سبک زندگی، آزادی فردی، سازمان
این تلقی وجود دارد که افراد زیادی اینچنین تصور میکنند که در انتخاب و شکلدهی به سبک زندگی خودشان دارای آزادی، اختیار، و قدرت انتخاب هستند و آنگونه که دوست دارند زندگی میکنند و آنطور که فکر میکنند و میخواهند، برای زندگی خود دست به انتخاب میزنند. در مقابل چنین تلقی و نگرشی، این دیدگاه وجود دارد که انسانها کاملاً محصور در حصار نظامهای اجتماعی و یکی از مهمترین وجوه آن یعنی سازمانها هستند. بنابراین پرسش ما رابطهی میان سازمان سبک زندگی است. آیا انسانها در انتخاب سبک زندگی خود و شکلدهی به آن آزاد و فارغ از سازمانها هستند، و یا سازمانها هستند که سبک زندگی را تعیین میکنند؟ پرداختن به نمونههایی از تأثیراتی که سازمانها بر سبک زندگی ما میگذارند میتواند درک بهتری از نسبت سازمان و سبک زندگی به ما بدهد.
انواع تأثیرات سازمان بر سبک زندگی
در یک تقسیمبندی کلی میتوان تأثیرات سازمان را بر سبک زندگی به دو دسته تقسیم کرد: نخست تأثیراتی که نسبت به آن خودآگاهی وجود دارد، و دوم تأثیراتی که بدون توجه افراد، بر زندگی آنان را شکل میدهد. از جهت دیگر تأثیرات سازمان بر سبک زندگی را میتوان به تأثیرات درونسازمانی و برونسازمانی تقسیم کرد.
تأثیرات خودآگاه
در خصوص تأثیرات خودآگاه در اینجا نیازی به توضیح نیست؛ زیرا برای افراد روشن است. مثلاً اینکه من بهعنوان عضو سازمان موظف هستم رأس ساعت هشت صبح در سازمان حاضر باشم، اثرات و تبعات کاملاً روشن و صریحی بر زندگی و نوع زمانبندی من در زندگی دارد. روشن است که برای حضور در ساعت هشت صبح در سازمان لازم است در زمان مشخصی از خانه خارج شوم، برای تحقق این امر باید ساعت مشخصی از خواب بیدار شوم، این امر تعیینکنندهی این است که صبحانه بخورم یا نخورم و یا چه موادی را به چه شکلی برای صبحانه استفاده کنم. روزهای تعطیل که زمان بیشتری برای صبحانه خوردن وجود دارد، عموماً زمان، شکل، و نوع صبحانهای که خورده میشود متفاوت است. بیدارشدن در ساعت مشخص مستلزم خوابیدن در زمان هماهنگ با این بیداری است و زمان خوابیدن شب برنامههای دیگر از جمله زمان صرف شام و... را تعیین میکند. آثار سازمان بر زندگی افرادی که شیفتی کار میکنند، نوع لباس پوشیدنی که سازمان اقتضا میکند، اینکه ما کمتر میتوانیم صبحانه و مخصوصاً نهار را در کنار خانواده باشیم و تبعات مربوط به آن، تعاملات سازمانی، عادیشدن نوعی از روابط زن و مرد و... اثراتی است که تا حدی با خودآگاهی همراه است.
