شما اینجا هستید: صفحه اصلی آرشیو سوره (62-63) شماره نهم سبک زندگی کلیات از نظام اجتماعی تا سبک زندگی
موضوعی که میخواهیم به آن بپردازیم رابطهی میان نظامهای اجتماعی و سبک زندگی است؛ اما پیش از ورود به بحث این سؤال قابل طرح است که اساساً سبک زندگی را چهعناصری شکل میدهند؟ آنگاه با توجه به این عناصر میتوان تحلیل بهتری از شکلگیری سبک زندگی ذیل نظام اجتماعی ارائه داد.
همیشه این سؤال برایم مطرح بوده که عناصر هویتی ما کدامند که همچون خطوط حامل در مدار تکاملی ما جلوهگری میکنند. یکی از آنها، واقعیتی است به نام جغرافیا! حضور در چهارراه (و ارتباط) شرق و غرب، واقعیتی به نام جاده ابریشم را به زندگی ما پیوند زده و بهنظر بنده این جاده نه یک مسیر مبادلات تجاری، بلکه راه تبادل فرهنگی نیز بوده است؛ و این در بسیاری از مناسبات زندگی ما، از جمله سبک زندگی اثر داشته است.
نقطهی تاثیرگذار دیگر در این مدار، زمان است. ما در سیر تاریخی خود هم دوران صعود و علو را تجربه کردهایم؛ و همچنین در برخی مواقع سکون و درجازدن را داشتهایم. این فراز و نشیب عنصر مهمی در هویت ما است.
نقطه مهم دیگر مذهب است که همواره به عنوان یک عنصر تاثیرگذار مطرح بوده است. کتابی به نام «اسلام در ایران» در اواخر عمر هانری کربن توسط وی نگاشته شده که اخیراً به فارسی ترجمه شده است. وی با اشاره به حکمت خسروانی که در سالهای پیش از ظهور اسلام ظهور کرده و بعدها توسط سهروردی تحت عنوان احیای حکمت خسروانی، به نام حکمت اشراق معرفی شده است نقش مذهب را در تاریخ ایران نشان میدهد.
چهارمین مورد زبان فارسی است که تأثیر بهسزایی در شکلگیری هویت ایرانی و سبک زندگی ما داشته است.
مورد آخر نوگرایی است. نوگرایی در همهجا دیده میشود، اما نوگرایی و تجددطلبی میان جامعهی ما جلوهی خاصی نسبت به دیگر نقاط جهان داشته است. و این امر در تبادل با فرهنگهای دیگر خودنمایی میکند. اگر رفع نیاز را مسئلهی پیشروی هر فرد اجتماعی بدانیم، پاسخ متناسب با توانایی وی تعریف میشود. حال آنکه در جامعه ما پاسخها عموماً فراتر از یک پاسخ ساده متناسب با تواناییهاست. مثلاً در تأمین نیازهای معیشتی، پاسخهای افراد در جامعهی ما بسا بیش از قدرت خرید فرد صورت میپذیرد و در ورای واقعیتهای معاش ایجاد میشود. این امر عنصر دیگری را در ورای خود دارد که میل پیشرفت و نوگرایی است. بهنظر من فهم ما از سبک زندگی در ایران باید با درنظر گرفتن این عناصر هویتی ایرانی باشد که در واقع مؤلفههای شکلدهندهی سبک زندگی ما محسوب میشوند.
حال در خصوص بحث رابطهی نظامهای اجتماعی و سبک زندگی، سؤال این است که آیا سبک زندگی افراد توسط خود آنها و بر اساس میل و رغبت و اراده و انگیزهی آنان بهصورت آزادانه انتخاب میشود، یا اینکه این نظامهای اجتماعی هستند که سبک زندگی خاصی را تحمیل میکنند. البته روشن است که مقصود از نظامهای اجتماعی اعم از نظامهای رسمی و غیررسمی است.
بله. در بحث از نظامهای اجتماعی هم باید به نظامهای رسمی سیاسی، اقتصادی و... توجه داشت و هم به نظامهای غیررسمی و در این میان نظامهای ارتباطی است که ورای نظامهای رسمی در تمام شئون ارتباط انسانی نقش بسزایی ایفا میکند.
