شما اینجا هستید: صفحه اصلی آرشیو سوره (62-63) شماره نهم نظام اجتماعی مصادیق وانمودگی نشانهها در واقعیت مجازی
انضباط دیجیتال
زندگی دوم3بهمثابه فضایی که در آن فارغ از کنترل، نظارت، پیگرد و پاسخگویی به ابراز نظرات و دیدگاهها و ارتباط با دیگر بدنهای نامتجسد بپردازیم ممکن است حس خوبی از آزادی را متصور کند. با این حال، واکاویهای تبارشناسانهی فوکو میتواند ما را در ژرفنگری دربارهی حضور آزاد در زندگی دوم کمک کند. دو ایدهی انتقادی فوکو یعنی گفتمان و جامعهی انضباطی میتواند در موقعیت حاضر قابل بسط باشند. فوکو با تکیه بر نقد بنیادهای متافیزیکی مدرنیته که مبتنی بر تقابل سوژه/ابژهی دکارتی و انسان به مثابهی سوژه مستقل مختاری که میتواند بهطور منفرد به تفکیک و بازشناسی مابقی عالم دست زند، میکوشد تا با بررسیهای تبارشناسانه توضیح دهد که سوژههای برساختهی مدرنیته چگونه با تکیه بر گفتمان علمی و ایجاد ادبیات حول موضوعات انسانی، به تعریف و دستهبندی ابژههای مادی و انسانی خود پرداخته و نهادها و سازمانهای ذیربط را برمیسازند وآنها را تبدیل به ابژههای دائمی بررسی خود میکنند. همچنین فوکو در مراقبت و تنبیه، در ادامهی بحث خود دربارهی جامعه مدرنی که بهواسطهی چنین گفتمانهایی نهادمند شده، به بحث درونیسازی انضباط در آن میپردازد و در این راستا به طراحی خاصی از ساختمان زندانهای قرن هجدهم به نام پانوپتیکُن4 اشاره میکند که عبارت است از نورپردازی از یک برج به درون سلولها که طی آن زندانبانان میتوانستند درون سلولها و زندانیان را ببینند، بدون اینکه توسط زندانیان دیده شوند. لذا حضور نور در داخل سلولها به معنای نظارت بود و زندانیان نمیتوانستند ببینند و بدانند که واقعاً در حال کنترل هستند یا نه. در واقع آنها مجبور بودند که همواره مراقب اعمال خود باشند و بدین ترتیب انضباط درونی میشد. نمودهای دیگری از چنین شیوههای درونیسازی انضباط چون دوربینهای درونشهری، نرمافزارهای کنترل مرکزی رایانههای کارکنان در ادارات و رصد بهرهوری کارکنان شرکتها را امروز میبینیم.
هر چند فوکو مستقیماً به بحث راجع به فضای سایبر بهطور عام و جماعات مجازی بهطور خاص نپرداخته، لیکن روش واکاویهای تبارشناسانهی او دستاویزهای خوبی برای تحلیل این فضاها و جماعات میدهد. برای ورود به این بحث باید از دامنهی گفتمانی بسیار وسیعتری صحبت کنیم که میتوان از آن به گفتمان پایگاههای داده یاد کرد. امروزه میتوان بحث کرد که گفتمان پایگاهداده چگونه به دستهبندی و نامگذاری انواع کاربران دست زده و آنها را وارد فضای دائمی گفتمان میزبان/کاربر یا مالک/کاربر نموده است. نخبگان اینترنتی امروزه به دستکاری، مدیریت، و اداره انواع کاربران میپردازند و درباره مسیرهای اطلاعیابی و رفتارهای اطلاعجویی آنها دست به انواع تحقیقات زده گفتمان را بسط میدهند و آنها را به ابژهی دائمی بررسی خود تبدیل کردهاند. در نظامهای سرمایهداری که در آن کنترل هر چه بیشتر عاملان و «منابع»، برابر با صرفهو سود بیشتر است، انسانهایی که تبدیل به داده شدهاند راحتتر قابل نظارت و کنترلاند. در این وضعیت، هدف این نیست که کامپیوترها و فضای سایبر برای بهبود امور برای کاربران یا کارکنان فراهم شود بلکه تلاش بر این است که افراد هر چه بیشتر در معرض و دسترس کامپیوترها و فضای سایبر قرار گیرند. از چنین وضعیتی میتوان به یک ابرپانوپتیکن مجازی یاد کرد زیرا انسانهایی که تبدیل به داده در فضای مجازی میشوند، راحتتر قابل نظارت هستند.