درخصوص افراد خارج از سازمان نیز میتوان به مثال ساعت آغاز و پایان فعالیت بانکها اشاره کرد. در شرایطی که سازمانها زمانبندی کنونی را دارند افراد نمیتوانند هرگونه که دوست دارند و یا درست میدانند برنامهی زندگی خود را طراحی کنند. ساعت کار بانک بر ساعت کار بازارها و انجام معاملات، بسیاری از فعالیتهای اداری، ترافیک و... هریک از این موارد خود بر امور دیگر مؤثر هستند. اینکه ما برای انجام کارهای مختلف نیازمند مجوزهای گوناگون از سازمانها هستیم، برای انجام امور اداری و غیره باید سلسهمراتب و مسیر اداری خاصی را طی کنیم، هر یک از سازمانها مکانی دارند و رفت آمد به این مکانها خود ابعاد مختلفی در ارتباط با زندگی دارد، و خلاصه در یک کلام مشهور اینکه انسانها در سازمانها متولد میشوند، زندگی میکنند و میمیرند، از تولد در بیمارستان و امور مربوط به سازمان آن، تا گرفتن شناسنامه از ثبت احوال، تا جواز دفن و... همهوهمهی این تأثیرات سلسلهوار، نمونهای از تأثیراتی است که پیبردن به آن پیچیدگی و زحمت زیادی ندارد. آنچه اهمیت بیشتری دارد، آثار پنهان و نامحسوس سازمان در زندگی است. که در ادامه با توضیح چند مورد محدود از این تأثیرات، تلاش میکنیم تا باب اندیشیدن به این موضوع را بهصورت جدیتر بگشاییم.
تأثیرات ناخودآگاه سازمان بر سبک زندگی
ما بهتبع حضور سازمانها و حاکمیت آنها بر عرصههای مختلف، اموری را در زندگی خود وارد کردهایم و تصورمان این است که اینها امور طبیعی و همیشگی و جزو مسلمات و ذاتیات زندگی هستند، بیتوجه به این که این موارد القائاتی هستند که بر اثر حاکمیت سازمانها وارد زندگی شدهاند و در دورههای مختلف زندگی انسان، هیچگاه جزو مسلمات زندگی نبودهاند. ناخودآگاهبودن این تأثیرات باعث میشود که کمتر دربارهی این موارد بیندیشیم و در نتیجه آزادی، قدرت انتخاب و ارادهای در برابر آن نداشته باشیم.
زندگی چارتی
سازمانها دارای چارتی سازمانی هستند که همهی ما با تمام وجود آنرا درک کردهایم. این چارت سازمانی بهصورت ناخودآگاه این اثر را داشته است که افراد پندارشان این است که در همهی امور مختلف زندگی و در همهی جمعها الزاماً باید چارتی از جنس چارت سازمانی وجود داشته باشد. در بسیاری از موارد که تعدادی از افراد برای فعالیت اقتصادی، فرهنگی، عمرانی، خانوادگی و... گرد هم میآیند، با چنین تأثر ناخودآگاهی از سازمانها، تصور میکنند که لازم است یک چارت سازمانی برای خود داشته باشند و برای همین در موارد متعدد وقت زیادی را صرف طراحی چارت و تعیین رئیس و... میکنند. حال آنکه چارت سازمانی از روی ناچاری و برای حل معضلات خاص سازمان بهوجود آمده است. مثلاً سازمان بسیار بزرگ است و امکان تفاهم در آن منتفی است برای همین از روشی دیگر بهره گرفته میشود. در همین سازمانها نیز تلاش برای این است که از طریق دیگری مشکل را حل کنند.
سخن در این نیست که گروههای مختلف و اجتماعات و امور مختلف زندگی نیازمند سازوکار نظم و نظام نیست. سخن این است که سازوکارداشتن منحصر در چارت سازمانی نیست. ما بحث رهبری، مدیریت و ریاست را داریم. وقتی چند نفر با هم باشند و بهصورت طبیعی فعالیت کنند، یکی از این افراد بهواسطهی شایستگیها و کارآمدی و قدرت تفاهم با دیگران، بهصورت خود به خود هدایت جمع را برعهده میگیرد و محل رجوع دیگران میشود و تصمیماتش نافذ میگردد. در رتبهی بعد از رهبر، مدیر قرار دارد و نهایتاً رئیس. حال ما متأثر از سازمانها بدون اینکه به مزایای رهبری توجه داشته باشیم و بدون اینکه بدانیم در کدام شرایط ناچاریم بهجای رهبر، مدیر و یا بهجای مدیر رئیس داشته باشیم، با طراحی یک چارت سازمانی رئیسی تعیین میکنیم که خود تبعات منفی زیادی از جمله عدم تفاهم و شکنندگی را بهدنبال دارد.