نظام رسمی از جهتی حتی بهصورت نامحسوس بر رفتارهای اجتماعی تأثیرگذار است. بهطوری که میبینیم در نتیجهی سیاستهای عدالتورزانه، شکوفاییهای ایجاد شده و بر اثر خروج از عدالت، پریشانی در جامعه بهوجود میآید. به نظر من سیاستهای تحمیلی، نتایجی چون خروج جامعه از رفتارهای طبیعی را به ارمغان میآورد؛ همانگونه که ریای اجتماعی در اوایل انقلاب اسلامی متأثر از عدم پذیرش رفتارهای طبیعی مردم، توسط مسئولان ایجاد شد و به مرور زمان تشدید گردید. سیاستهای ابلاغی بهطور مثال در مسئلهی حجاب منتج به خروج مردم از چارچوب رفتاری طبیعی خود شد.
متأثر از اقتدارگرایی تاریخی موجود در نظامات رسمی ایران، رویکردهای رفتاری بهعنوان معلول، بدل به علتهای مستقلی در آینده شدهاند. این امر شکاف وثیقی بین زندگی بیرونی و درونی افراد جامعهی ایرانی بوجود آورده که سبک زندگی خاصی را ایجاد کرده است و افراد قسمتی از عقائد، افکار و رفتارهای خود را در پستوی وجودشان نگهداری میکنند و در نتیجه آنچه بروز میدهند، همهی چیزی نیست که به آن اعتقاد دارند یا میاندیشند یا میخواهند عمل کنند. با پیروزی انقلاب اسلامی پیوند خاصی میان نظام و مردم بهوجود آمد و زمینه برای رفع این شکاف فراهم شد. اما عواملی مثل (فقاهت ساختارگرا و اصالت قالب) موجود در آن، بازهم شکافی جدی میان رفتارهای درونی و بیرونی مردم ایجاد کرد.
یکی از موارد بسیار مهم در جامعه و رشد آن ابتکارات مردم است که اهمیت و تأثیر آن با افزایش اطلاعات و ارتباطات اطلاعاتی افزوده میشود. اما عنصری بهنام اعتماد بر شکوفایی این ابتکارات بسیار مؤثر است. اعتماد که وجود یا عدم آن و میزان آن بستگی به نوع رفتار نظام رسمی دارد، در صورت بالا بودن در جامعه به ابتکارات اجازهی طرح میدهد و شکاف میان میل درونی و رفتار بیرونی افراد را کاهش میدهد، اما در جایی که اعتماد ضعیف است، این ابتکارات به پستو میرود و شکاف اندرون و بیرون را در جامعه شدیدتر میکند. ضعف اعتماد بر افزایش ناهنجاریهای اجتماعی نیز بسیار مؤثر است که البته خارج از موضوع مورد بحث ماست.
نظام اقتصادی چگونه بر سبگ زندگی تأثیر میگذارد؟
نظام اقتصادی وجه متجسد یک جامعه است، بهگونهای که فرد هر انتخابی که بخواهد را نمیتواند انجام دهد مانند واقعیت ترافیکی موجود در شهر که بسیاری از رفتارهای اجتماعی ما را میسازد. بهبیان دیگر آنچه که چارچوبهای فیزیکی زندگی ما را میسازد بههمان نسبت محدودیتآفرین است. (برای نمونه در مترو به دو دلیل ازدحام و سابقهی تاریخی کمی مطالعه در سبک زندگی، علیرغم دیگر جوامع، مطالعه صورت نمیگیرید.) سلب شادابی در ترافیک خود نوعی دیگر از تحمیلهای نظام اجتماعی بر سبک زندگی است. در مثالی دیگر تلاطم اخیر نرخ ارز میتواند اضطرابی در افراد بوجود آورد که سبک زندگی آنها را آمیخته با تشویش کرده و خروجشان از الگوی رفتاری متعارف را به ارمغان آورد.
هرچه جلو میرویم، بیش از پیش زندگی انسانها متکی بر سیستمهای غیرقابل کنترلشان میشود که نهتنها حیات اجتماعی وابسته به آنهاست بلکه سیستمهای پشتیبانی هستند که در صورت تناسب، رویش و در غیر این صورت ریزش رفتاری را نتیجه می دهند.
