عرب از کلمه فرح مخالف حزن را فهم مینماید. نوعی سبکی روحی(خفه)، این واژه با بطر، أشر و سره هم معنا است وآنگاه که به باب افعال میرود معنای مخالف مییابد: أفرحه یعنی أثقله و به این معنی مفرح کسی است که زیر دین مانده و نمیتواند بدهی خویش را پرداخت نماید.
در عرب رجل مفرح را به ورشکستهی محتاج گویند که هیچگونه مالی ندارد؛ مرد پرعیال را نیز گویند. جالب آنکه برخی مفروح را با «مفروج» به معنای بی اصل و نصب و بیکس و کار هممعنا دانستهاند.
فرح با «نُزه» همریشه است و «نزه» نیز به معنای دوری و «تباعد» است و با «نُزح» قرابت معنایی دارد. به عبارتی در تمامی این واژگان نوعی سبکباری، دوری و راحتی محوریت دارد و بار آن منفی است.
این بار منفی معنائی در قرآن نیز با اوزانی القاء شده است ازجمله: «یفرحوا بها» در مقابل «صبر و تقوا»(12 آلعمران)، «یفرحون بما آتَوا» در مقابل «ملکیت خداوند»(188 آل عمران)، «اذا فرحوا بما آوتوا» و «آمدن ناگهانی عذاب»(44 انعام)، رو گرداندن در حالی که «هم فرحون» که از صفات منافقان است در مقابل «تسلیم امر رسول بودن»(50 توبه)، فرح در مقابل «جهاد» و دوست داشتن نشستن در مقابل همراهی با رسولالله(81 توبه)، تفریح کشتی سواری و آمدن ناگهانی عذاب(20 یونس)، یا آنگاه که بلایی دفع میگردد منافقین «فرحِ فخور» میشوند(10 هود)، دلخوشی احزاب وگروهها به داراییهایشان(53 مؤمنین)، یا دلخوشی به هدیههای آورده شده از سوی بلقیس(36 نمل) و از همه مهمتر «فرح بالحیاة الدنیا» است که مکرر مذمت شده است(مانند 26 رعد) و سرانجام اصدار حکم مسأله که «انّ الله لا یحب الفرحین»(76 قصص) و البته در آیات فراوانی فرح معنای مثبت دارد و به مؤمنین نسبت داده شده است و در آیهای جمع نموده و فرح به «غیر حق» در «زمین» را مذمت نموده «تفرحون فی الارض بغیر الحق»(76 غافر) یا فرح همراه «ختل» و فخر را مذمت نموده است؛ لیکن به هر حال از مجموع آیات اینگونه القاء میگردد که واژهی فرح و مخصوصا واژگان همریشه و هممعنای آن مانند بطر و أسر، معنایی منفی را به ذهن متبادر مینماید.
در مغرب زمین واژهی لاتین amuserبهمعنای سرگرمی و تفریح است. در ریشهی انگلوساکسون این واژه با entertainmentهم معنا است و خود ریشهی لاتین نیز بهصورت amuse , amusingدر انگلیسی وارد شده است؛ (در ضمن این واژه برای اولین بار در سال 1640م در زبان فرانسه وارد شده است.) amuserلاتین با rejouirبهمعنای بازی کردن، pass-tempsگذراندن زمان، endormirخواب و استراحت وrepaitreبه معنای چریدن و مشغول بودن هممعنا است. در تعریف این واژه در لغتنامه گفته شده: کاری کردن برای وقت پرکردن و تلف کردن وقت(perdre le temp)، بخشیدن حس مطبوع و گوارا، خندیدن و خنداندن (از ریشه rireلاتین)، گذراندن وقت و ... که امروزه در ادبیات رایج غربی همراه باpornoو مسائل غیراخلاقی است و گاه به musiqueو artو sportو ... تقسیم میگردد و نوعی فراغ از کار روزانه یا فراغت بال و «کار» نکردن را میرساند و در غرب مخالف واژهی workانگلیسی و travaillerلاتین است.
در فارسی تفریح را «شادکردن» و شادمان کردن گفتهاند و ناظمالاطبّاء گفته است فرح و خوشی و عیش و تماشا و تفریح و گشت و لهو و بازی را گویند و در کلیله و دمنه آمده است که «بدان تنزهی و تفریحی میجستم». در دلالت عرفی امروزی نیز تفریح و تفریحات به سرگرمیها و شادمانیها گفته میشود. سرگرمی واژهای تازه در پارسی است و سر را گرم نمودن بهمعنای مشغول کردن سر به چیزی است و احتمالا مشغول نمودن فکر از چیزی به چیز دیگر که اهمیتی کمتر دارد و به این معنا با دوری جستن و سبکی خواستن فکر و دل نزدیک است.
وقتی امروزه ما در ایران میگوییم«تفریح میکنیم» یعنی دقیقا چه کاری میکنیم یا دقیقا یعنی چه کاری نمیکنیم؟ آیا در ادبیات دینی ما تفریح جایگاهی دارد؟ و اگر آری چیست و کجا و به چه معنا است؟ و نسبت آنچه ما تفریح مینامیم با آنچه در دین و نظام ایرانی قدیم داشتیم چیست؟
در دنیای مدرن اصالت بر تفریح است. معمولا کار، مخصوصا در غرب امروز که عصبیت استعمارگری خشن پایان یافته است و غالب غربیان برای غرب کار جدی نمیکنند و بیشتر از مواهب تمدن مغرب زمین بهره میبرند؛ فارغ شدن از کار اصالتی درخور دارد. این نکته از انقطاعی عمیقتر ناشی شده است. انسان بما هو انسان در حقیقت، از «حقیقت» بریده شده است و در عالم پایین نیازمند نوعی «مسکّن» دائم برای تحمل رنج فراغ از عالم بالا است. گاه عارفان تحمل رنج مینمایند و آهنگ عالم بالا دارند ولی عامهی مردمان تحمل رنج نمیکنند و دل به مسکّنها خوش میدارند. اگر مخدرِ تفریح اصالت یافت، شیطانی و طاغوتی میگردد و اگر رفتن به عالم بالا اصالت یافت، به اقتضای عالم جسمانی و تزاحم عالم پایین، گاه به استراحت و راحت و فراغ و لهو، به معنای ورزش و تفریح نیازمند است و البته ممانعتی و وقفهای نیز در راه قرب و سلوک او ایجاد نمینماید. نکته همین است که اصالت «فرح» آنگاه است که وصل رخ دهد و در عالم فراغ هرچه هست شبهه فرح و فرح مجازی و فرحنما است و بیشتر تفرج و خود را به خوشیزدن است تا خوشی واقعی. لذا است که برای مؤمن، کار و عبادت چیزی زائد بر حیات و روند حیات نیست و مؤمن از عبادت فارغ نمیشود؛ بلکه فراغت را فرصت عبادت میکند در حالیکه مغربیان از کار فارغ میشوند و بر همین است که عبادت و کار مؤمن مانند تفریح او است و جهت همه الهی و قربی است. البته در غرب نیز مؤمنان جدی به طاغوت، همهی شئون و کارهایشان عبادت در جهت طاغوت و بُعد است.
ملاک در تفریح، فکر و قرب است. مؤمن هرچه کند عبادت است چون با ذکر و فکر و الیالله است، چه نماز گذارد،چه با خانواده نشیند و چه به ورزش بپردازد و چه بخوابد و منافق و کافر هرچه کنند لهو و لعب است و شوخی و حتی اگر نماز گذارند. «حسن فاعلی» اینجا یکهتاز است و «حسن فعل» تابع.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.