تأثیر ملموستر نگرش چارتی را در زندگی خانوادگی میتوان دید. تعابیری که در خصوص نقش مرد، زن، فرزند و نوع روابط آنها میشنویم، در بسیاری از موارد رنگوبوی چارت سازمانی دارد.
قاعدهگرایی و چرخهی قواعد و تعارضات
یکی از تأثیراتی که ما بهتبع سازمانها وارد زندگی خود کردهایم، وضع قواعد و مقررات برای حل مسائل در زندگی است. در سازمانها با توجه به گستردگی کمیت امور و تعاملات و روابط، وضع قاعده برای رفع اشکالات ضروری بهنظر میرسد. بهعنوان مثال در یک سازمان، موارد متعددی پیش میآید که افراد با تأخیر در محل کار حاضر میشوند. برای حل این مسئله، مجازاتی برای تأخیر در نظر گرفته میشود، مشکل تا حدی حل میشود اما پس از مدتی موارد متعددی پیش میآید که افراد با تأخیر حاضر میشوند اما عذرهای موجهی دارند یا شرایطشان متفاوت است، مثلاً رئیسان یا معاونان ارشد هستند. برای حل این معضل قواعدی دیگر وضع میشود. کسانی در این میان ممکن است از این قواعد سوء استفاده کنند و یا برخی موارد میان مصادیق مختلف چالشهایی پیش بیاید، باز هم قواعدی دیگر و باز تعارضاتی جدید. این چرخه حتی در سازمانهای بزرگ نیز یک معضل بسیار اساسی است و مطالعات گستردهای برای یافتن راه حلی برای آن انجام میشود. گویا هیچگاه تعارضات پایان نمیپذیرد؛ بلکه از نقطهای به نقطهی دیگر منتقل میشود و شکل دیگری مییابد.
حال ما متأثر از حاکمیت و سیطرهی سازمانها در زندگی و روابط خودمان نیز از طریق وضع قاعده بهدنبال حل مشکلات هستیم. مثلاً در خانه برای امورات جزئی مثل استفاده از کامپیوتر یا نظافت خانه یا... نیز قواعدی وضع میکنیم. و خود را در همان چرخهی بیپایان میاندازیم. درحالی که وضع قاعده برای جایی است که ما نتوانیم مسائل را بهصورت موردی و منفرد حل کنیم. وقتی من در خانه این امکان را دارم که برای هربار استفاده از کامپیوتر چند جمله با پسرم صحبت کنم و با او تعامل داشته باشم، چرا باید تلاش کنم که با وضع قواعد، نیاز به گفتوگو و تعامل را که مزیت درک شرایط و اقتضائات خاص هر زمان را دارد، کنار بگذارم؟ یعنی ما بدون توجه به اینکه در سازمانها نمیتوان شرایط تکتک مراجعهکنندگان را مستقلاً بررسی کرد و از اینرو قواعد وضع میشود، (البته در سازمانها نیز رفتهرفته تلاش برای بررسی منفرد و شخصی امور در حال گسترش است.) برای خودمان در خانه قواعدی وضع میکنیم، بدون اینکه توجه کنیم مگر چندنفر هستیم که نیاز به وضع قاعدهی کلی و همیشگی داشته باشیم. در مواردی نیز این وضع قواعد ناخودآگاه و غیرمصرح است و همچنین توجه نداریم که این نوع مواجهه برای حل مسائل را از سازمانها اخذ کردهایم.
