سبک زندگي، تمدن، تفکر
بر آگاهان به تاریخ تمدن، پوشیده نیست که سبکهای زندگی در دل تمدنها معنا پیدا ميکنند و هر تمدنی سبک زندگیهای متناسب با خود را به ظهور ميرساند. خود تمدنها نیز تحت تأثیر نگرشهای فیلسوفانه به خدا و عالم هستی و انسان، پدید ميآیند؛ که این نگرشها را با تسامح در تعبیر، جهانبینی مينامند. البته مرادم از نگرش فیلسوفانه، معنایی است اعم از معنای رایج فلسفه، که نگرشهای کلامی، عرفانی، علمی، خرافی و امثال آن را نیز شامل ميشود. شکل و شمایل و رنگ و بوی هر تمدنی نیز تابع جهانبيني پدید آورندهی آن تمدن است.
نمودهاي تمدن
تمدن، چیزی است مثل شخصیت؛ ما شخصیت افراد را مستقیماً مشاهده نميکنیم بلکه نمود شخصیت آنها را در نوع پوشش و آرایش و نحوهي تکلم و نحوهي ارتباطات اجتماعی آنها و در اموری از این دست ميبینیم. تمدن نیز نوعی شخصیت است، لکن در ابعادی بسیار بزرگتر. در هر تمدنی، عرصههایی شاخص وجود دارند که نمود آن تمدن را در آن عرصهها ميتوان مشاهده نمود؛ مثل عرصهی معماری خانهها و شهرها، پوشش، تعلیم و تربیت، بهداشت و طب، تعاملات اقتصادی، سیاست، آداب و رسوم و...
تمدن، شخصیت یک جامعه است؛ لذا جامعهي متمدن یعنی جامعهي باشخصیت و جامعهي بیتمدن یعنی جامعهي بیشخصیت؛ البته بیشخصیت به معنی بدشخصیت و نه فاقد شخصیت. لذا هیچ جامعهای فاقد تمدن نیست، بلکه برخی جوامع، تمدنشان تمدني منفی است.
مختصر آنکه خود تمدن، چیز قابل مشاهدهای نیست؛ بلکه نمودهای آن در عرصههای گوناگون، قابل مشاهدهاند. رابطهي بین این عرصههای تمدنی با همدیگر نیز یک رابطهي قراردادی نیست، بلکه نوعی رابطهي زیستی با يکدیگر دارند، مثل رابطهي اعضای بدن با همدیگر. لذا اگر یک تمدن را به یک انسان تشبیه کنیم، این عرصهها در حکم روح و قلب و مغز و معده و دست و پا و... خواهند بود.
بهداشت و طب، نمودي از تمدن
با این مقدمهي کوتاه روشن شد که عرصهي بهداشت و طب نیز عرصهای از عرصههای تمدنی و عضوی از پیکر یک تمدن است. لذا بهوضوح ميبینیم که سبکها و مدلهای بهداشت و طب در هر تمدنی متفاوت از تمدن دیگر بوده و هماهنگ با جهانبيني پدید آورندهي آن تمدن است. برای مثال، طب و بهداشت چینی و ایرانی و غربی حقیقتاً سه مدل طب و بهداشت هستند که اختلافات مبنایی کاملاً واضحی با يکدیگر دارند؛ و البته هرسه نیز در جای خود، دستاوردهایی دارند. سخن دربارهي درست یا نادرستبودن یا میزان کارآمدی این مدلها نیست، بلکه صحبت آن است که هرکدام از اینها، تکیه بر یک جهانبینی خاص دارند و نمود یک تمدن خاص هستند. لذا تبعیت از هر کدام از این الگوها، بهمرور ما را در دامن تمدن و جهانبيني پدید آورندهي آن مدل خواهد انداخت. مثل این است که فردی مؤمن، مدتی از نحوهي پوشش و آرایش غربی تبعیت کند. روشن است که این فرد بعد از مدتی زیرمجموعهي تمدن غربی و واجد جهانبيني غربی خواهد شد. بر همین اساس است که امیرمؤمنان (عليهالسلام) فرمودند: «الراضِي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالداخِلِ فِيهِ مَعَهُم»؛ راضی به رفتار یک قوم، مانند کسی است که در آن قوم و در انجام آن فعل داخل است. و باز بر همین اساس بود که فرمودهاند: «إِنْ لَمْ تَكُنْ حَلِيماً فَتَحَلمْ فَإِنهُ قَل مَنْ تَشَبهَ بِقَوْمٍ إِلا أَوْشَكَ أَنْ يَكُونَ مِنْهُم»؛ اگر حلیم نيستی خود را به حلیمبودن بزن (ادای افراد حلیم را درآور) چون كم ميشود که كسي خود را همانند قومی كند و جزئی از آن قوم نشود.