فراواقعیت مجازی
گریزی از رویکرد انتقادی فوکو به بحث فراواقعیت مجازی میتوان داشت. در جوامعی که نوعی ابرپانوپتیکن به درونیسازی انضباط و انقیاد میپردازد، میتوان بهجای صحبت از جوامع نظارتی، از جوامع کنترلی یاد کرد. در چنین جوامعی، مفهومی به نام ردپای دیجیتال5، انسان بهمثابه داده را همواره در دسترس میکند و انسانها با علم به چنین پانوپتیکن عظیمی، از درون نیز ناظر و کنترلکنندهی خویشاند. همه چیز در این فضا تبدیل به دادههایی شده که قابل دستکاری و اداره است. انسانهایی که در این فضا زندگی میکنند بهجای زندگی در واقعیت، در واقع با دادههایی زندگی میکنند که دالّ واقعیتهاست. در چنین فضایی است که مفهوم انتقادی شبیهسازی6 بودریار به ما کمک میکند تا پدیدهی تحریفکنندهی سلسلهی ایماژها را توضیح دهیم. بودریار میگوید که ازدیاد ایماژهای رسانهای در جامعه باعث میشود که درک ما از آنچه واقعی است، تحلیل رود. طوری میشود که خود ما رسانهای میشویم و در میان صفحات نمایش یا بهعنوان صفحات نمایش زندگی میکنیم. فرهنگ حاصل از «فراواقعیت» حالتی است که بهواسطهی وانمودگی نشانهها که همگی کپیهای بدون اصل هستند، تمایزات میان واقعی و خیالی و سطح و عمق را از بین میبرد. بودریار از وانمودههایی سخن میگوید که بدون اینکه به واقعیت ارجاع داشته باشند، هر یک به دیگری ارجاع دارد. عبارت مشهور بودریار یعنی «جنگ خلیج فارس هرگز روی نداده است» حکایت از دنیای رسانهایشدهیغرب دارد که از شبیهسازی در جهت مقاصد ایدئولوژیک استفاده میکند. وضعیتی که بودریار دربارهی آن سخن میگوید، دنیایی است که رسانههایی چون رادیو و تلویزیون و سایر رسانههای بصری غلبه داشتهاند. چنانچه بخواهیم از ادبیات انتقادی بودریار برای فضای مجازی استفاده کنیم، باید بگوییم که در دنیای دادههای رقومی، همه چیز عبارت است از زنجیرهی نامتناهی دالها که هر یک به دیگری راجع است. در چنین فضایی که خود انسانها تبدیل به داده شدهاند و ادعا میشود که واقعیتها نیز، البته بهصورت دادهها، در آن مضبوطند، هیچ دالی بهطور سرراست ارجاع به واقعیت ندارد. در چنین وضعی، انسانها تبدیل به مصرفکنندگان صرف رسانهای میشوند زیرا خود بهعنوان داده، در میان دادههایی زندگی میکنند که دالهای گمشدهای هستند که در زنجیرهای نامتناهی، به نسخههای بدون اصل ارجاع میدهند.
باززایی شکاف طبقاتی
یکی از مزایایی که دربارهی فضای مجازی بسیار گفته شده، تلطیف و فروکاست شکافهای طبقاتی و وارد کردن افراد در محیطی یکدست است که مناسبات عمودی طی آن به مناسبات افقی و همسطح تبدیل میشود. طبقات کمرنگ میشود و همه سطح دسترسی یکسان و بدون تبعیضی به نهادها و ارگانها جهت حل مسائل، یا بهرهمندی از حقوق اجتماعی خود خواهند داشت. با این حال، ادبیات موجود در حوزهی نظریهی انتقادی، ناظر بر این است که در فضای مجازی، نظمبخشی مجددی از ساختارهای اقتصادی- اجتماعی، نابرابری اطلاعاتی و طرد اجتماعی رخ میدهد.
