شما اینجا هستید: صفحه اصلی آرشیو سوره (69-70) شماره سیزدهم سبک زندگی مقولات حوزهی خصوصی حوزهی عمومی را غصب میکند
بیگمان بخشی از زیست روزانهی هر کس در پیوند با موضوعهای سیاسی قرار دارد ولی باید توجه داشت که در سبکهای متفاوت زندگی، سیاست نیز جایگاه متفاوتی مییابد.
هانا آرنت از شمار اندیشمندانی است که بر پایهی جایگاه سیاست در زندگی به برشمردن سبکهای مختلف زندگی و ارزیابی ارزشی آنان دست میزند. در ادامه به واکاوی پنداشتهای ارائهشده از سوی وی، در کتاب «وضعیت بشر» پیرامون این موضوع، خواهیم پرداخت.
باید توجه داشت که تحلیل آرنت از این موضوع بر پایهی این برداشت استوار است که وی در سامانهی مفهومی خود تصوری از وضعیت انسان در سر دارد، که ریشه در تأثیرپذیریش از فلسفهی هایدگر دارد. در نگاه وی، فرد انسانی «هستندهای تکافتاده» در جهانی است که وی را در برگرفته و انسان این جهان را در هستی خود با دیگران شریک است، که همچون وی هستندهای تکافتاده به شمار میروند، ولی زیست مشترکشان عرصهای عمومی در برابر تکافتادگیشان پدید میآورد که پایاتر، عینیتر و عمومیتر از هستی انسان است. چراکه تکبودگی انسان با جایگزینناپذیری و میرایی همراه است و در تقابل با این عرصهی عمومی، از یک سو عذاب میرایی را بر انسان وارد میکند، و از سویی دیگر پیامدهای کنش آزادانهی وی میتواند آمیزهای از احساس دودلی و گناه از برآیند کنش وی پدید بیاورد. همانگونه که میبینیم، در نگاه آرنت، انسان وضعیت غمباری مییابد و تأکید وی بر سویهی سیاسی زندگی را میتوان چونان پاسخ وی برای رهایی از این وضعیت دانست که انسان به دلیل میرایی، تنهایی و دودلی در عذاب به سر میبرد و مسئلهی هر انسان این خواهد بود که از رهگذر کارهای مختلف، به گرهگشایی از آن و یا کنار آمدن با آن دست بزند.
اهمیت سیاست در زندگی انسان نیز از آن روست که میتواند احساسی از جاودانگی نسبی در زندگی پدید آورد و از این رهگذر، بخشی از دغدغههای مربوط به میرایی و تکافتادگی انسان را پاسخ گوید؛ و با دگرگونی بیهودگی زندگی فردی به فضا و مکانی که دستکم بتواند برای انسان احساس جاودانگی نسبی بیافریند، تسکینبخش باشد. آرنت تنها یک گونهی مطلوب از سیاست را پاسخ این دغدغهها میداند و دیگر گونهها را یکسره ناخوشایند میشمارد. گونههایی که هر یک در سبکی از زندگی جای میگیرد. یکی از سبکهای زندگی، برتری یافتن اندیشهورزی بر سویهی کنشورزانهی زندگی است که مورد توجه فیلسوفانی چون افلاطون نیز قرار گرفته است. در این سبک از زندگی اندیشهورزی فیلسوفان بر کنشورزی شهروندان عادی برتری میجوید و شهروندان یکسره به پیروی از پنداشتهای اندیشهورز برتر فراخوانده میشوند و کنشهایشان از شمار سیاسی و غیرسیاسی، آنگاه ارزشمند خواهد بود که با سوگیری این پنداشتها همخوان باشد.
