تاریخنگاری فرانسه که مکتب تاریخنگاری پر آوازهي«آنال» زاییدهي آن است، در ابتدای قرن نوزدهم در ابعاد مختلف تحت تأثیر رمانتیسم قرار داشت، این دیدگاه به دلیل فقدان روشهای مدلل، شاهد دخالتهای گستردهي مورخین در تفسیر موضوعات تاریخی بود.
با ظهور پوزیتیویسم-اثباتگرایی- و تسلط آن بر تاريخنگاري فرانسه و اروپا، این نوع تاریخنگاری در فرانسه به حاشیه رفت و چهرههایی چون آگوست کنت و ارنست رنان، میداندار تاریخنگاری جدید شدند، استدلال آنها بر این اساس استوار بود که به شیوهی علوم طبیعی، در تاریخنگاری و علوماجتماعی هم میبایست، از شیوهی اثباتگرایی استفاده کرد. از عمده ویژگیهای این نحلهی نوظهور در تاریخنویسی، رد هر گونه پیشفرض کلگرایانهیِ متافیزیکی و فلسفی، تخصصگرایی و تأکید بر سیاست و نظامیگری بود. مطابق این روش، چنانچه محقق، اسناد مستند و مدارک معتبر را در چارچوب توالی زمانی ارزیابی میکرد، میتوانست بسیاری از ناگشودهها و نادانستههای تاریخی را دریابد. از سویی در دو سده نوزدهم و بیستم، «مدرنیته» حاوی و حامل طنینها و مخاطرههای بسیاری بود[1]. در این دوران تاریخ و تاریخنگاری هم به شیوهای متفاوت و با هویتی نو، سعی در تحلیل دادههای تاریخی و سیر رویدادهای حیات جمعی بشر در گذشته و حال داشت. تاریخنگاری عهد روشنگری، با مورخاني چون ادوارد گیبون، میشله، دیوید هیوم، کندرسه و ... شناخته میشد. از مشخصههای تاریخنگاری این عصر، الهامگیری از ایدهها و ایدهآلهای رنسانس و بلندپروازیهای فرهنگی عصر روشنگری است. هر چند تاریخنگاری عصر روشنگری نوعی شأنیت فلسفی را برای خود قائل بود. از تقابل جبههی فلاسفهی تاریخ که پیشفرضهای متافیزیکی را لحاظ میکردند و مورخین پوزیتیویستِ پایبند به انجام پژوهشهای تجربی و اثباتی، مکتب جدیدی پا به عرصهی وجود گذاشت که به مکتب تاریخنگاری آنال شهره شد. اندیشمندان مکتب آنال بر خلاف قدما و زعماي خود، کمتر به تفکرات و تأویلهای فلسفی در دانش تاریخی خود میپرداختند و بیشتر در جستجوي نظری خود به سایر علوم چون علوماجتماعی، اقتصاد و جغرافیا متکی بودند.کسانی چون مارسل موس که در علوم اجتماعی از «واقعیت اجتماعی تام» سخن میگفت و یا امیل دورکيم که تاریخ و جامعهشناسی و استفادهي بینابینی آنها از یکدیگر را مد نظر داشت و یا ماکسوبر که جامعهشناسی را چون رشتهای از تاریخ مقایسهای و توجیهی مطرح کرد و یا هانری بر- که در برابر تخصصگرایی علوم اثباتی و تفکیک بیش از حد رشتههای علم، موضع گرفت و ایجاد نوعی سنتز بین علوم انسانی در جهت ایجاد نوعی تاریخنگاری کلان را دفاع میکرد- نقش مؤثری در ایجاد زمینهها و بسترهای شکلگیری مکتب آنال داشتند. مکتب آنال نتیجهي تحولات قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم در حوزهي فرهنگ و علوم اجتماعی بود. از نظر مورخین آنال، پوزیتویسم یا اثباتگرایان مجذوب رشد و افزایش قدرت و دستگاه دولت شده و از این رو تاریخ را در حد روایاتی از امور سیاسی و دیپلماسی فرو کاسته بودند.
