فرانسیس بیکن، که آتلانتیس نو و ارغنون نو را می نوشت، دریافته بود که در عالمی نو به سر می برد؛ عالمی که در آن شهر و منطقی تازه پا گرفته است. چندی بعد دکارت، «روش درست راه بردن عقل» را به رشتهی تحریر درآورد و در آن طعنهزنانه گفت که منطق[ارسطو] نمی تواند مجهول را معلوم کند. زان پس کلمه «روش» که بر تارک آن کتاب جا خوش کرده بود، هرگز کنار نرفت و تبدیل به قبلهی اهل فکر و تحقیق شد.
در متن حاضر روشی که استاد فردید از طریق آن مسائل نظری را تعقیب میکرد و نکات فلسفی را پی میگرفت و خلاصه نظرگاه حکمی خود را بر آن اساس استوار ساخته بود، معرفی میگردد. این روش و نحوهی تفکر پیش از آن که متأثر از آرای اهل نظر در قدیم و جدید باشد، تحت تأثیر الزامات تفکر در عصر و زمانهی کنونی متعین شده است. خودآگاهی و دلآگاهی نسبت به بحران تفکر در روزگار فعلی یعنی آخرالزمان نیستانگاری، اختیار چنین روشی را ایجاب میکرد که مقتضای بازخوانی و تجدیدنظر نسبت به مباحث قدیم و جدید و تأمل در سابقهی الفاظ و معانی است.
آشفتگی زبان و کلام و بحران تفکر در واپسین صورت نیستانگاری مستلزم بازخوانی مطالب و تأملی دوباره دربارهی کلمات و اصطلاحات است. چون بدون این تأمل، پریشانی الفاظ و مسخ معانی، تفکر را دشوار میسازد و فکر و ذکر اقتضای رسیدگی به الفاظ و معانی را دارد.
دقت در سوانح احوال و زندگینامه استاد، خود گویای سیر و سلوکی است که وی در این طریق پشت سر نهاده است. تسلط به دو زبان عربی و فرانسه از دورهی نوجوانی حکایت از آغاز تفکر در باب معارف قدیم و جدید دارد؛ سپس تسلط به زبان آلمانی برای بسط مطالعات فلسفی جدید و آشنایی با زبانهای قدیم فارسی باستان، سنسکریت، یونانی و لاتین در ایام جوانی و میانسالی امکانی بود که توفیق آن برای کمتر کسی به این وسعت پیش آمد. اشراف به زبانهای قدیم و جدید از یک سو و بسط مطالعات حکمی و فلسفی از سوی دیگر مقدماتی را فراهم آورد تا شیوهی فکری و روش تحقیق استاد صورت لازم را پیدا کند. اما آنچه به این تحقیق تعین نهایی داد توجه و عنایتی است که نسبت به مبانی تفکر جدید و غرب و غربزدگی در نظر استاد پیدا شد. توجه به این نکته که صورت آخرالزمانی کلام و تفکر، تأمل در ریشههای مشترک الفاظ و معانی در زبانهای مختلف قدیم، برای راه یافتن به مفاهیم اصیل را اقتضا میکند این حقیقتی بود که به دنبال مسئلهی غربزدگی به تعبیر خود استاد «در گوشهی خمولی از غرب» بر وی منکشف شد.
