همچنان هم تاریخ و هم هنر از زمرهی تعابیر بسیار کشدار و واجد چنان مفاهیم متعدد و متنوعی هستند که توافق و اجماع بر سر مفهوم آنها کمتر قابل تصور است.
تلفیق این دو تعبیر بهصورت تاریخ هنر نیز چیزی از ابهام این واژگان کم نمیکند. اما در هرصورت امروزه تاریخ هنر به عنوان وجهی از تاریخ، مرسوم و متداول است و آثار متعدد و گاه مهمی در تاریخ هنر نگاشته شده و همچنان نگاشته میشود. اما آیا تاریخنگاری هنر امری جدید است؟ یعنی به دورهی تجدد (دورهی مدرن) تعلق دارد و اگر چنین است این تعلق ذاتی است یا عرضی؟ به این معنا که آیا از اقتضائات دورهی جدید، نگاه تاریخی به هنر است یا تعلق آن به دورهی جدید تصادفی و اتفاقی است؟ بدون شک پیش از دوران مدرن هم، نوشتههایی در باب تاریخ هنرها وجود داشته است. برخی، نوشتههای پلینی ارشد (حدود سدهی اول میلادی) دربارهی نقاشی و پیکرهسازی را حتی سرمشق نویسندگان دوران رنسانس میدانند (پاکباز؛ 1387: 153). در آثار نویسندگان باستان از جمله افلاطون و ارسطو نیز اشارههایی به برخی کارهای هنری و هنرمندان از قبیل شاعران، پیکرهسازان و نقاشان میبینیم. در فرهنگ ایرانیـ اسلامی ما نیز بهخصوص در مورد شعر شاعران، تذکرههای فراوانی وجود دارد.
با این همه به نظر میرسد تاریخ هنر، پدیدهای جدید است که در فضا و عالم جدید به وجود آمده و کموبیش واجد هویتی جدید است. به این معنا که براساس تلقی جدید از تاریخ و از هنر به وجود آمده است. درک مفهوم جدید تاریخ هنر مستلزم نگاهی (هرچند اجمالی و گذرا) به مفهوم جدید تاریخ و نیز مفهوم جدید هنر و مقایسهی این دو مفهوم با مشابههای آنها در تفکر پیش از مدرن است.
تاریخ در سنت به طور کلی به معنای ثبت وقایع و حوادث مهمی است که به جهت عبرتآموزی مردمان حال و آینده به رشتهی تحریر در آمده است. از سوی دیگر در این نگرش، تاریخ با هبوط آدم در زمین شروع میشود و مهمترین رویدادهای آن نیز بعثت انبیاء جهت تذکر به مردمان است. تاریخ عرصهی درگیری ایمان و کفر، عدل و ظلم و به تعبیری خدا و اهریمن است. این درگیری و مخاصمه (بنا بر اندیشهی بهویژه دینی و بهویژه در ادیان ابراهیمی) بالاخره، با غلبهی ایمان و عدل و خدا، به پایان خواهد رسید.
در دورهی جدید، مفهوم دیگری از تاریخ پیش میآید و غلبه پیدا میکند که بر اساس آن تاریخ، بررسی و ثبت حوادث مهم و تأثیرگذار در زندگی بشر از گذشتههای دور تاکنون است. تلقی غالب در دورهی جدید از تاریخ آن است که مسیر حوادث تاریخی در مجموع، مسیری به سوی پیشرفت است. منظور از پیشرفت نیز سیر از سادگی به پیچیدگی، از نقص به کمال، از ضعف به قوت و از نادانی به دانایی است. بنابراین در تلقی جدید از تاریخ، تاریخ با ضعف و زبونی، سادگی و نقص و نادانی شروع میشود و بهتدریج راه کمال را میپوید و در این راه، همهی پدیدههای انسانی به پیچیدگی و کمال و قوت بیشتر میرسند. انسانها در ابتدا که علل وقوع حوادث طبیعی را نمیشناسند آنها را به خدا نسبت میدهند اما هنگامی که علم و آگاهی آنها بیشتر شد این حوادث را بر اساس علل و عوامل طبیعی توجیه میکنند. این نگاه به تاریخ در مقابل نگاه قدما است که در نظر آنان تاریخ بیشتر تاریخ دوری آدمی از حق و حقیقت است؛ به این معنا که انسانها در گذشته واجد دریافتهای اصیلتر و بیواسطهتر از حقیقت و در یک کلمه الهیتر و بنابراین به کمال نزدیکتر بودهاند.