با اولین پرسشی که میتوان از ابتدائیترین مرحلهی ورود به فضای مجازی پرسید، «آیا به اینترنت متصل هستید؟»، مفهوم طبقه شکل میگیرد. در این شکاف طبقاتی، گروهی از افراد که بهواسطهی شکاف اقتصادی اولیه، بهعلت نبود سواد رایانهای، و یا عدم امکان پرداخت هزینههای اتصال، از ورود به این فضا محرومند، طرد میشوند زیرا بسیاری از فرصتهای اجتماعی که بهواسطهی فضای سایبر در دسترس قرار گرفته، خودبهخود از دایرهی نفوذ و انتخاب آنها خارج میشود. همچنین، همین اتفاق دربارهی شکاف اطلاعاتی نیز میافتد. در چنین وضعیتی ما غنی و فقیر اطلاعاتی خواهیم داشت که در واقع روی دیگر سکهی غنی و فقیر اقتصادی است زیرا غنیاقتصادی و اطلاعاتی بهطور همافزایانه، یکدیگر را تقویت میکنند و در سوی دیگر نیز، فقر اقتصادی و اطلاعاتی، بهطور همافزایانه ولی در جهت منفی، یکدیگر را هر چه بیشتر تضعیف میکنند. واقعیت این است که فضای مجازی بر اساس هابیتوس7 یا منش طبقه متوسط شکل گرفته است. چنین شکافی که سه طبقهی نخبگان سایبری، کاربران دیجیتال و گروه آفلاین را پدید آورده، عموماً دارای چینشی از سوی نخبگان و کاپیتالیستهای سایبری است که به دنیای مصرف مجازی گروه کاربرانی که در دنیای واقعی نیز طبقه متوسط خریدکنندگان تقریباً هر روزه از فروشگاههای بزرگاند، پاسخ گوید.
دموکراسی و ساحت عمومی
باور تقریباً عامی میان اندیشمندان حوزه جامعهشناسی سایبر که علاقهمند به توسعهی امکانات فناوری اطلاعات برای حل و بهبود معضلات اجتماعی هستند، وجود دارد مبنی بر اینکه اجتماعات سایبر میتواند دموکراسی را بهبود بخشد. برای مثال، هوارد رینگولد8در کتاب «اجتماع مجازی»9 خود میگوید که مباحثات چند به یک و یک به چند در میان ساکنان جماعتهای مجازی با برقراری ارتباطات بهتر بین شهروندان در بهبود سلامت دموکراسی شریک است و اینترنت میتواند در تحول ساحت عمومی مؤثر باشد. بنا به روایت آنها، گسترش ارتباطات جهانی از طریق فضای مجازی که تحت کنترل کاربران باشد یک اتوپیای تکنولوژیک است که فضای بازی برای هر نوع گفتوشنود دربارهی مسائل سیاسی و اجتماعی را میسر میکند. چنین جهانی، یک آگورای الکترونیک تصور میشود که تسهیل ارتباط و تسهیم مباحث و مساعی در اوج قرار دارد. همانطور که در دموکراسی اولیه، بازار محل آگورای آتنی بود و جایی بود که در آن شهروندان یکدیگر را ملاقات کرده و در مورد مسائل و مواضع سیاسی بحث و گفتوگو میکردند، اکنون این محل در وب و تالارهای گفتوگوی فضای مجازی است.
