اصل اول: عالم هوشمند است
وقتی پایتان به جایی گیر میکند و زمین میخورید چه میکنید؟ و چه فکری به ذهنتان میآید؟ آیا تاکنون شده است که برگردید و از جایی که به آن گیر کردید بپرسید چرا اینکار را با شما کرد؟
ممکن است برایتان تعجبآور باشد. اما کودک را دیدهاید که شروع به کتک زدن زمین میکند و میگوید ای زمین بد!
ما سایر موجودات غیر از انسان را فاقد علم، اراده، شعور و هدف و غایت میدانیم. برای همین هیچگاه نمیپرسیم درخت برای چه میوه میدهد و هدف گاو از شیردادن چیست. و نیز نمیپرسیم مقصود سنگ از این که به پای ما گیر کرد چه بود. به عنوان یک اصل علمی و کشفی و یکی از اصول سیستم عامل جهان باید گفت که تمام ذرات عالم هوشمند و دارای علم، ادراک، شعور و غایت هستند.2
بنابراین در محیطی هستیم که در مقابل رفتار ما واکنش هوشمندانه نشان میدهد. سلولهای این عالم مانند سلولهای محیط اکسل هوشمندند و بنابراین هر کنشی در هر بخشی از این محیط برای سایر اجزا این محیط حاضر است.
اصل دوم: عالم، نامحدود است
این عالم از نگاه بسیاری از افراد مخصوصاً علوم خاص آکادمیک و بهطور اخص علم اقتصاد، عالم محدودی است، محدود بودن عالم محور تعریف علم اقتصاد است. نیازها نامحدود و منابع محدود است حال چه کنیم؟ نتیجهی مستقیم این اصل آن است که هرچه سهم دیگری بشود از سهم بقیه کم میشود. و بنابراین تعداد سهمبرها هرچه کمتر سهمشان بیشتر. شاید این اصل آنقدر واضح به نظر برسد که توضیح واضحات بهنظر برسد.
اما تاملی جدی در این اصل به ما نشان میدهد که معنا و نتیجهی رایج از این اصل کاملاً با واقعیت عالم ناسازگار است. در اینکه ما همواره با محدودیت مواجهایم شکی نیست، اما این محدودیت از کجا ناشی شده است؟ به تعبیر دیگر محدودیتها،محدودیت چه چیزی است؟ آیا منابع محدودند؟ با بررسی دقیق روشن میشود محدودیت، محدودیت علم ما به منابع است و نه محدودیت عالم و منابع!
در خصوص همین عالم ماده، انیشتین میگوید اگر شما بتوانید حرکتی بینهایت داشته باشید تا هرجا که بروید عالم ادامه دارد. ادامه دارد یعنی از سوی عالم محدودیتی وجود ندارد. حالت الاستیکی دارد و شما هرچه بکشید کش میآید. این سخن در خصوص عالم ماده بود، اما واقعیت جهان این است که عالم فقط عالم ماده نیست. و تصور انفکاک میان عالم ماده با عوالم دیگر نیز تصوری نادرست است.
نتیجهاین است که اگر عالم را محدود دانستیم رقبا را باید حذف کرد و تا جایی که ممکن است از زیاد شدن داشتههای دیگران باید جلوگیری کرد. اگر چیزی میدانیم که به دیگری برای افزایش مالش کمک میکند، نباید به او بگوییم. جهان کیکی است که هر چه سهم دیگران شد دیگر سهم ما نخواهد شد. اما اگر عالم را نامحدود دانستیم، آنگاه هر چه به دیگران برسد از سهم ما چیزی کم نخواهد شد و از آنجا که محدودیت به خود ما بازمیگردد، چه بسا دارا شدن دیگران عاملی برای برداشته شدن محدودیت ما گردد. هرچه از بینهایت برداریم بازهم چیزی کم نمیشود. هر عددی بر روی بینهایت مساوی صفر میشود. و حتی در این نگاه بهرهمند شدن دیگری به معنی کم شدن آن مقدار از بینهایت هم نیست. مگر چیزی از عالم خارج میشود؟3
نکته اما این جاست که حد محدودیت، حرکت ماست. تا جایی که ما حرکت کنیم عالم هیچ محدودیتی ندارد، هرجا بایستیم همانجا میشود حد عالم.4
براساس محدود دانستن عالم افراد تصور میکنند اگر چیزی را به دیگری بدهند بهرهی خودشان کم میشود. بهعنوان بارزترین نمونه، مشاوران اقتصادی منابع دانشی خود را به دیگران معرفی نمیکنند، با این تصور که اگر دیگران هم از این منابع استفاده کنند ما برگ برندهی خود را از دست میدهیم. این تصور مبتنی بر محدود دانستن دنیاست. در حالی که یکی از قوانین هستی این است که کمک به دیگران موجب توسعه میشود.
