نگاه ما به زمان
هر روز بیست و چهار ساعت و هر ساعت شصت دقیقه و هر دقیقه شصت ثانیه. هر ساعت یعنی جلو رفتن عقربهی ساعتشمار به اندازهی یک عدد، و دقیقه، یک جلو رفتن عقربه باریکتر و درازتر. هشت صبح آغاز روز است و تا ساعت دو یا چهار وقت کار و پس از آن وقت امور شخصی و خانوادگی و... هر وقت که خوابیدیم، دوازده، یک یا دو نیمهشب پایان آن روز است. ظهر معمولاً نهار میخورند و مقداری که از شب بگذرد شام. هر یک ساعت، مدت مشخصی است که میتوان در آن به مقدار یکساعت کار، استراحت، مطالعه یا تفریح کرد. از شنبه تا چهارشنبه یا پنجشنبه ظهر روزهای کاری هفته هستند و پنجشنبه و جمعه وقت استراحت و تفریح و مهمانی و... هر ماه 30 روز است و تفاوت ماهها در این است که برخی در فصول سرد هستند و برخی در فصول گرم. البته برخی از روزهای هر ماهی مصادف است با مناسبتهایی که بعضی از مناسبتها موجب تعطیلی آن روز میشود. پایان یا آغاز هر ماه وقت دریافت حقوق ماهیانه است و در هر ماه نیز علاوه بر تعطیلات معمول، دو روز و نیم مرخصی برای افرادی که استخدام هستند در نظر گرفته میشود.
تمایز اوقات
تفاوت اصلی در ساعات روز به «کاری» (4ـ8) یا «غیرکاری» باز میگردد و تفاوت اصلی روزها در این است که تعطیل هستند یا خیر، و تفاوت آب و هوا در فصول مختلف، ماهیت ماهها را از یکدیگر متمایز میسازد. آغاز سال البته نوروز باشد یا کریسمس، جشن میگیرند، اما پای خاصیتی دیگر که نشان از چرخشی بودن زمان داشته باشد و هر روز را با همان روز در سالهای گذشته پیوند دهد، در میان نیست. سالگردها برای یادآوری و بزرگداشت است؛ روزها بهخودی خود خاصیتی عینی ندارند که میان آنها اشتراکی واقعی برقرار شود. مثلاً در بعضی از کشورها روزی را برای بزرگداشت کشتههای جنگها دارند، که مصادف با روزی است که تعداد زیادی کشته شدهاند. تکرار این روز در سالهای مختلف یک قرارداد برای یادبود، تجلیل و بزرگداشت است. اما آیا این مناسبت حکایت از یک خاصیت واقعی و عینی برای آن روز دارد؟ بهنظر میآید که روزهای سال را میتوان برای مقاصد خاصی نامگذاری کرد، اما این صرفاً یک قرارداد است که البته در انتخاب باید سلیقه به خرج داد؛ مثلاً روز جهانی فلسفه را میتوان در روز تولد یا فوت یکی از فیلسوفان بزرگ انتخاب کرد، یا روز جهانی کودک را روز تولد یا فوت کسی که خدمات بزرگی به کودکان داشته است.
نگاهی دیگر از نگاه ما
اما همهی ما با نوع دیگری از نگاه به ساعات و ایام و روزها و ماهها کم و بیش آشنا هستیم. و بهتر است بگوییم در میان این دو نوع نگاه، دچار نوعی دوگانگی شدهایم. اما برای اغلب ما نگاه فوق نگاه مقبول است که نگاه دوم را در آن حل میکنیم. مثلاً ایام شهادت یا ولادت ائمه (علیهم السلام) را بسیاری از ما ممکن است یک سالگرد برای بزرگداشت، یادآوری، و بهانه و بستری برای آشنایی بیشتر و کسب معرفت نسبت به ائمه (علیهم السلام) بدانیم. اوقات شبانهروز در نگاه اکثر ما همان چیزی است که در بالا به آن اشاره شد. البته میدانیم که اوقات شرعی برای نماز چه مواقعی است، و چه موقع هنگام نماز اول وقت است و چه موقع نماز قضا میشود. اما این مواقع نماز را ذیل همان نگاه فوق به اوقات و ساعات میفهمیم و از احکام فقهی اوقات نماز صرفاً احکامی برای عمل نمودن اخذ میکنیم، اما تاکنون آن را نشانهای برای فهمی از زمان و اوقات قرار ندادهایم، مروری بر ساعات و اوقات در نگاه دوم میتواند به خودآگاهی نسبت به نگاه اول ـکه نگاه غالب ماستـ کمک بیشتری بکند.