اما تصور آگورای الکترونیک، یک تناقض است. مردمی که در آگورای آتنی با یکدیگر به گفتوگو میپرداختند، اعضای مستقیم دموکراسیای بودند که عملاً تحت تأثیر همان آگورای آتنی تشکیل شده در بازار و مباحثی که در آنجا روی میداد بود. در واقع، بحثهایی که در آگورا اتفاق میافتاد مناسبات قدرت و جهتگیریهای سیاسی را تغییر میداد و برخی را به قدرت و مسئولیت میرساند و کسان و گروههایی که ضعف مواضعشان در مباحث مشخص میشد به حاشیه میراند و سخنان آنها را از عمل و تأثیر در امور سیاسی و اجتماعی ساقط میکرد. همچنین، دلیل بسیاری از این بحثها این بود که با روشنساختن بسیاری از کژیها و استدلال و داد سخن دربارهی راههای ممکن، مسئولیت بهعهده بگیرند و خطر رأیگیری عمومی دربارهی مسائل مورد بحث را بپذیرند. با اتخاذ رویکرد تحلیلی کیرکگارد، چنین اتفاقی در آگورای الکترونیک رخ نمیدهد. آگورای الکترونیک برعکس آگورای آتنی عمل میکند. در آگورای الکترونیک، کاربران گمنام، که تمام تلاش برای گمنام باقی ماندنشان جهت به حداقل رساندن آسیبپذیری صورت گرفته، از سرتاسر دنیا بدون هیچ خطری گرد هم میآیند تا نظراتشان را بیان و از آن دفاع نمایند. در این فضا قرار نیست کسی عملی انجام دهد یا برای اثبات درستی ادعاهایش مسئولیتی بپذیرد و اقدامی بکند، بلکه مکانی است برای آدمهای گمنام که فارغ از عمل متعهدانه و بیتفاوت به موضوع و موضع بحث، دربارهی مسائل گفتوگو میکنند.در چنین فضایی، آنچه اهمیت دارد خود بحث در مورد مسائل مختلف عالم است؛ از ورزش،سیاست، رفتارهای اجتماعی و... گرفته تا مسائل تجاری و بازار سکه و بورس.
سورن کیرکگارد در «عصر حاضر»10، گناه این وضع را به گردن چیزی میاندازد که خودش آن را «عامه» مینامد و نیروی شر حامی و گسترش دهندهی آن را مطبوعات میداند. کیرکگارد، با عمقنگری به این وضع مدرن، مطبوعات را عاملی اهریمنی دانسته که «مسیحیت را ناممکن میکند». هابرماس در کتاب تغییر ساختاری ساحت عمومی میگوید زمان پیدایش «ساحت عمومی»، اواسط قرن هجدهم است. سیاست وارد بحثها و حرفهای مردم شد؛ مردمی که خود در قدرت شریک نبودند. این تبادل نظر آزاد و فارغ از دغدغهی شرکت در قدرت، کمکم مشخصهی اساسی جامعهی باز شد. در قرن نوزدهم، با گسترش روزنامهها ساحت عمومی بیش از پیش دموکراتیک شد تا جایی که بهقول هابرماس، تصور اجتماعی را دربارهی نظر عامه در اواسط قرن نوزدهم تغییر داد و حکمرانی عقاید عامه ـ نه هدایت جامعه با تفکری عقلگرا و بیطرف ـ بلکه حکمرانی بسیاران و میانمایگان شد. حتی بسیاری از منادیان آزادی غرب نظیر جان استوارت میل و آلکسیس دوتوکویل دربارهی «استبداد عقاید عامه» هشدار دادند؛ عامهای که راجع به هر موضوعی بحث میکنند و تصمیم میگیرند بدون اینکه هیچوقت کاری کنند یا مسئولیتی در قبال گفتهها و تصیمیمها داشته باشند. هابرماس دموکراتیک شدن ساحت عمومی به دست روزنامهها را انحراف بدیمنی به سمت پیروی از اکثریت میداند و درصدد احیای ویژگیهای اخلاقی و سیاسی ساحت عمومی است. اما کیرکگارد هشدار میدهد که امیدی برای نجات ساحت عمومی نیست، چون ساحت عمومی خود از همان آغاز منشأ همسطحسازی و یکسان کردن همهچیز بوده است. این همسطحسازی در گسترهی وسیعی انجام شد. حجم وسیعی از اطلاعات توسط مطبوعات و رسانهها در دسترس همگان قرار گرفت و از این طریق ناظرانی بیطرف و مجرد از مکان بهوجود آورد. کیرکگارد خطری بزرگتر ـ همان که هابرماس آنرا یکی از فواید ساحت عمومی میداند ـ را گوشزد میکند و میگوید عامه تمام پیوستگی و انسجام فردیت را از بین میبرد. بیان آزاد آرا و افکار، که یکی از مشخصات عقل منفصل روشنگری است، به نظر کیرکگارد بزرگترین ضعف آن است. حتی باوجدانترین و جدیترین مفسران، لازم نیست دربارهی آنچه سخن میگویند تخصصی داشته و یا موضع منسجمی داشته باشند.
