مقدمهای بر انجلتیک
انجلتیک نامی برای حوزهی جدیدی از تحقیقات علمی دربارهی پیام و پیامرسانی است. ریشهی انجلتیک به انجل (فرشته) بازمیگردد. کلمهی angeleticsاز کلمهی یونانی انگلیا [=αγγελια] میآید که به معنی پیام3 است. سنت الهیاتی4 باسابقهای در مسیحیت و سایر ادیان پیرامون این موضوع وجود دارد که به آن «علمالملائکه»5 میگویند. انجلتیک با علمالملائکه تفاوت دارد، از آن حیث که هدفش مطالعهی پدیدار پیامها، مستقل از منشأ الهی آنهاست. انجلتیک پدیدار پیامها را در محدودهی شرایط بشری6 مورد مطالعه قرار میدهد. انجلتیک یعنی بررسی دریافت و ابلاغ پیام، اینکه پیامها از کجا میآیند و منشأ آنها چیست و عرضهی پیامها چگونه و تحت چه نیروهای تاریخی است، پرسیده نمیشود. این بدان معنی نیست که مطالعات مربوط به حوزههای دینی و علوم طبیعی در حیطهی این مباحث نمیگنجد، بلکه بدین معنی است که انجلتیک عمدتاً بر پیامها و پیامرسانان بشری متمرکز است و البته بشر همواره با تکنیک بوده است. و دقیقاً در این لحظهی تاریخی ظهور اینترنت است که پدیدار تکنیکی پیامها، که با پست الکترونیک آغاز شده و به همهی انواع فعالیتهای فرهنگی و اقتصادی شبکه تسری یافته است، نقشی پیشرو در جامعهی قرن بیستویکم ایفا میکند. نگاه انجلتیک به مکان سایبر7 نگاه خوبی است و میتواند میان پدیدههای رسانهای و ارتباطی عصر ما با کلیت تاریخی که در آن هستیم، ارتباط برقرار کند.
انجلتیک با تلفیقی از هرمنوتیک، مدیولوژی و نشانهشناسی، پدیدار تاریخی پیامها و پیامرسانی را بررسی میکند. از آنجا که تئوریهای موجود ارتباطات و رسانه مبتنی بر سوبژکتیویته است، ما نیازمند یک علم پارادایمی در حوزه ارتباطات هستیم. این علم باید مکمل هرمنوتیک باشد، چراکه هرمنوتیک صرفاً از معنا میپرسد، ولی از منشأ پیامها پرسش نمیکند؛ در حالی که هرمس در درجهی اول پیامآور بوده و سپس مفسر پیام بوده است. انجلتیک با توجه به افقهای تاریخی شکلگیری پیامها به مطالعهی پیامرسانی میپردازد. مبنای انجلتیک این است که از خود پیامها و خاستگاه آنها پرسش کنیم. لومان مهمترین ویژگی سیستم اجتماعی را ارتباطات میداند و از منظر او ارتباط سه عنصر دارد: مکانیسم عرضه، انتخاب و فهم. مکانیسم عرضه، اعلام پیامها است که یا وحی است یا جستجوی عقلانی. انتخاب، به این معنی آن است که ما پیامها را بر مبنای تفسیر انتخاب میکنیم. فهم، یعنی ما اطلاعات و پیامها را که دریافت کردیم با سنت و ساختار اجتماعی تطبیق میدهیم. در انجلتیک از هر سه پرسش میشود و به پدیدار پیامها در شرایط بشری توجه میشود و به شرایط ماورایی پرداخته نمیشود، ولی در ارتباطات از منشأ و خاستگاه پیامها پرسش نمیشود.
