به نظر می رسد عنصر اصلی فیلمهای مجیدی «لطافت» باشد. یکی از مجلات برروی جلد خود عبارت «سمفونی نور و لطافت» را برای فیلم «محمد رسول الله» برگزیده بود و در جایی دیگر نوشته بودند این فیلم «یک عاشقانهی آرام» است. مجیدی خود گفته بود انتظار دارم مخاطبین بعد از دیدن فیلم مهربانتر شده باشند. صحنهی دست کشیدن پیامبر بر روی گیاهان یادآور دست کشیدن پسر فیلم رنگ خدا در گندمزارهاست. تکنیک فیلم هم در خدمت لطافتهاست.
طواف ابابیل به دور کعبه، نورباران آسمان، حرکات آرام و بلند دوربین، گریم دوران کهنسالی، امواج بلند و ماهیها در دست کودکان همه از مهربانیها و لطافتها حکایت میکنند. از این جهت شاید انتقاد برخی منتقدین قابل مناقشه است که گفتهاند: «فیلمساز میخواهد با صحنههای اعجاز و پر عظمت بیننده را مجاب کند که شگفتزده شود. در حالی که قرار است شخصیت رسول (ص) (در کودکی) ما را شگفتزده کند و به تحسین وا دارد». زیرا به نظر میرسد تکنیک مانند فیلمهای علمی تخیلی صرفاً اعجاب آور نیست بلکه در خدمت لطافتگویی کارگردان قرار گرفته است. لذا هالیوودی خواندن فیلم مجیدی هم به صرف وجود جلوههای ویژه کمی عجولانه به نظر میرسد و بهتر است تعبیر منتقد خارجی را بیشتر بپذیریم که :«این فیلمی رمانتیک-تاریخی است که چون یک نقاشی دیواری باشکوه بر کودکی حضرت محمد (ص) تمرکز دارد».
با این زاویه نگاه به فیلم، دیگر نمیتوان آن را با فیلم «الرساله» ساختهی مصطفی عقاد قابل مقایسه دانست. فیلم الرساله یک فیلم تاریخی و رسمی است اما فیلم مجیدی یک اثر «هنری» از یک هنرمند ایرانی است که ضمن تلاش برای رعایت مسلمات تاریخ از وجود خود در فیلم دمیده است. بنابراین بهتر است فیلم مجیدی با نمونهی مشابه خود مانند فیلم «عیسی بشیر احمد» مقایسه شود. شباهت فیلم نادر طالبزاده به این فیلم در بیان شاعرانه آن است. فیلم چندان داستانگو هم نیست و برخی هم آن را «مجموعهی کلیپ» دانستهاند. بیانی همراه تقطیع و کاتهای آشکار همچون قطعات و ابیات یک غزل که پیوند مستقیمی با یکدیگر ندارند. البته فیلم مجیدی با به کارگیری و بهرهگیری از تکنیک، برخلاف فیلم طالب زاده، مشکل عدم اقبال مخاطب در یک سینمای غیرداستانگو را ندارد.
البته شاید زندگی روحانی عیسی روح الله هم با زندگی چند بعدی پیامبر اسلام قابل مقایسه نباشد به همین دلیل در فیلم مجیدی یک سیر تکاملی در فیلمنامه به جای روایت تقطیعوار و پراکنده مناسبتتر به نظر میرسید.
مجیدی مهمترین گزارشهای مسلم تاریخی را نشان داده است: یتیم بودن، رابطهی ویژه با عبدالمطلب، تحت سرپرستی ابوطالب قرار گرفتن، بادیهنشینی، شبانی، سفر با ابوطالب و دیدار با بحیرای راهب... . گزارشهای قابل مناقشه هم در فیلم نیامدهاند مانند ماجرای شق صدر. اما همچنان که گفته شد به علت سبک شاعرانهی فیلم، خط قصه پراکنده به نظر میرسد. از این جهت سورهی ضحی منبع خوبی برای پرداختن به دوران کودکی و ایجاد وحدت در قطعات پراکندهی فیلمنامه بود اما فیلم قرآن محور نیست.چند آیهی منتخبی که از زبان پیامبر خطاب به مردم در شعب ابیطالب قرائت میشود هم ارتباطی با دوران کودکی پیامبر ندارند. سه ویژگی در سوره ضحی به سه ویژگی ما قبل بعثت اشاره میکنند که قاعدتاً در دوران کودکی هم قابل نمایش بودند: أَلَمْ یجِدْكَ یتِیمًا فَآوَى ﴿۶﴾ وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى ﴿۷﴾ وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَى ﴿۸﴾. اما در این ویژگیها (یتیم بودن، ضالّ بودن، فقیربودن) تنها یتیم بودن که بیشتر قابلیت بیان عاشقانه و لطیف را دارد مورد توجه قرار گرفته است.
شاید به همین دلیل است که مجیدی ماجرای شعب ابیطالب را به ابتدا و انتهای داستان اضافه میکند و اقدامات ساموئل را در چندین سکانس و تا انتهای فیلم نمایش میدهد تا بلکه به این وسیله خط سیری برای فیلمنامه ترسیم شود. همین جاست که برخی انتقادات مبنی بر نامشخص بودن تناسب ابتدا و انتهای فیلم با کل ماجرا به فیلمنامه وارد شده است.
