان ظهور و رشد پیدا نمیکرد. در اروپا و امریکا فرهنگ مناسب پدید آمدن و رشد علم و تکنولوژی در قرنهای پانزدهم، شانزدهم و هفدهم بهوجود آمد و در قرن هجدهم تحقق و تعیّن پیدا کرد. در جهان غیرغربی و غیرمتجدد و در جهان در راه تجدد چون تکنولوژی اخذ شده است، یعنی تجدد از طریق تکنولوژی وارد شده است و نه از طریق تفکر و فرهنگ، بنابراین طبیعی است که فرهنگ متأخر از تکنولوژی باشد و این عوارضی دارد. اینکه میگویند دانشمندان و روشنفکران کار خودشان را رها کردهاند و به جای علمبین و دانشبین بودن، سیاستبین شدند، از نتایج و فروع همین امر است.
فرهنگ و تکنولوژی، و تفکر و تکنولوژی، ارتباط مستقیمی با هم ندارند. در طی دهههای گذشته گرفتار این بحث بودهایم که نظر و عمل با هم چه ارتباطی دارند. در این زمینه بحثهای بسیاری صورت گرفته است، اما در این بحثها یک سوءتفاهم وجود داشته و ناشی از این بوده که ما پرسیدیم آیا این با آن ارتباط منطقی و اپیستمولوژیک دارند؟ و آیا فهمیدهایم که ارتباط منطقی و اپیستمولوژیک چیست و یا تنها برای ما یک زبان بوده و آنها را تکرار کردهایم؟ فلسفه و تکنیک با هم ارتباط مستقیم ندارند؛ یعنی با آموختن فلسفه تکنولوژی پدید نمیآید و تکنولوژی آموزش خاص و زایش و ظهور خود را دارد. بحث این است که آیا تفکر برای بودن و نظم و حفظ تکنولوژی شرط است یا تنها باید رفت و تکنولوژی را آموخت. مسئله این است که تفکر به ما آرامش، نظم و عقل میدهد و به ما یاد میدهد که چگونه چیزها در جای خودشان قرار گیرند و به کار روند.
آیندهی بشر، جهان مجازی و مُثُل افلاطونی
اما اکنون در عصر تکنولوژی اطلاعات وارد شدهایم و میتوانیم بپرسیم که هماکنون بین تفکر، تکنولوژی اطلاعات و آیندهی بشر چه مناسبتی وجود دارد. اگر اولی را حذف کنیم، ببینیم که تکنولوژی اطلاعات چگونه آیندهی بشر را رقم خواهد زد. متخصصان، خوشبینانه میگویند که تکنولوژی اطلاعات مرحلهی کمال علم و فرهنگ بشر است و آیندهی خوبی را برای بشر رقم خواهد زد و اگر تهدیدهایی هم باشد، این تهدیدها را باید به فرصت تبدیل کرد. اگر پاسخ بدهند که چگونه میشود تهدیدی را به فرصت مبدل کرد، مثالهایی میزنند که چگونه این کار انجام شده و خواهد شد. عدهای دیگر در این مورد چون و چرا دارند. و بهطور مثال در دانشگاهاستنفورد پژوهشهایی شده است و کسانی به این نتیجه رسیدهاند که تکنولوژی اطلاعات، آدمیان را به تنهایی و انزوا میکشاند و به افسردگی مبتلا میکند. نکتهی مهم در اینجا این است که تکنولوژی اطلاعات در خطی افتاده است که تن را از ما میگیرد و ما به تصاویر تبدیل میشویم و با تصاویر سر و کار داریم. ما با جهان مجازی در سر و کاریم و وارد فضای مجازی میشویم (البته نمیدانم که آیا درست است Virtualرا به مجازی ترجمه کنیم یا خیر، اما عجالتاً بهترین تعبیر آن مجازی است)؛ یعنی پیوند دوبارهی تکنیک و متافیزیک. در ظاهر اینطور است اما حادثه، یک حادثهی عجیبی است. آیا تاریخ دیگری که از افلاطون تا نیچه دوام پیدا کرده، تکرار میشود؟ افلاطون میگوید از تن رها شویم و به عالم مُثُل (عالم عقل) سفر کنیم. عالم بیدار آنجاست و تن زندان نفس و عقل است و بشر سقوط کرده و در ماده و تن گرفتار شده است. در فلسفهی معاصر و بهخصوص بعد از مرلوپونتی فرانسوی که بحث تن را مطرح کرد، مسئلهی تن و جان یکی از مسائل بسیار مهم است. آیا این تاریخ بهنحو دیگری تکرار میشود؟ ما راجع به تکنولوژی اطلاعات جز اطلاعرسانی که برای ما کرده است، اطلاعاتی نداریم. اما به هر حال کسی باید این حد را بشکند و وارد این مباحث شود. آیا ما شروع کردهایم که دوباره تن را نفی کنیم و از تن جدا شویم تا وارد عالم مجازی شویم؟ عالم افلاطون، عالمی بود که سایهی آن، دنیای ما میشد. ما در مغارهای هستیم که سایههای عالم حقایق در این مغاره برای ما واقعیت و موجود جلوه میکند. ما مثل کسانی هستیم که در سالن سینما نشستیم و فقط تصویر روی پرده را میبینیم. عالم ما عالم تصویرهاست و ما تصویرها را میبینیم و اصل تصویرها در عالم دیگری و در عالم مثال است. اما در اینکه الان ما به عالم مجازی میرویم، یک انعکاسی صورت گرفته و جریان معکوس شده است. یعنی این ما هستیم که با صرفنظر از هر واقعیتی عالم تصاویر را میسازیم. ما سایهی عالم تصاویر نیستیم و این عالم تصاویر ساخته و پرداختهی ماست. افلاطون میگفت ما که در زمین زندگی میکنیم و ساخته و پرداختهی عالم مُثُل هستیم، اما الان قضیه برعکس شده و مایی که هیچکس نیستیم و هیچ تعیّنی نداریم (چه در ساختن و پرداختن و چه در استفاده کردن)، پردازنده و سازنده و ادارهکنندهی تصویرها شدهایم. این تصویرها به کدام شأن از زندگی ما پاسخ میدهند؟ عالم مجازی به کدام شأن از زندگی ما پاسخ میدهد و تعلق دارد؟
آیا انسان فقط یک ساحت وجودی دارد؟
اگر ما تنها یک ساحت وجودی داشتیم و اگر فقط مشغول گذران زندگی بودیم، اصلاً در این بحثها وارد نمیشدیم و اینها برای ما مشکلی ایجاد نمیکردند، اما ما چیزی بیش از این هستیم. وقتی بحث از تکنولوژی و یا حتی علم میشود ما همه به فایده نظر داریم و در حد خود این معنا درست است. زیرا بشر زندگی میکند و نمیتواند به فایده نیندیشد. بشر به بهبود زندگی میاندیشد و آن را نمیتوان نفی کرد. اما آیا بشر همین است و چیزی بیش از این ندارد و تنها نفی و زیان را تشخیص میدهد؟ هیچ موجودی غیر از انسان از سود و زیان حرف نمیزند و حساب سود و زیان را نمیکند. این انسان است که آیندهنگر و مصلحتاندیش است و فرشتگان و حیوانات هیچکدام مصلحتبین و مصلحتاندیش نیستند. در واقع نه خیر و شر را تشخیص میدهند و نه در بند تشخیص خیر و شر، سود و زیان و مصلحت و مضرت هستند. این انسان است که تشخیص میدهد، یعنی انسان از ساحت دیگری و در ساحت دیگری میاندیشد که عالم زندگی و معاش خود را نظم و سامان دهد. این عالَمها و نظامهای معیشت در طول تاریخ تحولاتی پیدا کردهاند و در هر دورانی شکل و صورتی داشتهاند، که آن شکل و صورت کم و بیش نام فرهنگ را هم به خود گرفته است. یک فرهنگ و تفکری که در ظاهر با تکنیک هیچ ارتباطی ندارد، تکنیک را پدید آورده است. در واقع فلسفهی کانت تکنولوژی و تکنیک نیست و زمینهی پیدایش تکنیک شده است و این در پی آن بهوجود آمده است و مدیریت و سیاستی که در پی آن بهوجود آمده است، تکنیک است. نباید تکنیک را محدود به ابزار تکنیک کنیم. مدیریت، علم، سیاست و شئونی از فرهنگ هم جزو تکنیک است و تکنیک امری وسیعتر از ابزار تکنیک است. تکنیک در اختیار ما نیست و این ابزار تکنیک هستند که ما میتوانیم در اختیار بگیریم و یا لااقل خرید و فروش کنیم و آنها را به کار ببریم. یعنی تکنیک جزو ملک و املاک ما نیست و شیء تکنیک است که میتواند ملک ما باشد. تکنیک کار خودش را انجام میدهد و راه خود را میرود و حوزهی وسیع و قلمرو بزرگی را در تصرف خود دارد و یک حوزه و قلمروی بزرگ زندگی و تاریخ آدمی است.
