نیهیلیسم و تقدیر تکنیکی، حوالت قطعی ما
نیستانگاری حوالت فرد منتشِر است. فرد منتشِر در قرآن اینچنین یاد میشود: «اولئک کالأنعام بل هم اضل». این حوالت، بعد از ختم نبوت و بهویژه بعد از غیبت خاتم اولیا شروع به بسط و نشر در تمامی عالم میکند. ما و غرب در اقیانوس نیستانگاری هستیم، آنها با کشتی تایتانیک و ما با یک قایق و هیچکدام هم جان به در نخواهیم برد «و ما منکم الا واردها». اگر گمان کنیم که نیستانگاری از عوارض تمدن غرب است این یعنی تقدیر تکنیکی را نشناختهایم. تقدیر تکنولوژیک از زمانی که در غرب ظهور کرد هر آنچه را که به تعبیر نیچه «تهنشست وجود آدمی» بود آشکار کرد. با تکنولوژی این تهنشست تهور پیدا کرد تا خودش را در عالم متجلی کند. بشر جرأت کرد که بگوید خدایی نیست و این نفی خدا به نفی همهی «ارجمندیها» -یا به تعبیر جماعت نهضت ترجمه «ارزشها»- انجامید؛ این گرهگاه اصلی نیستانگاری است. یعنی به تنگ آمدن بشر از نفی خدا در خودش و انقطاعی که درون انسان از حضرت حق سبحانه و تعالی پیش آمده است.
در پیشین روز مردی به خیابان آمد فریاد برکشید: خدا مرده است! ما خدا را کشتهایم، ما قاتل قاتلانیم، ما از همه قاتلتریم.
این انسانی که خدا را در درونش کشته است از بزرگترین قاتلان است. ذات نیستانگاری این انقطاع باطن انسان، نفس و عقل انسان از حضرت حق سبحانه و تعالی است. صرفنظر از اینکه نیستانگاری از کجا به کجا سرایت پیدا کرده است، حوالت بشر خواهد ماند، تا زمانیکه بشر ذیل تکنیک قرار دارد یا سعی میکند شریک تقدیر تکنیکی بشود.
کشورهایی مثل کشور ما و سایر کشورهای جهان اسلام در تمنای این تقدیر تکنیکی هستند و میخواهند شریک و تولیدکنندهی تکنولوژی باشند. اما به اعتقاد من ذات این تقدیر آنها را پس میزند. از آنجا که ارادهی حضرت حق بر فراز این تقدیر است، خود این تقدیر سعی میکند که امت آقا رسولالله صلیالله علیه و آله را بیرون از خود نگه دارد. در چهارصد سال اخیر که تمامی جهان رو به گشایش تکنیکی رفته است، ما رو به فروبستگی تکنیکی میرویم. در این صد سال اخیر ما بازی دوگانهای با این تقدیر تکنیکی داشتهایم؛ با دست پیش کشیدهایم و با پا پس زدهایم. این برخورد گزینشی از نتایج نیستانگاری است. نیستانگاری امکان انتزاع شیء از متنش را به ما القا میکند. قوم ایرانی شعار «آزادی، برابری و برادری» را از انقلاب کبیر فرانسه پذیرفت؛ این باعث شد کل غرب ورود پیدا کند و تمامی شئون ما را به تصرف خودش دربیاورد. اقوامی که در محدودهی اخلاق قرار دارند که اغلب رادیکالیستها، فاندامنتالیستها و بنیادگراها هستند، اولین چیزی که از آنها در مواجههی با نیستانگاری به خطر میافتد، اخلاقشان است. آنهایی که تعلق بسیاری به اخلاق در خودشان حس میکنند، ناگهان بهشدت بیاخلاق میشوند. مثل فاجعهای که در روسیه اتفاق افتاد و ارتدوکس روسی تبدیل به نیهیلیسم روسی شد. البته ما به این مرحله نرسیدهایم ولی در آستانهی این ورود هستیم و من نشانههای داخل شدنمان را در نیستانگاری جلی میبینم. تعلق قوم ایرانی به اخلاق و عرف در حال تبدیل شدن به تهور ضد اخلاق و عرف است.