انجلتیک مطالعهی پدیداری بشری است که راه درازی پیشِ روی دارد و در تطور زندگانی ریشه دارد. البته میتوان دینامیسم زندگانی و موجودات زنده (بین یکدیگر و در نسبت با محیطشان) را بهعنوان فرایند خلق پیامها یا اطلاعات لحاظ کرد و آن را مورد تحقیق قرار داد. این همان کاری است که سیبرنتیک و نظریهی سیستمها کردهاند. اما آشکار است که پدیدار پیامها در مرتبهی بشری چنان پیچیده و خاص است که با اتکای صِرف به ابزارهای مفهومی و تکنیکی، و بگذارید بگوییم با اتکا به نظریهی اطلاع کلود شانون8 و وارن ویور9، آنچنانکه باید و شاید قابل بیان نیست. از طرف دیگر، انقلاب صنعتی دو سدهی اخیر ارزش زیادی برای نظریهی بازاریابی، یعنی مطالعهی پیامهای تبلیغاتی10 برای کسب سود اقتصادی، قائل شده است. بهعلاوه، وقتی به عقب میرویم و به انقلاب فرهنگی ناشی از اختراع چاپ میرسیم، تأثیر تکنیک بر پخش پیامهای سیاسی، دینی و اقتصادی در دورهی مدرن را درمییابیم.
نسبت میان انجلتیک و هرمنوتیک
هرمنوتیک یکی از حوزههای مهم اندیشهی فلسفی در قرن بیستم بوده است. صرفنظر از بحثهایی که بین نحلههای مختلف (پوزیتیویسم، مارکسیسم، عقلانگاری انتقادی11 ، فلسفهی تحلیلی و غیره) در جریان است، میتوانیم بگوییم که یکی از بزرگترین نتایج تفکر در قرن بیستم آگاهی از ماهیت تفسیری معرفت و شناخت بشری بوده است. این را هم کسی مانند کارل پوپر12 قبول دارد که شناخت علمی13 را حدسهای دائمی میداند که در معرض ابطالپذیری تجربیاند14 و هم در دور هرمنوتیکی15 پذیرفته شده است که توسط هانس- گئورگ گادامر16 و با ابتنا به تحلیلهای هایدگر تبیین شد. هر تفسیری مسبوق است به فرایند انتقال پیام. هِرمس قبل از هر چیز یک پیامرسان است و متعاقب آن، مفسر و مترجم هم هست. این ماهیت پیامآوری17 معرفت (شناخت) دقیقاً همان چیزی است که انجلتیک درصدد تحلیل آن است. طرح رشتهای علمی به نام انجلتیک که نظریهای در باب پیام است، خود پیامی است جویای نام برای ایجاد دانش عام دربارهی پیام و سایر چیزهای مرتبط با آن.
مروری بر پدیدار پیامها در تاریخ غرب
در تاریخ غرب، دو ساختار پیامرسانی وجود داشته است: ساختار عمودی و ساختار افقی. ساختار عمودی مبتنی بر مخابرهی پیام از بالاست و دریافت آن توسط یک فرد و توزیع آن توسط همان فرد است. ساختار افقی بعد از پیدایش فلسفه به وجود میآید. در تاریخ غرب این پدیده از طریق دیالکتیک بین لوگوس و موتوس، تشریح شده است.
اگر انسانِ عصر اسطوره، قائل به خدایان بوده و همه چیز را در ارتباط با خدایان میدیده است، میبایست تلقی که از جزء جزء مناسبات اجتماعی داشته متفاوت بوده باشد. تفکر اسطورهای همه چیز را به یک آغاز قدسی نسبت میدهد و همهی حوادث به نوعی باززاییِ این آغاز مقدس هستند. انسان عصر گذشته یک تجربه اساسی دارد: در جهان بودن بهمثابه در معبد بودن. پدیدهی پیامرسانی و دریافت و ابلاغ پیامها درتمدنهای اساطیری متفاوت و بهمثابه باززایی امر قدسی بوده است. در تفکر اسطورهای، هرمس و ایریس خدایانی برای ابلاغ پیام و تفسیر پیام هستند و کسی که میخواهد پیامآوری کند باید به این خدایان متصل گردد و آنها را بپرستد. این ساختار، ساختار پیامرسانی مبتنی بر موتوس است. یک ساختار عمودی است که ابلاغ پیام از بالا و دریافت و سپس نشر آن در جامعه توسط فرد یا افراد برگزیده صورت میگیرد. همه صلاحیت و اهلیت لازم برای منشأ پیام بودن را ندارند؛ در حالی که در فلسفه هر کس که تربیت عقلی را فرا بگیرد، این شایستگی را داراست. در ساختارِ پیامرسانیِ مبتنی بر لوگوس، این برگزیده بودن و اهلیت داشتن جای خود را به اکتساب میدهد.
