شما اینجا هستید: صفحه اصلی آرشیو سوره (64-65) شماره دهم نظریه اجتماعی مقولات نظریه باید معقول باشد، نه صادق
معقولیت شناختی و علمی
ریچارد فولی تمرکز خود را بر دو نوع از معقولیت شناختی و معقولیت علمی متوجه میسازد که این دو نوع خاص از معقولیت و حتی هر شکل دیگری از معقولیت از منظر او مبتنی بر دو فرض اصلی است:
1ـ فرض هدفمندی معقولیت: معقولیت بهطور ضروری، هدفمحور است و دعاوی در مورد معقولیت یا نامعقولیت اعمال و باورها، متأثر از همین هدفمحوری است.
2ـ فرض نفی منظر ممتاز: هیچ منظر منفرد ممتازی وجود ندارد که از زاویه آن به ساخت معقولیت پرداخته شود. (فولی، 1988،ص126)
به دو فرض فوق باید عناصر اصلی معقولیت را نیز بهشرح زیر افزود تا الگوی وی جهت تحلیل معقولیت کامل شود:
1. هدف: هر چیزی که فرد درون خود برای آن ارزش قائل است (فولی، 1999، ص4).
2. منظر: چارچوب نظری فردی یا جمعی جهت دستیابی به هدف (فولی، 1988، ص126).
3. منابع: مجموعهای از حالات روانشناختی فرد به اضافهی فرایندهای شناختی که بهمنظور تحلیل این حالات در دسترس فرد هستند (فولی، 1993، ص 35).
بدین ترتیب، صورتبندی عمومی از معقولیت نظر به عوامل فوق بهشرح زیر است: «باور به "___" برای شما معقول است چرا که شما منابع «م» را در اختیار دارید و چرا که از منظر «ظ» اینطور بهنظر میرسد که با فرض «م» باور به "___" طریق کارآمدی برای ارضای هدف «ه» است» (فولی، 1993، ص 34).
نظر به عناصر فوق، وقتی ادعایی در مورد معقولیت باور یا عمل فرد بهخصوصی داریم، میتوان و باید دو سؤال پرسید: نخست آنکه معقول برای چه هدفی؟ و دیگر آنکه معقول از چه منظری؟ (فولی، 1988، ص 148) پاسخ به پرسشهای فوق معیار تمیز دو نوع از معقولیت شناختی و علمی است.
برای آنکه وجوه تمایز این دو نوع از معقولیت آشکار شود کافی است که نگاهی به اهداف، مناظر و منابع مرتبط انداخته شود. بهطوریکه در شناختشناسی سنتی هدف عبارتست از دسترسی به باورهای صادق و اجتناب از باورهای کاذب در زمان حال توسط فرد؛ حال آنکه در علم، هدف عبارتست از دسترسی به صادقهای مفید (و نه هر صادقی) در طی زمان آنهم نه توسط یک فرد بلکه توسط جماعت متخصصین مربوطه یا همان دانشمندان (فولی، 1988، ص 138-139).
فولی در مورد صادق مفید2به «فضایلی» چون «سادگی و باروری» اشاره دارد. به این ترتیب که در شرایط برابر، بهتر است (بخوانید معقولتر است) که بین دو نظریهی رقیب، آنکه سادهتر و بارورتر است را انتخاب کنیم (فولی، 1988، ص4). اما چرا فلاسفهی علم از این دو عامل بهعنوان فضایلی بیچونوچرا یاد میکنند؟ پاسخ از نظر فولی از این قرار است: «در مورد سادگی، فلاسفهی علم نظریات سادهتر را ترجیح میدهند چون در شرایط برابر یک نظریه سادهتر را راحتتر میتوان استفاده (و آزمون) نمود؛ حتی اگر در این حالت چندان هم محتمل به صدق نباشد» (فولی، 1988، ص 141). بهطور مشابه در شرایط برابر، نظریات بارورتر را ترجیح میدهیم حتی اگر در حال حاضر چندان صادق نباشند؛ چون فکر میکنیم نتایج حاصل از این باروری در آینده ما را بالاخره بهسمت صدق هدایت خواهد کرد (فولی، 1988، ص 142).
آنچه از مسائل فوق نتیجه میشود صرفاً آنکه معقولیت علمی چیزی سوای معقولیت شناختی است. پس معیارهای معقولیت علمی هم چیزی سوای معیارهای معقولیت شناختی خواهند بود. پس اصلاً نباید جای تعجبی داشته باشد چنانچه قضاوت در مورد نظریه Tبرای فرد Sنظر به ملاحظات شناختی معلق بوده اما به جهت ملاحظات سادگی و باروری از نظر اجتماع عقلانی Sکاملاً پذیرفتنی باشد (فولی، 1988، ص142، پ2). این در حالی است که در معقولیت شناختی، هدف نه کسب گزینشی صادقها آنطور که در علم مشاهده شد بلکه هدف، کسب صدق به ما هو صدق و اجتناب از کذب است.