نیهیلیسم در فضای سایبر
فضای مجازی جایی است که افراد در آن خرید و فروش میکنند، تخصص رد و بدل میکنند، سایبرسکس دارند، عبادت میکنند، و از محلهای جدید دیدن میکنند. ممکن است همانجا که یک هایپرلینک دربارهی داستان سخن گفتن خداوند با موسی در وادی «طوی» وجود دارد، هایپرلینک دیگری شما را به دیدن تصاویر روسپیهای اوکراینی دعوت کند یا تبلیغی در خصوص انواع لوازم آرایشی وجود داشته باشد. همهچیز یکسان است و تمام تفاوتهای کیفی از میان برداشته شده است. وضع بیطرف و خنثایی که همه تفاوتهای مرتبهای و ارزشی را یکسان میکند. هیچ کس مسئولیت دقیق بودن اطلاعات روی وب را بهعهده نمیگیرد. البته اهمیتی هم ندارد که این اطلاعات قابل اعتمادند یا نه زیرا کسی نمیخواهد بر پایهی آنها کاری بکند. تنها چیزی که اهمیت دارد این است که افراد پیغامهایشان را بهیکدیگر فوروارد کنند. حتی برای اینکه این ساحت بیطرفی و گمنامی بیشتر حفظ شود و تعهد در برابر گفتار هر چه بیشتر رخت بندد هر کاربر دارای یک IDمخفی است که پنهان ماندن وی را تضمین نماید. «وحشتناک است که کسی که هیچکس نیست، بدون تصوری از مسئولیت بخواهد اشتباهی را رواج دهد».
کیرکگارد هشدار داد که ویژگی زمانهی او، طرز فکر بیطرفی است که همهی تفاوتهای مرتبهای و ارزشی را با هم برابر میکند. به نظر او، این تفکر بیطرف همهی تفاوتهای کیفی را همسطح میکند. همهچیز یکسان است، یعنی دیگر چیزی آنقدر اهمیت ندارد که کسی بخواهد برایش بمیرد. نیچه نام چنین وضع مدرنی را «نیهیلیسم» گذاشت. کیرکگارد از دو نیروی هولناک در این وضع مدرن سخن میگفت: مطبوعات و بینامی. وی در مورد مطبوعات نوشت: «اینجا جایی است که انسانها در کوتاهترین زمان ممکن، با ارزانترین قیمت ممکن، در وسیعترین مقیاس ممکن، از اخلاق تهی میشوند». مطبوعات گمنام و نبود شور و شوق و تعهد در زمانهی عقلگرای ما، دست به دست هم میدهند تا عامه را پدید آورند. عامه خود عامل همسطحسازی نیهیلیستی است چون وقتی همهچیز برای ما یکسان باشد، هیچ تعهدی برای عمل وجود نخواهد داشت. در فضای مجازی چنین وضع نیهیلیستیای بهشدت تشدید میشود. این فضا بسیار گستردهتر از آن چیزی است که کیرکگارد دربارهی آن با نگرانی سخن میگفت. به کمک هایپرلینکها، تفاوتهای بامعنا، همسان و همسطح شدهاند. دیگر ربط و اهمیت رخط بربسته است. هیچ چیز آنقدر بدیهی نیست که ذکر نشود و چیزی آنقدر مهم نیست که جای خاصی بخواهد.
فقدان معنا رهاوردی است که از یکسانسازی همه مراتب ارزشی و مرتبهای قابل تصور است. افراد بهصورت آواتار بهراحتی و بدون نیاز به تخصص و تعهد برای سخن گفتن وارد هر اتاق گفتوگوی دلخواه میشوند. اگر بحث دربارهی مباحث الاهی داستان قربانی کردن اسماعیل بهدست ابراهیم برایش خستهکننده شد، میتواند به اتاق بحث ورزشی برود و در مورد نتایج داوری بازی دو تیم فوتبال که اخیراً مسابقه دادهاند، بحث کند. کیرکگارد فکر میکرد مردم به مطبوعات معتاد میشوند، اکنون میتوان اعتیاد به اینترنت را نیز به این مقوله اضافه کرد. تغییرپذیری و زندگی در چهرهها و لباسهای متغیر، که رهاورد چنین وضعی است، همگی در جهت تضمین عدمآسیبپذیری انسان از قبول تعهد و مسئولیت در قبال عمل است که نوعی تهی بودن و فقدان معنا در زندگی را بهشدت دامن میزند و به قول کیرکگارد «زندگی را به شاهکاری غیرواقعی از مهارت، و حقیقت را به نمایش تبدیل میکند».