گونهي مطلوب سبک زندگي و جايگاه سياست در آن
آرنت سبک زندگی استوار بر برتری اندیشهورزی را غیرسیاسی میخواند و به مخالفت با آن برمیخیزد و در برابر آن بر پیروی اندیشهورزی از اقتضاهای کنشورزی شهروندان عادی تأکید میکند. وی برای ترسیم گونهی مطلوب و همچنین نامطلوب از سبک زندگی مدنظر خود، گونههای مختلفی از کنشورزی برمیشمارد که میتواند انسان را در رهایی نسبی از وضعیت غمبار خود یاری دهد. هرچند وی در ارزیابی ارزشی خود از گونههای مختلف کنشورزی، جایگاه یکسانی برای آنان و سبکهای زندگی برخاسته از آنان در نظر نمیگیرد؛ بلکه جایگاههای متفاوتی لحاظ میکند که از برتری هر یک از گونههای کنشورزی بر دیگر گونهها پدید میآید. گونههای کنشورزی از شمار زحمت، کار و کنش هستند که میتوانند هم در دوگانهی حوزهی عمومی و خصوصی و هم در دوگانهی شهر و خانه (در معنای یونانی آن) انجام شوند. دوگانههایی که هیچ گونه همخوانی مطلقی با هم ندارند؛ چراکه بهرغم همخوانی امر سیاسی با شهر، تنها بخشی از حوزهی عمومی به امر سیاسی اختصاص مییابد.
هر یک از این سه گونه کنشورزی با یکدیگر مرزبندی مفهومی دارند و نخستین مرزبندی میان آنان این است که زحمت و کار هر دو، گونهای از کنشورزی هستند که تنها یک سوی آن انسان است و در این کنشورزی، طبیعت بیجان (آرنت به دوگانهی امر طبیعی: بیمعنا و امر انسانی: معنادار باور دارد) را موضوع رفتار خود قرار میدهند. اما در کنش، یک رابطهی دوسویهی انسانی برقرار است. همچنین به رغم این یکسانی میان زحمت و کار، این دو یکی نیستند؛ چراکه در نگاه آرنت زحمت، عملکردی است که از سر ناچاری انجام میشود و برخاسته از حیوانبودگی انسان است و آنگاه اینگونه از کنشورزی با دامنهی کارهای اقتصادی همخوان است و همهی کارهای تولیدی را در بر میگیرد که با هدف مصرف انجام شود و هنگامی که زحمت در زندگی نسبت به کار و کنش برتری یابد، سبکی از زندگی حکمفرما میشود که نامطلوب و ناخوشایند است و در آن انسان، تنها در پی لذت و رهایی از درد خواهد بود و از چرخهی اسارت طبیعت و احکام ضروری آن، برای دستیابی به آزادی، فراتر نخواهد رفت.
در مقابل کار نیز بهرغم آنکه طبیعت بیجان را موضوع کنشورزی خود قرار میدهد، به دلیل گنجاندن مؤلفهی نوآوری و سازندگی در عملکرد خود، عملی یکسره انسانی خواهد بود که به پدید آوردن جهانی انسانساز میانجامد که انسان میتواند تا اندازهای در برابر وضعیت غمبار چیره بر هستی خود، به آسایش برسد. چون با ساختن چیزی که بیش از انسانِ میرنده، پایدار است، خانهای برای خود پدید میآورد که میتواند برای وی سرچشمهی پایداری و معنا باشد. بنابراین در نگاه وی، ماناییِ امرِ ساختهشده، شاخصی برای ارزیابی ارزشی به شمار میرود. بر این پایه، امر ساختهشده، هم میتواند در خدمت زحمت قرار گیرد و بهسرعت مصرف شود و از جهان ساختهشدهی انسان، پا به چرخهی ضرورت و بیمعنای چیره بر طبیعت بگذارد و هم میتواند زمینهای برای آسانسازی کنش متقابل انسانی فراهم کند و یا با فراروی از شاخص فایدهمندی، چونان امری هنری بر کانون شاخصی زیباشناختی ساخته شده باشد.
تفاوت دیگری که آرنت میان کار و زحمت برمیشمارد این است که در کار، انسان هدف مستقلی دارد، ولی در زحمت انسان در پی هدفی از رهگذر کاربست ابزاری خاص برای رسیدن به دستاوردی خاص نخواهد بود. بر این پایه، وی استفادهی انسان از تکنولوژی را آنگاه که انسان ناچار باشد خود را با آن هماهنگ کند و همچنین تقسیم کاری را که به همترازی کمّی همهی فعالیتهای بدون مهارت میانجامد، در شمار زحمت میگنجاند.