برابری تعطیلی سازمان با فراغت
متأثر از برنامهی کاری در سازمانها و ساعات آغاز و پایان کار، و نیز تعداد روزهای کاری در هفته و روزهای تعطیل، نوعی تصور برای بسیاری نهادینه شده است که غیر از ساعات کاری رسمی سازمان، بقیهی فرصتها، اوقات فراغت است. یعنی زمان ما تقسیم شده است به روزها و ساعات موظفیِ کار در سازمان و اوقات فراغت. اگر سازمان تعطیل باشد ما از اینکه کار خاصی انجام نمیدهیم احساس عذاب وجدان نمیکنیم.
تصور کنید که شما برای کاری غیر از کارسازمانی خود، مرخصی گفتهاید. مثلاً برای مطالعه و آمادگی برای شرکت در یک آزمون تحصیلی یا شغلی از سازمان در یک روز کاری مرخصی گرفتهاید. شما تا پیش از ساعت هشت صبح که ساعت آغاز کار سازمان است و بعد از ساعت چهار، از اینکه مطالعه نمیکنید، عذاب وجدان کمتری دارید، اما اگر از ساعت هشت صبح وقت خود را به بطالت بگذرانید، احساس عذاب وجدان بیشتری دارید؛ زیرا ساعت قبل از هشت و بعد از چهار را جزو ساعات فراغت محسوب میکنید.
در شهرهایی که پنجشنبهها تعطیل نیست، مثل اکثر شهرهای ایران، کسی که پنجشنبه به سرکار نرفته باشد، احساس متفاوتی دارد با کسی که در تهران پنجشنبه را روز تعطیلی و فراغت میداند. حتی ایامی که بهواسطهی سرما و یخبندان، یا گرما، گرد و غبار و آلودگی هوا، سازمانها تعطیل میشوند؛ اغلب افراد، این روزها را اوقات فراغت محسوب میکنند. در حالی که کسی که زندگی خود را بهتبع سازمان تعریف نکرده باشد، تنها به میزانی که نیاز به استراحت برای رفع خستگی دارد، در طول روز از کار دست میکشد، و در طول هفته یا ماه نیز به مقداری که با رفتن به تفریح نشاط لازم برای کار را کسب کند، کار را کنار میگذارد. البته چنین کسی نگرشش به ساعات تفریح و استراحت یا تماشای فیلم و تلویزیون یا گردش نیز متفاوت با این نگاه است که ساعات و روزهای فراغتی در اختیار ماست که فارغ از سازمان میتوانیم بدون نگرانی و دغدغه آنرا بههر نحوی که مایلیم سپری کنیم. اساساً تلقی فراغت که قرابت زیادی نیز با بطالت دارد که بهتبع سازمانها ایجاد میشود.
منحصر دیدن کسب و روزی در درآمد ماهیانه
مبتنی بر نوع مناسبات مالی سازمانها و رایج شدن حقوق مستمر ماهیانه، رفتهرفته این تلقی در ذهن بسیاری از افراد شکل گرفته است که روزی معیار، استاندارد و مطلوب، دریافت یک حقوق تضمین شدهی ماهیانه از یک سازمان است. توان تأمین معاش برای بسیاری از افراد معادل است با اینکه فرد از یک سازمان، در روز مشخصی از ماه مبلغی حقوقی دریافت کند. زیادبودن این حقوق مهم است اما مهمتر استمرارش، ماهیانه بودنش و پرداختش از سوی یک سازمان است. اگر کسی در طول سال یا در طول چندسال درآمدی چندبرابر حقوق یک کارمند را از شغل آزاد خود کسب کند، درصورتی که این کسب، تضمینشده، مستمر و ماهیانه نباشد، هم خود آن فرد و هم اطرافیانش، حقوق کمتر و مستمر و ماهیانه و تضمینشده را ترجیح میدهند.