حضور از راه دور
اکنون ما میتوانیم بیآنکه از اتاق خود خارج شویم، از آخرین اخبار جهان مطلع شویم، خرید کنیم، تحقیق کنیم، با دوستان ارتباط برقرار کنیم، بازی کنیم و.... وقتی سرگرم همهی این فعالیتها هستیم، گویا بدنمان چیزی زائد و نامربوط به نظر میرسد. این حس ترک بدن را همه تجربه کردهاند. دکارت به ما میگوید که برای نوشتن کتاب تأملات، خودش را در اتاقی گرم که از تمام امیال و اجبارها به عمل فارغ بود، محبوس کرد. در حقیقت، دکارت به این نتیجه رسید که جسمش برای او اهمیتی ندارد.
طرفداران جریان فکری «ترانساومانیسم»ـ دربرگیرنده طیفی از پژوهشگران مؤسساتی همچون «انستیتوی فناوری ماساچوست» (MIT)، «آزمایشگاه ملیلوس آلاموس» در نیومکزیکو و مدرسه اقتصاد لندن ـ معتقدند که ظرف چند دهه، پیشرفتهایی که در حوزهی هوش مصنوعی، مهندسی زیستی وعلم روباتیک رخ میدهد، به انسانها اجازه خواهد داد تا محدودیتهای جسمانی خود را پشت سر بگذارند. سؤال اینجاست که اگر برای حضور از راهِ دور فراگیر در فضای سایبر، بدنهایمان را پشت سر بگذاریم، چه چیزهایی را از دست خواهیم داد و چه چیزهایی را به دست خواهیم آورد؟ این سؤال را میتوان به دو سؤال تقسیم کرد: چگونه ارتباط ما با دنیا از طریق تکنولوژی، درک کلی ما از واقعیت را تحت تأثیر قرار میدهد؟ و اگر بشر از طریق تکنولوژی با همنوعانش ارتباط برقرار کند، چه چیزی را از دست خواهد داد؟
دکارت فهمید که رشتههای اعصاب واسطههایی هستند که اطلاعات را از سراسر بدن جمع میکنند و به مغز میرسانند و نتیجه گرفت که دستیابی ما به دنیای خارج، غیرِمستقیم است و اشیاء هیچگاه بیواسطه بر ما مکشوف نمیشوند. اگر فلسفی بیندیشیم باید با دکارت موافق باشیم و اگر وضعیت بهراستی اینگونه باشد، پس اطلاعاتی که از اشیاء و آدمهای دور بهواسطهی اینترنت و حضور از راه دور به ما میرسد، به اندازهی چیزهای دیگر نزد ما حاضرند. موریس مرلوپونتی سعی کرد با توضیح اینکه چه چیز این حس را به ما میدهد که دنیا در معرض مستقیم ادراک ماست، استدلالهای دکارت را رد کند. در روش پدیدارشناسی مرلوپونتی، احساس با علم فیزیولوژی قابل تبیین نیست بلکه ادراک فعلی است که یکباره دریافت اشیا را برای ما مقدور میکند. احساس نخستین مرحلهی ارتباط ما با جهان است و چون این احساس بستگی تام به بدن دارد و هر بدن متمایز از دیگر ابدان است، پس هر احساسی نیز به منزلهی یک امر وحدانی، عالم را بهنحو خاصی متجلی میکند. از دیدگاه او، بدن آدمی انطباعات حسی را به شکل منفعل دریافت نمیکند، بلکه انطباعات با نوعی تفسیر همراه است. لذا شیء مورد نظر دکارت و کانت که متعلق استعلایی ادراک سوژه است، شیء واقعی نیست. برای هر شیء معنایی مطرح است که مقدم بر اوصاف شیء است. از نظر او، در فرایند ادراک، بدن ما و اشیاء به هم متصل میشوند و فاصله سوژه و ابژه از میان برمیخیزد.