همانگونه که مینگریم ابزار و کاربست آن بر روی طبیعت در صورتی که در خدمت زحمت نباشد، امری مثبت در نظر گرفته میشود؛ چراکه در نگاه وی طبیعت نظامی از نیروها و فرایندهای ضروری و بیمعناست که انسان نمیتواند در زنجیرهی آن به آزادی و معنا دست یابد و جهان ساختهشدهی انسان میتواند تا اندازهای این دو چیز را برای انسان فراهم کند و بتواند جهانی مشترک برای زیستن انسانها بیافریند.
بهرغم این برتری کار بر زحمت در نگاه آرنت، وی اینگونه از کنشورزی را قلمرویی نمیداند که بتواند با فراهم کردن بیشترین آزادی و معنا برای انسان، دغدغههای برخواسته از وضعیت غمبار وی را پاسخ دهد. چرا که با وجود عملکرد آزادانهی انسان در برخورد با طبیعت بیجان، باز هم یک سویهی این فعالیت در حوزهی ضرورت و بیمعنایی حاکم بر طبیعت جای میگیرد و از سویی دیگر با توجه به اینکه کار در چارچوب منطق ابزارگرایی انجام میشود، تنها به هدفی اندیشیده میشود که پس از دست یافتن به کنار میرود و در آن معنا یکسره نادیده گرفته میشود.
آرنت نتیجه میگیرد که بیشترین آزادی و معنا را انسان آنگاه میجوید که هر دو سوی کنشورزی، انسان باشد. این همان چیزی است که وی آن را کنش نام میگذارد و بهترین نمونههای آن را کنشهایی میداند که در پیوند با امر سیاسی و در حوزهی عمومی یا شهر انجام میپذیرد. بنابراین در نگاه آرنت، سبکی از زندگی که در آن کنش نسبت به دوگونهی دیگر کنشورزی برتری مییابد، دغدغههای برخاسته از وضعیت انسان را پاسخ گوید و سیاستی را که با آن همخوانی دارد، میتواند به بهترین شیوه برای انسان آزادی و معنا به ارمغان آورد. بهنظر آرنت، این کنش متقابل، بنیادیترین سویهی وضعیت انسان را بازتاب میدهد که همان تکافتادگی انسانها و در نتیجه چندگانگی آنهاست. بهگونهای که دیگر دنیا جایگاه انسان نیست، بلکه جایگاه انسانهایی متفاوت خواهد بود. این ویژگیِ چندگانه بودن، این الزام را به میان میآورد که برای داشتن کنش متقابل مطلوب، برابری و تمایز انسانها شناسایی شود؛ چراکه انسان تا به آمیزهای از این دو دست نیابد نمیتواند در شرایط نابرابر، انسان را از رهگذر خودنمایانسازی دریابد. همچنین در صورت عدم شناسایی تمایز و دگربودگی انسانها، دیگر نیازی به خودنمایانسازی به دیگران به میان نخواهد بود و کنشی میان انسانها پدید نمیآید. در این دیدگاه انسانها بهرغم تکبودگی، با یکدیگر وابستگی متقابل دارند.
جايگاه سياست در سبک زندگي مطلوب
همانگونه که گفته شد سبک زندگی مطلوب و مورد نظر آرنت گونهایست که نخست سویهی کنشورزی زندگی بر سویهی اندیشهورزی آن برتری یابد و در گام دوم کنش بر دوگونهی دیگر کنشورزی برتری یابد. این سبک زندگی میتواند بهترین پاسخ نسبت به دغدغههای برخاسته از وضعیت غمبار بشر به شمار آید و انسان را در دستیابی به معنا و آزادی یاری دهد. اما پرسشی که در پیوند با سبک زندگی مطلوب به میان میآید جایگاهی است که سیاست در آن مییابد.