بنا بر آنچه گفته شد، ادعا ميکنیم که عرصهي طب و بهداشت نیز یکی از عرصههای تمدنی است، و در سبک زندگی ما تأثیر اساسی دارد؛ بهخصوص در بخش بهداشت که با تکتک افراد جامعه و با بسیاری از امور مرتبط با زندگی انسان ارتباط دارد. بر همین اساس به یکی از مباحث مهم طب و بهداشت سنتی خودمان با عنوان «ستهي ضروریه» ميپردازيم تا از دريچهي آن به کليت سبک زندگي نگاهي بيندازيم. البته غرض ما در این مقاله، توضیح و تفصیل خود این بحث نیست؛ بلکه بعد از معرفی اجمالی این بحث، سعی خواهیم کرد برخی مبانی و مبادی مهم این بحث را استخراج کنیم تا شايد بتوان با استفاده از این مبانی و مبادی و با استفاده از خود ستهي ضروریه، بستري براي تغییرات در سبک زندگی جامعهي فراهم کرد. و بهويژه بسنجيم که آیا ميتوان این مبانی و مبادی و قواعد را به عرصههای دیگر سبک زندگي و تمدن نيز سرایت داد؟
ستهي ضروریه، منشور زندگی
وقتی به زندگی امروزی جوامع بشری نگاه ميکنیم، به وضوح ميبینیم که علم پزشکی و علوم بهداشتی، در تاروپود زندگی ما نفوذ کرده و سبک زندگی ما را تعیین کردهاند. نوع لباس پوشیدن ما، جنس لباسهای ما، نحوهي آرایش ما، سبک پختوپز و خوردوخوراک ما، سبک خانهسازی ما، سبک شهرسازی ما، تعداد فرزندان ما، نحوهي تربیت فرزندان، سبک تعلیم و تعلم ما، حتی امکانات داخلی اتومبیل ما، رختخواب و تختخواب ما، نوع کولر و یخچال ما و... همه و همه در اتباط با علوم طبی و بهداشتی هستند. و از آنجا که طب و بهداشت رایج، یک علم سکولار است، با نفوذ در تاروپود زندگی ما، سبکهای زندگی سکولار را نیز برای ما به ارمغان آورده است. البته از آنجا که ما مردمی دینمدار و نیز سنتگرا هستیم، کاملاً تن به لوازم این طب سکولار ندادهایم؛ لذا در مواردی به تعارضهای جدی رسیدهایم.
در گذشتهي کشور ما نیز علوم طبی و بهداشتی، به همین اندازه و بلکه بیشتر از این، در زندگی انسانها نفوذ داشته است. لذا از بین دانشمندان علوم گوناگون، نفوذ اطبا در ارکان حکومت و جامعه، از همه بیشتر بوده است. خط و مشی صنعتگران، معماران، نانوایان، شهرسازان، دامداران، کشاورزان و... را نیز این گروه از دانشمندان تعیین ميکردهاند. حتی سبک تغذیهي مردم و ترکیبات غذاها نیز با تعالیم پزشکان شکل ميگرفت. پزشکان تا آنجا در کارشان توفیق یافته بودند که توانسته بودند بسیاری از آموزههای طبی و بهداشتی را به مردم عامی نيز آموزش دهند. لذا اغلب خانمهای خانهدار، سرد و گرم و خشک و تر غذاها را ميشناختند و ترکیبات غذاها را طوری انتخاب ميکردند که با مزاج اهل خانه سازگار باشد. اطبای قدیم، صرفاً مطبنشین نبودند بلکه جزء مهمترین سازندگان ارکان تمدن بودند؛ و سبک زندگی مردم را طراحی ميکردند.
امروز نیز ميتوان با مدنظر قرار دادن ستهي ضروریه ـ البته بعد از بازنگري در آن ـ به طراحی سبک تغذیه، سبک کشاورزی، سبک کار در ادارات و کارخانهها و کارگاهها، سبک برنامهسازی در رسانههای صوتی و تصویری، سبک تعلیم و تعلم، سبک بستهبندی کالاها، سبک عرضهي محصولات و... دست زد.
