شما اینجا هستید: صفحه اصلی آرشیو سوره (66-67) شماره یازدهم سبک زندگی مصادیق زندگی واقعی در دنیای مجازی
مدافعان اينترنت و فضاي مجازي معتقدند كه نويد بلندمدت اين دستاوردهاي تكنولوژيك آن است كه بهزودي هر كدام از ما ميتوانيم از محدويتهايي كه بدنمان بر ما تحميل كرده فراتر رويم.
فراتررفتن در اينجا اتفاقي غير از گسترشدادن كالبد است. تا به حال تكنولوژي را بسط و امتداد اعضاي فيزيكي انسان قلمداد ميكرديم. مثلاً تصور ميكرديم كه بيل و بيل مكانيكي همان دست و پنجه و بازويي است كه قدرتمندتر شده است. استفاده از ابزار اگر در قديم براي رفع حوائج بود و در دوره مدرن براي تسلط و تسخير بيش از حد بر طبيعت، احتمالاً در دورهي پستمدرن چيزي خواهد بود براي فراروي از طبيعت. اگر تكنولوژي تا به حال ميخواست قدرت فيزيكي و جسماني بشر را گسترش دهد، حال به دنبال فارغكردن انسان از اين كالبد محدودكننده و مزاحم است و اين وظيفه بر عهدهي تكنولوژيهاي ارتباطي و رسانهاي است.
زندگي مجازي، علاوه بر اينكه ما را از قيودات تن ميرهاند، اين امكان را نيز ايجاد ميكند كه دو بار (و شايد چندين بار) در اين جهان زيست كنيم و اين شايد راز جذابيت فضاي سايبر است. اينترنت، همچنين ميتواند دسترسي عامه به منابع و در نتيجه اميد به دموكراسي را بهبود بخشد، اما همهي اين جذابيتها ميتواند نقاط ضعف آن نيز محسوب شود. عاميانهشدن اطلاعاتي كه تا پيش از اين در انحصار عدهاي خاص بود تبعاتي دارد كه از جمله همسطحي و بيارزشي و بيتعهدي است. همگان در محيط مجازي به تبادل آرا مشغولاند بدون اينكه مسئوليتي قبول كنند. اين شكل از ساحت عمومي دچار نوعي توهم دموكراتيك و در واقع تشويق به بيعملي و بيتعهدي است. بيتعهدي مجازي از اين جهت خطرناك است كه توهمي از عملگرايي را نيز با خود به همراه دارد. اينترنت مانند توصيفي كه كيركگارد از مطبوعات دارد، با همسطح كردن همهچيز و غيرحضوري كردن همهچيز، باعث بيتعهدي و بيتفاوتي ميشود. ديگر چيزي آن قدر اهميت ندارد كه برايش جان داده شود و اين دقيقاً همان تعريف نيهيليسم است. به گفتهي كيركگارد، مطبوعات دشمنان اصلي تعهد بيقيد و شرطاند. اينترنت نيز از حيث همسطح كردن، مانند مطبوعات عمل ميكند. قانعكردن كنشگر مجازي به اينكه در واقع او دارد هيچ كاري انجام نميدهد، دشوار است. شايد جديترين اتفاقي كه در اين محيطها ميافتد دست به دست شدن بيانيهها و كمپينهاست تا پايش امضايي ديجيتال انداخته شود. شايد بارها شنيده باشيد كه نيروهاي اپوزيسيون، كه غالباً در محيطهاي ماهوارهاي و اينترنتي فعالاند از بيعملي يكديگر گلايه كرده باشند. اين بيعملي به حدي است كه به نظر ميرسد، فضاي سايبر اساساً فضايي براي فرار از دنياي واقعي است. دنياي واقعي با همهي خوبيها و بديهايش و با همهي آلام و خوشيهايش از آن حيث كه واقعي است و مستلزم حضور فيزيكي، مستلزم تعهد است. در عالم واقع نميتوان هر لحظه كه اختيار ميكنيم فرار كنيم و از تعهدات سر باز زنيم و از حضور به غياب برويم. اما در زيست مجازي، فراركردن و رهايي، تنها به يك كليك نياز دارد. اگر به گفتهي نيلپستمن تلويزيون همان مخدر سوم است كه آلدوس هاكسلي در رمان «دنياي قشنگ نو» توصيف كرده بود، اينترنت و زيستمجازي شكل تشديدشدهي اين تخدير است. تخديري كه از پايه مرز ميان واقع و غيرواقع را به هم ميزند. يك موجود مجازي را به هيچوجه نميتوان مجاب كرد كه زندگي مجازي واقعي نيست؛ چرا كه او نتيجه و بازخورد كنشهاي خود در اين محيط و حضور كنشگراني شبيه به خود را احساس ميكند.
