زمان و زمانمندی
هایدگر در هستی و زمان نوشت: «پژوهش ما در مورد مسئلهی معنای هستی هرگاه درست دیده باشیم و درست توضیح بدهیم، باید به ما توانایی آن را بدهد تا نشان دهیم که مسئلهی مرکزی تمام هستیشناسی در پدیدار زمان ریشه دارد.» (p:40) و این راهی بود که خود هایدگر در تمامی آثارش به نوعی آن را پیمود؛ طرح کلی و هدف نهایی هستی و زمان عبارت بود از کوشش برای ارائهی تفسیری پدیدارشناسانه از زمان به عنوان افق استعلایی برای پرسش از هستی و از آنجا یافتن راه تازهای به سوی بنیاد امور.
بدین ترتیب هستی و زمان عهدهدار طرح مسئلهی هستی (sien) از طریق تحلیل دازاین بر حسب حیث زمانی بود. یا به تعبیر آشناتر، درک رابطهی هستی با زمان به وسیلهی تحقیق در نحوهي اتحاد آنها در آدمی به عنوان هستندهای تاریخی. هایدگر از طریق تحلیل حیث زمانی و تاریخی انسان، امیدوار بود نشان دهد که زمان افقِ وجود است، و حتی فراتر از این، به تعبیر گادامر، غرض از طرح هایدگر در هستی و زمان اثبات این نکته بود که وجود، خود زمان است. (قول مشهور گادامر در کتاب حقیقت و روش)
بحث پدیدارشناسانهی هایدگر از زمان و زمانمندی با تمامی برداشتهای رایج از زمان تفاوت دارد. او خود به صراحت نوشت که همهی این مباحث به برداشتهای غیراصیل دازاین از خودش باز میگردند. او اعلام کرد که فقط دازاین زمان و تاریخ را میسازد و نه تنها یگانه موجود زمانی یا دارای زمان است، بلکه مهمتر، دازاین خودِ زمان یا زمانمندی است. (HistoryofConceptofTime/p:197)
هایدگر برداشت جهانی (Kosmiche) ارسطویی، یعنی زمانِ طبیعی را رد کرد و مخالف نظریهای بود که زمان را به دگرگونیهای طبیعی و جسمانی نسبت میدهد. همچنین، زمان را در معنای الهی و یزدانشناسانهی قرون وسطایی نیز نپذیرفت. او با زمان ذهنی دکارتی نیز مخالفت کرد و اظهار داشت که چنین برداشتی زمان را به ابژهای قابل بررسی و شناخت فرو میکاهد، و به همین دلیل با برداشت کانتی از زمان و مکان هم که در بنیان خود استوار به دکارتباوری بود، مخالفت کرد.
بر طبق نظر هایدگر زمان چیزی قابل فهم در ذهن ناظر خردورز نیست. چنین باوری زمان را از هرگونه منش هستیشناسانه و از هر ارتباطی با دازاین دور میکند. هایدگر خود را از تحلیلهای تجربی، پوزیتیویستی و روانشناسانه از زمان جدا کرده بود تا بتواند سرچشمهی با خبریِ زمانیِ دازاین را بیابد. او مفهوم زمان را مفهومی مشتق شده دانست که از پدیداری بنیادیتر به دست آمده است؛ از نظر او زمان تنها با توجه به یک تمامیت یعنی «بودن-در-جهان» معنادار میشود؛ و این تمامیت چیزی نیست جز نحوهی خاصِ بودنِ دازاین.
او با تاکید بر اینکه جهان ساخت ضروری دازاین است و رابطهای ضروری میان دازاین و جهان وجود دارد میخواست نشان دهد که دازاین سوژه نیست و به همین سبب هیچ نوع تقسیمبندی به عین و ذهن را برنمیتابد. وی اصرار دارد که «دلمشغولی» را یعنی توجه به هستی و جهان را به عنوان مقوم اساسی هستی آدمی باز شناسد و این دلمشغولی را با ساختار سه لایهای شرح میدهد که دقیقا منطبق با ساحتهای سه گانهیزمان (گذشته، حال وآینده)اند.