نشریهي ادواری اقتصادی و اجتماعی آنال که مکتب آنال از آن نشأت گرفته است، در 15 ژانويهي سال1929 دیدگاه مشترک خود را به جامعهي فرهنگی فرانسه ارائه داد و در طی سالیان دراز در قرن بیستم در جهت تحقق آنها تلاش کرد. واژهي آنال (annals) از کلمهي لاتینی (Annus) به معنی سال گرفته شده و به معنای شرح وقایع سالانه بدون تحلیل و تفسیر است. بنیانگذاران این نشریه لوسین فور و مارک بلوخ بودند که نقش مؤثری در آیندهي تاریخنگاری و روششناسی تاریخی در فرانسهي قرن بیستم ایفا کردند. با مرگ فیور در 1956 و نقشآفرینی فرناند برودل مکتب آنال وارد مرحله جدید شد در این مرحله آنال با چرخشی کمیتگرا و با پژوهشی در قلمرو پول و جمعیت، به تاریخ دراز مدت بر اساس تحلیلی جدی از ساختارهای اجتماعی گرایش پیدا کرد. طی دههي پایانی قرن بیستم نسل سوم آنالیها به عرصه آمدند. ژان سوگوف و یا امانوئل لوروا لادوری از سرآمدان این نسل بودند که به رویکرد انسانگرایانه پرداختند، این نسل موضوعات تازهای از قبیل تاریخ آب و هوا و طفولیت، جنون، مرگ و ... را وارد مطالعات تاریخی کردند.
آنالی ها با تاثیر پذیری از جامعهشناسی، خاصه نوع ساختارگرایانهي آن بر این باور بودند که رویدادها، حوادث و افراد در تاریخ و تاریخنگاری اهمیت چندانی ندارند آنچه که میتواند بعنوان عامل و علت تام یا زیربنایی در تحلیل دادههای تاریخی مورد اهتمام قرار گیرد، همان ساختارهای اجتماعی موجود در جوامعاند. چنانچه مارک بلوخ هم متأثر از دورکیم افراد را نقطهي شروع مطالعات تاریخی نمیدانست. برودل در کتاب معروف خود –مدیترانه و جهان مدیرترانهای در عصر فیلیپ دوم –که نوع شاخصی از توجه به ساختارها در نزد مورخان آنال است، از تمرکز بر رویدادهای سیاسی دوری کرد و بهطور آگاهانه و عامدانه از حکایتها و روایتهای تاریخی چشمپوشی نمود.
پارادایم سه نسل مکتب آنال شباهت فراوان به الگوی زیربنا –روبناي مارکسیسم داشت. اهتمام ویژهي مورخان در فرانسه -که ناشی از محیط فکری و فرهنگی و آکادمیک فرانسه بود از عوامل چندی از جمله حضور مورخان بنام و تقابل با تاریخنگاری مطرح و مرسوم آلمان و انگلستان و تأثیرپذیری از علوماجتماعی خاصه جامعهشناسی تأثیر میپذیرفت -در سیری صعودی در قالب مکتب نوظهور آنال، صاحب آوازهي جهانی شد. در فاصلهي سالهای 1960 تا آمار 1975مورخان فرانسه از 450 نفر به 1448 نفر افزایش یافت، این نحلهي تاریخی بهواسطهي اهتمام در علوم اجتماعی و تاریخ، تام یک ایدهآل و الگو، برای مورخان فمنیست هم محسوب میشد.[2]
ایدهي اصلی آنال این بود که تاریخ باید با یاری جستن از رشتههای هم مرزش، تا آنجا که میتواند خویشتن را از نظر موضوع، پرمایهتر سازد، و مرزها را از میان بردارد، و با این حال دانشی عام و کلی بماند و تا جايیکه ممکن است، شرایط را برای درک پذیرش هر چه بیشتر پدیدههای اجتماعی پدید آورد. در حقیقت مورخان مکتب آنال از آغاز در پی روشی برای تحلیل جامعه و مناسبات اجتماعی آن بودند که ایمن از هر گونه وامگیری ایدئولوژیک و هر نوع تصور غایتگرا باشد، از این رو بود که دست به دامان علوماجتماعی شده تا با یاری روشهای مطالعه و موضوعهای این علوم، تاریخ را به گونهي دیگری بنمایانند.
