جدال اسطوره و خرد یکی از مهمترین جدالها در تاریخ تفکر در مغربزمین است. هنگامی که متفکران مغربزمین دوران نو را آغاز کردند و میکوشیدند از یک مرحله عبور کنند که به آن قرون وسطی لقب داده بودند، به یونان برگشتند و اینگونه روایت کردند که باید در جدال اسطوره و خرد یا میتوس و لوگوس، سمت خرد ایستاد و تمدن نو را بر روی شانههای استوار خرد گسترش و تناورده کرد.
آنان به این درک رسیده بودند که نظریهی خردگرایانه، نخستینبار در فلسفهی یونان مجال بروز یافت و یونانیان در این راه پیشاهنگ بودهاند و این توسیدیدس بود که برای اولینبار به تصور اسطوره حملات جدی کرد؛ چراکه آنان قبل از هرچیز طبیعت را مورد بررسی قرار میدادند. ارسطو نخستین متفکران یونان را طبیعتشناسان قدیم مینامد. طبیعت تنها چیزی است که آنها آن را مورد توجه قرار میدادند و این توجه امری ضد اسطورهای بود. آنها بیش از هر چیز به آغاز و منشأ توجه میکردند. این اصل و آغاز را نخستین فلاسفهی طبیعی در یونان بهگونهای خاص میجستند. این آغاز، یک شروع زمانی نبود، بلکه یک اصل نخستین و منطقی بود. این اصل منطقی که بهطور منظم و برحسب قواعد عام عمل میکند با روح اندیشهی اسطوره تباین داشت. این اصلی بود که در دورهی جدید به آن تمسک جستند و کوشیدند تمدن جدید را بر آن استوار کنند. روشنگری مدعی شد که با تکیه بر خرد میخواهد درخشش تابناکی را بر روی کرهی خاکی تدارک ببیند. روشنگری در برنامهاش افسونزدائی از جهان را پیش رو داشت و در این روند بنا داشت که تخیل را از طریق دانستن به زیر بکشد، اما آیا میتوان گفت که روشنگری به این امر موفق شد یا نه، بلکه خرد خود به اسطوره تبدیل شد، چراکه در بنیان خود در بستر اسطوره تولد یافت و نشو و نمو کرد.
آدرنو و هورکهایمر در کتاب دیالکتیک روشنگری به نقد جدی پروژهی روشنگری پرداختند. آنها درصدد برآمدند تا نشان دهند چهسان علیرغم ادعای روشنگری که در پی انحلال اسطوره بود، روشنگری در آغاز در چنبرهی اسطوره گرفتار بوده است؛ چراکه خرد یونان با توجه به مؤلفههای جدیاش، در بنیان، از اصلهای اسطوره پیروی میکرد و خرد در بستر اسطوره نشو و نمو کرده است و این ادعا که خرد میخواهد از طریق دوری از اسطوره به امر واقع تبدیل شود یک کذب محض است. چراکه خرد همان سازوکار اسطوره را دوباره احیا کرده است. مگر نه اینکه خرد جدید که علم جدید، خود را حاصل آن میداند، متکی به مقولاتی است که میکوشند درک خود را از نظم جاودان طبیعت تعریف کنند؟ آیا اینها همان صور تهنشینشدهی ادراکهای اسطورهای نیستند؟ آنچه که فیلسوفان در دستگاه مفهومی خود طراحی میکردند و ما آنها را بهمثابه میراث افلاطون و ارسطو میشناسیم، همان عناصر اسطورهای کهن نیستند که در متافیزیک یونانی استحاله یافتند؟
آنچه که خرد روشنگری نوید میداد، این مطلب بود که خرد میتواند ماده را مقهور خود کند و همهچیز را در چارچوب قاعده و قانون قابل محاسبه، متکی بر یک اصل منطقی کند. اما روشنگری در عمل، این منطق را به سویههای تمامخواهانه تبدیل کرد و دوباره به اصلهای اسطوره بازگشت. آدورنو و هورکهایمر در کتاب خود مختصات علم را برشمردند. یکی از خصوصیات علم این مطلب است که میکوشد همهچیز و همهکس را مشمول امر وحدت کند. اگرچه مکاتب مختلف در تئوری علم بهگونهای به عقلگرا و تجربهگرا تقسیم شدهاند، اما هر دو گرایش بر یک نکته توافق دارند که ساختار علم بر وحدت متکی است. بیکن پدر علم جدید سلسلهمراتبی از کلیت را در یک همپیوندی بر یک اصل نخستین گره میزند؛ منطق صوری الگوی جدی آنهایی است که وحدتبخشی علمی را دنبال میکنند و این وحدت، تمایز و تکثر و تنوع را برنمیتابد. درواقع این نزدیکیها و تکثرها به سود نسبتی واحد سرکوب میشود. اگرچه روشنگری در ادعا بیمهابا علیه جادوگری مبارزه میکرد، اما در عمل و در نهایت هر مفهومی از روح و حقیقت و حتی خود روشنگری بهنوعی به جادو مبدل شد. روشنگری علم خود را با آموزهی برتری (تکرار) بر هستی تداوم میداد، آن هم در دورانی که بشر میکوشید توهم جادوئی را از سر خود باز کند. اما لحظهبهلحظه امر تکرار با سرسختی خاص خود آدمی را درون قانونمندی اسیر کرد. اصل تکرار که روشنگری آن را بر ضد اسطوره احیا کرد، اصل حاکم بر خود اسطوره است. یکی از خصوصیات علم برای اینکه علم باشد و واجد قانونمندی شود، این است که باید تکرارپذیر باشد. روشنگری این اصل را از خصوصیات علم در مقابل اسطوره میداند، حال آنکه بنا به باور آدرنو و هورکهایمر این اصل از دل اسطوره بیرون آمده است.