در دورهی ماقبل فلسفه، پیامرسانی تحت سیطرهی موتوس است. شاعر از خدایان الهام میگیرد. در این دوره عدهای شاعر بودند و عدهای هم راوی شاعران بودند. افلاطون رسالهای به نام ایون دارد که درآن سقراط با ایون گفتگو میکند. ایون یکی از این راویان دورهگرد است. این گفتگو تضاد بین دو نوع پیامرسانی است. افلاطون خطاب به ایون میگوید که خود شاعران در حالت خلسهای به خدایان وصل میشوند و از آنها الهام میگیرند و خودشان مستقیماً چیزی را شهود نمیکنند. راوی در حلقههای پایینی زنجیر قرار میگیرد و رابطهاش با معرفت بسیار ضعیف است و آنچه میگوید، ارزشی ندارد. در عالم باستانی جدالی میان شاعران و پیامبران وجود داشته است تا جایی که پیامبر اسلام به شعر گفتن و شاعر بودن متهم میشد. در برخی تمدنها مثل عربستان پیش از اسلام و یونان، مشروعیت سخنگویی ابتدائاً در اختیار شاعران بود. منشأ پیامها الهام و تخیل شاعرانه بود و بر اساس سلسلهمراتبی توزیع میشد. شاعران، پیامآوران معبد دلفی بودند و این پیامرسانی حول مرکزی به نام معبد شکل میگرفت. در تمدنهای اساطیری و جادوگرانه مثل افریقا، مشروعیت سخنگویی در درجهی اول با کاهنان و جادوگران بود. جدال میان سقراط و هومر، جدال پیامآوری است.
یک دوره هم در یونان، دورهی برزخ میان لوگوس و موتوس و برزخ شعر و فلسفه و برزخ میان اسطوره و عقل است. هراکلیتوس هم فیلسوف است و هم در آثار او توجه به اسطوره دیده میشود. لوگوسی که هراکلیتوس دربارهاش سخن میگوید، شبهاسطورهای است. یک عقل متعالی و یک عقل کل است که باید به آن گوش فرا داد و انسان هنوز دریافتکننده است. اما دیالکتیک افلاطون چنین نیست. افلاطون در نامه هفتم دربارهی روش فیلسوف شدن میگوید که فرد باید تحت تربیت استاد فلسفه و روش دیالکتیک باشد تا به عالم مثل سیر کند. این با الهام گرفتن و یا گوش فرادادن به لوگوس متفاوت است. در آنجا باید صرفاً به قلبت صیقل بزنی تا علم و حقیقت به تو اعطا شود و نیازی نیست که فرد تحت روش خاص تربیتیِ دیالکتیک قرار بگیرد. پس ساختار دریافت و ابلاغ پیام میتواند اساطیری یا منطقی- عقلانی باشد. ظهور فلسفه، گذر از یک ساختار پیام رسانی، و گذر ازموتوس به لوگوس است. ساختار عمودی پیامرسانی گذشته، در فلسفه تبدیل به یک ساختار افقی میشود. و بعدها این ساختار با ظهور مسیحیت با آن جدال پیدا میکند.