زیست مجازی شاید بهعنوان زندگی دوباره یا زندگی دوم جذاب باشد اما آیا این واقعاً زندگی دوم است یا دوپاره شدن زندگی واقعی؟ بازماندن از واقعیت و تکهای از خود را در محیط مجازی رهاکردن شاید بهراحتی زندگی دوم نام نگيرد. به گفتهي هيوبرت دريفوس، اينترنت دوباره فرهنگ غربي را به سمت ايدهي افلاطونيمسيحي رهاشدن از بدن و جسم مادي برگردانده است. ميتوان به دريفوس اين تذكر را وارد دانست كه شايد عليالظاهر ميان فرورفتن به زندگي مجازي با ايدههاي افلاطوني يا مسيحي شباهتي وجود داشته باشد، اما اين بار نه به خاطر وصول به عالم ايدهها و يا توجه به عالم معنا و روح و آخرت كه صرفاً براي تخدير و فراموش كردن محدوديتهاي كالبد است كه انسان تن را تحقير ميكند و به محاق ميكشاند.
زندگي روي وب جذابيت دارد، چون آسيبپذيري و تعهد را حذف ميكند، اما به گفتهي كيركگارد قطعاً نبود اين شور و شوق، تعهد و هيجان واقعي و معنا را از بين خواهد برد. البته براي انسانهايي كه به ارزشها و تعهدات پايبندند، اينترنت ميتواند ابزاري مفيد و سودمند جهت دسترسي به اهداف واقعيشان باشد. اين اتفاق وقتي ميافتد كه نگاه به اينترنت نگاهي صرفاً ابزاري باشد و هدف در جايي ديگر غير از خود ابزار باشد.
با این مقدمه ميتوان پرسيد آن هنگام كه ما در حال بازي مجازي هستيم چه هدفي داريم؟ به صورت عامتر ميتوان پرسيد كه هدف از بازي چيست؟ آیا بازی خودش هدف است؟ اگر بازي، كنشي خودبنياد باشد، كنشي انحرافي و به تعبير قرآن مصداق لهو و لعب و لغو است. اما اگر كنشي معطوف به هدفي والا باشد واجد ارزش است.
بازي در واقع نوعي تمرين و آمادگي براي زندگي واقعي است. كودك با بازي كردن در حال تجربهكردن دنياي اطراف خود و يادگيري چگونگي تعامل با محيط و اطرافيان است. سرگرمي اما مفهومي است كه احتمالاً در دورهي جديد و پيدايش چيزي به نام فراغت، بر فرايند بازي بار شده است. سرگرمي همانطور كه از نامش پيداست در پي گرمكردن سر است، همانطور كه مثلاً مشروبات الكلي احتمالاً سر را گرم ميكنند. سرگرمي ناظر به خودبنياد شدن فرايند بازي است؛ بازي براي بازي و نه هيچ هدف ديگري. به اين ترتيب بازيهاي مجازي را ميتوان از حيث تخدير و سرگرمي و خودبنيادي يا واجد جنبههاي تمريني و آموزشي بودن ارزيابي كرد.
