میان نیروهایی که دارای قدرتی در جامعه هستند و میتوانند آن را اعمال کنند (فارغ از اینکه نامشان پلیس، نیروی انتظامی، ارتش و...باشد) در جامعهی اسلامی یا در جامعهی مبتنی بر انقلاب اسلامی با سایر جوامع به خصوص جوامع لیبرال چه تفاوتی وجود دارد؟
یک پاسخ که شایعترین پاسخ است، اصالت را به محتوا داده و فرم و شکل را فاقد اهمیت و اعتبار میداند. بر این اساس آنچه درستی یا غلط بودن یک شکل و فرم را تعیین میکند، محتوا و مضمونی است که بهوسیله آن فرم انتقال مییابد. با چنین رویکردی میان فرم و شکل نیروهای اعمال قدرت در جامعهی دینی و غیردینی تفاوتی وجود ندارد و حتی میتواند نام هر دو نیرو در هر دو جامعه پلیس باشد.
علاوه بر این کارکرد پلیس در هر دو جامعه نیز یکسان است، در هر دو جامعه، وظیفه پلیس حفظ نظم جامعه است.با این تفاوت بسیار مهم که پلیس در جامعهی دینی از یک نظم دینی حمایت و پشتیبانی میکند، در حالیکه در جامعهی غیردینی نظم مورد حمایت پلیس، یک نظم غیردینی است.
در چنین رویکردی میان نیروهای دارای قدرت در جامعهی دینی و اشکالی که این نیروها به خود میگیرند، با جامعه غیردینی تفاوت محسوسی وجود ندارد. تفاوت تنها در محتوا و نوع جامعهای است که این نیروها از آن دفاع میکنند. به همین خاطر عمل پلیس با وجود اینکه در هر دو نوع جامعه شبیه هم است، در یکی (جامعه دینی) مشروع و در دیگری (جامعه غیردینی) نامشروع است. این رویکرد قابل اطلاق به همه اشکال رفتار و وضعیتهای است که در میان این جوامع به صورت مشترک وجود دارد. در نتیجه تعجب بر انگیز نخواهد بود اگر ما با نیروهای انتظامی، ارتش و... مشابهی در جوامع مختلف مواجهه باشیم، به گونهای که حتی شیوههای پوشش آنها نیز شبیه به هم باشد.
این نیروها معمولا زمانی در جامعه وارد عمل میشوند که سایر نهادها به خصوص نهادهای فرهنگی، قدرت کنترلی خود را از دست داده باشند و برای مبارزه با انحرافات ایجاد شده و حفظ جامعه چارهای جز استفاده از زور و اجبار باقی نمانده باشد. وظیفهی حرفهای آنها ایجاب میکند تا زمانی که مسئلهی حادی در جامعه ایجاد نشده است، در مقرهای خود سکنی گزیده و منتظر فراخوان باشند. حتی اگر نظمی که آنها قرار است از آن دفاع کنند، دچار فساد شده باشد. آنها به فاسد یا سالم بودن نظم موجود کاری ندارند، وظیفهی آنها صرفا پاسبانی و نگاهداشت نظم موجود است و لاغیر.
پذیرش این رویکرد ایجاب میکند تا جامعهی دینی، مسلح به تکامل یافتهترین اشکال استفاده از نیروهای اجبار و زور شده و به عبارتی در جامعهای چون ایران، مقصد نهایی مجموعهای چون پلیس، رسیدن به جایگاه FBIیا اسکاتلند یارد باشد. اما آیا یک نیروی مذهبی ـ انقلابی میتواند در شیوهی رفتار، نوع زیست و نحوه عمل، به همان صورتی باشد که مشابه این نیروها در جوامع غربی عمل میکنند؟
آیا در جامعهی دینی از اجبار و زور برای حفظ نظم موجود استفاده میشود و نیروهای دارای قدرت، توان خود را صرف حفظ نظم موجود میکنند یا در پی احقاق حقاند، حتی اگر یاری حق نتیجهاش بینظمی باشد؟
محافظه کار یا پیشرو
همانطور که گفته شد، در چنین رویکردی پلیس آخرین نهادی است که وارد عمل میشود. زمانی که نهادهای دیگر قدرت کنترل و هدایت افراد جامعه را از دست میدهند و علیرغم تلاش آنها فرد دچار بزه یا انحراف شده و نظم موجود را به خطر میاندازد. اما آیا یک نیروی انقلابی ـ مذهبی میتواند در گوشهای بنشیند و انتظار انحراف بکشد؟ بهعبارتی دیگر آیا نیروی مذهبی ـ انقلابی که وظیفهی اعمال قدرت در جامعه را دارد، محافظهکارانه در کمین جرم نشسته است یا فعالانه و به صورت پیشرو در خط مقدم از بین بردن زمینههای ایجاد جرم و جنایت در جامعه است و اگر در همان زمان که او سرگرم جهاد است، کسی دیگر تخطی کرد و حقی را پایمال نمود، از قدرتی که میتواند اعمال کند، برای کنترل او استفاده میکند.؟ جای این نیرو کجاست؟ در گوشهای مجزا از زندگی مردم، یا در کنار مردم و همچون همه آنها؟ به گونهای که حتی لباسش نیز با آنها تفاوت نمیکند؟ (به این فکر کنیم که در طوفان فتنههای که در دهههای گذشته، انقلاب از سر گذراند، چه کسانی قائله را خاتمه دادند؟)
خشک و متصلب یا فعال و هوشیار
نحوه عمل این نیروها در جامعه مذهبی چگونه است؟ در مواجهه با شرایط بحرانی چگونه عمل میکنند؟ تا چه حد خشک و تر را با هم میسوزانند؟ تا چه حد منتظر دستوراند و اگر ارتباط با فرماندهی قطع شد چه میکنند؟ میایستند و نگاه میکنند حتی اگر قاتلی مقتولی را به قتل برساند؟ یا به تشخیص و بصیرت خویش عمل میکنند؟
مشروعیت عمل
آنچه اقدام این نیروها را مشروع میکند چیست؟ جایگاه حقوقی و ضمانتهای قانونی؟ اداوات جنگی در اختیار؟ یا لباسها و سایر اشکال پوششی؟ یا اینکه نحوهی عمل کرد و نوع رفتار آنهاست؟ راستی چرا در بحرانیترین شرایط، این نیروها هیچ سلاحی به همراه ندارند؟ قصد آنها از حضور در این شرایط چیست؟ تنبیه مردم هر که باشد؟ گناهکار یا بیگناه؟ یا آنکه حمایت از بیگناهان و حفاظت از اموال مردم در برابر غارتگران؟ به عبارت دیگر هدفش سلبی است یا ایجابی؟ (و باز هم در این خصوص بیاندیشم که چرا هر زمان در جامعه بحرانی عمیق و خطرناک پدیدار گشته، ما به ناچار سراغ نیروهای غیررسمی رفتهایم؟ و از آنها استمداد جستهایم؟)
پاسخ به این پرسشهاست که اشکال انتخاب شده برای این نیروها در جامعه دینی مبتنی بر انقلاب اسلامی را معین میکند و در برابر مقصد نهایی آن پاسخی فراهم میسازد که در نهایت به جای اسکاتلند یارد شدن، الگو و شکل جدیدی از این نیروها را به جهان عرضه میکند. الگویی که به جای اینکه منحرف را جانی لایق برخورد بداند، انسان گمراه تباه شدهی نیازمند هدایت میبیند.
پی نوشت:
1- دانشجوی دکترای جامعهشناسی فرهنگی
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.