نیستانگاری با تکنولوژی همتافت است. نیستانگاری، چشمهای ما را کور میکند و اجازه نمیدهد که عوارض و پیامدهای تکنولوژی را ببینیم و لذا روزبروز شرایط برای سیطرهی تام و تمام تکنولوژی مهیا میشود. روزی که پنکه آمد برخی از بزرگان ما همچون مرحوم معزی بزرگ، از آن میهراسیدند ولی نمیتوانستند بگویند که چرا از تکنولوژی فراری هستند. وقتی که پنکه آمد، کولرهای گازی هم درونش بود و خیلی چیزهای دیگر که در آینده احتمالا بیاید ولی ما اینها را نتوانستیم ببینیم. چرا این بزرگان ما از تکنولوژی میرمیدند و برخی که همچون سید احمد فردید پذیرفتند، گفتند که أکل میته است؟
در مطلع ظهور همهی اقوام باید آزمونها را پشت سر گذاشته باشند، لذا نیستانگاری بهعنوان حوالت آخرالزمان همهی فرهنگها را درمینوردد تا تأویل «و أشرقت الأرض بنور ربها» اتفاق بیفتد. یکی از اقوامی که امیدواری بسیاری به او بود که راه برونشدی از این نیستانگاری بنمایاند قوم ایرانی بود. لذا انقلاب اسلامی که اتفاق افتاد بسیاری همچون فوکو سراسیمه شدند و تعلقشان را به انقلاب ابراز کردند و در واقع همگان دریافته بودند که اگر هم قرار باشد راه برونشدی از نیستانگاری نمایانده شود، این راه از شرق نشان داده خواهد شد. ولی من معتقدم که خود ما هم مثل آلمانها و روسها هر چقدر که به تقدیر تکنیکی نزدیکتر میشویم، به مواجههی اصلی و آورد و نبرد نهاییمان با نیستانگاری نزدیکتر میشویم. تاریخ ما در آینده قرار است ظهور حقیقی داشته باشد؛ از آدم ابوالبشر تا امام حسن عسکری علیهماالسلام مقدمه بوده است برای حضرت بقیهالله ارواحنا فداه.
نیهیلیسم و سطحینگری
نیستانگاری ما را در سادهانگاری و لغزش بر سطح فرو برده است. برای چنین افرادی غرق شدن در ورطهی نیستانگاری سختتر است چون گمان میکنند که همهی مسائل با چند راهحل ساده حل میشود. مدتهاست که ما درگیر مسئلهی حجاب هستیم و هنوز نفهمیدهایم که پشت این بدحجابی مسئلهی فقر خوابیده است «کاد الفقر أن یکون کفرا» این فقر هم که فقط فقر شکم نیست. برخلاف غربیها ما روایات معصومین علیهمالسلام را داریم که قدم به قدم از قبل برای ما مسیر را نشانهگذاری کردهاند ولی هیچ اعتنایی به اینها نداریم. چون ما از دین به سطحش قانع بودهایم. در 600 سال حکومت بنیعباس -که بنده معتقدم بنیامیه در کار نبوده چراکه معاویه هم فرزند عباس بوده است- دین تبدیل به یک چیز سطحی محض شد، تبدیل به اخلاق شد آن هم اخلاق شایع بین مردم. این قضیه در 400 سال بعد هم ادامه مییابد تا میرسیم به زمانی که میخواهیم تشکیل حکومت بدهیم. وقتی به حکومت صفویه نگاهی میاندازیم، میبینیم که ما از آن زمان راه نیستانگاری را بر خودمان باز کردیم، ضمن اینکه به فروبستگی رفتیم. باید ببینیم که فرجام کار چه چیز را انتخاب خواهیم کرد؟ معاد را یا مبدأ را؟ دنیا را یا آخرت را؟ قوم ایرانی قبل از اسلام هم آن طرف را انتخاب میکرده است:
همه سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم
این مرگآگاهی جزء ذات قوم ایرانی بوده است و در هشت سال جنگ هم نشان دادیم که توانایی حیرتانگیزی در مقابله با نیستانگاری داریم ولی بهشرطی که از روبرو بیاید ولی اگر از درون گل کند چه؟ در همان زمان جنگ عدهای با زیرکی بهدنبال محکم کردن نفوذ اقتصادیشان بودند که نتیجهاش در سال 88 نمایان شد و معلوم شد که این جماعت اولین مفیستوفلسها هستند. اینها ترجیح دادند که صاحب قدرت دنیوی باشند تا صاحب شأن اخروی و نشانهاش هم از همان آغاز این بود که کسی ترجیح بدهد به او سردار سازندگی بگویند تا آیتالله. همین نشان میداد که در این معادله دارد چیزهایی به هم میخورد. همواره از رأس به قاعده نسبتی هست، نیستانگاری اگر در رأس باشد، عوام هم آن را کسب میکنند چون عوام اهل قیاس هستند و نیز به تعبیر مولا امیرالمؤمنین علیهالسلام: الناس علی دین ملوکهم.