پیترز در تاریخ ایدهی ارتباطات18، یک تئوری دینی دربارهی تاریخ ارتباطات بیان میکند. او میگوید که در طول تاریخ غرب، دو پارادایم ارتباطات وجود داشته است، ارتباطات مبتنی بر دیالوگ و پارادایم دعوت. نماد ارتباطات مبتنی بر دیالوگ، سقراط است. در دیالوگ سقراطی طرف شما باید با دیالوگ قانع شود؛ این پارادایم در مدرنیته پیروز شده است. از دل همین پاردایم است که یک کارکرد مهم رسانهها، شستشوی مغزی، بیرون میآید. این رسانهها انواع تکنیکها را به کار میگیرند تا مخاطب را قانع کنند. پارادایم دیگر، پارادایم دعوت و بذرپاشی است که مسیح(علیهالسلام) بر این اساس عمل میکرده است. حضرت مسیح(علیهالسلام) با آن عقل خطیبمحور و شاعرمحور یونان و رومی درگیر میشود. نکتهی مهم این است که در پیامبران این اراده به قدرت سقراطی دیده نمیشود. پیغمبر دیالوگ نمیکند، فَذَکرْ إِنَّمَا أَنت مُذَکرٌ19. اتفاقاً آن ساختار عمودی پیامرسانی، آزادیِ انسانها را پاس میدارد. در این ساختار پیام و سخن عرضه میشود و هر کس به میزان استعدادش بهره میبرد. در ارتباطات مبتنی بر لوگوس، گفته میشود که همه این استعداد را دارند که یک متن را بفهمند؛ پس باید ذهنها را شکل داد. اینفورمیشن، به لحاظ ریشه لغوی، یک اصطلاح تربیتی هم بوده است. وقتی ایدهی مساوات میآید و گفته میشود که همه استعداد دارند و میتوانند معرفت را یاد بگیرند، آموزش و پروش، مبتنی بر این پیشفرض، شأن دیکتاتوری هم پیدا میکند. همه استعداد دارند، اما معلم باید این ذهنها را شکل دهد. ولی در تمدّن دینی چنین نبوده است و میگفتند که چرا باید در شورهزار بذر پاشید؟ کسی که اهل باشد، خودش به این سو میآید. جدالهایی که دربارهی تکثّر قرائت از متون وجود دارد، ناشی از همین تغییر پارادایمهای دریافت پیام است. بسیاری از مباحث کلامی که در جامعه به وجود می آید، خصلت پیامآورانه و انجلتیک دارد. محال است که یک مفسر در قرون گذشته بگوید هر تفسیری از متن بهرهای از حقیقت دارد؛ زیرا متن اصلا بشری نبوده است، بلکه از یک جایی آمده و حقیقتی داشته است. حقّانیت تفاسیر هم در نسبت با حقیقت معلوم میشود. پیامی ابلاغ و دریافت شده است و هر برداشتی را نمیتوان به آن تحمیل کرد.
دیالکتیک لوگوس و موتوس، در فلسفهی مسیحی هم وجود دارد و مثلاً در مفهوم عقل فعال توماس آکوئیناس این جدال دیده میشود. در تمدنهای اسطورهای جادوگر، کاهن و شاعر حق پیامآوری داشتند و در تمدّن دینی پیغمبر و اولیا چنین وظیفهای را بر عهده داشتهاند. در اینجا شاعر به معنای منبعی موازی با پیغمبر مد نظر است و در این تمدنهای اسطورهای، شاعر را پیامبر ِخدایان میدانستند. در قرون وسطی، شاعر یا فیلسوف جای خود را به قدّیس یا سَنْتْها و مقامات کلیسا میدهد و کلیسا بر پیامرسانی سیطره پیدا میکند. مثلاً تفتیش عقاید دارد و فهرست کتب ضاله را معرفی میکند و این باز همان جدال میان ساختار عمودی و افقی است. حتی جدال روشنفکری جدید هم جدال بر سر پیامآوری است؛ لذا از بسط تجربهی نبوی سخن میگویند.
در عالم اسلام هم جدال بر سرِ پیامآوری، میان فیلسوف و عارف و فقیه در جریان بوده است. حتی نهضت ترجمه در عالم اسلام و ظهور فیلسوفانی مثل فارابی که دغدغهشان نسبت بین علم و دین بود، در واقع تعارض بین دو ساختار پیامرسانی است که فارابی با یکی دانستن شأن پیامبر و فیلسوف این را حل میکند. یعنی از نظر او فیلسوف و پیغمبر از یک جا پیام میآورند. جدالهایی که میان فلاسفه و فقها وجود داشت بر سر دو نوع ساختار دریافت و ابلاغ و مشروعیت پیامآوری بوده است. مخصوصاً پدیدهی نهضت ترجمه که ورود متون یونانی و هندی و پهلوی بود، یک جدال انجلتیک میان دو نوع ساختار دریافت و ابلاغ پیام بوده است.