اگر بازي بهطور كل در پي تمرين و آموزش و ايجاد آمادگي براي زندگي واقعي است، اما بازي مجازي از اين حيث كاملاً دچار نقض غرض است. البته گاه توجيه ميشود كه بازي مجازي به مثابه نوعي سميلاتور يا شبيهساز عمل ميكند، چرا كه شبيهسازهاي مجازي ميتوانند همهچيز را جز احتمال خطر و آسيبديدگي شبيهسازي كنند. اما در عمل بازيهاي رايانهاي، بازيهايي در جهت آمادگي براي زندگي واقعي نيستند؛ بلكه خود مبدل به زندگي جديدي ميشوند كه از وجوهي، قويتر از توهمسازي سينمايي و اينترنتي عمل ميكنند. چه از لحاظ كيفي و چه از لحاظ كمي، بازيهاي رايانهاي قدرتمندند. در اين رسانهها علاوه بر اينكه مخاطب شديداً فعال و درگير است، مدت زمان زيادي نيز صرف انجام آن ميكند. واضح است که هر قدر فردی بيشتر از یک رسانه استفاده کند، طبیعت قدرت تاثیرگذاری آن رسانه بيشتر خواهد بود. ما در سیر داستان فیلم سینمایی نمیتوانیم تغییر و تحول دهیم، اما در بازیهای رایانهای شخص میتواند بر اساس دیدگاه خودش، از روشهای مختلف، یک بازی را انجام دهد. در حقیقت، صنعت سینما، تلویزیون و رادیو تقریباً یکسویهاند و مخاطب نمیتواند در محتوای آن دخالت داشته باشد، اما در بازیهای رایانهای عملاً این تعامل پررنگتر میشود و شخص به تشخیص خودش میتواند تاکتیک مورد نظرش را انتخاب کند. همچنين کاربران برای یک فیلم سینمایی 2 الی 3 ساعت بيشتر وقت نخواهند گذاشت، اما بازیهای رایانهای اینطور نیست. مدت زمان استفادهيکاربران از بازیهای رایانهای میتواند متفاوت باشد، ولی در مجموع میزان استفاده از آنها بسیار بيشتر از فیلمهای سینمایی و بالغ بر صدها و هزاران ساعت است. حتي اگر بپذيريم كه بازيهاي مجازي وجهي خودبنياد ندارند و كاربردي آموزشي دارند، باز اين ايراد وارد است كه شبيهسازي در بهترين حالت، باز هم شبيهسازي است و با محيط واقعي فرق ميكند. مهارت و تخصص و يادگرفتن ظرافتهاو فوت و فنهانيازمند حضور فيزيكي و روابط شاگرد و استادي و تجربهي شکست و ریسکپذیریاست.بر همهياينها بايد افزود، تناسب اين دست از بازيهابا زندگي آپارتماني و همچنينچرخهياقتصادي هنگفتي كه ايجاد ميكنند.
مي توان نشان داد كه روند توسعهي اين دست بازيها از آتاري تا ايكس باكس روندي رو به واقع نماتر شدن بوده است. گويا هرچقدر از حيث گرافيكي، محيط بازي مجازي، به محيط واقعي شبيهتر باشد، بيشتر مخاطب را باورپذير و جذب خود ميكند. غير از واقعنماتر شدن، از حيث گرافيكي، روند ديگري كه در سير پيشرفت بازيهاي رايانهاي مشاهده ميشود، رفتن از روايتهاي بسته به سمت روايتهاي باز است. در بازيهاي جديدتر حتماً لازم نيست يكسري مراحل تكراري طي شود و دست آخر با غول آخر بازي مواجههاي صورت گيرد. از اين حيث، يعني گشودگي و باز بودن فضا براي انتخاب مخاطب، نيز به نظر ميرسد كه بازيهاي مجازي سعي داشتهاند هرچه بيشتر شبيه به زندگي واقعي شوند. چرا که گشودگی روایت از خصلتهای زندگی روزمره و واقعی است. حال اين سؤال جاي طرح دارد كه چه الزامي براي هرچه شبيهتر شدن بازيهاي رايانهاي به زندگي واقعي، چه از حيث فرم و چه از حيث محتوا، وجود دارد؟ این پرسش پاسخش هرچه باشد، نشان از آن دارد كه زندگي مجازي سخت در تلاش است تا خود را جايگزين زندگي واقعي كند.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.