قدمای ما چه نسبتهایی بین زمان و انسان قائل بودهاند و در این نسبت، چه معنایی از زمان را مراد داشتهاند؟
نخست میباید معین کنید که مراد به «قدماء» چه کسانیاند؟ آنگاه بفرمایید که آنان چه معنایی از زمان مراد میکردهاند. البته به قرائن حالی مینماید که مراد شما به قدماء، فلاسفهاند و اگر چنین باشد خواهم گفت که زمان یکی از معماهای وجود است و هنوز که هنوز است اولین بحث در باب وجود آنکه، عبارت باشد از اینکه آیا امری است عینی یا اعتباری، شاید به نتیجهای قطعی نرسیده باشد تا چه باشد حکم بحث و محض از ماهیت آن و هر گونهای که بوده باشد، اهل اصطلاح شاید تصالح کردهاند بر اینکه کلاً از زمان «امتداد و انصرام وجود» مراد کنند و اگر چنین معنایی واجد واقعیتی در متن واقع و به اصطلاح «نفسالامر» هم بوده باشد خواهیم توانست گفت که نسبت بین زمان و انسان نسبت بین «ظرف و مظروف» است و این معنی، قدیم و جدیدی هم ندارد و نمیتواند هم داشته باشد و در باب آن قدماء همان سخنی را میگفتهاند که ماها میگوییم و اگر عجله نکنید به زودی انسانهای دیگری خواهند آمد که آنان هم به ماها که حالا به دیگران قدماء میگوییم قدماء خواهند گفت!
یک مطلبی هم هست که از کنار آن به آسانی نمیشود گذشت و آن هم این است که یواشکی و درِ گوشی میگویم که گمان میکنم که دیگر وقت آن رسیده باشد که بحث از ماهیت زمان ـ دقت فرمایید که میگویم ماهیّتِ زمان و نمیگویم وجودِ آن ـ کلاً از ساحت فلسفه منتقل شود به ساحت فیزیک، البته نه فیزیک محض لابراتواری بلکه فیزیک نظری و به تعبیر اصحّ فیزیکی که حامل آن به عین حالی که فیزیسین است حامل «فلسفهي علمی» هم باشد.
معنای تاریخ چیست و چه نسبتی با زمان دارد؟ آیا صیرورت در تاریخ ناظر به ساحت خاصی از انسان است؟
شاید بتوان گفت که تاریخ دو معنی میدارد و بلکه اساساً در نفسالامر، دو تاریخ هست یکی «تاریخ دهری» و دیگری «تاریخ زمانی» تاریخ دهری، واقعیتی است یگانه و بسیط و کلی، به خلاف تاریخ زمانی که واقعیتهایی است متکثر و مرکب و جزئی که «راسِم» آن واقعیت یگانهی بسیط کلی واقع میشوند. اگر چنین باشد میتوان گفت که تاریخ دهری «معالزمان» است و یعنی هرچند که فرازمانی است، چنین نیست که هیچ نسبتی با آن «زمان» نداشته باشد به حالی که تاریخ زمانی «فیالزّمان» است یعنی محکوم آن «زمان» است.
اما در باب اینکه «آیا صیرورت در تاریخ ناظر به ساحت خاصی از انسان است»؟ میشود گفت که بلی و این بلی را هم با قاطعیت تام و تمام گفت، مگر نمیشنوید و نمیگویید در خطاب با خودتان که:
تو یک چیزی ولی چندین هزاری
دلیل از خویشتن برتر نداری
در فصوصالحکم شاید دیده باشید که «الانسان هو الحادث الازلی». عین ثابت انسانی به اصطلاح عرفان محیالدینی لابد به لحاظ معلومیّت بهر حضرت حقّ ـ حقّت کلمه ـ و به تعبیری دیگر به حیث تعلّق علم ازلی بدان -عین ثابت- قطعاً و یقیناً فرازمانی است و شیخ به همین اعتبار انسان را «ازلی» در شمار میکند و اما همین انسان در نشئت خلق، زمانی و تاریخی میشود و...