بنده در مقالهای به تأثیر مدیریت شهری بر باور، اندیشه و رفتار افراد پرداختم. بهعنوان مثال فردی که با شادابی کامل و به اختیار خود در خیابان قدم میزند، با گذشت دو ساعت احساس خستگی و افسردگی میکند. بهدلیل اینکه ساختمانها، تابلوها و بهطور کلی مبلمان شهری، تشویش آفرینند و شادابی او را از بین میبرند. بههمین دلیل در جوامع دیگر نظام مدیریت شهری اجازه هر نوع نمایی را به مالک نمیدهد.
بنابراین نمیتوان تردید کرد که عناصر مختلف در نظام اجتماعی، قانون، اطلاعات، اقتصاد، حملونقل، نظام اداری، نظام شغلی، نظام آموزشی و دیگر مقولات در شکلگیری سبک زندگی تاثیرگذار هستند.
تبلیغات یکی از عناصر تاثیرگذار در القای نیاز به افراد است. در تبلیغی از روی حماقت یا صداقت آمده بود: ما نهتنها نیاز هماکنون، بلکه نیازهای آینده شما را نیز تأمین میکنیم! برای بنده سؤال شد، به چه حقی اجازه شکلدهی به سامانهی مصرفی من را به خود دادهاند؟!
نقش قانون در شکلدهی سبک زندگی چقدر است؟
قانون نیز از عناصر مهم است که به دلیل ناباوری به آن در جامعهی ما، از نتایج مطلوب آن کم بهرهایم. در اتاق بازرگانی و کشاورزی قانونی تحت عنوان «قانون بهبود مستمر محیط کسب و کار» به مجلس فرستادیم. چراکه در سبک زندگی تاریخی ایران، همیشه فعالان اقتصادی نسبت به حاکمیت یا رویکرد تعرضی یا تملقی داشتهاند. این قانون با ایجاد تفاهم و تعامل مقنن، نوعی ارتباط سیستماتیک اقناعی، میان نیروهای اقتصادی اعم از دولتی یا خصوصی ایجاد میکرد. البته دولت (حاکمیت) به دلیل اقتدارگرایی تاریخی که قبلاً اشاره شد با تصویب آن مخالفت کرد. این قانون درصورت تصویب، تعامل مردم با دولت در بالاترین سطح عزت را در سرشت اجتماعی آنها قرار میداد؛ تا جایی که متوقف به حوزهی اقتصادی نمانده و به حوزههای دیگر مانند فرهنگ نیز سرایت میکرد. به بیان دیگر، تصویب این قانون میتوانست در شکلدهی به سبک زندگی افراد تأثیرگذار باشد. ماجرای محاورهی فرزند وکیل مجلس و فرزند پاسبان مشهور است که اولی به دیگری میگفت: پدرم قانون تصویب میکند، پدر تو چطور؟ پاسبانزاده در جواب گفت: آنچه پدرت مصوب میکند پدرم با پنج قران منتفی میکند. این همان بازتاب فرهنگ و سبک زندگی ماست که در صورت پذیرش چنین قوانینی تغییر میکند.
در ورای قانون و قانونمداری با قواعد اجتماعی مواجهایم که در ورای خود اخلاق را دارد. نوعی ارتباط یکسویه میان اخلاق و قانون وجود دارد. بهطوری که هر قانون در شکلگیری و اجرا نیازمند اخلاق است؛ حال آنکه اخلاق در شکلگیری متأثر از قانون نیست. بهعنوان مثال اصل کرامت انسانی را در نظر بگیرید. هنگامی که یک عرضهکننده طوری کالایش را توزیع میکند که مردم مجبور به صفنشینی میشوند. با وجود اینکه در جامعهی ارتباطی، بسیاری از فعالیتها بهصورت مجازی و سرویسدهی درب منازل انجام میشود. بنابراین یک امر اخلاقی قواعد اجتماعی را شکل میدهد که قانونمندی مردم را به ارمغان میآورد. به این صورت همهی مسائل شما اعم از قانون، اطلاعات و نظامهای شغلی و آموزشی، تحت پوشش اخلاق قرار میگیرد.