نکتهی دیگر آنکه فولی باور معقول در شناختشناسی سنتی را باور مبتنی بر استدلالی مناسب3معرفی میکند؛ اما اینکه خود استدلال مناسب چیست؟ مبنای یک دستهبندی سهگانه در شناختشناسی شده است؛ بهگونهای که از نظر مبناگرایان4، استدلالی مناسب است که در نهایت مبتنی بر فرضهای5پایهای باشد که «خود ـ شاهد»6هستند. اما همسازگرایان7ضمن رد وجود چنین مبانیای، باور مبتنی بر یک دستگاه سازگار را معقول میدانند. در این میان اعتمادگرایان8به چرخه تولید باور نظر دارند که از نظر ایشان باید قابل اعتماد9باشد. از نظر فولی، تفاوت بنیادی روش ایشان با دو گروه قبلی آن است که بهجای تأکید بر فرد صاحب باور، به روش او نظر دارند. در این میان موضع خاص خود فولی، اتخاذ معقولیت شناختی به جای معقولیت علمی است که از آن تحت عنوان «معقولیت خودمدارانه»10یا خودمحورانه یاد میکند.
معقولیت خودمحورانه
معقولیت شناختی مورد نظر فولی نوعی از مبناگروی غیرِسنتی است که فولی از آن تحت عنوان «مبناگروی ذهنی»11و یا «مبناگروی خودمحورانه»12یاد میکند. مبناگرایانه است چون معقولیت در آن مبتنی است بر سطحی از معارف بنیادی. یعنی مطابق این دیدگاه برهان خوب و معتبر برهانی است که دارای مقدمات بنیادی باشد. دیگر آنکه این مبناگروی سنتی نیست چون گزارههای مبنایی در آن گزارههایی هستند که فرد طی یک تأمل عمیق، به مبنایی بودن آنها میرسد. این تأمل، یک تأمل ذهنی و خودمحورانه است و هیچ لزومی ندارد که در تطابق و توافق عینی13قرار داشته باشد؛ چراکه او تصریح میکند هیچ منظر ممتازی برای ارزیابی باورها، اعمال و روشهای فرد وجود ندارد (فولی،1988،ص146) و بنابراین فرد هیچگونه معیاری جز خود در مورد اینکه از کدام منظر تصمیم بگیرد، ندارد. به ناچار فرد بیشتر از یک منظر ذهنی تصمیم میگیرد تا عینی و یا حتی بینالاذهانی (فولی،1988،ص147). بدین ترتیب معقولیت مبناگرای ذهنی مورد نظر فولی از دو نحلهی شناختی سنتی دیگر یعنی همسازگرایی و اعتمادگرایی جدا میشود. از همسازگرایی جدا میشود چون برخلاف این نحله، قائل به وجود گزارههای مبنایی است که معقولیت بر اساس آنها بنا میشود. از اعتمادگرایی نیز جدا میشود چون مبنای تأمل در آن مبنایی ذهنی است حال آنکه اعتمادگرایی، نظر به چرخه تولید باور، بسیار به ملاکهای عینی و بیرونی نظر دارد. او همین رهیافت را در نظریهی شناختشناسانه خود تحت عنوان «خود ـ اعتمادی فکری»14یاد کرده و اظهار میدارد که اخذ درجاتی از خود ـ اعتمادی به منظور کسب دیدگاهی دقیق و جامع برای فرد مناسب است (فولی، 2001، ص4). در معقولیت ذهنی «هدف»، داشتن عقاید دقیق و جامع در زمان حال و «منظر» نیز، از منظر درونی فرد معتقد به مبانی شناختی خود تحت تأمل و دروننگری دقیق آرمانی و «مجموعه منابع» هم، مجموعهای شخصی مربوط به زمان حال از یافتهها و دادههای موجود در عقاید فرد است (شهیدی، 1383، ص20).