با نگاه به سالهای قرن بیستم و ورود به قرن بیستویکم و گشایش جبههها و زوایای نو در حیات و رویکرد اجتماعی حاصل از تحولات و مناسبات جهانی، از جمله زوال کمونیسم و ظهور جبهههای جدید قدرت و ثروت و به چالش کشیدهشدن گفتمان برتر غربگرایانه خاصه در عرصهي علوم نظری و ایدئولوژیک، بهتر میتوان نقاط مبهم و نارسای این نحلهي تاریخی را مشخص کرد. آرای مورخان آنال که برای یک سده، شیوه و روش مسلط و موجه در میان همهي مورخان در همهي بلاد دور و نزدیک اروپا، آمریکا و آسیا شده بود، امروز میتواند مورد نقد و ارزیابی قرار گیرد.
با بررسی اجمالی آثار نویسندگان این مکتب به روشنی میتوان دریافت که قرون وسطی، مهمترین حوزهي پژوهش آنها بوده و در تاریخنگاری بیشترین رویکرد آنالیها به آن متمرکز بوده است. بهعلاوه اینکه مکتب آنال نتوانست نسخهي قابل قبولی را برای سایر مناطق جهان ارائه دهد. ویژگیهای خاص تاریخی –جغرافیایی که بذر این نحلهي فکری در آن رشد کرد و کثرت آرشیوها و مدارک کلیسایی و دولتی در اروپای غربی و حوزهي مدیترانه یکی از دلایل این امر بوده است. مضافا اینکه چشمپوشی از تاریخ سیاسی و نظامی در آثار پژوهشگران آنال، از آن رو که تحولات نظامی و سیاسی عاملی سرنوشتساز در ملل اروپایی قرون وسطا و دورهي رنسانس بود، قصوری غیر قابل اغماض است.
بسیاری از تحولات اجتماعی بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم تنها تابعی از تحولات سیاسی هستند. تحولات سیاسی–نظامی در اعصار مختلف و در بلاد مختلف موجد بسیاری از نهضتها، حرکتها و جنبشهایی بودهاند که صرف حمایت یا مقابلهي حاکمیت سیاسی، آنها را ایجاد و استمرار بخشیده است. در واقع در بسیاری از تحولات اجتماعی، رشد یا رکوردهای اقتصادی، هنری، تجاری، علمی و گونههای زیستی، تنها بازتاب و تابعی از نوع تعامل ساختار سیاسی و سیاستهای کلان دستگاه حاکمه و حاکمان است. هرچند این اثر بخشی و تأثیرپذیری در همهي جای جهان عملکرد یکسانی نداشته است اما آنالیها در فاصلهي سالهای 84 –1975 کمترین اهتمام را به امور سیاسی داشتند. آنها تنها 11% مقالات خود را درحوزهي سیاست و امور سیاسی اختصاص دادند در حالیکه تنها امور روشنفکری 38% آن را به خود اختصاص داد و این اهتمام بطور هدفمند و آگاهانه دنبال میشد، بطوریکه از ضرورتهای مطرح و مهم بلوخ و فور که سرمنشاء مکتب آنال بودند، ضرورت مقابله با تاریخ سیاسی بود. و ضرورت مقابله با وقایعنگاری و وقایعنگاران از نقدهای مهم به پژوهشگران گروه آنال است، رویکرد ضد تاریخ رویدادها ازسوی آنالیها که نقش و تاثیر بسیاری از عوامل در تاریخ از دل فهم آنها بدست میآید، از نقاط و نکات قابل توجه در عدم اهتمام آنها به تاریخ و امور تاریخی حیات بشر است. نادیده گرفتن این امر بهویژه در آثار برودل از نواقص عمدهي وارد بر مکتب آنال است. و در نهایت میبایست به نقدی که بر آثار نسل سوم آنالیها خاصه به شیوهي یا امانوئل لوروا لادوری، اشاره کرد. ویژگی کمیتگرا و تکیهي افراطی درآمار و ارقام و غفلت از نقش زمان و تحولات تاریخی در تاکید بر ساختارها، که خود از پیامدهاي عدم توجه به رویدادها در تاریخ است، در عین حالیکه جزئیات قابل توجهی را از جنبههای مختلف حیات انسانی نمود میدهد؛ اما از بخش بزرگی از دادهها و نوعیت آنها غفلت میورزد. این مورخان بر خلاف مورخان انگلیسی[3]که بر رفتارهای سیاسی تاکید داشتند و مورخان مارکسیست که سیر اقتصادی –اجتماعی را سنگبنای تحلیل تاریخی میانگاشتند. مورخان پیرو سبک آنال تحلیل مناسبات اجتماعی را در اولویت کار خود قرار دادند. و علیرغم آنکه زوایای جدیدی از حیث اهتمام به علوم مرتبط و تأثیرات اقتصادی، اجتماعی، اقلیمی و آماری را در تاریخ ایجاد کردند. اما فاقد این قابلیت تام بودند که در همه جای جهان و در میان همهي مورخان بهعنوان تنها نحلهي مقبول و مسلط در تاریخنگاری و تاریخپژوهی قلمداد گردند.