نگاه جدید به تاریخ (تاریخ به منزلهی سیر پیشرفت انسان) را میتوان مبتنی بر نگاه تکنولوژیک دانست که دورهی جدید با بسط و غلبهی آن پدید آمد و ریشهی آن را میتوان در اندیشهی بنیانگذاران دورهی جدید از قبیل بیکن و دکارت و گالیله دید. در نگاه تکنولوژیک، ملاک برتری هرچیز، کارآمدی آن است. در این دیدگاه هرچیز در نهایت به منزلهی ابزار و وسایلی نگریسته میشود که باید در خدمت هدف و مقصودی قرار گیرد و پیداست که هرقدر چیزی کارآمدتر باشد در رسیدن به مقصود، مفیدتر و لذا مطلوبتر است.
گرچه تلقی و تعریف کاملاً یکسانی در دورهی مدرن از تاریخ وجود ندارد اما در مجموع میتوان تاریخ را در نظر متجددان، حرکت مستمر (و نزد برخی واجد قانونمندی و نظام خاص خود که شناخت آن قدرت پیشگوییجریان آینده را میسر میسازد) زندگی جمعی انسانها دانست که از سادگی و بدویت به سوی پیچیدگی، تمدن و پیشرفت ادامه یافته است. در تلقی جدید، قانونمندی حوادث تاریخی جای سنن الهی حاکم بر تاریخ در اندیشهی ادیان ابراهیمی را گرفته است.
مفهوم هنر نیز در دورهی جدید با درک و دریافت آن نزد قدما بسیار متفاوت است. مفهوم هنر مدرن را بیش و پیش از آنچه در آثار فلاسفه و منتقدان هنری میتوان یافت، در کار هنرمندان مدرن و آثار هنری آنها باید مشاهده کرد. در هنر مدرن، پرسپکتیو یا وجههنظر هنرمند به نحوهی بیسابقهای در هنر و بهخصوص در هنر نقاشی رواج پیدا میکند. در حالی که هنرمند قدیم میکوشید اشیا را بر اساس ماهیت آنها که امری مثالی و ملکوتی تلقی میشد، تصویر کند. در هنر جدید، اشیا و امور بر اساس وجههنظر هنرمند به تصویر در میآمد. در نقاشیهای مدرن، صور و اشکال، حاصل وجههنظر نقاشاند؛ نه نمایانگر ذات و ماهیت حقیقی آنها. به همین جهت در هنر مدرن به عوارض طبیعی از قبیل نور و تأثیر آن بر اجسام و کیفیتهای آن توجه بیشتری میشود. این امر نشاندهندهی آن است که زمانِ فانی و توجه به امور متغیر در دورهی جدید جایگزین زمانِ باقی و توجه به ماهیات ثابت امور که مورد توجه قدما بود، شده است. توجه به مدل و آناتومی و نور و رنگ و به کارگیری قوانین مناظر و مرایا و سایه و روشن، همگی نشان از پیدایش مفهوم و معنایی جدید از هنر دارد. (مددپور؛ 1384)
هنر جدید بهسوی انبوهشدن سیر میکند و بهشدت از هنر قدسی پیش از دورهی مدرن، فاصله میگیرد. با این سیر، مفهوم هنر نیز تحول مییابد و به مفهوم امروزی آن (Art) تبدیل میگردد. هنر به معنای جدید آن، به ابزار و وسیلهای جهت لذت (زیباشناختی مخاطبان) تبدیل گردیده است؛ در حالی که در گذشته، هنر واجد وجههای دینی و قدسی بود. به قول نویسندهی هنر رنسانس: «کسانی که در سدهی شانزدهم به تماشای "مریم مقدس سیستین" میرفتند به این اثر، به عنوان تمثیلی برای درک و لذت از هنر نمینگریستند، بلکه برعکس به این تصاویر در چارچوب خود سنتها و مناسک دینی نگاه میکردند؛ "مریم مقدس سیستین" برای آنها یک اثر هنری و... نبود. در عوض و در وهلهی اول و مهمتر از هرچیز، تصویری عبادی با اهداف ویژهی دینی بود؛ خلاصه اینکه آن یک اثر دینی بود.» (جانسون؛ 1388: 11)