چند واکنش شناختی
مرین دیوید15استاد دانشگاه نوتردام و جیمز تیلور16از دانشگاه وستمونت، دیدگاههای فولی را نوعی «معقولیت غیرِتدافعی»17نامیدند. منظور ایشان از این نامگذاری آن بود که در این نوع از معقولیت، هیچ دفاعی از صدق به عمل نمیآید (شهیدی، 1383، ص 76). این در حالی است که از نظر فولی، نه تنها معقول بودن بهمعنای صادق بودن نیست بلکه نظریه معقولیت و نظریه معرفت دو چیز هستند که اغلب توسط فلاسفه خلط شدهاند و همین موجب میشود که مرین دیوید دیدگاه او را نوعی درونگرایی روانشناسانه بداند که ربطی به درون و بروننگریهای رایج در معرفتشناسی ندارد. پس به اعتقاد مرین دیوید نظریه معقولیت فولی، برای معرفت نه لازم است و نه کافی (شهیدی، 1383، ص 78). البته جیمز تیلور با تفکیک معقولیت و معرفت در نگرش فولی موافق است اما نکتهای که او بدان اشاره میکند آن است که فولی در بحث از معقولیت، درونگرا و در نظریه معرفت، برونگراست (شهیدی، 1383، ص79) و این یعنی نوعی عدم توازن در نگرش به دو بحث بسیار مرتبط معقولیت و معرفت است. توماس کلی18از دانشگاه نوتردام نیز صورتبندی فولی از معقولیت را نوعی تلقی ابزارگرایانه از معرفت میداند که از نظر او مردود است ( شهیدی، 1383، ص 82).
نظریه معقولیت معرفتی فولی حداقل از دو جهت آسانگیر فرض شده است. نخست آنکه جیمز تیلور، قیود وارد بر معقول ذهنی بودن یک باور را سختگیرانه نمیداند ( شهیدی، 1383، ص 84). بهراستی تأمل آرمانی مورد نظر فولی هیچ ضمانتی به صدق ندارد و این در واقع موضع اصلی انتقادی تیلور در آسانگیری نظریهی فولی است. دیگر آنکه از نظر مرین دیوید، گستردگی نامحدود منظرها در دیدگاه فولی نوعی آسانگیری در این نظریه است که موجب میشود بسیاری عقاید عجیب و غریب، معقول فرض شوند (شهیدی، 1383، ص 87-88). البته خود فولی شرایط تأمل آرمانی و نیز غیرِجدلی بودن یک برهان را ساده نمیداند.
جیمز ادوارد19نظریه فولی را در خطر ابتلا به نوعی نسبیگرایی عوامانه میداند (شهیدی، 1383، ص93). البته فولی در پاسخ، نسبیگرایی موجود در نظریهاش را نوعی نسبیگرایی شریرانه نمیداند که موجب فلج شدن فرد در فرایند تصمیمگیری شود بلکه از منظر او، فرایند تصمیمگیری هنوز مثل سابق است (فولی، 1988، ص 146). دیگر پاسخ فولی به این مورد از این قرار است که در عمل شباهتهای فراوان ابزارهای شناختی افراد در جامعه، مانع ایجاد یک هرج و مرج نظری و نسبیگرایی شدید خواهد شد (شهیدی، 1383، ص 93). جیمز تیلور ضمن قبول این پاسخ متذکر میشود که این موضع فولی، نظریه او را از وجه ذهنی به عینی سوق میدهد. در واقع بهنظر میرسد که در موضوعات قابل مناقشه، افراد بهجای دنبالهروی از تأملات شخصی در هماهنگی با جامعه عمل میکنند (شهیدی، 1383، ص 94).
جمعبندی و تحلیل نهایی
در یک ارزیابی کلی نظریه فولی را میتوان به دو بخش تقسیم کرد. بخش نخست، نظریه توصیفی فولی راجع به معقولیت است. او در این بخش با دو تز «معقولیت هدفمندی» و «نفی منظر ممتاز» و نیز سه عنصر «هدف، منظر و مجموعه منابع»، نه تنها به ارزیابی تحلیلی و نظاممندی از دو نوع معقولیت شناختی و علمی میپردازد، بلکه ابزار بسیار خوبی برای تحلیل هر نوع دیگری از معقولیت در اختیار مخاطب قرار میدهد. فولی در این بخش کمک میکند که چگونه فارغ از جزمگراییهای رایج و یا پنهان وارد شبکههای معقولیت متنوع، متفاوت و ناسازگاری شده و ایشان را بهخوبی تجزیه، تحلیل و فهم کنیم. او با تفکیک معقولیت از شناخت و صدق، به ما گوشزد میکند که فهم یک چیز به معنای قبول آن نیست. یک دیدگاه، یک باور و یا یک عمل، کاملاً ممکن است نظر به اهداف و مناظر مرتبط، معقول باشد بدون آنکه لزوما واجد صدق یا شناخت به یک معنای آرمانی باشد. این بخش از نظریه فولی، نقطه قوت دیدگاه او در مورد معقولیت و رهیافت جدیدی در ارزیابی معقولیتهای متعدد است که بیتردید افتخار صورتبندی آن منسوب به او است.