در رنسانس، کسانی چون بوکاچیو و پترارک متون یونانی رومی را احیا میکنند و احیای روم و یونان در مقابل کلیسا است. حتی در رنسانس برای مقابله با مسیحیت، به سراغ متون هرمسی، جادو، علوم غریبه و کیمیاگری میروند. ماجرای علم جدید هم خصلت پیامآورانه دارد. گفته میشود که حرفها و اعتقادات کلیسا بیهوده و باطل است و کلیسا مشروعیت سخنگویی ندارد. چه کسی باید حرف بزند و چه کسی باید اتوریته داشته باشد؟ ؟ دانشمند20 و دانشمند بهعنوان مرجع مطرح میشود. در زبان لاتین معنای اولیه نویسنده (آتور)21، به معنای خدا22 هم بود.
در مدرنیته حوادثی چون ظهورِ دانشگاهِ23 مستقل از نهاد دین، یعنی نهاد سکولار علم، ظهور مطبوعات آزاد24 همگی جدالهای انجلتیک است, یعنی تلاش میشود که انحصار و کنترل کلیسا بر گردش پیامها شکسته شود. کانت در پاسخ به پرسش «روشنگری چیست؟»، از کاربرد همگانی عقل سخن میگوید. کاربرد همگانی عقل، یعنی وجود فضایی که شهروندان بهطور آزادانه دربارهی موضوعات مختلف بحث کنند. این اولین مبنای استقلال پیامرسانی از کلیسا است. مطبوعات آزاد هم در راستای گسترش حوزه عمومی ایجاد شدند. در اواخر قرن هفدهم کتابخانههای سلطنتی مصادره و به کتابخانههای ملی تبدیل میشوند و این یعنی استقلال از دربار و کلیسا. ایجاد و گسترش صنعت نشر هم به کمک گسترش مطبوعات آزاد میآید. گرچه در قرن شانزدهم اولین کتابی که گوتنبرگ چاپ کرد انجیل بود، اما همین مبنایی شد که یک انتشارات آزاد و رها از سیطرهی کلیسا ایجاد شود. ساختار مدرن پیامرسانی مبتنی بر پرینت است و تا قبل از دورهی مدرن هیچ تمدنی تمدنِ مکتوب نیست. خط اختراع شده بود، ولی تمدنها مکتوب نبود. البته الفبا یعنی امکان تفکر انتزاعی پیدا کردن و رادیکال شدن این انتزاعی شدن تفکر، با اختراع صنعت چاپ است. صنعت چاپ که هر چه بیشتر رابطهی انسان را با متن انتزاعی کرد، این فرصت را برای انسانها ایجاد کرد که از نهاد دین استقلال پیدا کنند.
در عصر مدرن، عقل خودبنیاد دائرمدار نظام پیامرسانی می شود و دانشگاه شکل میگیرد. دانشگاه (University)، یعنی دایرةالمعارف و جالب است که متفکران عصر روشنگری را اصحاب دایرةالمعارف میگویند؛ گویی این هم یک پدیدهی پیامرسانانه است. دریدا میگوید که کتاب بیانگر فرهنگ غالب زمان ماست و کل آن حادثهای که در مدرنیته رخ داده است در واژهی کتاب قابل بیان است. ایدهی کتاب چیست و کتاب به چه معناست؟ یعنی یک دانای کل (Author)، همه چیز لازم راجع به یک موضوع را بیان میکند و آن را در یک سیستم بسته که دارای اختتام است، عرضه میکند. به وجود آمدن دایرهالمعارف هم بدین معناست که ما میتوانیم تمام هستی را بشناسیم و این دانش را هم در یک سیستم منسجم مرتبط گردآوری و دستهبندی کنیم. کتاب و دایرهالمعارف یعنی سوژهی خودآگاهی که همهی هستی را در یک سیستم بسته بازنمایی میکند. دانشگاه و تقسیمبندیهای دانشگاهی بر اساس رشتهها هم بدین معناست. سیستم دانشگاه یعنی دایرةالمعارفی که قرار است تکلیف همهی هستی در آن مشخص شود. و جایی است که جهان دانش در آن است. این دانشگاه مدرن که قرار است تکلیف کلّ جهان را مشخص کند، یکی از گلوگاههای ابلاغ و انتشار پیامها در جامعهی جدید است، اما انتشار پیامها در یک ساختار افقی. در تمدن مدرن، دانشگاه یک پدیدهی پیامآورانه است. در تمدن اسلامی، مسجد و خانقاه مراکز اصلی گردش پیامها بودند و کتابخانهها در، یا در کنار، مساجد بودند. در قرون وسطی، کلیساها و صومعهها مرکز اصلیِ استنساخ و کتابخانهها بودند. اما در مدرنیته نهادهای اجتماعی بهتدریج از هم منفک و تخصصی میشوند و به سوی استقلال حرکت میکنند. این استقلال بهنوعی فرار و جدایی از نهاد دین است. دانشگاه هم از نهاد دین متمایز میشود و حوزهی انتشارات، کتاب، مجله، روزنامه، تلویزیون، رادیو و حتی بعدتر اینترنت، هم از نهاد دین مستقل میشوند. در مدرنیته که دانشگاه پدید میآید دیگر کاهن، شاعر و قدیس اتوریته ندارند، بلکه این دانشمند است که صاحب اتوریته میشود.
