علم تاریخ ناظر به برداشت مورخ و تفسیر و تحلیل وی از گذشته است. به عبارتی، تاریخ شرح اعمال گذشتهي بشر آن چنان است که مورخان بازسازی میکنند.در سیر تکوین و تحول علم تاریخ، جایگاه مورخان اهمیت پیدا میکند و فکر و اندیشهي آنها تاریخ را میسازد.
در این برداشت، خواه مورخ را بهعنوان کسی در نظر بگیریم که در عهدی زندگی میکند که وقایع تاریخی در آن رخ داده است و خواه بهعنوان کسی که با گزارشها و روایتهاي مورخان عهد وقوع رویدادها، ارتباط برقرار میکند، این معنا از تاریخ مشکلی پیدا نمیکند. در هر دو حالت تاریخ به مثابه گزارش یا تفسیر مورخ از رویدادهاست و از ارتباط و انضمام وی با رخدادها یا گزارشهاي آنها حاصل میشود. البته مورخی که به عنوان مثال در عصر ایلخانان و در عهد حکومت هولاکو ( 654-663 هـ.ق) میزیسته و چگونگی و چرایی سقوط بغداد در سال 656 هـ.ق را بیان کرده و به اصطلاح رویدادها (events) را به گزارش (Narrative) تبدیل کرده است، در شناخت یا اِشراف بر واقعیتهای تاریخی، یک مرحله از مورخان امروزیِ پژوهشگر در تاریخ ایلخانان که تنها با گزارش سقوط بغداد ارتباط برقرار میکنند، جلوتر و بنابراین کار او به عینیت نزدیکتر است. منتها با در نظر داشتن سیر تداوم حیات جمعی هر جامعه و باقی ماندن میراث گذشتهي انسانی در حیات زمان حال و به علاوه ماهیت گفتمانی داشتن علم تاریخ - که در پرتو آن اندیشه و تلقی مورخان اعصار قبلی را بهعنوان خرده گفتمانهای تاثیر گذار در گفتمان فعلی در خود دارد و نوعی تداخل افقهای زمانی و روح حاکم بر هر افق را به همراه دارد- این مشکل تا حدودی حل میشود. چرا که مورخ امروزی در هنگام ارتباط با گذشته و بازسازی آن از طریق گزارشهای موجود، تنها به گزارشهای صرف باقی مانده در منابع بسنده نمیکند و ضمن نقد دقیق این گزارشها، با بهرهگیری از علوم معین تاریخی و استفاده از منابع غیر مکتوب و دیگر آثار باقی مانده از دورهي مورد مطالعهي خویش، به صورت غیر مستقیم به زوایای مختلف رویدادها پی میبرد و خود در تبدیل رویدادها به گزارشهای نقادی شده سهیم میشود. از این گذشته مورخان تنها به این میزان که جایگاه آنان در مرحلهي فاکتولوژی[1]پژوهشهای تاریخی است بسنده نمیکنند و در مرحلهي تفسیر و تحلیل گزارشها، که سنگ بنای اصلی علم تاریخ در این مرحله رقم میخورد، بینش و اندیشهي خود را -که بر آمده از تاریخنگری و اندیشهي جمعی آحاد جامعه است- وارد میسازند و گذشتهي مورد نظر و معرفت حاصل از آن را در فرایندی استمراری درک نموده و ارائه میدهند. آنچه هم که تحت عناوین تاریخ توصیفی و تاریخ تحلیلی و به عبارت صحیحتر، تاریخنگاری توصیفی و تاریخنگاری تحلیلی مطرح میشود نیز به همین معنا از تاریخ به مثابه گزارش و سهم اثرگذار مورخان در پیدایش و تحول علم تاریخ اشاره دارد. در این معنا، تاریخنگاری صورت مکتوب علم تاریخ است و توصیفی یا تحلیلی بودن آن به اندیشه و دانش مورخ بستگی دارد.
پیدایش علم تاریخ در پرتو انضمام مورخ به موضوع مورد نظر خویش، که همانا بخشی از گذشته است، حاصل میشود و از این نظر، علم تاریخ ماهیت سوبژکتيویستی داشته و مورخ بهعنوان سوبژهای که سراغ گذشته میرود سهم پر رنگتری در تکوین این علم ایفا میکند. البته این بدان معنا نیست که علم تاریخ هیچ ماهیت اوبژکتیویستی ندارد. طبیعی است که اوبژهها یا همانا فاکتهای تاریخي در جای خود اهمیت بهسزا دارند و در حکم مواد خام و مصالح اولیهای قلمداد میشوند که بدون وجود آنها امکان ایجاد ساختمان علمی تاریخ وجود ندارد. با این حال، با در نظر داشتن روند شکلگیری علم از منظر هرمنوتیکی و اهتمام به دیدگاههای ایدهآلیستی در معرفتشناسی تاریخی، بدانسان که از اواخر قرن نوزدهم میلادی به بعد مطرح بوده است، از این منظر که فاعل شناسا –مورخ- هم در بازشناسی و بازسازی گذشته - از راه گزینش، نقد و شناخت گزارشها- نقش ایفا میکند و هم با بینش، نگرش، دانش و روش امروزی، پایههای علم تاریخ را بنا مینهد، ماهیت سوبژكتیویستی علم تاریخ مهمتر جلوه میکند.