نگاهی دیگر به زمان
ساعات روز: اولین چیزی که در نگاه به ساعات روز و شب به چشم میآید این است که اوقات به شکلی تقسیم شدهاند که هرچند روز و شب در آن موضوعیت دارد، اما تقسیم اصلی تقسیم به روز و شب نیست، شاید در اولین نگاه مهمترین تقسیم را آنجا ببینیم که سحر را از بقیهی اوقات متمایز ساخته است. سحر میانهی دیروز و امروز است و شاید چندان مشخص نباشد که باید جزء شب محسوب شود یا روز. اصلاً چه ضرورتی دارد که یا شب باشد یا روز، سحر آنقدر ممتاز هست که بتوان ایام را به سه قسمت سحر، روز و شب افراز کرد. در خصوصیات سحر مطلب فراوان است و همین باعث شده که علاوه بر آنچه در معارف دینی درخصوص سحر بیان شده، در ادبیات و زبان ما نیز سحر جایگاهی ویژه داشته باشد. مفهوم سحر در اشعار شاعران ما یکی از مفاهیم محوری است. و نتیجهی یک جستوجوی ساده در آثار شاعری مانند حافظ با واژهی سحر بسیار معنادار است. اما این مفهوم محوری در زبان گذشتهی ما، امروز از حاشیهنشینترین مفاهیم ماست.
سحر سپری میشود و فجر اول یا کاذب طالع میگردد، پس از فجر کاذب، طلوع فجر صادق مقطع مهم دیگری در ساعات است، ما آن را با اذان صبح میشناسیم که بیش از آنکه برایمان اشاره به یک آسمان، و فجر و یک طلوع داشته باشد، انصراف به ساعت و دقیقهای خاص دارد. برای ما اذان شده است؛ یعنی مثلاً در برخی ایام آذر ساعت پنج و سی و دو دقیقه شده است و نه یعنی فجر طلوع کرده است. بین طلوع فجر تا طلوع خورشید خود زمانی است که از قبل و بعدش متمایز شده است، و خصوصیات ویژهای دارد از جمله اینکه روزی در بینالطلوعین تقسیم میشود و خرید و فروش در آن مکروه است و البته روزی را شامل سهمیهی علم و معنویت نیز دانستهاند. خورشید طلوع میکند و فرصت برای نماز صبح به پایان میرسد.
پس از طلوع خورشید برای ساعات مختلف روز در معارف دینی اعمالی وارد شده است. وقت نماز ظهر و بعد با گذشت چند ساعت وقت نماز عصر، هرکدام حکایت از خصوصیاتی برای این اوقات دارد. در واقع میتوان گفت این خصوصیت وقت است که به تناسب با آن عملی باید انجام داد. غروب از اوقاتی است که غربتش از سحر بیشتر است. سحر را اگرچه عموماً به خواب میگذرانیم اما بههر تقدیر میدانیم که فضائلی دارد، اما غروب را حتی در این حد نیز نمیشناسیم. غروب در زندگی روزانهی ما کاملاً غایب است و هر کدام از ما نزدیک غروب مشغول هرکاری باشیم بدون اینکه احساس کنیم تغییری اتفاق افتاده است وارد غروب میشویم و زمان را سپری میکنیم تا هوا تاریک میشود. البته تاریکی هوا را به حساب میآوریم و این حس را تا حدی داریم که وارد فضای دیگری شدهایم. اما در نگاه دوم، غروب نیز وقت متمایزی است و اعمالی مخصوص دارد، مقارنهی سپری شدن روز با سپری شدن ابعاد متعلق به انسان از نکات این نگاه به غروب است.