یکی از مقاطعی که بهخوبی این تلقی رایج در جامعه را نشان میدهد، مقطع خواستگاری و انتخاب همسر است. داشتن یک حقوق ثابت، ماهیانه، و تضمینشده که به میزان تلاش و شرایط مختلف بستگی نداشته باشد، شرط بسیار مهمی برای پسری است که به خواستگاری رفته است. اگر پسری فاقد چنین شرطی باشد، نمیتواند چندان امیدوارانه به خواستگاری برود، حتی اگر کسب و کارش در مجموع سود بیشتری هم داشته باشد، اما چون سود ثابت، تضمینشده و ماهیانه نیست و سازمان مشخصی وجود ندارد که متعهد باشد حقوقی به او پرداخت کند. این تلقی از رزق و روزی در همه ادوار حیات بشر وجود نداشته و خاص دروهی کنونی ماست. گویا تا یک سازمان وجود نداشته باشد که متعهد به پرداخت حقوق باشد، بقیهی راههای کسب سود قابل اعتماد نیست، و نمیتوان با آن زندگی کرد و معاش خود را تأمین نمود. برای همین بسیاری از افرادی نیز که به شغلهای آزاد مشغول هستند تأکید دارند در کنار آن یک کار مشابه کارمندی داشته باشند تا ماهیانه دریافتی مشخصی را تضمینشده داشته باشند. این نوع تلقی را مقایسه کنید با تلقی تلقی کشاورز و کاسبی که در گذشته زندگی میکردند. کشاورز تلاش خود را میکند و منتظر برکت الهی میماند، چشمش دائم به آسمان است که چه تقدیر میکند. کاسب نیز دائم متوجه خداوند بود که امروز چه برایش تقدیر میکند و کسب را چگونه رقم میزند.
تخصصگرایی و سازمانسپاری امور
باز هم متأثر از تقسیمکار و تخصصگرایی در سازمانها، رفتهرفته همهی امور زندگی با این نگاه دیده میشود. یکی از تبعات چنین نگاهی این است که افراد در خصوص هر امری که ذیل یک تخصص قرار میگیرد خود را فاقد صلاحیت خواهند یافت تاجایی که حتی پرداختن به آن امر را در حد عادی و معمول زندگی نیز خارج از تخصص، توان و مسئولیت خود میدانند. حتی امور معمول زندگی مثل تعامل مؤثر با فرزند، مشاوره دادن به او، مسافرترفتن، و مهمانیگرفتن تبدیل به اموری شدهاند که افراد گمان میکنند نیازی نیست خود درخصوص آن کمترین اطلاع یا مهارتی داشته باشند و باید آنرا به سازمانهای مربوطه بسپارند. مسافرترفتن جزو معمولترین برنامههای زندگی است که امروزه سپردن آن به شرکتهای مسافرتی رایج شده است. این شرکتهای مسافرتی هستند که تعیین میکنند شما با خانواده با چه وسیلهای، در چه زمانی، در کدام محل اقامت، با کدام برنامهی تفریحی یا کاری، و کدام منوی غذا مسافرت خود را انجام دهید.
مصرف
یکی از بارزترین تأثیراتی که سازمانهای تجاری بر سبک زندگی ما دارند، در شکلدهی بر مصرف ما دیده میشود. با یک آزمایش تجربهشده میتوانید بدون نیاز به شرح و تفصیل، بهخوبی این تأثیر را درک کنید. وقتی برای خرید قرار است به فروشگاه زنجیرهای بروید، همهی اقلامی را که نیاز دارید فهرست کنید و هزینهی آن را محاسبه نمایید. به فروشگاه بروید و پس از اتمام خرید، مبلغ خرید را با هزینهی محاسبه شده مقایسه کنید. تفاوت فاحشی که میان ایندو وجود دارد به مدد سازمانهای تجاری ایجاد شده است، از بهکارگیری سادهترین تا پیچیدهترین روشها برای تغییر الگوی خرید بهره برده میشود. از اصل طراحی فروشگاه زنجیرهای گرفته تا شکل طراحی درونی ساختمان آن و حتی نوع چینش مواد و کالاها در کنار هم، همهوهمه حسابشده انجام میشود و بر سبک زندگی ما مؤثر است.
پی نوشت:
* عضو هیئت علمی دانشکدهی مدیریت
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.