ستهي ضروريه
طب سنتی ما برای تنظیم و تعدیل وجود انسان، و برای تنظیم رابطهي انسان با جهان بیرون از خود، شش سرفصل کلی را برای بهداشت فردی و اجتماعی و برای طب و طبابت مطرح ميکند که ذیل هرکدام از این سرفصلها، مباحث بسیار فراوانی مطرح هستند که در کتب طب سنتی، مبسوطاً بیان شدهاند. این شش سر فصل عبارتند از:
1ـ استفراغ و احتباس
۲ـ اعراض نفسانی
۳ـ هوا
4ـ حرکت و سکون
۵ـ خواب و بیداری
۶ـ خوردن و آشامیدن
بحث ستهي ضروریه، بحث بسیار دامنهداری است و پرداخت تفصیلی به این بحث، از عهدهي مقالهی حاضر خارج است؛ در اين مقاله بهجاي پرداختن به خود ستهي ضروريه در جستوجوي مبانی جهانشناختی این بحث هستيم و به قابلیتهای تمدنسازی آن ميپردازیم. اما ابتدا لازم است اشارهاي گذرا بر ستهي ضروريه داشته باشيم و مقصود از آن را بيان کنيم و پس از آن به مباني مبحث ستهي ضروريه بپردازيم.
استفراغ و احتباس
استفراغ در لغت به معنی طلب فراغت و آسودگی، و در اصطلاح طب سنتی به معنی رهانیدن بدن از شر مواد زائد و بر هم زنندهي تعادل بدن است. لذا اصطلاح طبی این واژه، اخص از معنی لغوی و اعم از معنی عرفی آن است.
اما احتباس یعنی حفظ و نگهداری آنچه بودن آن در بدن، لازم است. برای مثال کلیهها اجازه نميدهند هر مادهای از طریق ادرار ـکه نوعی استفراغ استـ دفع شود. یا پوست اجازه نميدهد که آب بدن به صورت بیرویه دفع شود. اگر سیستم احتباس بهدرستی کار نکند، موجب بروز مشکل در بدن ميشود.
استفراغها به دو دسته طبقهبندی ميشوند: استفراغ طبیعی و استفراغ غیرطبیعی (استفراغ با دخالت بیمار یا پزشک). استفراغ طبیعی نیز بر دو گونه است: استفراغ طبیعی عادی و استفراغ طبیعی غیرعادی.
استفراغ طبیعی عادی؛ مانند بازدم، دفع ادرار، تعریق، دفع مدفوع، عطسه، عادت ماهیانه، دفع باد، آروغزدن، جمعشدن ترشحات در گوشهي چشم هنگام بیدار شدن از خواب صبحگاهی و... افزایش و کاهش غیرعادی هرکدام از این موارد ميتواند منجر به بیماری شود.
استفراغ طبیعی غیر عادی؛ مثل اسهال، قی، خونریزی از بینی، سرفه، تب، آبریزش از بینی و... استفراغ طبیعی غیرعادی وقتی اتفاق ميافتد که مواد زائد و مضر، بیش از اندازه در بدن جمع شده باشد. در این حالت، بدن سعی ميکند به طریقی این مواد زائد را دفع کند تا تعادل خود را حفظ نمايد. تا زمانی که بدن توان مقابله با مشکل را دارد نباید در کار آن دخالت دارویی کرد. هرگاه شخص احساس کرد که خود بدن توانایی لازم برای به اعتدال رساندن خود را ندارند، آنگاه به طبیب مراجعه ميکند.
هرگاه طبیب متوجه شد که مواد زائد و سموم در بدن ذخیره شدهاند و قوای طبیعی بدن توان دفع کامل آنها را ندارد، با ایجاد اسهال یا تعریق یا افزایش ادرار یا فصد یا حجامت یا تدابیر روحی و روانی یا با تدابیر دیگر به یاری بدن ميشتابد و به سیر طبیعی دفع مواد زائد و مضر کمک ميکند.
اعراض نفسانی
منظور از اعراض نفسانی، حالات روحی و روانی مانند خوشحالی، نشاط، خشم، نگرانی، غم، خجالت، ترس و امثال اینهاست؛ که هم بر بدن و مزاج تأثیر ميگذارند و هم از آن تأثیر ميپذیرند.
لذا در طب و بهداشت سنتی، تن و روان، کاملاً به هم مربوطند بهنحوی که نميتوان آنها را جدا از هم بررسی کرد. بلکه در هر نارسایی بدنی، باید گوشهي چشمی نيز به عوامل روانی داشت؛ کما اینکه در هر نارسایی روانی، باید گوشهي چشمی هم به عوامل بدنی داشت. چون بین این دو، دادوستد دائمی وجود دارد.
هوا
منظور از هوا، فقط خود هوا نیست، بلکه شامل وضعیت جوی هم ميشود. در زبان عرف نیز گاه هوا در همین معنا بهکار ميرود؛ مثلاً ميگویند: «امروز هوا زیاد خوب نیست.» یعنی وضعیت جوی مناسب نیست.