آیا نظام آموزشی غیر از تأثیرگذاری بر سبک زندگی از طریق آموزشها، تأثیرات دیگری نیز بر سبک زندگی دارد؟
اگر بخواهیم به آسیبشناسی نظام آموزشی بپردازیم بهعنوان مثال روحیهی کار انفرادی که افراد مبتلا به آن میشوند متأثر از مسائل گوناگونی است. نیمکتهای پشت سر هم که دانش آموزان را بیاعتنای به یکدیگر میسازد یا پاسخهای انفرادی که آنها باید به مسائل دهند. درحالیکه اگر دانشآموزان طوری بنشینند که روبهروی همکلاسی خود قرار بگیرند یا بهصورت جمعی پاسخگوی مسائل باشند، در شکلگیری روحیهی کار جمعی بسیار تأثیرگذار است. در نتیجه نوع خاصی از سبک زندگی، که روحیه کار تیمی در آن وجود دارد، شکل میگیرد.
شما در بحث، اشارهای به اهمیت اعتماد داشتید؛ نظامهای اجتماعی مبتنی بر اعتماد چه تفاوتی با نظامهای اجتماعی مبتنی بر بیاعتمادی، در تأثیر بر سبک زندگی دارند؟
بهطور کلی، عدم پذیرش اولیهی واقعیت موجب میشود تا شناخت درستی از مسئله بوجود نیاید و در نتیجه تدابیر غلطی برای حل مسئله اتخاذ میشود. انسان بهطور فطری میل به اعتماد دارد. در حالی که بسسیاری سازوکارهای اجتماعی موجود، عدم اعتماد را بهوجود میآورد، و این امر هزینههای اجتماعی را بالا میبرد و این دو نسبت مستقیم با یکدیگر دارند. بهعنوان مثال در یک معامله شخصی بین دو نفر، عدم اعتماد بهطرز عجیبی هزینههای اعتمادسازی را بهوسیله جذب ضمانت بالا میبرد. اعتماد اجتماعی در سه لایهی اعتماد حاکمیت به مردم، مردم به حاکمیت و مردم به مردم، وابسته به اعتماد حاکمیت به مردم بوده، و میتوان گفت عنصر حیاتیِ اعتماد اجتماعی، اعتماد حاکمیت به مردم است. بنده در حیات سازمانیم هم تجربه کردهام، که در صورت ارتقای سطح جذابیت محیط کار نیاز به ثبت ساعت ورود و خروج افراد نیست و میتوان از این طریق به نیروها اعتماد کرد و بهاین ترتیب اعتماد را در زمینههای دیگر زندگی نیز گسترش داد.
یکی از موضوعات مهم که هم عنصر بسیار مهمی در سبک زندگی است و هم تأثیر نظامهای اجتماعی در آن بسیار بارز است، موضوع تعداد فرزندان خانواده است که اخیراً نیز بحث از آن گسترده شده است. دربارهی میزان تأثیر نظامهای اجتماعی بر سبک زندگی گفته میشود اگر حاکمیت بدون اینکه اعلام رسمی بر افزایش یا کاهش جمعیت داشته باشد و اصلاً کنترل جمعیت را جزو سیاستهای خود معرفی نمیکرد با سیاستهایی که در نظام آموزشی، نظام اقتصادی، شهرسازی و... اعمال شد، خودبهخود کاهش فرزند اتفاق میافتاد. آیا واقعاً نظامهای اجتماعی به این شدت بر سبک زندگی مؤثر هستند؟
ابتدا باید به این سؤال پاسخ دهیم که چرا تنظیم جمعیت در جهان مطرح شد؟ زیرا میل پاسخگویی به نیاز شخصی و قدرت آن بهمرور زمان کاهش یافت. در نتیجه ناراحتیها و افسرگیهای اجتماعی بهوجود آمد. در لایههای بعدی این امر به ناهنجاری اجتماعی تبدیل شد. در واقع مسئلهی تنظیم جمعیت در واکنش به این روند اتفاق افتاد. بهشکلی که واحد خانواده (خانواده هستهای) متمول و ثروتمند نیز با دلایلی میل به فرزند کمتر پیدا کردهاند. یک مادر چقدر از عمر خود را باید صرف بچه کند؟ دلایلی مثل اینکه مادری که بعضاً بالاجبار کار میکند، چقدر در روز وقت مفید برای فرزند خود دارد؟ در گذشته جمیت زیاد برابر با درآمد زیاد بود. حال آنکه در این زمان، جمعیت کمتر یعنی رفاه بیشتر؛ تا جایی که در برخی کشورها مثل چین و هند پرجمعیتی به یک تهدید اجتماعی بدل شده است.