در دورهی جدید، بهتدریج این فکر غلبه پیدا کرد که آثار هنری، اشیای زیبایی هستند که توسط هنرمندان ساخته شدهاند تا ما (مخاطبان) از طریق آنها به احساس هنرمند نابغهای که آنها را ساخته است پی ببریم و مواجههی با اثر هنری موجب لذت و شادمانی ما گردد. دقیقترین صورتبندی این اندیشه را در نقد قوهی حکم کانت میبینیم. (کانت؛ 1386: 149-99)
در نگاه مدرن به هنر و زیبایی، ساحت هنر و زیبایی از ساحت حقیقت و خیر کاملاً مجزا میگردد. به این صورت که حقیقت (که به مثابهی مطابقت گزاره با واقعیت نگریسته میشود) به منطق تعلق میگیرد، خیر به اخلاق، و زیبایی و هنر به زیباییشناسی یا استتیک.
همراه با همین رویکرد است که تاریخ هنر، پیدایش و رواج مییابد. همانگونه که تاریخ و پدیدههای تاریخی بهطور کلی در نگاه متجددان، ابژه و متعلَق پژوهشهای تاریخی است، هنر نیز در تاریخ هنر تبدیل به ابژه و متعلَق پژوهش تاریخی میگردد. در پژوهش علمی (به معنای مدرن آن) اشیا، ابژهی ما و متعلَقهایی دانسته میشوند که باید با روش علمی به شناسایی آنها پرداخت و تنها روش علمیای درست است که به ما شناختی واقعی از اشیا بدست میدهد. الگو و سرمشق روش علمی در علم فیزیک جدید قابل ملاحظه است. در روششناسی علم جدید، روش پژوهش علمی از پیش، شرایطی را برای موضوع شناسایی (ابژهها و متعلَقات علم) تبیین میکند و بنابراین برای آنکه چیزی بتواند مورد شناسایی قرار گیرد، باید واجد خصوصیات از پیش تعیینشدهای باشد. ملاکها و معیارهای شناسایی علمی (در علوم طبیعی) عبارتند از: قابلیت مشاهده، قابلیت اندازهگیری و قابلیت تکرار.
علم تاریخ در دورهی مدرن (و از جمله تاریخ هنر) نیز از پارادایم حاکم بر علم مدرن و روششناسی آن بیرون نیست.
از مهمترین ویژگیهایی که میتوان به تاریخنگاری مدرن هنر نسبت داد عبارتند از: نگاه به تاریخ به مثابه سیر پیشرفت آگاهی بشری (مفهوم پیشرفت)، تلقی از هنر به مثابهی فعالیتی صرفاً بشری، غلبهی نگاه به جنبههای تکنیکی در هنر، نگاه ابزاری و شیءانگارانه به هنر و نیز هنر و آفرینش هنری را تابع وقایع و حوادث تاریخی دانستن.
در مقابل میتوان این پرسش را مطرح کرد که آیا میتوان روایت دیگری از تاریخ هنر به دست داد که در آن، هنر نه به مثابهی شیء و ابزار و یا وسیلهی کسب لذت بلکه بر اساس نسبت آن با حقیقت فهمیده شود؟ هنر در سنت، از بطن زندگی و نگرش قدسی به زندگی و جهان و آغاز و انجام آن میروییده است و هنر بزرگ در همهی شئون زندگی مردمان جریان داشته و زندگی جمعی آنها را معنا میبخشیده است. هنرمند در سنت، خود را نابغهای متمایز از دیگران نمیدانسته و هنر خود را فضل الهی (یا خدایان) میدانسته است. توجه به تمایز نگرش جدید و قدیم به هنر، مطمئناً در نگاه تاریخی به هنر بسیار تعیینکننده است.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.