به عبارت دیگر او سه نوع منشِ مهم یا سه ساخت بنیادی را که از خصوصیات پیشینی دازاین هستند، ذیل عنوان دلمشغولی برمیشمرد و میگوید که دلمشغولی وحدت این سه ساخت است. هایدگر خود دربارهی این منشهای سهگانهی دلمشغولی میگوید: «اینها نمایانگرِ زمانمندیِ دازاین هستند.» و «وحدت ساختار دلمشغولی در زمانمندی یافتنی است» در حقیقت از نظر هایدگر سه بُعدِ زمان، دلمشغولی را ممکن میسازد و از این رو اساساً از نظر هایدگر زمانمندی معنای دلمشغولی است و به همین دلیل معنای اگزیستانس یا هستبودن هایدگر با تحلیلی که از دازاین به عنوان «بودن-در-جهان» ارائه داد و تشخیصِ «بودن-در-جهان» به عنوان دلمشغولی، توانست نشان دهد، کلید رمز تحلیل استعلایی دازاین و کل هستیشناسی بنیادین در مفهوم زمان و زمانمندی نهفته است. هایدگر تأکید دارد که زمانمندی در بطن وجود دازاین نهفته است و ذات دازاین خودش اقتضای زمان مینماید؛ تا جایی که صریحاً اعلام میکند، دازاین خود زمان و زمانمندی است.
اما باید دانست که نکتهی اصلی و مرکزی در اندیشهی هایدگر این است که زمان و هستی به هم پیچیدهاند و نمیشود یکی را بدون دیگری مطرح کرد. او به خوبی از به هم تنیدگیِ بحث زمان با بحث هستی آگاه بود و میدانست که هستی و زمان از هم جدا نیستند. زمانمندی از نظر او چیزی غیر از (یا افزون بر) معنای هستی نیست، زمانمندبودن در حکم گزینش یکی از راههای هستی، به عنوان دازاین بودن، یعنی فهم وجود است. از آنجا که زمان چیزی افزوده بر هستی نیست، دازاین میتواند زمان را بفهمد، چون میتواند هستی را بفهمد.
این گفته که «زمان افق فهم هستی است»(به نقل از: نگاهی به پدیدارشناسی و فلسفههای هست بودن/ ص: 214) و هایدگر چندین بار آن را تکرار میکند، بدین معنا است که ما بدون توجه به زمان، نخواهیم توانست هیچ بحثی در مورد هستی را پیش ببریم. در حقیقت برای فهم زمانمندی هستی، ما راهی جز دقت در باب زمانمندی دازاین نداریم. به طوری که میتوان گفت همانگونه که زمان افق فهم هستی است، دازاین نیز افق فهم هستی است. از این رو هایدگر بارها تأکید کرد که دازاین و زمان یکی هستند و گاه از رابطهی درهم تنیدهی آنها یاد کرد.
تحلیل ما از زمانمندی هنوز کامل نیست. باید دانست که تفاوت بزرگی وجود دارد میان نسبت انسان با زمان و نحوهی مربوط شدن شیء یا حیوانی به زمان. موجودات غیر از انسان در زمان دوام میآورند و از میان آنات متوالی زمان میگذرند، در زمان هستند و با زمان تغییر میکنند؛ اما نسبت آنها با زمان نسبت حرکت کردن از یک اکنون به اکنون دیگر است و لذا در هر لحظهی مفروضی گذشتهی آنها دیگر نیست و آیندهی آنها نی-هنوز است. بدین ترتیب نسبت آنها با زمان نسبتی بیرونی است. یعنی هر یک از آنات گذشته و آیندهی آنها نسبت به آنات حال امری خارجی است. به عبارت دیگر برای شیء و حیوان فقط زمان حال واقعی است و این در واقع بدان معنا است که گذشته و آینده غیرواقعیاند.
اما از سوی دیگر موجود [انسانی] صرفاً محدود به اکنون نیست و برای او گذشته و آینده به طور درونی با زمان حال مرتبطاند. او در مقام فرافکنی از قبل در آینده است و در مقام افکندهشدن(واقعبودگی) همواره آن کسی است که بوده است. بدینمعنا که گذشتهاش را با خودش به زمان حال میآورد و نیز به استقبال آیندهاش رفته و خود را در آن فرا میافکند. او صرفاً در زمان نیست، یعنی در حرکت ممتد از اکنون به لحظهی بعد؛ بلکه او حاصل زمان و اساساً خود زمان است.