برای پاسخ به این پرسش باید به سراغ سرشت کنش در نگاه آرنت برویم. کنش، فرایندی از نمایانسازی خویشتن است که در پیوند با دو ویژگی چیره بر وضعیت بشر یعنی تکبودگی انسان و وابستگی متقابل وی با انسانهای دیگر است. بر این پایه سیاست از یک سو بهترین نمونهی کنش به شمار میرود که در عرصهی عمومی میتواند انسان را در دستیابی به آزادی و معنا یاری دهد و از سویی دیگر با توجه به ویژگیهایی که کنش دارد، سیاست میتواند نهتنها نجاتبخش خود وضعیت انسان باشد، بلکه میتواند از کنش متقابل انسانها نیز پشتیبانی کند.
این ضرورت پشتیبانی سیاست از کنش، از آن روست که کنش کمبودهایی دارد؛ چراکه در نگاه آرنت، بهرغم آنکه در کنش، انسانها میتوانند از رهگذر سخن گفتن تکبودگی خود را برای دیگری نمایان کنند و واقعیت وجودی خود را چونان بازیگری در صحنهی نمایش تضمین کنند، با این حال کنش به دلیل سرشت خود، در معرض بیهودهپنداری است و چون برخلاف کار، سازندهي هیچ دستاورد پایانی و ملموسی ندارد، هر آن ممکن است پس از انجام کنش، حس پوچانگاری به انسان دست دهد.
کمبود دیگر نیز از آنجا سرچشمه میگیرد که کنش بر پایهی فعالیتِ یک کنشگرِ آزاد و واکنش دیگری در برابر آن است، و از این رو سرشتی غیریقینی و پیشبینیناپذیر مییابد و آن کس که به کنش دست میزند، بهدرستی نمیداند که چه میکند و چهبسا ممکن است بیآنکه در سر داشته باشد، کنشش پیامدهای زیانباری به بار آورد و یا زنجیرهای از رویدادها را بیاغازد که به آن پیامد زیانبار بیانجامد و در انسان احساسی از گناه و عذاب وجدان پدید آورد.
این دو کمبود برخاسته از سرشت کنش که شناسایی همزمان برابری و دگربودگی انسان را ضروری میداند، میتواند به روی گرداندن مأیوسانهی انسان از آن بیانجامد. ولی در صورتی که سیاست بهشرط هنجارین چندگونگی انسانها که برخواسته از وضعیت آنان است، وفادار باشد، افزون بر رهایی انسان از وضعیت وجودی غمبار، میتواند پیرامون پشتیبانی از کنش و رفع کمبودهای آن نقشآفرینی کند. بدینگونه که پیرامون کمبود نخست، سیاست از رهگذر کار سازندهی انسان، میتواند نهتنها گفتار و کردار برخاسته از کنش انسانها را برای دیگر انسانها با شکوه نمایان کند، بلکه میتواند با وارد کردن به حافظهی انسانها، آن را ماندگار کند. این امر از رهگذر بنیان نهادن نهادهای سیاسی انجام میشود.
کمبود دوم کنش برخاسته از سرشت آن، یا همان عدم قطعیت و پیشبینیناپذیری نهفته در آن نیز، با هماهنگی و اجماع انسانها در حوزهی سیاسی رفع میشود. آرنت بر این امر پای میفشارد که قدرت سیاسی در صورت فهم درست آن، بهجای خشونت از کنش هماهنگ انسان سرچشمه میگیرد و در نتیجه اگر سیاست بهجای آنکه عرصهی کاربست زور باشد، به حوزهای بدل شود که تصمیمها از رهگذر اجماع گرفته شود، کمبود دوم کنش متقابل نیز از میان میرود. باید بگوییم که اجماع مورد نظر آرنت بهرغم مشابهت با نظریهی قرارداد اجتماعی با آن یکی نیست و تنها به هماهنگی کنشهای شهروندان میاندیشد و در پی بنیانگذاری نهادهای سیاسی غیرموقتی نیست.