از منظر طب سنتی، هوا دو کار اساسی انجام ميدهد؛ ترویح و جلوگیری از احتباس غیرلازم و پالایش بدن و کمک به استفراغ.
براي هوای مطلوب نيز خصوصياتي بيان کردهاند از جمله اينکه آزاد باشد و بین سقف و دیوارها محبوس نباشد، عاری از مواد زائد مثل دود و غبار و گردهي گیاهان و بخار بیش از حد و امثال آن باشد، راکد نباشد و گهگاهی نسیمی در آن بوزد. لذا هوای زمینهای پست و هوای محبوس بین درهها که حرکت چندانی ندارند، مناسب نيستند. هوای محبوس بین دیوارههای نمناک که درآنها آهک بهکار رفته است و نیز هوای بناهای نوساز، هوای نامناسبي است. هوا بايد به اعتدال نزدیک باشد؛ یعنی نه سرد و نه گرم باشد. هر کدام از هوای گرم و سرد و معتدل، تأثیراتی بر افراد گوناگون دارند که در کتب طب سنتی به تفصیل مورد بحث قرار گرفتهاند.
همچنین هر کدام از فصلها، روی افراد مختلف از حیث مزاج، تأثیرات خاصی دارند، که باز در کتب مربوطه به تفصیل به آن پرداخته شده است. هوای اقلیمهای مختلف نیز ویژگی مخصوص خود را دارند.
بر این اساس، کیفیت وضعیت جوی چه در فصول مختلف و چه در مناطق و اقلیمهای مختلف، اهمیت بسیاری در بهداشت دارد؛ و هر آب و هوایی سبک زندگی مخصوص خود را ميطلبد که اگر آن سبک زندگی بهدرستی مراعات نشود، ميتواند بر سلامتی افراد و جوامع تأثیر سوء داشته باشد.
حرکت و سکون
از منظر طب سنتی، بین حرکت و سکون، چه حرکت و سکون بدنی و چه حرکت و سکون نفسانی و روانی نیز مراعات اعتدال لازم است. لذا هم افراط در تحرک برای فرد مضر است، هم افراط در سکون و استراحت. حد و حدود این دو نیز بسته به مزاج و سن و فصل و وضعیت هوا و غذا و... متغیر است.
از منظر طب سنتی، تحرک و ورزش برای سلامتی لازم است؛ اما طبق معیارهای طب سنتی، اغلب ورزشهای حرفهای رایج در زمان ما، عوامل آسیبرساننده به شمار ميآیند. هرگونه حرکتی که بر ماهیچهها و مفاصل، ضربه وارد کند یا نیروی وارده از آن، بیش از توان طبیعی ماهیچهها و مفاصل باشد، مضر است. برای مثال، وزنهبرداری، پرورش اندام، بوکس، برخی از ورزشهای رزمی، برخی از اقسام کشتی و امثال اینها، جزء ورزشهای مضر محسوب ميشوند.
شنا، پیادهروی نسبتاً تند، کشتی نرم و غیرخشن، جزء ورزشهای مفید ميباشند. اسبسواری نیز از جهات گوناگون مفيد است.
خواب و بیداری
مراعات اعتدال در خواب و بیداری نیز برای سلامتی لازم است؛ البته مقدار خواب و زمان و کیفیت آن بستگی به مزاج و سن و فصل و آب و هوا و عوامل دیگر دارد. در طب سکولار، معمولاً مدت زمان خاصی برای خواب، بهصورت عموم توصیه ميشود که از منظر طب سنتی کار اشتباهی است. چون افراد، بسته به مؤلفههایی که گفته شد، نیازشان به خواب، متفاوت است.
بر اثر تحرکات آدمی در بیداری و گردش دایمی حرارت غریزی، بهتدریج، روحِ بخاری و اخلاط بدن، دچار تحلیل و عدم اعتدال ميشوند که حاصل آن ضعف قوت روح، درماندگی و سستی و... اسـت. در هنگام خواب، بدن و روح بخاری فرصت پیدا ميکنند که بهحالت اعتدال برگردند. البته اگر خواب فرد، بیش از نیازش باشد، آن نیز موجب عدم تعادل ميشود.
در مورد ماهیت خواب و سازوکار آن، در کتب طب سنتی بهتفصیل سخن گفته شده است. اجمال مطلب آنکه در زمان بیداری، رطوبت در مغز زیاد شده و مانع از ارتباط طبیعی مغز و روح بخاری ميشود. لذا شخص در سرش احساس سنگینی ميکند و به سبب ضعیف شدن روح بخاری در تدبیر بدن، دقت عمل شخص پایین ميآید.