یکی از حوادث مهمی که در تاریخ جدید ما اتفاق افتاده است و با اینترنت این اتفاق رخ داده، ورود ما به عالم مجازی و جدا شدن و به نوعی قطع ارتباط با تن است. دربارهی سه امر تفکر، تکنولوژی و آینده میتوان گفت که اگر اولی را حذف کنیم به بحثهایی میرسیم که میتواند مفید باشد و بحثهای علمی است که مهندسان و جامعهشناسان و سیاستمداران میتوانند دربارهی آن بحث کنند و تا آنجایی که مربوط به ساحت اول زندگی ما و ساحت معیشت است، صحیح است. اما مطلق انگاشتن صحت و سقم این مباحث جای تأمل و درنگ دارد. علاوه بر ساحت معاش و زندگی هر روزی و ساحت سود و زیان و مصلحت و مضرت، یک و یا دو ساحت دیگر هم در وجود ما هست. ما میتوانیم و باید فارغ از مصلحتبینی و فارغ از سودای سود و زیان حکم کنیم. کانت این را در علم، اخلاق و حتی در هنر اصل قرار داد. اما ما موجودی اخلاقی هستیم و فارغ از سود و زیان حکم اخلاقی میکنیم و اگر سود و زیان را در نظر آوردیم، اخلاقی نیستیم. اینکه اخلاق برای سود و زیان و برای مصلحتبینی است، نظر کانت است که به هر حال در حد خودش بنیانگذار تمدن جدید و آموزگار مدرنیته است، اما این نظر همه نیست. اگر تعلیمات کانت نبود تصور اینکه چیزی از سازمانها و نهادهای فعلی میتوانست وجود داشته باشد، مشکل میشد. رهآموزی او در تکنیک و علم و سیاست در نظر بنده امری روشن و بدیهی و قهری است. حال که اینطور است، ما به خود و آینده که میپردازیم نمیتوانیم از این معنا غافل باشیم. آیندهی بشر تنها مصرف ابزار و اشیاء تکنیک نیست. بشر یک ساحت دیگری هم دارد که ورای اخلاق و از اخلاق هم بالاتر است و آن ساحت است که اخلاقی بودن بشر را ممکن میکند و آن حقبینی است و در آن ساحت است که شهادت معنی پیدا میکند.
تکنیک و ضرورت خودآگاهی بشر نسبت به آن
ما در عصر تکنولوژی اطلاعات هستیم. بنده بهعنوان یک دانشجوی فلسفه نمیتوانم خوشحال باشم که علم به اطلاعات تبدیل شده است. علم که به اطلاعات تبدیل میشود، مهم و غیر مهم از بین میرود. اطلاعات کالاست و خریداری میشود و در این خرید و فروش اطلاعات، همهی اطلاعات به سمتی میرود که قدرت، شرایط، امکانات و تکنولوژی هست. کسانی هستند که بهتر میتوانند از این اطلاعات استفاده کنند و یا مردمی نمیتوانند بهدرستی از این اطلاعات استفاده کنند. تبدیل شدن علم به اطلاعات، حادثهی مبارکی نیست. درست است که بعضی کارها، بهرهبرداریها و برخورداریها را آسانتر کرده و امری است که فیلسوفان در صد سال پیش میگفتند که این علم است و علم تکنیک است و با تبدیل علم به اطلاعات این امر در عمل ثابت شده است، اما ما که در سودای اثبات مدعیات خود نیستیم و چیزی که اهمیت دارد مسئلهی تاریخ و آیندهی بشر است. در این بحبوحهای که ما هستیم اگر بدانیم و تذکر داشته باشیم که بشر تنها همین موجودی نیست که میتواند منحل در فنّاوری شود و یکسره مشغول به فنّاوری شود، میتوانیم از این فنّاوری بهرهبرداری کنیم. فنّاوری اطلاعات و بهطور کلی تکنیک و تکنولوژی در حیات بشر اهمیت فوقالعادهای دارد و حادثهی بزرگی در حیات بشر است. تکنیک در اختیار ما و برای ما نیست. اگر ما توجه نداشته باشیم که چیزی هستیم که میتوانیم بیرون از این هم باشیم و برای این هم باشیم، این تذکر میتواند ما را نجات دهد و ما را قادر کند که بهنحوی با تکنولوژی کنار بیاییم. اگر میپنداریم که ما زمام تکنولوژی را در دست داریم و میتوانیم آن را به هر راهی که بخواهیم ببریم، بدانیم که تکنولوژی زمامش را به دست ما که فارغ از تفکر و تأمل باشیم نمیدهد. او ما را به راه خودش میبرد و ما را در این پندار باقی میگذارد که ما همهکاره و همهچیزدان هستیم و تکنولوژی برای ماست. این پندار قالب و شایع که تکنیک مال ماست و ما اختیار داریم و میتوانیم هر استفادهای و مطلوبترین استفادهها را از آن کنیم و از مفاسد آن پرهیز کنیم، یکی از آثار و صورتهای غفلت از وضعی است که ما در آن به سر میبریم. این وضع میتواند وضع خوبی باشد، اگر ما نسبت به شأن و مقام انسانی خود و نسبت به حقیقت، تذکر داشته باشیم.
پی نوشت:
1- این متن برگرفته از سخنرانی دکتر رضا داوری اردکانی در کانون اندیشه جوان میباشد و توسط خود ایشان اصلاح و ویرایش نشده است.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.