در مکتب آنال، مورخ تا حد یک محقق مشاهدهگرِ جزءبین سقوط کرد، در این نحلهي فکری و تاریخنگاری، مورخ حداکثر میتوانست مشاهدهگر خوبی باشد و میبایست از قِبَل جزءبینی و نزدیکبینیهای افراطی به شناختي جامع برسد و این جزءنگری مفرط او را از دریافت و اشراف بر روح حاکم بر شاکلهي کلی جریانات تاریخی غافل و دور میکرد. بهویژه آنکه این شیوهي نگرشی و نگارشی در تاریخنویسی هر نوع تفسیر و تبیین کلاننگر و متافیزکی که لازمهي آن چشمپوشی از بعضی و گاه خیلی از جزییات خرد و ریز بود را نفی میکرد و مورخ خوب و ایدهآل را کسی معرفی میکرد که از ایدهپردازیهای کلانگارانه و فلسفی و تقدیر مابانه دوری کند و محدود به واقعیتهای جاری و آماری و اطلاعات قابل پردازش باشد. لذا در این مکتب بر خلاف سایر رویههای متداول پیش و پس از آن، شاهد ظهور و حضور مورخان بزرگ و بنام که در سایهي ایدهپردازیهای خود شهره شدند نیستیم.
منابع
- نیل، جی، اسمل سر 1376، جامعهشناسی اقتصادی، ترجمهي محسن کلاهچی، انتشارات کوی
- استویانویچ، گرایان، 1386، روش تاریخ و پارادایم آنال، ترجمهي نسرین جهانگرد تهران، فضا
- بهرامی، روح اله، 1386، مکتب آنال، جاهلیت فکر تاریخنگاری، شیراز، نوید شرایز
- برودل، فرنان، 1380، بازنگری در تمدن مادی و سرمایهداری، ترجمه فیروز، مهاجر، تهران، نشر دیگر
- پیران، پرویز،1372، مفهوم تام و تمام انسان، نگاهی به دیدگاه تاریخ نگاری آنال
- پیران، پرویز،1372، مقدمهای بر «سرمایه داری و حیات مادی» ترجمهي بهزاد باشی، تهران، نشرنی
- جهانگرد، نسرین، 1378، مکتب آنال، روش تحقیق در تاریخ و تاریخ نگاری، تهران، جامی
- فولاوند، حامد، 1365، مکتب آنال در تاریخنگاری فرانسه، منصوره اتحادیه، حامد فولادوند (گرد آروندگان) بینش و روش در تاریخ نگاری معاصر، تهران، نشر تاریخ ایران
[1]- - مدرنیته با پشتکردن به مذهب و فاصله گرفتن از نوع تبیین و تفسیر آن از جهان، پدیدهها و مناسبات میان آنها، ناگزیر از نوعی ایدهپردازی در جایگزینی تاویلات دینی و پرکردن خلا حاصل از آن بود.
[2]- - مکتب آنال با طرح ادعای توجه به همهی بخشها و مولفههای حیات اجتماعی از جمله زنان، جاذبهي خوبی در جذب فمنیستها به این نحلهی تاریخنگاری داشت.
[3]- - مکتب آنال در آمریکا بیش از سایر کشورها راه خود را باز کرد. عدم وجود ناسیونالیسم فکری انگلستان و آلمان در آمریکا سبب این نفوذ شد.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.