اما بخش دوم نظریه معقولیت فولی عبارتست از نظریه ایجابی وی در مورد معقولیت شناختی تحت عنوان معقولیت ذهنی یا خودمحورانه. این قسمت جایی است که فولی یک رهیافت بهخصوص را اختیار کرده و به شکلی هنجاری اصول و قواعد مربوط به معقولیت در آن را شرح میدهد. رویکرد فولی در این قسمت بسیار بحثانگیز است و چنانچه انتقادهای وارد بر نظریه را مرور کنیم، اغلب آنها متوجه همین تلقی ذهنی و نتایج حاصل از آن هستند. شاید انتقادها در مورد عدم لحاظ صدق یا ارتباط به معرفت، وارد نباشد، شاید دیگاه فولی شرایط را برای فهم شبکههای مختلف معقولیتی ـ و نه لزوما تأیید یا تصدیق آنها ـ فراهم سازد و کمک کند که بفهمیم مقام فهم از صدق و تأیید جداست؛ اما این بدان معنا نیست که رویکرد ذهنی فولی باید فارغ از نقص ارزیابی شود. بهطوریکه طرح چند پرسش و نیز انتقاد به او ناگزیر به نظر میرسد.
نخستین پرسش از فولی آن است که: از میان تمام اشکال ممکن معقولیت چرا معقولیت شناختی؟ چرا نباید اساس نظریه ایجابی وی بهجای معقولیت شناختی، شکل دیگری از معقولیت از قبیل معقولیت علمی یا دینی یا... باشد. شاید او در پاسخ هدف خود را دستیابی به باورهای دقیق و جامع به معنای صادق در زمان حال بداند که ناگزیر معقولیت مورد نظر را شناختی میسازد. اما مگر نه این که اصلاً تعریف معقولیت شناختی هم، همین است. پس آیا چنین پاسخی نوعی همانگویی نیست؟ نکته دیگر آنکه علم بهعنوان شکل خاصی از شناخت، بیش از آنکه متفاوت از معقولیت شناختی باشد بیشتر شکل خاصی از آن است. حال چرا فولی بهعنوان یک شناختشناس به دستاوردهای شناختی علم بیتوجه است و تصور میکند رویکرد ذهنی او واجد چیز خاصی است که منجر به کسب صادقها در زمان حال میشود؟ احتمالا و بنا به ادعای او، چنین چیزی در شناخت علمی میسر نمیشود. شاید فولی پاسخ این فقره را آنجا داده باشد که میگفت در علم هدف عبارتست از کسب صادقهای مفید و نه هر صادقی. در اینصورت باید پرسید رویکرد او منجر به کشف کدام صادق به ما هو صادق خاص و خالص شناختی خواهد شد و کدامین چشمانداز ویژه در این ارتباط وجود دارد. حال آنکه واقعگرایان علمی در ضعیفترین خوانشهای خود قادر به ارایهی فهرست نه چندان کوتاهی از دستاوردهای شناختی علمی هستند که واجد درجه مناسبی از صدق تقریبیاند.
نکته مهم دیگر در رابطه با معقولیت ذهنی مورد نظر فولی، همین ذهنی یا خودمحورانه بودن آن است. نظریه معقولیت او ذهنی است، حال آنکه بهنظر میرسد معقولیت از سرشتی اجتماعی، بیرونی و در یک کلام عینی برخوردار باشد. اصلاً ما امروز نظریات کاذب پیشینیان را با اتکای به همین ملاکهای اجتماعی و بیرونی است که در بازهی خودشان معقول ـ و نه صادق ـ میبینیم؛ مثلاً میتوان بهدرستی، نظریه فلک تدویر بطلمیوس در دوران قرون وسطی را نظریهای معقول دانست با آنکه بیتردید این دیدگاه کاذب بوده است حتی در همان زمان.
در واقع مهمترین مسئلهی نظریه معقولیت شناختی فولی، همین رویکرد غیرِعینی آن است. اصلاً و به یک معنای غیرِشناختی و غیرِمرتبط با صدق، همانطور که دلخواه فولی است، معقولیت امری جمعی، بیرونی و عینی است و اتفاقاً همین امر هم بدان کمک میکند که بدون ارتباط با شناخت و صدق حیات یابد. سالهای سال مردمان حکیم و عامی، زمین را مرکز جهان و افلاک میدانستند. آنچه حافظ این دیدگاه بود، نه شناخت بهمعنای باور صادق موجه و نه صدق این دیدگاه بلکه خصلت جمعی و عینی آن بود.