آیا تنها «موجودات در زمان» تاریخ دارند و تاریخ تنها به گذشتهی آنها اطلاق میشود؟
آری تنها به گفتهی شما «موجودات در زمان» تاریخ دارند و موجودات «مع الزمانی» نه تنها تاریخ ندارند از سویی هم حاکم بر تاریخاند و یا لااقل ناظر بر تاریخاند، اما تاریخ فقط بر گذشتهی آنان اطلاق نمیشود بلکه بر هویت بسیط مستمر منصرم آنان اطلاق میشود چه در گذشته و چه در حال و چه در آینده. موجود زمانی که از اسارت زمان آزاد نمیشود، اما مسئله این است که انسان فقط موجود زمانی نیست هم زمانی است و هم لازمانی، و درست است که این معنی مقتضی کثرت حیثیّت است و یعنی اقتضاء میکند که گفته شود که انسان به لحاظی زمانی است و به لحاظی دیگر فرازمانی است اما این واقعیت را هم میباید پیوسته در نظر داشت که به هر حال نه تنها انسان، بلکه هر چیزی مطلقاً دارای هویّت است و هویّت امری است واحد و بسیط
در این منزل که انوار تجلّا است
سخن دارم ولی ناگفتن اولی است
چگونه انسان میتواند از دورههای تاریخی گذشته آگاهی یابد؟ آیا این امر مستلزم نگاهی کلی به تاریخ است؟
گفتهاند و به حق هم گفتهاند که به تاریخ ـ و البته در این مقام معلوم است که مراد به تاریخ، گذشته است ـ جز از دو طریق نمیشود راه یافت؛ یکی مکتوبات و دیگر منقولات شفاهی. مثلاً شما میخواهید به تاریخ فرهنگی ایران در عصر احمد شاه قاجار آگاه شوید، خوب چه میکنید و چه میباید بکنید و اصلاً چه میتوانید بکنید؟ آیا به تعقّل خواهید پرداخت یا به تخیّل و یا شهود خواهید کرد؟ بالاخره چه خواهید کرد؟ جز دو راه فراروی شما نخواهد بود نقل کتبی و نقل شفاهی. نخست در نوشتهها خواهید گشت و دیگر از دانایان خواهید پرسید و خواهید شنید که آنان خود نیز از دانایان دیگری پرسیده بودهاند و شنیده بودهاند. این است راه معمولیِ عرفی آگاهی به تاریخ _گذشته_ و نوعاً همه چنین میکنند. اما راهی دیگر هم هست که لابد مخصوص است و بلکه منحصر است به اشخاصی خاصّ و آن عبارت است از اعمال «پدیدارشناسی» البته لابد به معنایی خاص.
تلقین درس اهل نظر یک اشارت است
کردم اشارتی و مکرّر نمیکنم
آیا میتوان گفت دهر همان کل تاریخ است و حال و آینده را نیز شامل میشود؟
نه خیر آقا! دهر، کلّ تاریخ نیست. اصلاً دهر در حقیقت خود چه ربطی به تاریخ و با تاریخ دارد. مرادم این نیست که نسبتی بین آن دو نیست، بلکه این است که دهر موجودی است خاص مستقل و تاریخ هم چنین است. اینکه موجودی نسبتی داشته باشد با موجودی دیگر، یک چیز است و اینکه موجودی، موجودی دیگر باشد چیز دیگری است. دهر یکی از ساحتهای وجود است. اهل اصطلاح میگویند: زمان، ظرف متغیّرات است و دهر، ظرف ثابتات و سرمد هم، به منزلهی ظرف است در صُقع ربوبی و شما میفرمایید «آیا میتوان گفت دهر همان کل تاریخ است»؟ عجب این چه سؤالی و اصلاً چه سخنی است؟ میگوییم تاریخ وجودی دارد در ساحت زمان و وجودی دیگر دارد در ساحت دهر فقط همین.
آیا برای تحلیل حوادث و رویدادهای تاریخ میتوان دهر را ملاک قرار داد؟
نه خیر! نمیتوان «برای تحلیل حوادث و رویدادهای تاریخ دهر را ملاک قرار داد». خودتان میفرمایید «حوادث»؛ حوادث در زمان حادث میشوند اگر برخی از فلاسفه قائل به «حدوث دهری» باشند، مانند میرداماد که حاجی سبزواری در مقام بحث از آن حدوث -حدوث دهری- با تعبیر از میر به «سید الاماجد» میفرماید: «دهریٌ أبدع سید الاماجد» آن معنایی دیگر است و هر گونهای که بوده باشد، ساحت دهر ساحت ثابتات و بسائط است و کثرتی در آن راه نمییابد. اینکه میگوییم تاریخ دهری، بدان لحاظ است که بیان نماییم که در این حوادث زمانیِ متغیّر پراکندهی گسیخته از هم، یک روحی ساری و جاری است، که البته واحد است و بسیط و حاکم و ناظر بر متکثرات و مرکبات قوله تعالی: «وَ مَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ».
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.