گونهي مطلوب سياست در برابر دگرديسيهاي ناخوشايند آن
همانگونه که اشاره شد، آرنت گونهی مطلوب سیاست را برآمده از سبک زندگی مطلوب خود میداند که در آن سیاست چونان نمونهای برتر از کنش متقابل انسانها تعریف شود. کنشی که با شناسایی برابری و دگربودگی انسانها همراه باشد و کمبودهایش در حوزهی سیاسی رفع شود. این گونهی مطلوب در نگاه آرنت، در صورت عدم شناسایی دیگربودگی و برابری انسانها، صورتهای نامطلوبی همچون ناسیونالیسم و استبداد سیاسی مییابد.
ناسیونالیسم، بهعنوان نخستین دگردیسی ناخوشایند از شکل سیاسی مطلوب، از نادیده گرفتن تکبودگی چیره بر وضعیت انسان پدید میآید و با دادن یگانگی رازآمیزی به ملت، به راندن افرادی میانجامد که دارای ویژگیهای برخاسته از روح ملی نیست.
استبداد سیاسی نیز از سوی آرنت، چونان دگردیسی ناخوشایند دوم به میان میآید؛ چراکه در دیدگاه وی، سیاست، بهگونهای بنیادی رابطهای است که میان شهروندان با جایگاه برابر، برقرار میشود و هنگامی که سیاست به نادرست، بهجای کنش، بر کار سازنده استوار شود، این دگردیسی رخ میدهد؛ چراکه کار سازنده، همانگونه که خود را سرور طبیعت بیجان میداند، همین پنداشت را به حوزهی سیاست تعمیم میدهد و سیاست چونان قلمرویی نگریسته میشود که در آن فرمانروا فرمان میدهد و دیگران ناگزیر از پیروی خواهند بود. لازم به گفتن است که برابریخواهی آرنت در تنگنای امر سیاسی میگنجد و به حوزههای اجتماعی و اقتصادی فرا نمیرود.
به باور آرنت این دو دگردیسی نهتنها به سرکوب انسانها میانجامد، بلکه زیستی را فراهم میآورد که نخست آزادی را که تنها از رهگذر کنش انسانی با شناسایی تکبودگی و برابری آنان به دست میآید، نابود میکند و پس از آن، با نفی امکان خودنمایانسازی برای انسانها، معنا را نیز از میان برمیدارد و دیگر پاسخی برای دغدغههای برخاسته از وضعیت غمبار انسان، در میان نخواهد بود.
همخواني دگرديسي ناخوشايند با سبکهاي نامطلوب زندگي سرمايهدارانه
آرنت بر پرنگ نشان دادن مرزبندی میان حوزههای اقتصادی با حوزهی سیاسی و یا در معنای یونانی آن مرز میان خانه و شهر پای میفشارد و هرگونه آمیزش این دو حوزه را از شمار دگردیسی ناخوشایند سیاست میداند که با برتری یافتن زحمت در سویهی کنشورزی زندگی، بهعنوان یک سبک زندگی نامطلوب، همخوانی دارد. این دگردیسی تبیین انتقادی آرنت از وضعیت کنونی چیره بر سرمایهداری غربی را در بر میگیرد و بر آن است که سیاست در این وضعیت، صورتی انحرافآمیز یافته است.
وی ایندگردیسی ناخوشایند را تا زمان مسیحی شدن غرب و پس از آن در سدههای میانه پی میگیرد، که در آن برعکس اندیشه در یونان باستان که بر مرزبندی میان شهر و خانه پای میفشارد، مرزبندی گونههای مختلف سویهی کنشورزانهی زندگی از میان رفت، ولی همچنان اندیشهورزی بر کنشورزی برتری داشت. آرنت بر آن است که در وضعیت کنونی مدرنیته و سرمایهداری این رتبهبندی وارونه میشود و این در نگاه وی، نمودی از ناخوشایندی چیره بر سبک زندگی آن، به شمار میرود.