البته معنای این سخن این نیست که لزوماً کمکم به دیگران مجانی باشد. کمک به انواع مختلف انجام میشود، بخشی ممکن است بدون عوض مادی باشد که در هدف معنوی در مورد آن سخن خواهیم گفت، اما در موارد مختلف ممکن است عوض مادی هم داشته باشد؛ اما مانع شدن برای دسترسی دیگران برای حفظ برتری و بهرهمندی خود، مخالف قوانین هستی است و نتیجهی معکوس دارد. به عنوان نمونه اینکه کشوری از نشر علم و تکنولوژی خود به دیگران خودداری کند. یا شرکتهای صنعتی محصولشان را میفروشند اما حاضر نیستند فرمولها و دانش و تجربیاتشان را بفروشند.
اصل سوم: عالم، امری واحد است.
ما روز چهارشنبه بعدالظهر یا پنجشنبه که تعطیلات آخر هفته آغاز میشود، شاد و خوشحالیم و با شوق به سمت برنامههای تفریحی و خانوادگی میرویم، اما شنبه صبح، ناراحت و دلگیریم چرا که وقت کار فرا رسیده است.
یکی از مشکلات جدی ما تکثر و پراکندگی است. معنای این سخن آن نیست که باید فقط یک کار انجام بدهیم؛ بلکه معنایش این است که یک نخ تسبیح باید در میان باشد تا این امور مختلف را در عین اینکه متکثر است واحد کند؛ دانشگاه آمدن و اداره رفتن و تفریح و شغل دوم و... همه باید در یک ارتباط مشخص، یک واحد را به وجود بیاورد. همه باید یک مزه بدهد، و یک هدف را دنبال کند. در آن صورت هدفی که از تفریح دنبال میشود، همان هدفی است که از کار به دنبال آن هستیم. اما در حال حاضر ما میان زندگی، کار، تحصیل، تفریح و... جدایی انداختهایم.5
بله من مشکل درآمد دارم، اما مشکل درآمد من از کجا ناشی شده است؟ برای افزایش درآمد باید به یک واحد یکپارچه به اسم زندگی توجه کنم که کسب درآمد بخشی از آن است. پس نیازمند این هستم که به یک کل بپردازم.
متاسفانه در اکثر مواردی که بناست در رابطه با کل سخن بگوییم، کلیگویی میکنیم6؛
ما در اینجا در خصوص کل سخن خواهیم گفت، اما قصد کلیگویی نداریم. با یک مثال روشن می شود که وقتی میگوییم "کل" منظور چیست؟
ـ آب چیست؟
ـ آب از دو مولکول هیدروژن و یک مولکول اکسیژن تشکیل شده است.
در اینجا برای تعریف آب آن را تجزیه کردیم، وقتی تجزیه بشود تمرکز روی اجزاء قرار میگیرد؛ یعنی هیدروژن که میسوزد و اکسیژن که میسوزاند، نتیجهی جمع این که میسوزد و آنکه میسوزاند چیست؟ اما در واقعیت، این کل، نه میسوزد و نه میسوزاند! کل، اثر کاملاً جدید و متفاوت دارد. اگر از تمرکز بر اجزاء بخواهیم یک کل را درک کنیم، کاملاً به اشتباه میافتیم. کسی که جسم را یک کل نمیداند، همیشه موضع درمان را همان موضع درد میپندارد؛ مثلا اگر سردرد داشته باشد و دکتر برای سنجیدن فشار خونش فشارسنج را به بازویش ببندد، دکتر را متهم به بیسوادی میکند؛ چرا که از نظر او باید فشارسنج را به سرش میبست! از نظر او سردرد با چیز دیگر و جای دیگر ارتباطی ندارد.
واحد بودن امر دنیا یعنی درآمد شما با اخلاقتان، با رابطه با اقوام و آشنایانتان، با فهرست دفترچه تلفنتان، میزان اطلاعات و آگاهی شما، آگاهی و عمل سیاسی شما، با انفاق شما و با نحوهی خرج کردن شما کاملاً مرتبط است.
اگر کسی از درآمدش راضی نیست باید کل بستهاش را عوض کند. من برای اینکه از اجارهنشینی رها شوم باید نوع روابطم و اشخاصی که با آنها رابطه دارم و اخلاقم تغییر کند. شما اگر بخواهید بخشی از یک سی دی را تغییر دهید، ناچارید کل آن را تغییر دهید.
ادامه دارد...