نکتهی دیگر اینکه اکنون مردم انگیزهی موضعگیری حاکمیت راجع به مسئلهی افزایش جمعیت را نمیفهمند. چراکه این امر با واقعیات زندگی آنها تعارض دارد. همانطور که گفته شد در ابتدای انقلاب، نرخ رشد جمعیت حدود 3/4 بود. اما به مرور زمان و با تبلیغات گسترده این نرخ جمعیت را کاهش دادند و به 7/3 و هماکنون به 3/1یعنی حالت بحرانی رساندند. جالب اینکه این کار در برخی موارد با تمسک به حربهی مذهبی صورت میپذیرفت. مثل این روایت که «قلة العیال أحد الیسارین» بسیار نقل میشد. اما بهدلیل گذشت زمان و کاهش سطح اعتماد اجتماعی در این زمان، چنین روشهایی جوابگو نیست. البته عدهای بر این باورند که طرح مسئلهی افزایش جمعیت، ابتکار حکومت بوده تا در مقابل فشارهای خارجی، اطمینان و اقتدار خود را نسبت به آینده به نمایش بگذارد.
اما از نظر سازوکارهای اجتماعی روشن است که نظامهای اجتماعی میل به رفاه را بالا برده است و میل به رفاه یکی از تاثیرگذارترین عناصر شکلدهندهی سبک زندگی و کاهش جمعیت است. بهعنوان مثال در فضای آپارتماننشینی، بالا رفتن جمعت بههیج وجه از نظر رفاهی مطلوب نبوده و به معنای کاهش آرامش اهالی آپارتمان است. و یا خودروهایی که اکنون جزو ضروریات زندگی شهری است، به اندازه سه یا چهار نفر ظرفیت استاندارد دارد، بهراستی خانوادهای با چهار یا پنج فرزند چگونه باید از خودروی خود استفاده کند؟
حال این سؤال مهم مطرح میشود که آیا من مجبور به تبعیت بیچون و چرا از ساختارهای اجتماعی هستم، یا از درجاتی از اختیار برخوردار هستم و میتوانم سبک زندگی خود را فارغ از نظامهای اجتماعی شکل بدهم؟
اصلی وجود دارد مبنی بر اینکه ساختارهای اجتماعی، رفتارساز هستند. ساختارهای اجتماعی به معنای قوانین، عرفها، نظامها، الگوهای ساخته شدهای هستند که در آنها فرآیندها ایجاد میشوند. خواه فرایندهایی نشاطآور، مثل بانکی که مشتریش را راضی نگه میدارد؛ یا افسردگیزا، مثل بانکی که مشتریش از آن ناراضی است.
حال در پاسخ به سؤال شما باید گفت: اختیار، اصل و گوهر وجودی انسان است؛ ولی با ساختارهای اجتماعی حد زده میشود. مثلاً در مواجهه با مسئلهای مانند ترافیک، اتلاف وقت بهعنوان یک رکن، من را مجبور میکند جلساتم را در ابتدا یا انتهای روز بگیرم. یا هنگامیکه در نقطهای از شهر جلسهای دارم، تلاش کنم جلسات دیگرم را قبل یا بعد از آن در همان حوالی بگیرم.
فرهنگ سازمانی بر آن است تا عوارض محدود شونده از جامعه را در خود بکاهد. به بیان دیگر فرهنگ سازمانی میخواهد ساختارهای اجتماعی اثرگذار در کنترل و محدودیت را کاهش دهد.
ساختارهای اجتماعی بعضاً با یکدیگر در تعارضند. این تعارض چگونه قابل تحلیل است؟ به بیان دیگر معادلهای قابل تعریف است که مشخص کند کدام ساختار غالب میشود؟
بهعنوان مثال پس از پیروزی اقلاب اسلامی تعابیری که از سوی رهبران مطرح میشد عطف توجه به معنویت داشت. مانند: «انقلاب ما انفجار نور بود». اما با گذشت زمان و فاصلهگرفتن از واقعیات زیست مردم؛ یعنی مسئله اقتصاد، این امر که در آموزههای دینی وسیله است نه هدف، هماکنون به غایت بدل شده است. میتوان گفت عدم تعادل در تصمیمگیری مدیریت رسمی نظام، مسبب این پدیده است.