در حقیقت سعیی که استاد از دوره نوجوانی، برای مقایسهی ترجمههای فارسی و عربی متون فرانسه آغاز کرده بود و بعد تأملات و تفاسیر حکمی و عرفانی برخی متون ادبی از جمله شروح مثنوی مولانا وجهه ذوقی پیدا کرد، با مطالعات وی در دورهی بلوغ فکری در فرانسه و آلمان و مواجهه با مباحث هرمنوتیک و فلسفههای اگزیستانس به خصوص تأملات حکمی مارتین هیدگر راجع به وجود و زمان و نسبت به تفکر و کلام، صورت کامل پیدا کرد. این امر سبب شد که گشتی در افکار و احوال وی پدید آید و تأمل دربارهی کلمات و الفاظ را از وجهه نظر تاریخ تفکر و ادوار آن مورد امعان نظر قرار دهد. برای این منظور لازم میآمد که 2500 سال تاریخ تفکر فلسفی در عالم را از نو بازخوانی کند تا بتواند در ماهیت نیستانگاری حاضر و سابقهی آن تأمل کند. در این بازخوانی نه تنها تفکرات مدرن در شیوه و روش تحصلی و سیانتیستی (علمی) و آنچه مشهور است به فلسفههای کانتی و نوکانتی و تحلیلی، مدافع وضع موجود و مخالف تفکر اصیل به شمار میآید بلکه روش چپ و منطق دیالکتیک و نظرگاه هگل و مارکس نیز به عنوان بخشی دیگر از افکار جدید مورد انتقاد است و تنها با شیوه و روش هرمنوتیک آن هم در تفسیری متعالی از تأملات هیدگر احساس همسخنی میشود. سخنی که در جستجوی تعالی و در انتظار امر قدسی است. امری که به نظر استاد بنا به اعتقادات اسلامی و شیعی ما در عصر ظهور متحقق خواهد شد. اما تکلیف اهل تفکر در طریق کشف حجب و رفع موانع از تفکر در حد بضاعت و اهتمام به تفسیر و طرح کلام اصیل است.
در این بازنگری نه تنها روش و تفکرات جدید حجاب تفکر به شمار میآیند بلکه میبایست کل تاریخ فلسفه از سرآغاز آن در یونان و عصر افلاطون و ارسطو تا جایی که مظهر خرد خودبنیاد و متافیزیک به معنی غربی آن استمورد نقد و تجدیدنظر واقع شود. همچنین در این بازنگری میبایست حتی علوم و معارف اسلامی به خصوص علوم معقول اعم از کلام، فلسفه، عرفان و تصوف و حکمت اشراق نیز مورد امعان نظر قرار میگرفتند تا اصالت هر یک به خصوص از وجه ذوقی و حضوری روشن شود. حتی زمانی ایشان به صرافت آن افتاد که د رتاریخ تحولات علم اصول، مبحث الفاظ نسبت به منطق صوری چه قدر تفاوت یافته و چه مسائلی در آن طرح شده است؟ برای این تحقیق نه تنها به جمعاوری و مطالعه امهات کتب اصولی پرداخت بلکه حتی منابع نادری از کتب اصول را سراغ میگرفت که حتی علمای علم اصول نیز کمتر به آن ها مراجعه میکنند. بدیهی است که در این امعان نظر عرفان و تصوف به جهت دور شدن از عقل خودبنیاد و غلبه ساحت حضور و تفسیر ذوقی قرآن و حدیث، بیشتر مورد توجه استاد قرار گرفت.
گرچه سایر اقسام حکمت، حتی فلسفه مشا و صدرا نیز به شهادت شروح مختلف و کتب موجود در کتابخانه به جای مانده از استاد نیز مورد بازخوانی وی قرار داشتند و درسگفتارهای استاد مشحون از این تأملات است. اما به هر حال نحوهی طرح مطالب و تحقیق در آن براساس آنچه گفته شد متفاوت است و به شرایط تفکر در زمان حاضر باز میگردد.
نکتهی دیگری که شایان ذکر در این مجال است. امتیاز روش استاد نسبت به مباحث گذشتگان در باب تفسیر، علم لغت و علوم ادبی است. این امتیاز به امکان استفاده از ریشههای مشترک الفاظ و معانی در زبانهای کهن باز میگردد. آنچه از آن تعبیر به علم «اتیمولوژی» میشود. برای نمونه استاد فردید از تعقیب لفظ اتیمولوژی و «اتئوس» و «اتیموس» در زبانهای لاتین و یونانی به این نکته میرسد که این لفظ با «اسم» در زبان فارسی و عربی مشترک لفظی و معنوی است و اتیمولوژی در حقیقت «علم الاسماء» است. از سوی دیگر با تعقیب مشتقات اتئوس و معانی آن در یونانی، لاتین و سنسکریت که اغلب به معنای «حق» و «هست» است بین الفاظ «اسم»، «حق» و «هست» نسبت لفظی و معنوی مییابد و از آنجا روشن میشود که اتیمولوژی «علمالحقایق» نیز هست. البته در گذشته نیز مفسرین قرآن کریم و اهل حکمت تعلیم اسماء به آدم را از آنجا که اسماء الهی اساس حقایق عالم هستی است، به تعلیم حقایق نیز تفسیر کردهاند. اما در تحقیق مذکور روشن میشود که بین الفاظ اسم، حق و هست، علاوه بر اشتراک معنوی، نحوی اشتراک لفظی نیز وجود دارد که از معنای اصیل این الفاظ حکایت میکند.