مرلوپونتی میگوید در فاصله و مسافت چیزی هست که در حضور از راه دور، وجود ندارد. به این معنا که ما وقتی به چیزی نگاه میکنیم، بیآنکه بدانیم، فاصلهای را انتخاب میکنیم که بیشترین شناخت از آن را بهدست آوریم. به نظر او، این جسم ماست که دنبال چنین بهینهای است. مثلاً وقتی دو نفر رودررو با هم حرف میزنند، صحبت کردن آنها بستگی دارد به حرکات چشم، سر و دست و طرز نشستن یا ایستادن. لذا رابطهی انسان ـ انسان از لحاظ محتوای اطلاعاتی، غنیتر از آنیست که بشود با تصاویر سه بعدی، صدای استریو یا رباتهای کنترل از راه دور آن را شبیهسازی کرد.
به عنوان مثال دیگر، میتوان بررسی کرد که آیا حضور معلم برای آموزش را میتوان با حضور از راه دور شبیهسازی کرد. در آموزش از راه دور معلم نمیتواند کنترل کند دوربین کجا را نشان دهد و روی چه کسی زوم کند؛ یا معلم نمیتواند زاویه دیدش را در کلاس جابهجا کند و یا در کلاس راه برود و فاصلهاش را با دانشآموزان کم یا زیاد کند؛ معلم نمیتواند با دانشآموزان تماس چشمی برقرار کند چراکه اگر به دوربین نگاه کند، دیگر تصویر شاگرد را نمیبیند.
آن چیز که در حضور از راه دور از دست میرود، توانایی کنترل حرکات بدن برای درک بیشتر دنیاست. حتی در ارتباطات تصویری دو سویه هم، حس تشخیص زمینه و موقعیت از بین میرود. حال و هوای مشترک کلاس است که تعیین میکند چه چیز اهمیت دارد، چه چیز اصلی است و چه چیز حاشیهای، چه چیز مربوط است و چه چیز نامربوط.
لذا به نظر میرسد محدودیتهای حضور از راه دور جدیتر از مشکلات فهمشدهی کنونی است. برای مثال حتی ملایمترین تعامل انسان و ربات هم نمیتواند جای نوازش را بگیرد. حتی اگر تکنولوژی باز هم پیشرفت کند، مشخص نیست که افراد از طریق ارتباط از راه دور بتوانند بفهمند که تا چه حد به دیگری میتوان اعتماد کرد. برای اعتماد کردن به کسی، باید خود را در برابر آن شخص بیدفاع کرد. بخشی از اعتماد بر این اساس است که او از بیدفاعی ما سوءاستفاده نمیکند. اما در حضور از راه دور، او نمیتواند به ما صدمهای بزند. لذا این حس خیلی ضعیف خواهد بود. اگر چنین اعتماد پسزمینهای در میان نباشد، همچنان که در فضای سایبر اینگونه است، در ارزش هر تعامل اجتماعی شک میکنیم و به آن اعتماد نمیکنیم تا صحت آن را تأیید کنیم.
پی نوشت:
1- دانشجوی دکتری علوم کتابداری و اطلاعرسانی دانشگاه تهران. m.shaghaghi@ut.ac.ir
2- Disciplinarysociety
3- Secondlife
4- Panopticon
5- Digitalfootprint
6- Simulation
7- Habitus
8- HowardRheingold
9- Thevirtualcommunity
10 - ThePresentAge
منابع و مآخذ:
بل، دیوید (1389). درآمدی بر فرهنگ های سایبر. ترجمه مسعود کوثری و حسین حسنی. تهران: جامعه شناسان.
دریفوس، هیوبرت ال. (1389). درباره اینترنت. ترجمه علی فارسی نژاد. تهران: ساقی.
سیسموندو، سرجیو (1390). مقدمه ای بر مطالعات علم و تکنولوژی. ترجمه یاسر خوشنویس. تهران: موسسه انتشاراتی روزنامه ایران.
Shapiro, C. & Varian, H.R. (1999). Information Rules: A Strategic Guide to the Network Economy. Boston, Massachusetts: Harvard Business School Press.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.