خروج از دایرهی توحید، آغاز غلبهی نیستانگاری
ما هنگامی به صرافت پرسش از نیستانگاری افتادهایم که نیستانگاری همه جا را فرا گرفته است، ما جز همین زبانی که با آن تفهیم و تفاهم میکنیم آن هم به زحمت، چیزی برایمان نمانده است. ما قرار نیست به مقابلهی با نیستانگاری برویم
ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم
زان چه آستین کوته و دست دراز کرد
نیستانگاری وقتی غلبه پیدا میکند که از دایرهی توحید خارج شویم. این نیستانگاری وقتی متراکم میشود کافیست که مسیر آن اندکی جابجا شود، همین انسان به آسانی میتواند کشورهایی را ویران کند. در نیستانگاری، دنیا چنان چرخی میزند که جای آخرت مینشیند و بخش حیوانی ما آخرت ما میشود.
ما در هوای نیستانگاری نفس میکشیم و در این هوا تعلق به عالم توحید و مواجه شدن با نیستانگاری خیلی سخت است. نیچه که به نظر من از موحدهای درخشان تاریخ بشر است سعی کرده است اصل ساحت را تنزیه کند، در ارادهی معطوف به قدرت کل مسیحیت را نفی میکند و مسیح را از مسیحیت جدا میکند. البته ترجمههای آقای آشوری خائنانه است. متأسفانه کسی خبر ندارد که نیچهای که به خورد این مردم دادهاند نیچهی آلمانی نیست بلکه نیچهی انگلیسی است. این قضیهی بینالمللی شدن زبان ربطی به پیشوایی انگلیس و آمریکا در سیادت غرب ندارد بلکه این زبان نقش کاتالیزور را دارد که انسان شرقی را ممسوخ به غربی معرفی میکند و فکر غربی را هم ممسوخ به انسان شرقی منتقل میکند. زبان انگلیسی صرفنظر از اینکه فقیر است و جز شکسپیر و دو سه نفر دیگر چیزی ندارد، زبان استعمار است. نیچهای که آشوری ترجمه کرده بود، سخت نیچهی بیخدایی است.
نیهیلیسم و وضع کنونی ما
در جهان نیستانگار دو جور جامعه وجود دارد. جامعهای که وقوف به نیستانگاری خودش دارد و در قلمرو آن است، مثل آلمان و آمریکا و انگلیس فعلی. اینها را جوامع کنشمند میگویم چون از کنشپذیری گذشتهاند و بهقدر کافی غرامت دادهاند و رسیدهاند به جایی که در عالم تصرف میکنند. جوامع دیگری داریم که فکر میکنند باید پشت سر اینها راه بروند که من به آنها کنشپذیر میگویم و معتقدم اینها تا پشت سر آنها حرکت میکنند کنشپذیر باقی خواهند ماند.
به این راحتی نمیتوان گفت که فرجام قوم ایرانی چه خواهد شد. اگرچه بنده اولین کسی بودم که گفتم قوم ایرانی قومی نهانروش هستند ولی باز هم بسیار به اینها امیدوارم چون بالاخره جای خودشان را پیدا میکنند. البته مثل برخی قائل به این نیستم که با ویژگیهای قومی میتوان به مواجههی با نیستانگاری رفت. فرقی نمیکند ایرانی و یهودی و مسیحی و مسلمان و ... همه رو به ورطهای میرویم که در فرجام به اتحاد خواهیم رسید، حالا این اتحاد ممکن است در کفر یا در توحید باشد. اما نجات فقط در اسلام است ولی این را هم نباید فراموش کنیم که ما صاحب اسلام نیستیم، صاحب اسلام خداست. یکی از نشانههای بسط و نشر نیستانگاری و حتی ترکیدن نیستانگاری این است که دین، صاحب و مدعی زیاد پیدا کرده است، مرجعیت پراکنده شده است. وقتی یکی میگوید دین این است و دیگری میگوید نه دین این است که من میگویم، یعنی ما از باطن دین به ظاهر دین سیر کردیم که دین قابل اشاره شده است. ما داریم به تحزب انس میگیریم. یکزمانی ما فقط یک حزب بودیم و عنوانش هم علی یا حسین یا امام زمان بود. اشتباهی را که یک بار در نسبت با ظاهر دین در صفویه مرتکب شدیم، اینبار در نسبت با ظاهر غرب مرتکب شدیم.