مطلب دیگر، پرداختن به معقولیتهای دیگر است. بهنظر میرسد جهت تدقیق دیدگاه فولی، طرح و بررسی انواع دیگری از معقولیت اهمیت بهسزایی داشته باشد؛ گو این که خود فولی نیز خیلی گذرا از معقولیت اخلاقی و سایر شقوق معقولیت یاد میکند (فولی، 1988، ص123). اما اهمیت دیگر انواع نظریههای معقولیت، اتفاقاً بههمان دلایلی که فولی بیان کرد، نمیتواند کمتر از معقولیت شناختی یا علمی باشد، پس نیازمند طرح، تحلیل، بررسی و در نهایت مقایسه جدی آنها هستیم. همانطور که فولی راجع به دو نوع معقولیت شناختی و علمی چنین کرد مواردی چون: معقولیت دینی، معقولیت عرفانی، معقولیت اخلاقی و معقولیت سیاسی جای بررسی دارند. ضمن آنکه نسبت این معقولیتها با یکدیگر نیز میتواند محل پرسش قرار گیرد. بهعنوان مثال معقولیت دینی و عرفانی را شاید بتوان نوعی معقولیت شناختی فرض کرد اما به جهاتی هم میتوان نشان داد که این دو چیزی بیش از شناخت صرف بوده و دغدغهها و اهداف دیگری هم دارند. در این میان معقولیت سیاسی و نیز اخلاقی از مواردی است که بهشدت با اوضاع انسان امروزی در ارتباط و بهنوعی بر شکل زندگی او سایه افکنده است. خلاصه آنکه اگر چه او بهعنوان یک شناختشناس، دلمشغول معقولیت شناختی شده است اما رویکرد توصیفی او به معقولیت، واجد ظرفیت لازم برای پرداختن به معقولیتهای از جنس دیگر است بهویژه معقولیتهایی که درگیر عمل و رفتار متقابل فردی و جمعی هستند و در غالب سیاست، دین و اخلاق بر شکل زندگی امروزی ما سایه افکندهاند. شاید گذار از این نظریه توصیفی در باب شناخت، به عمل یا حداقل تحلیل آن، دریچهای باشد برای دستکم فهم بهتر برخی مسایل و معضلات عملی که انسان در قرن بیست و یکم با آنها به شکل مصیبتباری دست به گریبان است. گسترهی چنین تحلیلی از بحرانهای اخلاقی تا پدیدهای چون تروریسم را در بر میگیرد. دست آخر، این نوشتار را با طرح پرسشی از فولی به پایان میرسانم که بهزعم نگارنده شاید مهمترین نکته در مورد نظریه ایجابی او در مورد معقولیت ذهنی باشد. پرسش از این قرار است: «در دنیایی که زیر سایههای شوم تروریسم، جنگ و تندروی قرار گرفته است، بهراستی سخن از معقولیت خودمحورانه ولو در شکل شناختی آن، چقدر معقول است؟»
پینوشت
1- دانشجوی دکتری فلسفه علم
2-useful truth 3-adequate argument 4-foundationalists 5-premises 6-self-evidence 7-coherentisits 8-reliabilists 9-reliable 10-egocentric rationality 11-subjective foundationalism 12-egocentric foundationalism 13-objective 14-intellectual self-trust 15-Marian David 16-James E.Taylor 17-non defensive rationality 18-Thomas Kelly 19-James G.Edwards
منابع:
1- Foley, Richard. “Some Different Conceptions of Rationality”. Construction and constraint. ed. Ernan McMullin. University of Notre Dame Press. 1988. pp 123-152.
2- Working Without A Net: A Study of Egocentric Epistemology. Oxford University Press. 1993.
3- “The Foundational Role of Epistemology in a General Theory of Rationality”. Virtue Epistemology: Essays on Epistemic Virtue and Responsibility. Contributors: Abrol Fairweather - ed, Linda Zagzebski. Oxford University Press. New York. 2001.
4-Intellectual Trust in Oneself and Others. Cambridge University Press. 2001
. Lipton, Peter. “Inference to the Best Explanation”.Routledge.chapter 4. (2004). P 74.
5- شهیدی مارنانی، فاطمه. طرح و بررسی نظریه معقولیت ریچارد فولی. رساله جهت دریافت کارشناسی ارشد. دانشگاه تهران. آبان 1383.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.