رسانههای همگانی، اینترنت و عصر پیامهای پوچ
انقلاب تکنیکی چاپ، وضعیت جدیدی را ایجاد کرده که هم اطلاعاتی25 و هم انجلتیکی است. ایمانوئل کانت در توزیع سانسور ناشدهی تحقیقات علمی از طریق چاپ، دقیقاً رسانهای را مییابد که ایدئالها و پیامهای [عصر] روشنگری26 میتواند از طریق آن گسترش یابد و مِنغیرمستقیم(!) بر امور سیاسی اثر بگذارد. با ظهور سکولاریزاسیون، پیامهای جدید سیاسی و (شبه)علمی که میخواستند جای ساختار عمودی پیشین را بگیرند، بیش از هر رسانهی دیگری از پخش رادیویی27 نهایت استفاده را بردند. این امر با پیامدهای فاجعهبار برای جامعه و طبیعت همراه بود که آلمان نازی مثال بارزی از آن است. تورم رسانههای همگانی28 با آن ساختار «یک نفر به تعداد زیاد»29، بحث از وظیفهی ایجاد یک فضای عمومی30 عاری از ساختارهای فشار را به میان آورد. این دقیقاً همان ایدئال مورد ادعای فلاسفهای چون یورگن هابرماس است که رواج عام رسانههای همگانی را فرصتی (که البته خالی از خطر هم نیست) برای تحقق ایدهی جامعهی ارتباطات شفاف31 میدانند. هابرماس خاطرنشان میکند که کانت نمیتوانسته امکان دگرگونی فضای عمومی زیر سیطرهی رسانههای همگانی را پیشبینی کند(کاپورو، 1996 الف). فیلسوف ایتالیائی، جیانی واتیمو32، به نوبهی خود جامعهی شفاف هابرماسی را با تأکید بر جنبهی اتوپیایی و همسطح کنندهی تفاوتها33 در آن به نقد کشید؛ یکسانسازیکه به موجب آن، عقلِ ضعیفرأی34 انواع متفاوت اختلاطها و ناهمگنیهای فرهنگی را که امروزه با وضوح بیشتری در خصلت تمرکززدایی اینترنت انعکاس یافته است، نادیده میگیرد (واتیمو، 1989).
