شما اینجا هستید: صفحه اصلی آرشیو سوره (62-63) شماره نهم سبک زندگی کلیات ساختارهای الحادی؛ زندگی ایمانی
زمانی تلقی رایج این بود که انسان در زندگی و تصمیمات خود آزاد است و آنچه را میاندیشد، اراده میکند و میخواهد، انتخاب میکند.
مدتی گذشت تا تأثیر ساختارهای مختلف در محدودکردن ارادهی انسان و نیز جهتدادن به آن مورد توجه قرار گرفت. رفتهرفته ابعاد گستردهتری از شکلدادن زندگی انسانها توسط ساختارها و نظامهای اجتماعی روشن شد تا جایی که بسیاری پذیرفتند که انسان در سیطرهی ساختارهای اجتماعی و ذیل حاکمیت نظامهای اجتماعی تنها تصور داشتن ارادهی آزاد و خیال اراده برای انتخاب برایش باقیمانده است. بحث در خصوص تأثیر نظامهای اجتماعی در زندگی افراد همچنان ادامه دارد. آنچه در این میان لازم است مورد بازخوانی قرار بگیرد این است که آیا پذیرفتن تأثیر نظامها و ساختارهای اجتماعی بر سبک زندگی افراد، بهمعنای این است که انسان همواره مقهور نظامها و ساختارهایی است که بر عرصههای مختلف زندگی حیات او سیطره دارند و به رفتارها و نیازهای او جهت میدهند؟ آیا این امکان برای انسان وجود ندارد که بتواند فارغ از این چارچوبها عمل کند؟
بهخصوص در شرایط موجود باتوجه به برتری ظاهری رسانهای و تکنولوژیک تمدن غربی بر عرصهی حیات بشر که عدهی بسیاری را مقهور خود کرده است، این پرسش برای دینداران وجود دارد که آیا میتوان خارج ازچارچوبهایی که این تمدن ترسیم کرده و میکند، حرکت کرد. فراموش نباید کرد که تمدن کنونی حاکم بر جهان مبتنی بر حذف دین از عرصهی حیات بشری بهخصوص درعرصه اجتماعی بنا شده است. حال که تمدن حاکم با ساختارها و نظامهای اجتماعی خود بر همهی دنیا سیطره یافته است، آیا کشوری میتواند خارج از چارچوبی که این تمدن ترسیم کرده است، با نگاهی دینی مسیر رشد خود را طی کند؟ آیا کشوری میتواند خارج از سازوکار و نظامهای اجتماعی مدرن برای خود ساختارها و نظامهای اجتماعی بسازد؟ در گزارههای وحیانی پاسخ به این پرسش مثبت است.
این سخن قطعی خداوند است که برای کافرین در هیچیک ازعرصهها، تسلطی را بر اهل ایمان قرار نداده است.1 تمدن مدرن هم تمدن کفر است. این آیه محدود به هیچ عرصهای نیست. اگر مسلمانان تکیهگاه خود را خدا قرار دهند، در هیچ عرصهای امکان تسلط کافران بر ایشان وجود ندارد. در صورت ایمان به خدا، نه برتری فکری و نه برتری نظامی و نه برتری سیاسی کفار بر اهل ایمان وجود ندارد. به استناد این آیه سیطرهی نظامهای مدرن بر جوامع اسلامی و موحد نهتنها قطعی و غیرقابل تخلف نیست؛ بلکه اساساً چنین سیطرهای بهصورت طبیعی اتفاق نمیفتد؛ بلکه در شرایط خاص و به علت عوارضی که در جامعهی دینی پیدا شده است این سیطره قابلیت تحقق یافته است. یکی از موارد استثنا این است که ملتی خود بخواهند تسلط کافران بر ایشان وجود داشته باشد. مصداق بارز این قوم بنیاسرائیل است:2
«به بنى اسرائیل در کتاب (تورات) اعلام کردیم که دوبار در زمین فساد خواهید کرد، و برتریجویی بزرگی خواهید نمود. (4) هنگامی که نخستین وعده فرا رسد، گروهی از بندگان پیکارجوی خود را بر ضد شما میانگیزیم (تا شما را سخت در هم کوبند، حتی برای به دست آوردن مجرمان)، خانهها را جستجو میکنند؛ و این وعدهای است قطعی (5)»
در حقیقت به واسطهی فساد بنیاسرائیل بر روی زمین، زمینهی تسلط بندگان پیکارجو فراهم شد. پس امکان تسلط کافران بر اهل ایمان در حالت کلی منتفی است مگر در صورت انحراف اهل ایمان. در واقع یکی از نعمتهای بزرگ خداوند برای اهل ایمان این است که خداوند تسلط کافران را بر آنان منتفی ساخته است، البته خدای تبارک و تعالی، نعمت خود را در مورد قومی تغییر نمیدهد مگر آنکه خود آن قوم، بستر تغییر نعمت الهی را فراهم آورند و نعمات الهی را از دست بدهند.3 یکی از مصادیق این سخن را میتوان حاکمیت نظامها و ساختارهای الحادی بر زندگی مؤمنان دانست. که بر این اساس زندگی مؤمنان ذیل سیطرهی نظامها و ساختارهای الحادی قرار نمیگیرد جز در صورتی که خود شرایط سلب نعمت را فراهم آورند. همچنین این آیات میتواند این گمانه را پیش بکشد که اصول و قواعد رابطهی میان سبک زندگی و نظامهای اجتماعی در همهجا یکسان نیست. بسته به اینکه سبک زندگی و نظام اجتماعی وصف الحادی یا ایمانی پیدا کند، ممکن است رابطهی میان نظام اجتماعی و سبک زندگی متفاوت باشد. نسبتی که سبک زندگی مؤمنانه با نظام اجتماعی الحادی دارد، تعریف شدن سبک زندگی به تبع نظام اجتماعی نیست. نمونهی بارز کسانی که علیرغم اینکه در اقلیت بودهاند، توانستهاند در برابر سازوکارهای موجود در جوامع خود بایستند، پیروان انبیاء الهی بودهاند. در حالی که همیشه اکثریت آنان را تحت فشار و تهدید قرار میدادهاند. ماهیت اکثریتی که در برابر دعوت انبیا میایستادهاند این است که اهل ایمان نبوده، و کافر بودهاند. این خصوصیت در قرآن مکرر مورد اشاره قرار گرفته است و از این تکرار میتوان به روشنی نتیجه گرفت که قاعدهی نفی سبیل در رابطهی میان اقلیت پیرو انبیا با اکثریت حاکم بر جامعه برقرار بوده است. از جملهی این آیات آیهای است که در سورهی شعرا پس از بیان داستان هر یک از اقوامیکه هلاک شدهاند، تکرار شده است. این آیه تصریح میکند که اکثریت، در هریک از اقوامیکه هلاک شدهاند، اهل ایمان، نبودهاند.4 از سوی دیگر این اکثریتی که اهل ایمان نیستند، همواره انبیا و پیروان آنها را تهدید میکردهاند. کافران با صراحت انبیا را تهدید میکنند که یا به دین ما بازگردید و یا اینکه، شما را از سرزمینمان، اخراج میکنیم.5