به نظر وی این وارونگی با انقلاب علمی زمان نوزایی و با رواج این باور رخ داد که شناخت درست از اندیشه و تأمل سرچشمه نمیگیرد و چونان تجربه از کار انسان به دست میآید. با حاکمشدن تجربهگرایی، اندیشه در خدمت کار قرار گرفت و سبکی از زندگی حاکم شد که بر کانون کار سازنده استوار بود. ولی به نظر آرنت، این حکمفرمایی گذرا بود؛ چراکه دیری نپایید که زحمت و اقتضاهایش در کانون زندگی و اندیشهی غربی جای گرفت و سبکی از زندگی حاکم شد که خود آرنت آن را گونهی زیستی حیوان زحمتکش مینامد و بر آن است که در این وضعیت، حوزهی سیاسی از سوی حوزهی غیرسیاسی غصب شد و سیاست به حوزهای برای دستیابی به خواستههای اقتصادی یا علاقههای حیوان زحمتکش بدل گردید و کار سازندهی انسان نیز بهجای آنکه به کار ساختن جهانی در برابر طبیعت بیجان مشغول شود، پیرو ناب مصرف و ساخت کالاهایی شد که بهسرعت مصرف شده و به چرخهی بیمعنای طبیعت بازمیگردند.
در نگاه آرنت این دگردیسی ناخوشایند با آمیزش دو حوزهی عمومی و خصوصی و حتی غصب حوزهی عمومی توسط حوزهی خصوصی همراه خواهد بود؛ چراکه وی اقتصاد و اقتضاهای زحمت را مربوط به حوزهی شخصی میداند و بر آن است که در این سبک زندگی نامطلوب، سیاست تنها هدف آسان ساختن مصرف اقتصادی را در سر خواهد داشت و بهجای آنکه جهانی انسانی آفریده شود که انسان بتواند با آزادی و بامعنا بزید و بتواند به دغدغههای برخاسته از وضعیت وجودی خود پاسخ گوید، وضعیتی غمبارتر مییابد؛ از یک سو چرخهی ضرورت چیره بر طبیعت در این سبک از زندگی به دلیل اقتضاهای زحمت بر زیست انسانی حکمفرما میشود و از سویی دیگر، انسان جهان پایدارش را از دست میدهد و وی را عذاب بیگانگی با جهان فرا میگیرد.
آرنت انسانی را که اینگونه میزید، حیوان زحمتکش مینامد حتی اگر چنان مدرن باشد که با اتوماسیون از زحمت رهایی یابد. در این صورت وخامت روزگارش دوچندان خواهد بود و جهانی آفریده میشود که تنها افراد بینامونشان در برخواهد داشت و هرگونه تکبودگی از آن رخت برمیبندد.
نمونههاي سياست مطلوب و انگيزهي مشارکت سياسي شهروندان
همانگونه که گفته شد، آرنت نمونههایی چون پیگیری رفاه، عدالت اجتماعی و رهایی از فقر را از حوزهی سیاست کنار میگذارد و هرگونه کوشش برای رسیدن به این امور نیک از رهگذر ابزار سیاسی را دارای پیامدهای زیانبار میداند. چون آرنت تنها سیاستی را مطلوب میداند که بر کنش استوار باشد و انسان بتواند چونان بازی در صحنهی نمایش به نمایانسازی خویشتن برای دیگران دست بزند، بدون آنکه مقصودی از کنش خود در سر داشته باشد. او تنها انگیزه برای مشارکت سیاسی را احساس شکوه، افتخار و جاودانگی نسبی برمیشمرد.
بر این پایه، وی بالاترین فضیلت سیاسی را شجاعتی میداند که وی را توانا به مشارکت سیاسی کند. البته منظور وی از شجاعت، آمادگی برای پذیرش خطرهای کنش سیاسی نیست، بلکه شجاعتی است که انسان را برای برآمدن از گمنامی زندگی خصوصی و پا گذاشتن به روشنایی خیرهکنندهی زندگی عمومی توانا میکند. بنابراین، سیاست سویهی نخبهگرایانهای خواهد یافت که هر کس را یارای کنشگری آن نخواهد بود.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.