خوردن و آشامیدن
در بین ستهي ضروریه، خوردن و آشامیدن، مهمترین اصل به شمار ميرود، که در کتب طب سنتی با تفصیلات فراوانی انواع تقسیمات برای غذاها و نحوهي خوردن و آشامیدن بیان شده است.
با تحقیق در منابع قرآنی و روایی، متوجه وجود اصل هفتمی هم ميشویم که ظاهراً از نگاه اطبا مغفول مانده است. با توجه به منابع اسلامی، خورشید و ماه و ستارگان، و بهخصوص وضعیتهای گوناگون ماه نیز ارتباط وثیقی با سلامتی انسان دارند؛ بهخصوص در هنگام تکون نطفه در رحم مادر. برای مثال، در روایات تأکید شده که مجامعت در زیر نور خورشید یا ماه انجام نگیرد. یا در برخی روزهای ماههای قمری، مجامعت انجام نشود. و حتی برخی بیماریها مثل صرع را هم با این مسأله مرتبط دانستهاند.
مبانی و مبادی ستهي ضروریه
مقصود از مبانی این بحث، آموزههایی هستند برآمده از جهانبيني حاکم بر طب سنتی؛ اعم از آموزههای فلسفی و دینی و... اما مقصود از مبادی این بحث، آموزههایی هستند که داخل در خود علم طب ميباشند لکن نقش بنیادی و زیربنایی دارند. به عبارت دیگر، اینگونه آموزهها بیشتر در حیطهي زیستشناسی جای ميگیرند تا طب.
حکیمانهبودن نظام خلقت
در طب سنتی، انسان و جهان، معلول خدای حکیم و موجوداتی منظم و حکیمانه در نظر گرفته ميشوند؛ نه موجوداتی که در اثر تصادف پدید آمده باشند. این نگرش در اطبای طب سنتی چنان قوتی داشته که اطبا در میان مردم، با عنوان حکیم شناخته ميشدند؛ و البته بسیاری از اطبا، جزء فلاسفه (حکما) هم بودهاند. این در حالی است که در طب سکولار، تفکر حاکم، تفکر خلقت تصادفی و فرضیهي تکامل تصادفی است. لذا صحبت از حکیمانهبودن نظام جهان و بدن نیست، بلکه صحبت از سازگاری طبیعی است. حاصل این نگرش، آن شده که اغلب پزشکان ـمقصود در کل دنیاستـ افرادی بیدین یا سکولار شدهاند؛ کما اینکه بیماران علاج یافته با این طب نیز اغلب خداگرا نميشوند. در حالی که در دین خدا، بیماری یکی از ابزارهای تذکر است، که بندگان را متوجه خدا ميکند. لذا در طب سنتی ما، طبیب و دارو، همواره اسباب فیض قلمداد ميشوند و شعار طبیب سنتی «هوالشافی» است. البته ما منکر این نیستیم که برخی پزشکان تربیت یافته در طب غربی هم روحیهي دینی دارند؛ لکن این روحیه، بر آمده از آن مدل طبی نیست، بلکه نتیجهي تربیتهای دینی است که آن پزشک از مجرای دیگری گرفته است.
تطابق انسان و جهان
یکی دیگر از مبانی ستهي ضروریه و طب سنتی، این عقیده است که انسان، جهان اصغر، و جهان، انسان اکبر است. لذا در طب سنتی، بدن انسان همانند عالم خلقت ديده ميشود. لذا برای انسان، دو جنبه قائلند: جنبهي مادی و جنبهي فرامادی؛ همانگونه که عالم خلقت را به عالم غیب و شهادت تقسیم ميکنند، که با یکدیگر رابطهي ظاهر و باطن دارند. بر همین اساس است که در ستهي ضروریه، از اعراض نفسانی بحث ميکنند. بلکه در بحث مزاجها، افزون بر مزاجهای معروف، از مزاج معنوی نیز سخن گفتهاند، که حاکم بر تمام مزاجهاست.
جهان از عناصر اربعه و طبایع اربعه شکل گرفته است
اطبا این آموزه را از طبیعیات فلسفه گرفته و مباحث خود را بر آن استوار نمودهاند. عناصر اربعه عبارتند از: آتش، هوا، آب و خاک. و طبایع اربعه عبارتند از: حرارت (گرمی)، برودت (سردی)، یبوست (خشکی) و رطوبت (تری). البته بايد دقت داشت که لفظ عنصر در فلسفه و علوم تجربی امروزی، لفظ مشترک است وگرنه حکمای قدیم از جمله ابنسينا آنقدر بیدقت نبودهاند که نفهمند خاک متعارف، مرکب است!