مفهوم آرمانگرایی واقعبینانه که اخیراً مطرح شده است اگر در گذشته وجود داشت باید همانجا به مسئلهی اقتصادی میپرداختیم. مثلاً اجرای زودتر هدفمندی یارانهها میتوانست هزینههای اجتماعی کمتری در بر داشته باشد. به دیگر بیان، در سرشت فرهنگی ایرانیان، عقلانیت پیشهنگام مبنای تفاهم اجتماعی نبود؛ بلکه جراحتهای عمیق مورد توجه، بررسی و... قرار میگرفت. پس عدم تعادل رفتاری در سه دههی گذشته، موجب شد تا با تأکید بر آرمانگرایی به هنگام به واقعیات اجتماعی نپردازیم؛ و امروز معیشت مردم کانونی میشود تا جایی که معنویات به حاشیه رفته یا تابعی از مسئلهی معیشت میشود.
اگر در حالت استاتیک جامعه، عدل را وضع در موضع، و ظلم را وضع در غیرموضع بدانیم، در حالت پویا عدل وضع در موضع نسبی تکامل جامعه تعریف میشود. بیتوجهی به این مفهوم، نهتنها واقعیت را از بین نمیبرد بلکه با هزینهی بیشتر در آینده به جامعه تحمیل میشود.
زمانیکه یک واقعیت به هر دلیلی اعم از نقص در مدیریت یا سازوکار اجتماعی، یا عدم همهجانبهنگری و... بههنگام نگریسته نمیشود مسئلهای مثل مرغ با موضعگیری یک مرجع تقلید برای صبردهی، با واکنش شدید اجتماعی مواجه میشود. نظامهای اجتماعی حتی رژیم غذایی افراد را نیز تغییر میدهد. در گذشته با خوردن غذای سادهای مثل نان و پنیر و هندوانه نیز احساس رضایتمندی بهوجود میآمد. اما امروزه گوشت، در رژیم غذایی مردم نقش اساسی ایفا میکند.
به بیان دیگر برای دستیابی به عناصری با تأثیر متعادل، باید به همهی عناصر اجتماعی بهطور متعادل و متوازن پرداخته شود. درغیر این صورت، با ناهنجاریهای اجتماعی بسیاری مواجه میشویم و حرص یکی از آنهاست، که در فرهنگ مذهبی ما نیز بهعنوان امری قبیح از آن یاد شده است.
انقلاب بهعنوان واقعیت اجتماعی، نوعی جسارت و خودانگیختگی اجتماعی را ایجاد میکند که لزوماً از بافت انقلاب تبعیت نمیکند؛ بلکه میتواند از حیث یک خصوصیت انسانی بروز پیدا کند. در ابتدا این گزاره که «شما حق دارید» یک صفت در خودانگیختگی انقلاب بود. اما بهمرور زمان و بهدلیل سوء مدیریت یا هر مسئلهی دیگر تبدیل شد به این گزاره که «شما حق ندارید» و طبیعتاً این مسئله واکنش اجتماعی ایجاد میکند.
در مجموع اگر به این اصل که ساختارها رفتار میسازند توجه داشته و سعی بر متوازنکردن امور داشته باشم و از انباشتن مطالبات اجتماعی بپرهیزیم، میتوانیم به موازین و آرمانهایی که به دنبال آنها هستیم برسیم.