به هر حال، اکنون در مقابل یک فیلمی که ذیل سینمای دینی شناخته میشود پرسش مهم این است که لطافت و مفاهیم شبیه به آن مانند مهربانی و نور و عشق چه نسبتی با معنویت دارند؟ آیا یک فیلم لطیف فیلم معنوی هم هست؟ منظور از معنویت عبارتست از هر آنچه که ذیل اوقات خوش عبودیت قابل تعریف است. فیلم لطیف بیشتر برای مخاطبین جهانی به ویژه اروپا و آمریکای شمالی – شبیه اکران پر سروصدا در تورنتوی کانادا- مناسب است و فیلم دینی و معنوی برای مخاطبین داخلی و شاید مسلمانان اهل سنت. این نکته آنجا مهمتر می شود که بدانیم منبع روایت فیلم به دو بخش کلی تقسیم میشود: روایتهای مسلم تاریخی و برداشتهای شخصی مجید مجیدی. از آنجا که آثار دیگر مجیدی سابقه زیادی از نمایش لطافتهای بشری وجود دارد، پرسش مطرح شده در مرزبندی میان «محمدِ» مجیدی و «محمدِ» رسول الله اهمیت بیشتری مییابد.
به نظر میرسد هر فیلم لطیف فیلم دینی و معنوی نباشد. هر چند مخاطبین لطافت را با پیش فرض شخصیت معنوی پیامبر یک نوع لطافت دینی تلقی میکنند. هر چند باید بپذیریم پرداختن به دوران کودکی پیامبر سخت و بکر است و طبیعی است جنبه وحیانی پیامبر چندان قابل نباشد و بلکه لطافت کودکی بیشتر محل اعراب باشد. یکی از مصادیق پیوند لطافت و معنویت سکانس ورود به غار حرا است که نمایش حفرهی نورانی در بالای غار همراه با موسیقی به نوعی آمادهسازی برای دوران وحی به نظر میرسد. اما این صحنههای جذاب هم بیشتر لطیف و نورپردازی شده و موسیقایی است تا وحیانی. معنویت لطیف نوعی معنویت برای معرفی اسلام رحمانی است و با مزاج مخاطبان جهانی فیلم سازگارتر است. اما معنویت حقیقی جامع رحمت و شدت است و مجیدی کمتر به شدت پرداخته است مگر از زبان عبدالمطلب و از طرف شمشیر ابوطالب. آنجا که پیامبر به مقام «نفی» میرسد آنجاست که به آرامی بتها را از روی سینهی حلیمه به کناری میریزد و صحنههایی از این نمونه کمتر در فیلم تکرار میشود.
محسن تنابنده، بازیگر نقش ساموئل، سخن مهمی گفته است که مجیدی فیلم دیدنی میسازد نه شنیدنی. قدرت بیان تصویری در کارگردانی مجیدی سبب شده است تا توانایی بصری و قابلیت تصویری سینما برخلاف آثار دیگر در سینمای ما ظهور شایانی داشته باشد اما سخن این است که که معنویت چقدر بصری و چقدر شنیداری است؟ شنیدن و دیدن هر کدام ساحتهایی از وجود را ظاهر میکنند اما اهمیت شنیدن آنجاست که پیامبر نابینا داشتهایم اما پیامبر ناشنوا در تاریخ گزارش نشده است. فیلم مجیدی آنجا که به تصویر میکشد جذاب و دیدنی است اما آنجا که مخاطب دیالوگها و مونولوگها را «می شنود» معمولی است. اینجاست که با وجود این که جنس معجزه پیامبر خاتم کلام است اما قدرت کلام کمتر در فیلم ظهور و بروز دارد و حتی برخی دیالوگها از نظر فصاحت و اثرگذاری مورد انتقاد قرار گرفتهاند. یکی از مواردی که میتواند لطافت را به معنویت نزدیک کند اذکار آهنگینی است که آهنگساز مسلمان فیلم به خوبی در موسیقی مربوط به طواف پرندگان یا سکانس دهکدهی ساحلی به کار گرفته است: لبیک گفتن، صلوات فرستادن و «یاسین» گفتن مداوم به هرحال پای ذکر در موسیقی را باز میکند و پیوندی میان لطافت و معنویت برقرار میکند.
گاهی هم اصرار زیاد به لطافتگویی سبب می شود جنبه زیباییشناسی یک اثر هنری بر بعد حکمی و معرفتی آن غالب شود. گاهی هم مسئله حساستر میشود: مانند نمایش کالبد پیامبر از لطافت دستها و سیاهی چشمان تا پریشانی گیسوان. یا استفاده از زنان به عنوان یکی از حربههای گسترش و تعمیق لطافت؛ صدای زن در موسیقی فیلم و نماهای فراوان از چهرههای مهربانانه مادرانه از جمله این ابزارها هستند که میبایست هنگام استفاده از آنها، مراقبت لازم از غیرمعنوی شدنفضایفیلم صورت بگیرد.
به طور کلی به نظر میرسد پرسش محوری «لطافت یا معنویت؟» هم به دلیل اصل قصه و ژانر فیلم که در سینمای دینی میگنجد و نیز به دلیل سبک و سابقهی فیلمساز پرسشی مفید در تقرب به دنیای فیلم باشد و چنانچه گفته شد مجیدی در برخی موارد این دو مؤلفه را به هم نزدیک کرده است. این پرسش را جدی بگیریم تا هم به هنر و هنرمند نزدیکتر شویم و هم به مباحث جدی سینمای دینی مدد برسانیم و نیز برخی سوءفهمها و برخی انتقادات «دور از موضوع» و غیرمنصفانه تعدیل شود.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.