زمانی شما وقتی از تهران عزیمت میکردید و به کرج میرفتید گویی دنیا عوض میشد، همینطور کرج با قزوین فرق میکرد و همچنین قزوین مثلا با فلورانس و پاریس و ... . امروز شما به هر کجای ایران و دنیا که بروید همه یکجور است، معماری قوطی کبریتی، خیابانهای راست و چراغهای یکشکل و ... ؛ این از نشانههای نیستانگاری و تقدیر تکنیکی است. هر جایی که امکان تمایز معنوی نباشد، بشر دنبال تمایز صوری میگردد. وقتی همهچیز همرنگ و یکشکل میشود کسی که دنبال تمایز میگردد لخت خواهد شد.
وضعیت نشریات ما و همهی آنان که از این نشریات زرد حمایت میکنند هم نشان از نیستانگاری است. تنها تفاوت نشریات الان با زمان شاه این است که عکس سکسی در آنها نیست. انقلاب اسلامی با این نشریات و عکسها و هنرپیشهها کجا را میخواهد بگیرد؟ جالب است که به برکت حمایتهای دولت جمهوری اسلامی اینها رشد کردهاند و ماندهاند. چرا؟
اگر دیری در مغاکی چشم دوزی آن مغاک در تو چشم خواهد دوخت
چرا ما به این بازی تن دادیم؟ چون آقایان میخواهند بمانند.
هر جا که تمنای اطراق کردن پیش میآید که بمانیم و خستگی در کنیم، دقیقا همانجا نیستانگاری است.
رسوخ در تکنولوژی یا تصرف آن
سید مرتضی آوینی میگفت که باید در تکنولوژی رسوخ کنیم این یعنی مهار کردن باطن تکنولوژی و این یعنی إعمال ولایت بر تکنولوژی. چون ولی میتواند در هر شیئی تصرف کند و کارکردش را تغییر دهد، یا عالم ربانی که معصوم است و یا متعلم علی سبیل النجاه که پیرو معصوم است میتواند چنین کاری انجام دهد. چنین کاری را خیلی دشوار میبینم. من قائل به این هستم که تکنولوژی را باید تصرف کرد:
پیاده مرا زان فرستاده طوس
که تا اسب بستانم از اشکبوس
چون اگر بخواهیم منتظر رسوخ در تکنولوژی باشیم احتمالا باید حواله به زمان حکومت آقا بقیه الله بدهیم. ما چند تا سید مرتضی آوینی میتوانیم درست کنیم؟ ما چند تا ولی خدا لازم داریم که در کل تکنولوژی عالم تصرف کنند؟ سید مرتضی واقعا در دوربین تصرف میکرد. دوربین برای خودش کسی شده بود و یکی از اعضای گروه او شده بود. این کار مستلزم مجاهدات بسیار است.
أین المفرّ
نیهیلیسم نه با دین کاری دارد و نه با صورتهای بیرونی، بلکه مستقیم سراغ نفس انسان میآید. برای اینکه نیهلیسم را بشناسیم، شیطان را باید بشناسیم، نفس خودمان و مراتب آن را باید بشناسیم. من عرف نفسه فقد عرف ربه. اگر انسان به اینجا برسد نیهیلیسم و شیطان که هیچ، بلکه فرشتگان هم به او نمیرسند. انسان باید یکبار دیگر مسجود ملائکه شود تا از نیستانگاری نجات یابد.
وقتی میگوییم نیستانگاری حوالت است یعنی آن را حق سبحانه و تعالی به عنوان آزمون بر سر راه بشر قرار داده است. به توحید که برویم دیگر نیستانگاری ما را تهدید نمیکند، چون پشت سر ما قرار میگیرد. لذا نیچه در اوج کار خودش میگوید که: «اینک منم نخستین نیستانگارِ برگذشته از نیستانگاری. نیستانگاری را در زیر پای خود و بر فراز سر خود و پشت سر خود میبینم.» او اگر از نیستانگاری نگذشته بود این پیغام را نمیتوانست در «بازگشت جاودانهی همان» بدهد که دو قرن از نیستانگاری مانده است. اگرچه ممکن است پیشگویی نیچه درست باشد و یک قرن آینده هم بشریت در نیستانگاری فرو رود. ولی اگر نیستانگاری را در قویترین حالتش تمهید شیطان در نظر بگیریم باز هم مخلوق خداوند است. لذا با این وجود عدهای میتوانند از دایرهی آن خارج شوند مثل شوان یا رنه گنون. پایان نیستانگاری در فرد معلوم است ولی در جمع باید برگردد به مدینهی طاهره، در همه چیز باید برگردد، در معماری، در شهرسازی، در لباس، در خوراک و ... هر اندازه جامعهای به تمدن تکنیکی تکیهی بیشتر داشته باشد و رویکرد مصرفیاش بیشتر باشد این جامعه نیستانگارانهتر است.