اگر تاریخ را در دو وجه هستیشناسی (آنتولوژی) و معرفتشناسی (اپیستمولوژی) در نظر بگیریم، در گذر از وجه اول به وجه دوم یعنی رسیدن به معرفت تاریخی، علم تاریخ نیز با موضوع، روش و هدف خاص خود میتواند ماهیت انضمامی و بینالاذهانی داشته و در افقی گفتمانی حاصل شده و رو به تحول گذارد. طبیعی است که چنین ویژگیهایی با سیر تدریجی و تکمیلی معرفت تاریخی و به اصطلاح چهرهبهچهره رخ نمایاندن این علم نیز منافاتی نخواهد داشت. علم تاریخ ماهیت انضمامی دارد و این بدان معنی است که محقق تاریخ در همهي مراحل پژوهش، اعم از جمعآوری و نقد دادهها، تجزیه و تحلیل اطلاعات و تحریر و تدوین تفسیرها، به موضوع مورد مطالعهي خویش منضم میشود. عملاً فرض جدایی مورخ از موضوع مورد تحقیقش یک فرض محال است. ماهیت انضمامی علم تاریخ دو ساحت متفاوت و مرتبط به هم دارد. این دو ساحت افقهای زمانی حال و گذشتهاند که در پرتو تداخل آنها علم تاریخ حاصل میشود. افق گذشته اشاره به دورهاي دارد كه سلسلهي وقایع مربوط به یک موضوع در آن رخ داده و افق زمانی حال به جامعهای که مورخ در آن زندگی میکند و دانش، بینش، ارزش و روش خود را مرهون آن است اشاره دارد. مورخ بدون در اختیار داشتن گزارشهای اصیل و موثق، قادر به بنا کردن ساختمان علمی تاریخ نیست. بنابراین افق گذشته به عنوان فضایی که وقایع تاریخی در آن رخ داده و شرایط خاصی بر آن حاکم بوده که در نوع برداشت و گزارش مورخان عصر وقوع حوادت تاثیر گذاری خاصی داشته است حائز اهمیت به شمار میرود و فضایی مرده و منفعل قلمداد نمیشود. افق گذشته فضایی فعال بوده و شرایط گفتمانی خاصی داشته که در بطن گزارشها و یا همانا منابع مکتوب و غیر مکتوب مربوط به آن مستتر است و به علاوه میراث فکری و فرهنگی آن به اعصار بعدی به ارث رسیده است. هر چند این گذشته بهعنوان موضوع مطالعهي مورخان از عينيت کامل برخوردار نیست اما در جای خود اهمیت بسیار دارد و مورخان میبایست با غرقشدن در این فضا و سعی در بازسازی و بازشناسی بستر ساختاری آن، ابژههای خود را از آن حاصل کنند. در عین حال گذشته، آن طور که مکتب تجربهگرایی اعتقاد دارد نباید بدین معنا باشد که «نخست وقایع را ردیف کنیم و بعد آنها را تفسیر و تاویل نماییم». گذشته و واقعیتهای آن به وسیلهي مورخان گزینش و شناخته میشوند و اصل بر این است که تمامی گذشته، تاریخ نیست. تمامی گذشته به خودی خود واقعیت نیست، واقعیت را مورخ گزینش میکند. این مورخ است که گزارشهای مربوط به واقعیتها را به سخن گفتن وا میدارد و گزینش و تنظیم وقایع و ایجاد ربط منطقی میان سلسله وقایع از سوی مورخ است که آنها را بهعنوان افق ماضی در تکوین علمی تاریخ مهم جلوه میدهد. باید در نظر داشت که اگر تاریخ را کنش جمعی آدمیان در گذشته لحاظ کنیم، تمامی گذشته تاریخ نیست. در گذشته نیز همچون امروز، در هر لحظه هزاران اتفاق افتاده است، اما همهي آنها تاریخ نیستند. تنها آن دسته از وقایعی که مورخ متناسب با بینش، نگرش و دانش خود بر میگزیند تاریخ قلمداد میشود. البته متخصصین تاریخ یا همانا مورخان از سر تفنن و یا موضعگیری پیشینی به گزینش واقعیتها نمیپردازند بلکه متناسب با موضوع پژوهشی و مبتنی بر روش پژوهش تاریخی که اصول، مراحل و ضوابط خاص خود را دارد بدین کار مبادرت میورزند و این گزینش و تنظیم گزارش واقعیتها در رویکردی بینالاذهانی و اجماعی برخاسته از اندیشهي متخصصین تاریخ نمود پیدا میکند.