روشنگری مدعی بود که به تأسی از تفکر یونانی میخواهد به فردیت و انسانها توجه کند تا انسانی نو متولد شود، اما تحت تسلط وحدتدهندهی انتزاع و اندیشهی کلی همهچیز در طبیعت تکرارپذیر میشود؛ پس اگر همهچیز تکرار میشود، فردیت و آزادی چگونه معنا مییابد؟ با تسلط صنعت، همهی آن فردیتها و سوژهها در جمع منحل شدند و درواقع افراد به گله تبدیل شدند. در روشنگری -به باور کتاب دیالکتیک روشنگری- آن کلیت که خصلت عام ایدهها بوده است و خود را در نظامی منطقی تجلی میداد و از طریق آن امر تحقق سلطه در قلمرو مفاهیم را به امر سلطه در قلمرو اجتماع مبدل میکرد و نیز آن وحدت و یگانگیای را که مبین فرمی از زندگی است بر اساس اصل فرماندهی انسجام میبخشید، لاجرم منجر به ظهور فردی شد که واجد آنچنان خودی بود که آن خود، حقیقت را تنها در چارچوب اندیشهای سیستمی میشناخت؛ این اندیشه حقیقت را تمام و کمال و با همهی تمایزات، امری ایستا و ثابت میدانست و دانش مشخص را امری مذموم میشناخت. دانشی که همچون اسطوره از ترس آدمی ناشی شده است و همین ترس بود که آدمی را وامیداشت تا که توضیح و توجیحی برای نیروهای طبیعت بیابد. اسطوره میکوشید تا که بیجان را با جاندار برابر کند، اما مگر روشنگری نیز همین کار را نکرد و جاندار را با بیجان برابر قرار نداد؟
در بنیان، ایدهای که منشأ اصلی ترس را امر بیرونی میدانست، بهگونهای در علم جدید استحاله یافت که بیان شد که هیچچیز نباید بیرون از قلمرو خرد بماند. ترس دهشتناک روشنگری از دل آن اسطورهای بیرون میآید که تمدن را بر روی اصلی قرار داد که آن اصل، اصل اخلاقی تمدن مغربزمین شد، که همانا «حفظ خود» است؛ و در این روند این خود کوشید بهطور روشمند، همهی تهماندههای اسطورهای، شامل جسم و خون یا نفس یا حتی من طبیعی را پس زند و آن را به من استعلایی یا ترافرازنده یا من منطقی استحاله کند. اینجاست که آن اسطوره به اسطورهای دیگر تبدیل میشود؛ آنگاه است که با گسترش اقتصاد کالائی بورژوایی، مغاک تیرهای که بورژوایی به اسطوره منتسب میکرد با خرد حسابگر تعویض شد و بنا به ادعای روشنگری به نور خورشید خرد منور شد و این درخشش تیرهای بود که زیر نورش توحش جدیدی نسوج گرفت و کار بشری تحت اجبار سلطهای قرار گرفت که همواره میکوشید تا با دوری از اسطوره از آن دور شود و لذا تحت نظام سلطه، اسیر دوبارهی اسطوره شد.
اگر به یاد آوریم، این درهمآمیختگی اسطورهی سلطه و کار یکی از مضمامینی است که در سرودههای هومر بازگو شده است. در سرودهی دوازدهم، حماسهی اودیسه، داستان برخورد ادویسئوس با سیرن را بازگو میکند. سیرنها که موجودات نیمی زن و نیمی مرد هستند، ملاحان را میفریبند تا آنها با کشتی خود به صخرهی دریا برخورد کنند. سیرنها با آوازهایشان که بهصورت وعدههای مقاومتناپذیر کسب لذت به گوش میرسد و با فراخواندن به گذشته، وعدهی بازگشت شادمانه به زادگاه را میدهند و این درواقع نیرنگی است که انسان را به دام میاندازد. این سروده که وسوسهی گمکردن خود در گذشته را بازتاب میدهد و روایتگر قهرمانی است که با وسوسهای روبهرو میشود که در خلال آن به پختگی و بلوغ میرسد و در این مسیر وحدت زندگی و هویت شخصیاش محکم و استوار میشود و حیطهی زمان برای او آنچنان شفاف میشود که گذشته-حال-آینده در نظام ثابت زمان آنگونه طرح میشود که با رهاساختن لحظهی حال از چنگ قدرت گذشته رها شود؛ گذشتهای که به یک پیشتاریخ اسطورهای تبدیل شده است. بدینسان روشنگری که میخواست از اسطوره بگریزد تا که به نفس زندگی برسد، آنچنان از زندگی دور شد که زندگی را ناممکن کرد. دیالکتیک روشنگری کتاب پیچیدهای است که با مجهزشدن به روش دیالتیک میکوشد روابط پیچیده و متقابل بین خرد و اسطوره یا لوگوس و میتوس را تبیین کند و نیز نشان دهد که چگونه در یک سازوکار پیچیده، خرد به اسطوره و اسطوره به خرد تبدیل میشود. آدورنو و هورکهایمر کوشیدند با بیان تئوریک و فلسفی، بنبست تمدن یونانی و مسیحی را نشان دهند. دیالکتیک روشنگری کتابی بود که در آغاز آنچنان مورد استقبال واقع نشد، اما اینک یکی از کتب جدی در اندیشهی انتقادی است. این کتاب در فرم پارهفکر فلسفی ارائه شد که میکوشد از طریق این فرمِ نوشتن، از فرم اندیشهی سیستماتیک پرهیز کند.
پینوشت
1- دکتری فلسفه از دانشگاه برلین
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.