آیا هر تغییر یا تفاوتی در نظام اجتماعی لزوماً تأثیر خود را بر سبک زندگی نشان میدهد؟ آیا میتوان حالاتی را فرض کرد که در دو جامعه نظامات متفاوت باشند اما سبک زندگی واحد باشد؟ یا اینها با هم رابطهی مستقیم دارند. یا اینکه میتوان محدودههای آزادی هم فرض کرد. منظور این است که آیا ممکن است نظامهای اجتماعی رسمی و غیررسمی، تغییر کند اما سبک زندگی جاری تغییر نکند. آیا چنین چیزی قابل فرض است؟ یا باید گفت مطلقاً طبق رابطهای روشن، بلافاصله پس از تغییر در نظام اجتماعی، تغییراتی در سبک زندگی تجلی پیدا میکند؟
میخواهم از دو عنصری که قبلاً طرح کردم بهره ببرم، یکی عنصر هویتی ایرانیان و دیگری اعتماد اجتماعی. با شکلگیری اعتماد اجتماعی بین مردم و مسئولین، و خود آنها، تأثیرپذیری سبک زندگی از نظام اجتماعی بالا میرود. در غیر این صورت تضادهای شدیدی با نظام اجتماعی پیدا خواهد کرد؛ تاجایی که میتوان گفت، اعراض نسبت به نظام اجتماعی در انتخاب سبک زندگی رخ میدهد. مانند همان چیزی که دربارهی پیامدهای یک انقلاب اجتماعی تمامعیار گذشت.
شکلگیری سبک زندگی در منظومهای از مؤلفههای اجتماعی ایجاد میشود و هنگامی مبتنی بر ارادهی انسانها شکوفا شده و نمو پیدا میکند که در ورای مؤلفههای اجتماعی حرکت کند. مثل انسانهای ویژهای (اعم از مشهور یا غیرمشهور) که بر محیط پیرامون خود تأثیرگذار بودهاند. برای نمونه، در سبک زندگی اسلامی غذاخوردن، در زمان سیری امر پسندیدهای نیست، اما درباره امام خمینی (ره) شنیدهام که یکبار هنگام خوردن غذا به ایشان گفتند: شما گرسنه نشدهاید که غذا بخورید! ایشان فرمودند: زمان دیگری برای غذا خوردن ندارم! چنین نظم و ارادهای است که میتواند بر نظام اجتماعی تأثیر بگذارد.
به دیگر بیان، با در نظر گرفتن گوهر اختیار و انتخاب، اگر انسان زمان تکاملی یا به تعبیری ضربآهنگ تکاملی وجودش، ورای زمان و ضربآهنگ تکاملی جامعه باشد بر آن تأثیرگذار خواهد بود؛ که اگر مبتنی بر فطرت جامعه بشری باشد، تأثیر مثبت و در غیر این صورت منفی خواهد داشت. حرکت معصوم به دلیل ضربآهنگ تکاملی بالایش حتی اگر بیرون از حاکمیت هم باشد، بسیار تأثیرگذار است؛ البته این بحث فارغ از تأثیرات تکوینی و مبتنی بر رفتارهای عرفی است. این حرکت همهجانبه احساس جامعه را برای تأثیرپذیری تحریک میکند، بهگونهای که یک کلام معصوم، همهی نظامهای اجتماعی را تحت تأثیر خود قرار میدهد. در مجموع و بدون پشتیبانی سنگین اعتقادی بعد از ظهور حضرت، ایشان با حضور خود تأثیری بر نظام اجتماعی میگذارند که به واسطهی آن، سبک زندگی مردم دگرگون میشود. واین امر نه از روی اجبار، که بهطور منطقی و بهدلیل اوج کارآمدیاش از سوی انسانهای بالغ شدهی آن زمان، مورد پذیرش واقع میشود.
فکر میکنید این تأثیر در اینجا، لزوماً از واسطهی نظامهای اجتماعی عبور میکند؟ برای نمونه عرض میکنم، فرض کنید تفکر یکبار از طریق نظام و نظریهی اجتماعی در سبک زندگی جاری میشود؛ و یکبار از طریق هنر و بدون اینکه بخواهد آن مسیر را طی کند، مستقیماً سبک زندگی را مورد تأثیر قرار دهد.
کلمهی اسوه در آیه کریمهی: «لَقد کانَ لکم فی رسولِ اللهِ أسوةٌ حسنةٌ» حکایت از نوعی سبک زندگی میکند. یعنی رفتارهای پیامبر اسلام، سبک زندگی است. با مطالعهی این آیه، دستآوردهایی خواهیم داشت؛ اما اگر به زبان فرهنگ عمومی جامعه بیان شود، قطعاً تجلی گستردهتر و عمیقتری خواهد داشت. پس هنر چیزی خارج از نظام اجتماعی نیست.
پی نوشت:
* رئیس اسبق سازمان مدیریت صنعتی کشور
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.