خورشید که غروب میکند، کمی بعد هنگام مغرب است و اذان و نماز مغرب. ما نمیدانیم مغرب از نظر امور فلکی چیست، فقط میدانیم کمی هوا تاریکتر میشود و اذان مغرب گفته میشود، مثل طلوع فجر که چندان نمیشناسیمش فقط شنیدهایم یک روشنایی در ناحیهی مشرق ظاهر میشود. با فاصلهای یکی دو ساعته وقت نماز عشاء است که نماز خفتن هم به آن میگفتهاند. اعمالی دارد بههنگام خواب و تأکید بر آن است که خواب در این ساعات اولیهی شب باشد. دل شب تا قبل از سحر نیز اسراری است از جنس «میان عاشق و معشوق سری است» که اولیاء نماز شبشان را به تفاریق با ساعتی خوابیدن و برخاستن میخواندهاند؛ و بعد دوباره سحر.
تقسیمهای تفصیلیتری نیز برای ساعات از ابتدای صبح وجود دارد که ممکن است برای ما بسیار ناآشنا باشد. مثلاً ساعات به دوازده قسمت تقسیم میشود و هر قسمت نسبتی با یکی از امامان شیعه دارد. بهعنوان نمونه بعد از طلوع آفتاب تا پایان سرخی آسمان به امام حسن مجتبی (علیه السلام) متعلق است و بعد از آن تا ظهر دو قسمت میشود که اولی به امام حسین (علیهالسلام) و دومی به امام سجاد (علیهالسلام) منسوب است.1
روزها و ماهها: حیات داشتن زمان و صفتمندی آن منحصر به اوقات شبانهروز نیست، در بین ایام هفته هرکدام خصوصیت و جایگاهی دارد. جمعه حاکم بر بقیهی روزهاست. در ماه نیز سیری هست و فراز و فرودی. سال در ماههای قمری با محرم آغاز میشود. ماهها برخی حرمتی خاص دارند، از خصوصیات این ماهها آن است که جنگیدن در آن ممنوع بوده است، حتی پیش از اسلام. گردش ماهها در طول سال در این نگاه مهم است اما آغاز سال چندان که نزد ملتهای مختلف موضوعیت دارد در اینجا به چشم نمیآید. رنگ محرم به این واسطه که در آن قیامتی بهپا شده است، تغییر کرده است؛ یعنی خود ماه حامل خصوصیاتی است، این بسیار متفاوت است از آنچه در نگاه نخست دربارهی مناسبتها و بزرگداشتها گذشت. محرم، صفر، ربیع اول و ثانی، جمادی اول و ثانی، رجب، شعبان، رمضان، شوال، ذیالقعده، ذیالحجه، هر یک خصوصیات خود را دارد. شبهای قدر در ماه رمضان را میتوان محور همهی اوقات دانست. سال بر مدار شب قدر میگذرد، و بقیهی مناسبتها مثل دههی اول ذیالحجه و عرفه و عید قربان و... سیری عجیب دارد و انسان در این امواج و فراز و فرود زمانی بالا و پایین میشود.
نگاه ما از نگاهی دیگر
بر اساس آنچه گذشت، جنس نگاه دوم در تقسیم و تفکیک اصلی اوقات و زمانها حکایت از نگرشی کاملاً متفاوت از نگاه ما دارد. فاصلهی ما از آن نگاه بهقدری است که حتی نمیدانیم «بالا آمدن روز» که ترجمهی حدفاصل زمانهای منسوب به امام حسین و امام سجاد (علیهماالسلام) است، دقیقاً چیست. اینچنین تقسیم نگاه اول کاملاً به هم میریزد. ساعات شبانهروز در اینجا سیاه و سفید نیست؛ بلکه رنگی است؛ انواعی دارد؛ با هم برابر نیست؛ کیفیاتی دارد. کسی طلا و آهن و مس و هندوانه و سیبزمینی را یکسان نمیانگارد به این محمل که همه با کیلو قابل وزنکشی هستند. اوقات پیش از آنکه کمیت باشند کیفیتاند. مهمتر از آنکه بگوییم یک کیلو، این است که مشخص کنیم یک کیلو «چه»؟ طلا؟ هندوانه؟ یک ساعت وقت گرفت، یا یک ساعت کار کرد، یا یک ساعت برنامه پخش کردیم یا یک ساعت وقت برایم بگذار، در نگاه دوم جملاتی معنادار نیستند. یکساعت «چه»؟ سحر؟ بینالطلوعین؟ ظهر؟ غروب؟ مغرب؟ یا نیمه شب؟ این نوع نگاه به خصوصیات حقیقتی که برای اوقات قائل است باز میگردد. نماز اول وقت تفاوت بسیار مهمی با نماز با تأخیر دارد، یک ساعت کار یا مطالعه در نگاه اول یکساعت است در هر ساعتی باشد، چراکه زمانها به خودی خود دارای خصوصیتی نیستند؛ نهایتش این است که برخی ساعات نیروی کار خستهتر است و برای همین هزینهی پایینتری باید برای آن درنظر گرفت. در نگاه دوم ساعات هم متمایزند و هم دارای روابط، سحر مدیر باقی ساعات است و بینالطلوعین خزانهی آنها، کسی که سحر خوبی ندارد روزش به هم ریخته است و کسی که بینالطلوعین را از دست داده، دریافتش در بقیهی ساعات ناچیز است.