بر طبق نظر هایدگر اگر ما فاقد این نوعِ خاص از زمانمندی بودیم که به وسیلهی آن از اکنون فراتر میرویم و گذشته و حال و آینده را با هم متحد میکنیم، وجود (به معنای هایدگری/ اگزیستانس) نمیداشتیم. به همین دلیل او اعلام میکند که دازاینِ اصیل جلوهگر «وحدت آیندهای است که در سیر بوده است (گذشته)، زمان حال را میسازد و ما به آن عنوان زمانمندی را میدهیم.» (beingandtime/p:374)
تاریخ و تاریخمندی
بر طبق نظر هایدگر، درست به همین دلیل، دازاین دارای منش تاریخی (geschichtlich)است و تاریخمندی او در همین منش تاریخیاش ریشه دارد. همانطور که پیشتر اشاره کردیم دازاین موجودی است که گذشته و آیندهی او در اکنون او حضور دارند و این زمانمندی، سازنده و قوامبخش تاریخمندی اوست. دازاین به این دلیل که در تاریخ به سر میبرد، زمانمند نیست، بلکه چون در اصل زمانمندی است دارای تاریخ است. پس تاریخمندی از زمانمندی آغاز میشود و بدون فهم آن قابل تصور نیست.
اما تا جایی که از زمانمندی دازاین سخن میگوییم، به نحوی که تحلیل هستیشناسانهی هایدگر از انسان در هستی و زمان مدنظر باشد، تحلیلها و سخنان ما عمدتاً معطوف به پدیدارهای وجود فرد هستند. اساساً این نکتهی کلی را میتوان به عنوان یک قاعدهی انکارناپذیر پذیرفت که جریان اصلی فلسفهی وجودی یا هستینگر، در دل خود، تمایل و تعصبی «فردگرایانه» دارد و در فلسفهی هایدگر فارغ از این که اگزیستانسیالیسم باشد یا نباشد چنین تمایلی به فردگرایی دیده میشود. اما باید به خاطر داشت که در اندیشهی او این تمایل عمدتاً در واکنش به آن جمعگرایی باطل و بیصفتی است که امکانهای وجود متفرد را تباه کرده و از بین میبرد، تا آنجا که او را به سقوط میکشاند. در حقیقت این موضع هایدگر دفاعی است از تفرد در برابر همشکلسازی و از بین بردن تشخص فرد و تحلیل وجودی. هایدگر، هرگز از ابعاد اجتماعی و به بیان دقیقتر، از ابعاد غیرفردی وجود غفلت نمیکند، و سعی در آشکار کردن خصلت اساساً اجتماعی وجود دارد. او به کرات اعتراف میکند که هر وجودی «هستی-با-دیگران» است و وقوف به این معیت و «بودن-با» جزءِ ذات قوام وجود است.
در شرح اندیشهی هایدگر اگر بخواهیم از ابعاد اجتماعی هستی بحث کنیم، این کار را باید به وسیلهی ملاحظهی تاریخ انجام دهیم. چرا که جهان دازاین، جهانی مشترک است، و بدین ترتیب زمانمندی موجود متفرد(دازاین) در حرکت وسیعتر تاریخ درگیر است. توضیح آنکه وقتی از تاریخ سخن میگوییم و نه از زمانمندی، توجه ما معطوف به جریان وسیعتری از زمان و شدن است، جریانی که در آن همهی انسانها با هم رهسپارند. پس اذعان به خصلت تاریخی انسان چیزی نیست مگر بسط ویژگی زمانمند او و با آنچه پیشتر دربارهی زمانمندی گفتیم میتوان اینگونه نتیجه گرفت که آگاهی به خصلت از بنیاد زمانی وجود، همچنین وقوف بدین نکته است که وجود تاریخی است. اساسا برای هایدگر: «تاریخ، ظهور و تعین زمان است که خود به ظهور و ظهور هستی قائم است.» (نگاهی به پدیدارشناسی و فلسفههای هست بودن/ص 196)
بنابراین از نظر هایدگر تاریخ را باید به طور وجودی مطالعه کرد زیرا دازاین یا موجود انسانی خود مضمون تاریخ و کسی است که قائم به هستی و قائم به زمان است و از این رو به معنای اولی، تاریخی است. همهي چیزها غیر از او حتی جهان تنها به واسطهي ارتباط شان با او و دیگر اشخاص بشری تاریخی هستند. یعنی عالم و هر چه در آن است به معنای ثانوی تاریخی است. حتی طبیعت نیز در تاریخ درج میشود، تا آنجا که صحنهی اعمال دازاین است. هایدگر معتقد بود هر برداشتی از تاریخ اگر بر غیر از چنین مبنایی پایه بگیرد، برداشت نادرستی از تاریخ خواهد بود.