بهطور خلاصه، اقلیت مؤمن در یکسو، اکثریت ملحدان در سوی دیگر، و فشار اکثریت برای تبعیت اقلیت از آنان، معادلهای را ایجاد کرده است که مطابق شرایط ظاهری نتیجهاش غلبه و سیطرهی کافران بر مؤمنان است، اما یک قاعده و اصل در نظام هستی بر این رابطه حاکم است که معادله را بهگونهای دیگر پیش میبرد. و آن همان قاعدهی نفی تسلط کفار بر مؤمنان است. در چنین مناسباتی است که مقاومت انبیا و مؤمنان معنی مییابد و به نتیجه نیز میرسد و کافران نیز در این مقابله نابود میشوند.
اما شاخصهی جدی بسیاری از پیروان انبیا این بوده است که علیرغم تهدید کافران و اینکه ایشان در اکثریت نبودهاند، باز هم در برابر کافران ایستادگی میکردهاند و خداوند هم بر اساس آیه سیزده سوره مبارکهی ابراهیم، ظالمان را هلاک میکرده است.
الگوی کامل مقاومت مؤمنین که در برابر اکثریت فاقد ایمان میایستادهاند، حضرت ابراهیم است. ایشان با صراحت در برابر قوم خود ایستادند و گفتند که ما از شما و خدایانی که شما غیر از خدای تبارک و تعالی به عبودیت گرفتهاید، برائت میجوییم و بین ما و شما تا زمانی که تنها به عبودیت خدای یکتا بپردازید دشمنی برقرار است. ایشان بر خدای قادر توکل کردند.6
آیات فوق با صراحت نشان میدهند که میتوان در برابر کافران امروز نیز ایستاد و البته لازمهی آن استقامت و صبر بر سختیها و مشکلات است.
مصداق بارز قومی که دربرابر سختیها استقامت کردند و خداوند آنان را نصرت نمود، مسلمانان صدر اسلام بودند که در برابر مشکلات ایستادند و خداوند هم پس ارتحمل سختیها به ایشان فتح و ظفر را عنایت فرمود.
امروز هم میتوان در تمامی عرصهها اعم از فکری، سیاسی و... در برابر تمدن الحادی غرب ایستاد و به فضل خدا تمدن جدیدی را ایجاد نمود و خارج از بایستههای این تمدن زندگی کرد.
اگر بتوان معادلهای که بر رابطهی میان مؤمنان و کافران و قواعد حاکم بر این رابطه را بر رابطهی سبک زندگی مؤمنان و نظامهای اجتماعی و ساختارهای کلان الحادی قابل تطبیق دانست، چنین نتیجه میشود که سبک زندگی مؤمنان در سیطرهی ساختارها و نظامهای الحادی قرار نمیگیرد و مقاومت زندگی ایمانی در برابر ساختارها و نظامهای اجتماعی الحادی نهتنها ممکن است بلکه مطابق قوانین حاکم بر نظام هستی، با غلبهی زندگی ایمانی و نابودی ساختارهای الحادی به پیش خواهد رفت.
پی نوشت:
1- لن یجعلالله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً
2- وَقَضَینَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الأَرْضِ مَرَّتَینِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کبِیراً *فَإِذَا جَاء وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَیکمْ عِبَاداً لَّنَا أُوْلِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّیارِ وَکانَ وَعْداً مَّفْعُولاً(اسراء/5-4)
3- ذَلِک بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یک مُغَیرًا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى یغَیرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَأَنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (انفال/53)
4- إِنَّ فِی ذَلِک لَآیةً وَ مَا کانَ أَکثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ (شعرا/190)
5- وَقَالَ الَّذِینَ کفَرُواْ لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکم مِّنْ أَرْضِنَآ أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا فَأَوْحَى إِلَیهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکنَّ الظَّالِمِینَ (ابراهیم/13)
6- قَدْ کانَتْ لَکمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَاء مِنکمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ کفَرْنَا بِکمْ وَ بَدَا بَینَنَا وَبَینَکمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاء أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَک وَمَا أَمْلِک لَک مِنَ اللَّهِ مِن شَیءٍ رَّبَّنَا عَلَیک تَوَکلْنَا وَإِلَیک أَنَبْنَا وَإِلَیک الْمَصِیرُ (ممتحنه/4)
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.