امور روزانه در زمانبندی بر اساس نگاه دوم نمیتواند در تطابق با ساعت مشخصی از ساعت کنونی ما باشد. در نظم طبیعی طول شب و روز دائماً در تغییر است و اگر ما ساعت آغاز روز را بر اساس آن مشخص کنیم دیگر شروع کارها رأس ساعت هشت چندان وجهی ندارد (البته میتوان ساعتی را بر اساس آن طراحی کرد که امور را هماهنگ کند) بر اساس خصوصیاتی که برای شب و روز بیان شده است میتوان نتیجه گرفت که در فصول مختلف کمیت برنامههای زندگی روزانه باید متغیر باشد، مثلاً تابستان که روزهای طولانیتری دارد، باید بیشتر به معاش پرداخت. و یا وقتی زمستان که شبها طولانیتر است این پیام را دارد که وقت بیشتری به کارهای مختلف شب از جمله عبادتها اختصاص دهید. اگر کسی قائل به وجود حکمتی در پس نظم کیهانی باشد، جا دارد در این اندیشه کند که کوتاه و بلند شدن شب و روز در کنار خصوصیات ذاتی هر کدام از این اوقات، وقتی در گردش ماههای قمری با خصوصیات هر کدام در بین فصول، ضرب میشود، چه نظمی را پدید میآورد و این نظم چه دلالتهایی دارد. ما البته قرار گرفتن ماه رمضان در تابستان را کاملاً حس میکنیم، اما به گردش و ضرب این خصوصیات در هم توجه نداریم.
ماهها نیز میان بیست و نه روز و سی روز متغیر است و سالهاست که ابهام در اینکه بالأخره کدام روز عیدفطر و تعطیل است مسئلهساز شده است، و ما به جای اینکه این مسئله را دال بر مشکلی در زمانبندی خود بدانیم، اخیراً با تعطیل کردن روز سیام رمضان و اول شوال، عدم تعین آن را اینگونه مدیریت میکنیم.
جهتداری زمان
حال باید زندگی را در این بستر زمانی پیش برد و یا به تعبیر دیگر باید با آهنگ خصوصیات اوقات در هر شبانه روز، در هر هفته، در هر ماه و در هر سال بالا و پایین شد. اگر به خصوصیات زمان گوش فرا دهیم تا حد زیادی به ما میگوید که اکنون باید چه کرد و چگونه زیست. البته این خصوصیات عام است و از همین جهت عمومیت است که بسیار اهمیت دارد: از یکسو عمومیتی دارد که همهی انسانها از ابتدای هبوط انسان بر زمین تا پایان زندگی بشر در این دنیا را شامل میشود؛ یعنی تک تک میلیاردها انسانی که آمدهاند و رفتهاند با شئون و صنوف و اشتغالات و سبکهای مختلف زندگی باید بتوانند در آن زندگی کنند؛ بهعبارت دیگر قدر مشترک زندگیهای گوناگون است. اما این عمومیت بهمعنای بیخاصیتی نیست؛ بلکه سوی دیگر این عمومیت این است که انسان هرکه هست و در هرکجای تاریخ که قرار دارد و هر سبکی از زندگی را که برگزیده است، باید در زندگی خود به اقتضائات ساعات پایبند باشد؛ یعنی در هر نوعی از زندگی باید این عناصر وجود داشته باشد. «انَّ فِیاِختلافِ اللیلِ وَ النَهارِ لَآیاتً لاولیالاَلباب» آن سبکی از زندگی را که در آن شب و روز تفاوتی ندارد و تلاش بر آن است که از طرق مختلف شب را مانند روز کند، نفی میکند. و شاید به ما برای تحلیل اینکه در برخی از شهرها از جمله تهران، تا پاسی از شب تفاوت خیابانها با روز در این است که فقط کمی تاریک شدهاند، کمک کند و اینکه «وَ جَعَلنا النهارَ معاشاً و جَعَلنا الیلَ لباساً» نشان میدهد که چندان هم