نیستانگاری هر قومی با ویژگیهای اخلاقی، مذهبی، سنن، آداب و معماری همان قوم ظهور میکند. در این صد سال اخیر شما به شعر ما نگاه کنید، شعر ما گسسته میشود، معماری ما گسسته میشود، موسیقی ما گسسته میشود، لباس ما گسسته میشود. هر قومی اول از همه نیاز به مقر و مستقر دارد. انسان آپارتماننشین مقر و مستقر ندارد و در نتیجه نمیتواند پرسشی از نیستانگاری داشته باشد، نیستانگاری او را از بین برده و نابود کرده است. این علمای ما کی میخواهند بفهمند که حیض و نفاس و مضاربه و ... نیست که بشر را نجات میدهد، بشر بیش از هر چیز نیاز به حریم دارد. ما میتوانیم آن معماری را احیا کنیم ولی نمیخواهیم. این نوع معماری تبعات خودش را دارد. شیوهی غذا خوردن خودش را میخواهد. شیوهی پوشش خودش را میخواهد. آداب خودش را میطلبد. این طاق ضربی که شبیه رحم مادر است و در آن انسان احساس آرامش میکند چون میخواهد به کودکی و عصمت خودش برگردد. شما معماری حرم علی بن موسی الرضا را عوض کن و بهجایش آپارتمان بساز ببین کسی به زیارت میرود. اگر میخواهیم با نیستانگاری مقابله کنیم باید به این فضاها برگردیم. نه اینکه برگردیم، بلکه باید احیا کنیم. لازمهی توانایی برای این بازگشت خودآگاهی است. هر کس باید به اندازهی وسعش این ندا را بدهد. شاعر باید بتواند دعوت بکند. شعری لازم داریم که دعوتی در آن باشد. مثل آنچه علی معلم میگوید:
سخت دلتنگم ، دلتنگم ، دلتنگ از شهر
بار کن تا بگریزیم به فرسنگ از شهر
بار کن ، بار کن ، این دخمه طراران است
بار کن ، گر همه برف است اگر باران است
مشکل ما نتوانستن نیست، مشکل ما نخواستن است. ما به زندگی ساندویچی خو گرفتهایم. ما در همهی زمینهها فستفودی شدهایم. شعر فستفودی، ادبیات فستفودی و ... .
پیروزی با سیده النساء است
نیستانگاری مدرن بنایش بر انسان مذکر است و نیستانگاری پستمدرن بنایش بر انسان مؤنث است. ما در پستمدرنیته امکان جولان بیشتری داریم. ما در مدرنیته نمیتوانستیم خیلی قلمروی داشته باشیم ولی در پستمدرنیته با تکیه به فاطمه زهرا سلام الله علیها و عشق مادرانه و با تکیه به عشق حقیقتی که همهی ما را در بر گرفته است میتوانیم کارهایی بکنیم. چراکه شما مدام خودتان را در پرتو ایشان و با ایشان میبینید، چون همین هوا که رقیقشدهی آب است باز رقیقشدهی مهریهی ایشان است. هوایی که نفس میکشید از ایشان است و روی زمینی که صداق ایشان است دارید قدم میزنید. «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ زَوَّجَکَ فَاطِمَةَ وَ جَعَلَ صَدَاقَهَا الْأَرْضَ فَمَنْ مَشَى عَلَیْهَا مُبْغِضاً لَکَ مَشَى حَرَاماً».
این فمینیسم که در پستمدرن واقع شده است، یک وجه نگاتیو دارد که آخر سر مغلوب وجه پوزیتیو پستمدرن خواهد شد. چون در وجه پوزیتیو مدرنیته، من غلبهی وجه زهروی وجود را میبینم. یعنی آناهیتا و عشق پیروز خواهد شد و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بازی را خواهد برد.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.