هر کدام از عناصر، دو کیفیت دارند. آتش، گرم و خشک است. آب، سرد و تر است. خاک، سرد و خشک است. و هوا، گرم و تر است. از منظر حکما، تمام موجودات جهان مادی، از همین چهار عنصر و چهار کیفیت (طبع) پدید آمدهاند.
بنای جهان و بقاء آن بر عدل است
در طب سنتی و در بحث ستهي ضروریه، هدف، حفظ تعادل است؛ که این حفظ تعادل، سه شعبه دارد: حفظ تعادل در درون بدن و بین اجزای خود بدن، حفظ تعادل بین روح و بدن و حفظ تعادل بین انسان و جهان. نه اجزای بدن ثابتاند، نه اجرای جهان و نه حالات روح، تمام اینها دائماً در حال تغییر و تحولند؛ و همین امر باعث ميشود که روابط اینها نسبت به همدیگر، دائماً در حال تغییر باشد.
اما از سویی دیگر، نیرویی ماورائی نیز وجود دارد که دائماً این سه را در مسیر تعادل پیش ميبرد. اگر تعادل طبیعت به هم بخورد، بعد از مدتی باز بهحالت تعادل ميرسد، اگر چه آن حالت ثانویه، با حالت متعادل قبلی متفاوت باشد. در انسان نیز هرگاه تعادل به هم ميخورد، نیرویی آن را در مسیر تعادل مياندازد. اما گاه اشتباهات پیدرپی ما، اجازه نميدهد که جهان یا انسان به صورت طبیعی بهحالت تعادل برسند. در این هنگام است که بیماری بروز ميکند.
بر این اساس، هرگونه عدم هماهنگی آگاهانه یا ناآگاهانهي انسان با نظام طبیعت، بیماری تولید ميکند. گاه این بیماری در سمت بدن است، گاه در سمت طبیعت است، گاه در هردو طرف. بلکه عدم هماهنگی روح و بدن نیز تولید بیماری ميکند؛ که آن نیز گاه در سمت بدن است یا در سمت روح و یا هردو.
و البته بدن و طبیعت، و همچنین بدن و روح، هردو، برای اصلاح نظم خود تلاش ميکنند و چهبسا بدن برای بازگشت به نظم مطلوب خود، مجبور شود بعضی از اجزای خود را قربانی کند؛ کما اینکه طبیعت بیمار هم برای بازگشت به نظم مطلوب خود، ممکن است مجبور شود برخی اجزای خود را قربانی کند، و چه بسا گاه این اجزاء، برخی از افراد انسان خواهند بود. این نگرش مبنایی به پدیدهي بیماری، ميتواند تحولات عظیمی در طب و بهداشت در پی داشته باشد. در این نگرش، بیماری روح و بيماري بدن و بيماريهاي جهان با همدیگر در ارتباط هستند.
اطبای سنتی ستهي ضروریه را برای این طراحی کردهاند که با مراعات احکام آن، روح و بدن و طبیعت، به یک تعادل برسند. البته این تعادل، بهطور طبیعی وجود دارد؛ و اغلب رفتار اختیاری ماست که آن را به هم ميزند. طبیب حکیم با طراحی سیستمی به نام ستهي ضروریه، سعی دارد یکسری معلومات بهداشتی مهندسی شده در اختیار مردم و اطبا قرار دهد تا در سایهي آن بتوانند از تعادل موجود، محافظت کنند؛ و هرگاه این تعادل به هم خورد، آن را به حالت اعتدال برگردانند.
مزاج
يکي از نگاههاي حاکم بر بحث ستهي ضروريه، قائلبودن به مزاج است. مزاج در لغت به معنی درهمآمیختن است و در طب سنتی به معنی کیفیت یکسان و جدیدی است که در نتیجهي به هم آمیختن عناصر چهارگانه با یکدیگر، به وجود ميآید. زمانها، مکانها، گياهان، حيوانات، جنسيتهاي مختلف و سنين مختلف، جمادات، غذاها، مزهها، ديدنيها، کلمات و صداها، بوها، لمسشدنيها، حالات و رفتارها همگي داراي مزاج هستند و بحثهاي مبسوطي دربارهي هريک صورت گرفته است.
روح بخاری
حکما، در طبیعیات فلسفه، برای انسان دو جنبه قائل شدهاند؛ جنبهي تجرد یا نفس و جنبهي مادی. آنگاه جنبهي مادی انسان را مرکب از دو چیز دانستهاند؛ که عبارتند از جسم لطیف یا همان روح بخاری و جسم کثیف یا همان بدن. اطبا این آموزه را از حکما گرفته و مباحث خود را بر مبنای آن تأسیس نمودهاند. در بحث ستهي ضروریه، اعراض نفسانی در ارتباط کامل با این آموزه است. و در بحث هوا نیز مهمترین کارکرد هوا را ترویح روح دانستهاند. در طب هندی و طب چینی و طب یونانی نیز از جسم لطیف صحبت شده است.