مایهی افتخار نیست که سه شیفته کارها پیش میرود. ـدر اینجا تکوین و تشریع وحدت دارند؛ اینکه روز را برای معاش قرار داده است قرارداد نیست، خصوصیت روز است که شب آن را ندارد و از اینرو شاید بتوان نتیجه گرفت که مثلاً کسب و کار در شب چندان نتیجهبخش نیست؛ یا لوازم و توابع نامناسبی بهدنبال دارد، یا حداقل اینکه در روز، شرایط نظام هستی برای کسب و کار فراهمتر است. البته هر نتیجهای در اینجا به دستآید منحصر به کسب و کار نیست و بقیهی ابعاد معاش را نیز شامل خواهد شد.ـ
تقسیمبندی امور زندگی
با توضیحات فوق بهنظر میرسد بتوان برای دستیابی به یک تقسیمبندی از امور سبک زندگی که عمومیت و شمولیت داشته باشد، از این نوع نگاه به زمان بهره برد. در کنار آنچه از این نوع نگاه به زمان بهدست میآید احادیثی وجود دارد که بخشهایی را بهعنوان موارد ضروری که در هر نوع زندگی باید وجود داشته باشد بیان فرمودهاند. از جمله حدیثی از امام موسی کاظم (علیهالسلام) که میفرمایند:
«تلاش کنید که زمان شما چهار بخش (ساعت) داشته باشد، بخشی (ساعتی) برای مناجات با خداوند، بخشی (ساعتی) برای امر معاش، بخشی (ساعتی) برای معاشرت با برادران و معتمدینی که عیوب شما را به شما میشناسانند (و یخلصون لکم فیالباطن) و ساعتی را برای لذتهای غیرحرام خود قرار دهید و بهواسطهی این ساعت است که توان پرداختن به آن سه ساعت دیگر را خواهید داشت.»2
یک نکته این است که صرفاً نفرمودهاند به این چهار امر بپردازید؛ با خدا مناجات کنید، در امرار معاش بکوشید، تفریح و معاشرت داشته باشید؛ بلکه مقسم را زمان قرار داده و قسمها را براساس قسمتهای زمانی بیان فرمودهاند. یعنی زمانی را برای هر یک قرار دهید.
قدر متیقن آنچه از این حدیث قابل برداشت است این است که این چهار بخش زمانی را باید در زندگی لحاظ کرد. اما آیا این حدیث در مقام بیان همهی امور سبک زندگی ذیل این چهار دسته است؟ شاید بتوان گفت خیر؛ زیرا این حدیث امور لازم و بارزی را بیان نفرمودهاند؛ مثلاً غذا خوردن یا خوابیدن یا کسب علم. البته ممکن است هر یک از این مصادیق را ذیل یکی از آن قسمتها قرار دهیم؛ مثلاً بگوییم خوابیدن و غذا خوردن بخشی در لذت حلال و بخشی در امرار معاش قرار دارد، اما نگاهی دیگر نیز میتوان داشت و آن اینکه این حدیث اگر در مقام بیان جامع باشد، جامعیتی زمانی را درنظر دارد، به این معنی که امور را در ذیل این زمانها میتوان تعریف کرد؛ بهعبارت دیگر زمان را به چهار بخش تقسیم میکنیم که محور هر بخش موردی است که در حدیث به آن اشاره شده است، سپس امور مختلف را در این چهار زمان توزیع میکنیم. در واقع میتوان گفت یک دلالت حدیث بیان اموری است که نیازمند زمان مستقل هستند، و امور دیگر را میتوان ضمن بقیه انجام داد. اما اگر کارهایی را ضمن هریک از این چهار بخش انجام دهیم، آنگاه دیگر زمان مستقل به آن اختصاص ندادهایم! شاید بتوان گفت که این چهار مورد، مواردی هستند که نیازمند زمان مستقلاند و باقی امور را میتوان در زمانهای دیگری با همدیگر تلفیق کرد. همچنین ممکن است این فرض را مطرح کنیم