هایدگر تاریخمندی را با توجه به فعالیت دازاین و سازندگیاش یعنی در طرح اندازیها و فرافکنیهای او مطرح میکند و امکانهای اصیل دازاین و فهم او از این امکانها را کشف میکند. بر طبق نظر او این فکر اشتباه است که تاریخ با گذشته مرتبط است، در حقیقت تاریخ معطوف به آینده است؛ «تاریخ اصیل به آینده مربوط میشود و نه به اکنون یا گذشته ... تاریخ با گشودگی بر آینده گسترش مییابد و مهم دانسته میشود.» (beingandtime, p:447)
مطابق این برداشت، با این تاریخنگاری اصیل، انسان باید چنان به درون گذشته برود که امکان منطوی در آن را بازپس گیرد و آن را در اکنون وجود خود حاضر سازد؛ این گونه است که - از طریق اعادهی امکانهای تاریخی در زمان حال - گذشته برای آینده، معنادار میشود و در حقیقت دازاین اصیل میتواند ساحتهای برون بودگی خویش را متحد کند و پیوند و یگانگی اصیل بین گذشته و آینده برقرار سازد. هایدگر مینویسد: «موضوع مطالعهی تاریخ نه آن چیزی است که فقط یکبار و بس، روی داده است و نه چیزی کلی و جهان شمول که بر فراز آن شناور است، بلکه امکانی است که موجود به واقع، بوده است. ... فقط به وسیلهی تاریخمندی آن چیزی که واقع بوده و اصیل است ... میتواند به منزلهی نیروی امکان در عمل تکرار، در وجود واقع بودهی آدمی خانه گیرد.»(p:447/beingandtime)
بنا بر آنچه در خصوص ابعاد اجتماعی هستی گفته شد از نظر هایدگر این نوع از امکان هستیشناسانه که آدمی در زمانمندی و تاریخمندی از آن برخوردار است باید تصریح کرد که هر نسل و هر عصری تقدیر خاص خودش را دارد و هر فرد در تقدیر نسل یا تقدیر عصرش شریک است. هایدگر قصد دارد به ما بنمایاند که در تاریخ نه فقط گذشته و حال و آیندهی وجود خود فرد بر او منکشف میشود، بلکه گذشته و حال و آیندهی آن اجتماع تاریخی که فرد متعلق به آن است نیز به همینسان بر او معلوم میشود. او مینویسد: «اگر دازاین مقدر، در مقام بودن-در-جهان اساسا در بودن-با-دیگران وجود دارد، تاریخیشدن آن، هم-تاریخی شدن است و به عنوان تقدیر برای آن تعیین کننده است.»(p:436/ beingandtime)آری به عنوان تقدیر؛ تقدیری که هایدگر بعدها متذکر شد که «هستی» آن را حواله کرده و فرا میفرستد.
منابعی که در متن ذکر نشد
تاریخ در نظر هایدگر/ رضا سلیمان حشمت/ در: مهدوی نامه/ هرمس/ تهران 1378
الوهیت و هایدگر/ جیمز پروتی/ ترجمهي محمدرضا جوزی/ حکمت/تهران 1373
هایدگر و پرسش بنیادین/ بابک احمدی/ مرکز/ تهران 1386
فلسفه و بحران غرب/ مجموعهی نویسندگان/ هرمس/ تهران 1382
فلسفهي معاصر / فردریک کاپلستون / ترجمهی علی اصغر حلبی / تهران 1361
مارتین هایدگر/ جان مک کواری/ ترجمهي محمد سعید حنایی کاشانی/ گروس/ تهران 1376
فلسفهي وجودی/ جان مک کواری/ ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی/ هرمس/ 1377
جهان در اندیشهي هایدگر/ محمود خاتمی/ تهران 1384
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.