روح بخاری حرکاتي دارد که یا به سمت درون است یا به سمت بیرون و هر کدام آنها یا تدریجی است یا آنی. حرکت خروجی آنی مانند خشم و حرکت خروجي تدریجی مثل لذت و انبساط خاطر. حرکت درونی آنی مانند ترس و حرکت دروني تدریجی مانند غم.
اخلاط اربعه
خلط، رطوبتی است که در تن انسان جاری است و جایگاه آن در رگها و اندام توخالی مانند معده، جگر، طحال، زَهره و... است. اخلاط که شامل دم، بلغم، صفرا و سودا ميباشند، از هضم و تبدیل غذا به وجود ميآیند. اخلاط، در تعامل و آمیزش دائمی با هم هستند و اولین جسمی که از آمیزش آنها حاصل ميشود، اندام است. در واقع، اندام، اجسامی هستند که از قسمت سنگین و کثیف و متراکم اخلاط، به وجود ميآیند. در عوض، روح بخاری از قسمت لطیف و بخاری اخلاط به وجود ميآید.
حرارت غریزی
منظور از حرارت غریزی، نیروی اولیهي حیات است که از ابتدای زندگی، در انسان وجود دارد و بهتدریج تحلیل ميپذیرد تا آنکه در هـنـگام مرگ، زوال ميیابد. از باب تشبیه، حرارت غریزی را روغن چراغ وجود انسان گفتهاند.
فراگيري ستهي ضروريه و مباني آن
آنچه گفته شد بیشتر در دایرهي طب و بهداشت فردی بود. حال سؤال این است که آیا ميتوان با تکیه بر این مبانی و مبادی، در عرصههای دیگر مثل اقتصاد و سیاست و جامعه و معماری و تعلیم و تربیت و محیط زیست و... نيز قواعدی ابداع کرد؟ قواعدی که بتوان بر اساس آنها، بهداشت اقتصاد، بهداشت سیاست، بهداشت جامعه، بهداشت معماری و شهرسازی، بهداشت ترافیک، بهداشت تعلیم و تربیت، بهداشت محیط زیست، بهداشت اداره و... را تعریف نموده و بر اساس آن، سبکهای زندگی را طراحی کرد.
آیا جامعه نيز خواب و بیداری دارد؟ آیا اقتصاد و سیاست هم خواب و بیداری دارند؟ آیا لازم است که چراغهای شهر تهران از اول شب تا صبح روشن باشد؟ آیا شهر تهران، نیاز به خواب ندارد؟ قواعد اين خواب بيداري چيست؟ با فرض اینکه در این امور هم خواب و بیداری راه دارد، آیا ميتوان قواعدی مشابه آنچه اطبا برای خواب و بیداری بدن گفتهاند، در این امور هم مطرح کرد؟
اگر ما شهر را صرفاً مجموعهای از خانهها و افراد و امور دیگر فرض کنیم که هیچ ربط تکوینی به همدیگر ندارند، این سؤالات یکگونه جواب خواهند داشت، و اگر شهر را یک ترکیب حقیقی یا شبهحقیقی فرض کنیم، همین سؤالات، پاسخی دیگر خواهند داشت.
آیا جامعه نيز نفْس دارد؟ آیا جامعه هم اعراض نفسانی دارد؟ مثلاً آیا جامعهي عصبی مزاج یا جامعه صلحطلب یا جامعهي درونگرا و جامعهي برونگرا، یا جامعهي با ایمان و جامعهي بیایمان، یا جامعهي لجوج و... حقیقتاً معنی دارند؟ در قرآن کریم و روایات، برخی مکانها، با آنکه محل زندگی کفار بودهاند، مقدس خوانده شدهاند، و بالعکس از مناطقی که اهلش مسلمان بودهاند با عناوین نامقدس یاد شده است. برخی گفتهاند: زمین و زمان، ذاتاً تقدس یا شومی ندارند؛ بلکه حوادث واقع در آنهاست که آنها را مقدس یا شوم ميکند. آیا واقعاً چنین است، یا تحقیق در آیات و روایات، خلاف این را ثابت ميکند؟ مثلاً در روایات، از زحل با عنوان نجم امیرالمؤمنین (عليهالسلام) یاد شده است. آیا وادی طور قبل از موسی (عليهالسلام) نیز قداست داشت یا بهسبب آن حضرت مقدس شد؟ آیا زمین کعبه که در «دَحوُالاَرض» ظاهر شد، مقدس بود که کعبه بر آن بنا شد، یا چون کعبه بر آن بنا شد، مقدس گشت؟ آیا اینکه در روایات آمده مساجد با آمدن مؤمنان شاد ميشوند و با رفتنشان غمگین ميشوند، یا مسجد از فلان چیز خوشش ميآید و از فلان چیز بدش ميآید، مجازگویی است یا حقیقت است؟ حتی در روایات آمده که وقتی از مسجد بیرون ميروید، خطاب به مسجد بگویید: باز هم بر میگردم. چون با رفتن شما، مسجد ناراحت ميشود.