که طبیعتاً بیان واضحات وجهی ندارد، بنابراین ضروریاتی که در زندگی هرفردی بهصورت طبیعی برای آن وقتی را اختصاص میدهد، در جای خود قرار دارند؛ مثلاً اینکه شما حتماً وقتی را برای خواب اختصاص دهید، سخن بیوجهی است. ممکن است این سؤال پیش بیاید که لذت حلال نیز شبیه همین است؛ در پاسخ میتوان گفت که در حدیث نفرمودهاند از لذتهای حلال استفاده کنید؛ بلکه فرمودهاند وقتی اختصاصی برای لذتهای حلال نیز درنظر بگیرید. و گمانهی دیگر اینکه شاید از آن سؤال بتوان به این نتیجه رسید که مقصود از لذت غیرحرام، امور ضروری زندگی که با لذت همراه است، نباشد، چنانچه مناجات با خدا نیز لذت دارد، ولی جداگانه بیان شده است. و بالأخره با توجه به آنچه در خصوص اوقات و خصویات آنها گذشت میتوان تا حدودی دریافت که هرکدام از این چهار بخش در کدام ایام و ساعات قرار میگیرد.
بر اساس آنچه گذشت، میتوان مسئلهی تقسیمبندی زمانی سبک زندگی را مطرح نمود و از این منظر بررسی کرد که آیا با تحقیق و تفصیل در خصوصیات زمان از یکسو، و نصوصی مانند حدیث فوق، میتوانیم به مبنایی برای تقسیمبندی سبک زندگی از منظر زمانی دست یابیم؟ روشن است که برای پاسخ به این مسئله، باید دقت کنیم که نصوص دیگر که در این ارتباط باید مورد توجه باشند کدامند؟ و غیر از خصوصیات ذاتی اوقات، چه منبع دیگری در تقسیمبندی زمانی زندگی الهامبخش است و البته مجموعهی این موارد باید بر روشهای استنباط در معارف دینی عرضه شود تا از انحراف در امان بماند.
پینوشت پی نوشت:
1- «به فرمودهی شیخ طوسی ساعات روزها دوازده قسمتاند و هر ساعتی از روز به یکی از پیشوایان دوازدهگانه (سلام الله علیهم) منسوب است و دعایی خاص دارد: ساعت یکم از طلوع فجر تا طلوع خورشید به امیرالمؤمنان (سلامالله علیم)، ساعت دوم از طلوع خورشید تا زوال سرخی صبحگاهی به امام حسن (سلامالله علیه)، ساعت سوم از هنگام زوال سرخی تا بالا آمدن روز به امام حسین (سلامالله علیه)، ساعت چهارم از بالا آمدن روز تا هنگام زوال خورشید به امام سجاد (سلامالله علیه)، ساعت پنجم از زوال خورشید تا اندازهی چهار رکعت نماز، به امام باقر (سلامالله علیه)، ساعت ششم بهاندازهی چهار رکعت بعد از زوال خورشید تا وقت نماز ظهر به امام صادق (سلامالله علیه)، ساعت هفتم از هنگام نماز ظهر بهاندازهی چهار رکعت که قبل از نماز عصر خوانده میشود، به امام کاظم (سلامالله علیه)، ساعت هشتم چهار رکعت مانده به وقت فضیلت نماز عصر تا هنگام نماز عصر به امام رضا (سلامالله علیه)، ساعت نهم از نماز عصر به اندازهی گذشتن دو ساعت به امام جواد (سلامالله علیه)، ساعت دهم از دو ساعت بعد از نماز عصر تا قبل از زردی خورشید به امام هادی ( سلامالله علیه)، ساعت یازدهم قبل از زردی خورشید تا زردی آن به امام عسکری (سلامالله علیه)، و ساعت دوازدهم از هنگام زردی خورشید تا غروب خورشید که به امام عصر (عج الله تعالی فرجهالشریف) منسوب است. (جوادی آملی، عبدالله، 1391، مفاتیح الحیات: ص 752، قم مرکز نشر اسرا)
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.