پیتر اسلوتردیک35 ، فیلسوف آلمانی، گفته است که ما در «عصر پیامهای پوچ» یا «نیستانگاری رسانهای»36 زندگی میکنیم؛ عصری که در آن نمیدانیم هنگامی که رسانههای انتقال پیام متعددند، چه پیامی باید فرستاده شود: «این حقیقتاً دُژخبری عصر حاضر است» (اسلوتردیک، 1997). کلمهی «دُژخبری» [= de-angeling] در تقابل با «خوشخبری» [= evangeling] معنی مییابد و به ماهیت پوچ پیامهای ارسالی توسط رسانههای همگانی اشاره دارد. . ما در عصر نیهیلیسم رسانهای هستیم. نمود بارز نهیلیسم رسانهای، همین جملهی مک لوهان، «رسانه پیام است»، میباشد. اگر رسانه پیام است و اقتضائات تکنیک، خودش را به معنا و پیامها تحمیل میکند، پس پیام وجود ندارد و ما در عصر نیستانگاری پیامها هستیم. پس باید پرسشِ پیام چیست و از کجا میآید را احیا کنیم. اما باید پرسید شرط اینکه فردی چنین جملهای را به زبان بیاورد، چیست؟
پس مسئله دقیقاً این است که اینترنت در ایجاد فضای اِنبائی37 جدیدی که- فارغ از خصلت سلسلهمراتبی و مطلق یا شبهمطلق پیامهای قدسی38 یا سیاسی- همگراییها و تعاملهای جدیدی در پیامها را سبب شود، تا چه حد موفق خواهد بود؟ اگر رسانههای همگانی، به جانب ساختارهای منفی سیر میکنند، بدیهی است که باید خصلت وهمی رسانههای جدید را به چالش کشید (ژیژک39، 1997؛ کاپورو، 1999 الف). بدینترتیب به آنچه که اخلاق اطلاعات40 خوانده میشود، میرسیم. در جهانی که در آن، هم پارامترهای کلاسیکِ زمان و مکان (که از عوامل مؤثر بر ایجاد و پخش پیامها به شمار میروند) به تحدی طلبیده شدهاند و هم ساختارهای محلی قدرت (که تا به امروز ایجاد و پخش پیامها را تحت کنترل داشتهاند و امروزه بهگونهای خلاف عادت از مسند قدرت به زیر کشیده شدهاند)، اخلاق اطلاعات درصدد تبیین افقهای نظری و عملی پیشِ روی است تا صورتهای زندگانی41 جدیدی ایجاد شده و محافظت و سازماندهی شوند. در انقلابهای بزرگ اقتصادی و اجتماعی، شیوع رسانهها بیشتر برای مخابرهی پیامها بوده تا تولید اشیاء مادی و، درواقع، مخابرهی پیامها اساس و مبنای آن دیگری است (کاپورو، 1995، 1999).
حوزهی مطالعات انجلتیک با توجه به شکلگیری تکنولوژیهای اطلاعاتی نوین اهمیت مضاعف مییابد. تأکید بر این امر که «رسانه پیام است»، اصالت را به ابزار و تکنولوژی میدهد که به «عصر پیامهای پوچ» انجامیده است. فرارفتن از تلقی ابزاری و مطالعهی جنبههای معنایی و هرمنوتیکی پیامرسانی، بهویژه منشأ، هدف و محتوای پیامها، ساختارهای قدرت، کدگذاری و تفسیر، و جنبههای روانشناختی، سیاسی، اقتصادی، زیباییشناختی، اخلاقی و دینی پیامها هدف «انجلتیک» است.
پی نوشت:
1- این نوشته حاصل ترجمهی متن زیر توسط جناب آقای محمد خندان و گفتگوی تکمیلی با ایشان است.
Rafael Capurro. (2000). What is Angeletics? Availabe [Online]: http://www.capurro.de/angeletics.html
2- دانشجوی دکترای کتابداری و اطلاعرسانی دانشگاه تهران
3- Message
4- theologicaltradition
5- angelology
6- conditionhumaine
7- cyberspace
8- ClaudShannon
9- WarrenWeaver
10- propagatingmessages
11- criticalrationalism
12- KarlPopper
13- scientificknowledge
14- empiricalfalsification
15- hermeneuticcircle
16- Hans-GeorgGadamer
17- message-bearing
18- SpeakingintotheAir: AHistoryoftheIdeaofCommunication
19- سوره غاشیه، آیه 21.
20- Scientist
21- Author
22- God
23- University
24- FreePress
25- informative
26- enlightenment
27- radio-diffusion
28- massmedia
29- one-to-many
30- publicspace
31- societyoftransparentcommunication
32- GianniVattimo
33- levelerofdifferences
34- weakermind
35- PeterSloterdijk
36- mediaticnihilism
37- angeleticspace
38- sacredmessages
39- Zizek
40- informationethics
41- formsoflife
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.