آیا اقتصاد هم مزاج دارد؟ آیا مزاج بازارها با هم فرق ميکند؟ مثلاً آیا مزاج فلان بازار سنتی با مزاج فلان پاساژ امروزی یکی است؟ ما وقتی وارد این دوگونه بازار ميشویم، به وضوح دوگونه حس متفاوت به ما دست ميدهد، همانگونه که از دیدن دوگونه انسان، دوگونه حس مختلف در ما ظاهر ميشود.
آیا مزاج دانشگاه با مزاج حوزهي علمیه یکی است؟ آیا مزاج معماری اسلامی با مزاج معماری غربی یکی است؟ آیا ساختمان هم ميتواند تند مزاج یا غمگین یا حسود و... باشد؟
این قبیل سؤالات ممکن است برای افرادی که در بطن سبک زندگی غربی رشد و نمو کردهاند، خندهدار و حتی خرافهآلود به نظر برسد، اما قطعاً در نزد اهل تحقیق، سؤالاتی اساسی و سرنوشتساز هستند. اینکه مدیران جامعه، به دانشگاه به عنوان یک موجود زنده یا شبه زنده نگاه کنند نتیجهاش خیلی متفاوت با این نگاه خواهد بود که دانشگاه را مجموعهي ساختمان و کتاب و استاد و دانشجو ببینند.
آیا شهر هم نیازمند تنفس است؟ مثلاً آیا شهر تهران نیازمند تنفس نیست؟ آیا ميتوان گفت که شهر تهران دچار بیماری تنفسی است و مجاری تنفسیاش بسته شدهاند؟ آیا در گسترش شهر تهران، به مسیر بادهای رایج در تهران، توجه شده است؟ مثلاً فرض کنیم مسیر اغلب بادهای تهران، از غرب به شرق است. در این صورت، بدیهی است که نباید ميگذاشتند تهران در سمت شرق و غرب گسترش یابد.
آیا شهر تهران زیادی چاق نشده است؟ آیا رگهایش را رسوب نگرفته است؟ آیا ميتوان با رسوبزدایی ترافیکش را روانتر کرد؟
همهي این سؤالات از منظر همان ستهي ضروریه مطرح ميشوند با این فرض که ما جامعه و شهر و اقتصاد و دانشگاه و... را هم موجودات زنده فرض کنیم.
آیا ميتوان در اقتصاد و سیاست هم عناصری مثل عناصر اربعه را شناسایی نمود؟ آیا در این حیطهها نیز طبایع اربعه جاریاند؟ آیا دستگاهها هم با ایمان و بیایمان دارند؟ (از ایمان و کفر جمادات و نباتات و حیوانات در روايات کم سخن بهميان نيامده است.)
وقتی به مواریث اجداد خود نگاه ميکنیم، ميبینیم که آنها جهان را یک مجموعهي زنده ميدیدهاند. و هرچه به گذشته سیر ميکنیم، این نگاه را غلیظتر ميیابیم. اما نگاه مکانيکي به عالم بر ما حاکم شده است و همهچيز را موجوداتي بيشعور و مرده ميبينيم، حتی دین را نيز صرفاً مجموعهای از آموزهها تعریف ميکنیم. یعنی دینی در حد یک نرمافزار رایانهای. قرآن را صرفاً یک کتاب ميبینیم. این دین کجا و آن دین زندهای که عین خود انسان کامل است کجا؟ این قرآن کجا و آن قرآنی که عین انسان کامل است کجا؟ اگر من قرآن را صرفاً کتاب بدانم، سعی ميکنم آن را بفهمم، اما اگر آن را موجودی زنده بدانم که من از فهم حیات آن عاجزم، آنگاه دوزانو جلویش مينشینم و سعی نميکنم آن را بفهمم، بلکه التماسش ميکنم که خود را به من بفهماند. همانگونه که سعی نميکنم امام زمان (عليهالسلام) را ببینم، بلکه التماسش ميکنم که خود را به من نشان دهد. این دو نگرش، دو محصول کاملاً متفاوت نیز خواهند داشت.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.