بدین ترتیب روشن میشود که در بازخوانی آخرالزمانی بنابر شرایط تفکر و زبان و امکانات حاضر، تکلیف اهل حکمت متفاوت از گذشته است و انتظار آن که روش حکمی و فلسفی استاد در عصر مابعد مدرن، درست به مثابه روش گذشتگان مثلا روش ابن عربی در طرح مباحث فصوصالحکم یا ملاصدرا در اسفار باشد، به کلی بیجا است.
اشکال دیگری که به روش و تفکر استاد گرفته شده، تقدم سلب بر ایجاب در نظر وی و غلبه وجه سلبی بر این روش است. در پاسخ باید گفت که اولا هیچ ایجابی بدون سلب نیست و هیچ سلبی نیز بدون ایجاب نیست و آنچه که مهم است این است که چه چیز سلب میشود و چه چیز ایجاب. در این که روش وی، روش تنزیهی است بحثی نیست. اما توجه به آن که این روش در چه عصر و زمانی از تاریخ تفکر اختیار شده است، روشنکنندهی همه چیز است.
بدیهی است که جستجوی امر قدسی و اصیل در دوره مسخ و بحران تفکر و غلبهی موضوعیت نفسانی و خرد بنیادی تام و تمام که به استکبار شیطانی و سلطهی امپریالیستی ختم شده روشی جز راه و رسم تنزیهی را ایجاب نمیکند و بدیهی است که در عصر لائیسیته و سکولاریته جستجوی امر معنوی و کلام متعالی نگاهی انقلابی و تنزیهی را طلب میکند. کافی بود که منتقدان به آیات و روایات و ادعیهای که در باب آخرالزمان وارد شده توجه میکردند تا به استاد در دوره وانفسای تفکر و آخرالزمان نیستانگاری اشکالی چنین نمیگرفتند از جمله دعای مشهور «عظمالبلاء» که وصفالحال کامل روزگار حاضر در کل جهان است.
اشکال دیگر آن است که پرسیدهاند: یاد حضوری و شهودی که در روش استاد مدنظر است در چه احوال و اعمال و عباداتی کسب شده است؟ در این زمینه نیز توجه داده میشود که منظور از فکر و ذکر، یاد حضوری و فتوحات در تعلیمات استاد، آنچه حاصل چلهنشینی یا شرکت در حلقهی ذکر است، نیست. بلکه منظور یادی است از سر حضور و تذکری است پریروزی و پسفردایی به 2500 سال تاریخ فلسفه عقلی که به نیستانگاری و خردبنیادی ختم شده است. مجاهدت نظری در اینجا به منزله شکستن شاکله و حجابهایی است که مانع رؤیت حق در عصر آخرالزمان میشود و این مجاهدت دیدی تنزیهی از سر فکر و ذکر میخواهد تا پرده پندار و حقهی تزویر را برشکند و آمادگر انقلاب جهانی و ظهور منجی باشد. در این طریق است که راه نظری استاد با مجاهدت در انقلاب اسلامی بر علیه استکبار جهانی و صهیونیسم بینالملل به عنوان مظهر تام و تمام خردبنیادی و موضوعیت نفسانی، وحدت پیدا میکند.
در خاتمه متذکر میشود فهم روش تحقیق استاد فردید و درک لزوم اختیار آن، در گرو توجه به سه محور زبان، زمان و تفکر است و بدون توجه به مسائل زبان و تفکر در عصر آخرالزمان نمیتوان دغدغه ایشان را ادراک نمود.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.