به یاد داشته باشیم، گزارشهایی که مورخان گزینش میکنند، باید تنقیح شوند و بر آنها عمل پالایش صورت گیرد. چنین تعبیری از سهم افق ماضی در تکوین علم تاریخ، بهتدریج که نگرشهای پوزیتیویستی در تاریخنگاری توسط امثال دیلتای در آلمان، بندتوکروچه در ایتالیا و کالینگوود در انگلستان زیر سئوال رفت مورد توجه قرار گرفت و با پیدایش مکاتب تاریخنگاری خاصه مکتب آنال رو به رشد نهاد. برخی از این شخصیتها بهویژه کالینگوود، در گزینش، تنقیح و تفسیر گزارش واقعیتها افراطی برای مورخان قائل میشدند، که ممکن بود تاریخ را از عینیت لازم دور کند، اما در تعالی معرفتی تاریخ تأثیر فراوانی داشت. تاثیر افق حال در روند پیدایش و تحول علم تاریخ، به همین سهم مورخ در گزینش گزارش وقایع و تنقیح و تفسیر آنها اشاره دارد. از این منظر، مورخ به عصر خود و گفتمان حاکم بر آن تعلق دارد و الفاظ و اصطلاحاتی هم كه به کار میبرد دارای معانی و مفهوم مصطلح روز است. گذشتهای هم که این مورخ بررسی میکند، گذشتهي مرده نیست بلکه گذشتهای است که با زمان حال مرتبط است. مورخ از دید عصر حاضر به دوران تاریخی تحت مطالعه خویش مینگرد و این امر هرچند که ممکن است به تعمیم شرایط زمان حال به گذشته بیانجامد، با در پیش گرفتن رهیافت علمی و بهویژه رعایت فرایند نقد گزارشهای تاریخی قابل مهار است. مورخ با یک دریافت گفتمانی، گزارشهای وقایع را بررسی میکند و در این فضای گفتمانی، ضمن اینکه ابتدا سعی در گزینش و پالایش گزارشها میکند، به تحلیل و تفسیر آنها نیز میپردازد. ماهیت گفتمانی داشتن علم تاریخ میتواند یکی از مهمترین ویژگی این علم باشد. چرا که بسیاری از نقطه نظرات متفاوت در خصوص پیدایش این علم و اهمیت آن به این مقوله بر میگردد. از این منظر میتوان گفت، هر معرفتی گفتمانی است و اصولاً معرفت فراگفتمانی وجود ندارد. انسان یک موجود تاریخی است و بر اساس خرد خویش که یک امر تاریخی است، گذشته را بررسی میکند. اندیشه و خرد انسان از جامعهای که در آن زندگی میکند حاصل شده است و خرد انسان بهصورت محض نیست و تحت تاثیر پارادایمهای پراکنده در محیط فکری وی معنا پیدا میکند. تاثیر شرایط زمانی و روح حاکم بر هر عصر که با عنوان ماهیت سیال علم تاریخ از آن یاد کردیم اشاره به همین ماهیت گفتمانی علم تاریخ دارد. از این حیث فاعل شناسا و یا همانا مورخ، هویت علمی خود را از گفتمان جامعه میگیرد و بر اساس مسائل مبتلابه جامعه در زمان حال موضوعات پژوهشی خود را گزینش میکند. ماهیت گفتمانی داشتن علم تاریخ با آنچه گادامر با عنوان تداخل افقها در حاصل شدن فهم از آن یاد میکند نیز همخوانی دارد. چرا که گفتمان حاکم بهتدریج شکل گرفته و گفتمان امروزی به عنوان نمود کاملتر، گفتمانهای اعصار قبلی، میراث این اعصار را در خود دارد و زمان حال سر آمد همهي ازمنهي قبلی محسوب میشود. از این حیث، علم تاریخ به عنوان یک معرفت گفتمانی است و خرده گفتمانهای تمام اعصار قبلی را در خود دارد.
منابع
- استنفورد، مایکل، درآمدي بر تاريخ پژوهي، ترجمهي مسعود صادقي، تهران، انتشارات سمت و دانشگاه امام صادق(ع)، 1384.
- استنفورد، مایکل، درآمدي بر فلسفه تاريخ، تهران، نشرني، 1382.
- فروند، ژولین، نظریه های مربوط به علوم انسانی، ترجمهي علی محمد کاردان، چ2، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1372.
- فی، برایان، پارادایمشناسی علوم انسانی، ترجمهي مرتضی مردیها، تهران، پژوهشکدهي مطالعات راهبردی، 1383.
- کار، ادوارد هالت، تاريخ چيست؟ ترجمهي حسن كامشاد، چ5، تهران، انتشارات خوارزمي، 1378.
[1]- تمامي تلاشهايي كه از ابتداي تحقيق تا رسيدن به دادههاي موثق و قابل اطمينان در ارتباط با موضوع تحقيق صورت ميگيرد را ميتوان فاكتولوژي (Factology)ناميد. هرچند به ظن برخي به هيچ وجه امكان رسيدن به داده هاي كاملاً موثق وجود ندارد و به هر حال جمعآوري دادههاي با هر دقتي گزينشي است. اما به شرط اين كه گزينشها در راستاي مصالح و ديدگاههاي جمعي باشد و نه منافع شخصي امري قابل قبول است.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.