پی نوشت:
* استاد دانشگاه و مشاوره مدیریت
2- دست در دامن مولا زد در که علی بگذر و از ما نگذر، هم در، هم مرغان و همهی موجودات در سحر نوزدهم ماه رمضان از امیرالمومنین خواهش میکردند که مسجد نرو. این بهترین شاهد برای هوشمندی عالم است. همچنین در قرآن به صراحت آمده است که یسبح لله ما فیالسموات و الارض. و شواهد فراوان دیگر برای این موضوع وجود دارد. اگر خداوند داخل فیالاشیاء لا بالممازجه پس همهی ذرات عالم هوشمند است.
3- در نگرش دینی نامحدود بودن عالم کاملاً مورد تصریح است. عطای الهی که بغیر حساب است چگونه ممکن است؟ بغیر حساب با اینکه ما حسابش را نکرده بودیم متفاوت است. ممکن است کسی کاری انجام دهد و حساب پاداش را نکرده باشد و به او پاداش دهند. این بغیر حساب نیست. این مما لا یحتسب است. اما در آنجا که پاداش بغیر حساب است یعنی قابل محاسبه نیست و این تنها با نامحدود بودن عالم ممکن است. مطلق و نامحدود بودن خداوند عالم خود بهترین دلیل برای نامحدود بودن عالم مخلوق خداوند است. و عندنا خزائن السموات والارض و ما ننزله الا بقدر معلوم. و نیز توجه به آنچه در خصوص عظمت عالم ملکوت بیان شده است و ارتباط عوالم با هم، ما را به غیر واقعی بودن اصل محدودیت عالم واقف میکند.
4- و اوتیتم من کل ما سالتموه. این آیه بیانگر این است که بدانید هرچه بخواهید فراهم است پس از این ناحیه نامحدود است اما مسئله این است که شما چهقدر میتوانید بخواهید؟ چهقدر حرکت کردهاید و رشد یافتهاید که بتوانید افق درخواست را بالا ببرید؟ اینجاست که در مییابیم اساساً اینکه رقیبی نباشد یا به رقیب کمتر برسد تا من بهرهمندتر شوم، خود منشأ محدودیت است؛ چرا که محدود کنندهی خواستن ماست. علم و معنویت و سایر امور نیز همینگونه است. تنها محدودیت آن از جانب توقف ماست. وگرنه تا هرجا که ما حرکت و تلاش داشته باشیم محدودیت نیست.
5- سوره یوسف از سورههای بسیار مهم قرآن از جهت کاربرد در زندگی، به خصوص برای جوانان است و ناظر به مسائلی است که اکنون ما در جامعه به آن مبتلا هستیم. در خصوص وحدت امور در زندگی، مطالب بسیار جالبی در این سوره طرح شده است. یکی از نکات جالبایناست که حضرت یوسف در پاسخ به سوال همسلولیهایش در مورد تعبیر خواب، سخنی میگوید که به ظاهر ارتباطی با سوال ندارد، ولی سر ماجرا همینجاست! حضرت یوسف وقتی که میخواهد خواب را تعبیر کند میپرسد «ءارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار» در انتها هم خواب هر یک را تعبیر میکند.
حضرت علی علیهالسلام در دعای کمیل عباراتی دارند که خواستهای خود را در آن مطرح میسازند و بعد میفرمایند «حتی...» یعنی غایت آن خواستها این است که: «حتی تکون اعمالی و اورادی کلها وردا واحدا» یعنی آن خواستهها را برآورده کن تا در نتیجهی آن، اعمال و اذکار من همگی وحدت پیدا کند.
6- چرا باید از مجتهد زنده تقلید کرد؟ برای آنکه هر مجتهدی برای دورهی خودش اجتهاد میکند. من سوالهای جدید پیدا میکنم و در منظومهی این سوالهای جدید است که به عبادت میپردازم. پس عبادتی که شما برای من تعریف میکنید باید با مسائل من و سوالهای من، و نیازهای من در ارتباط باشد. قطعاً معنای این سخن آن نیست که نماز صبح یک رکعت یا چهار رکعت میشود، اما نمازی که با زندگی من در ارتباط نباشد، نماز نیست، برای همین مردم اندک اندک نمازشان دست و پا شکسته میشود، چون خاصیتی در زندگی برایش نمیبینند. اگر نمازی که قرآن میگوید بخوانید، اثرش «تنهی عن الفحشاء و المنکر» است، نماز بیاثر نماز نیست. اکنون نماز در جامعهی متدینین چه کارکردی دارد؟ آیا جلوی دروغ را میگیرد؟ روشن است که این سخن به معنای توجیه سستی در نماز و ترک آن نیست.
در جریان حضرت شعیب، دشمنان ایشان، در مقابل دعوت به یکتاپرستی با استهزاء میگویند: «أصلاتک تامرک ان نترک ما یعبد آباءونا» آیا نمازت تو را بر آن داشته که ما پرستش آنچه پدرانمان میپرستیدند را ترک کنیم؟ آیا نمازت این کار را میکند؟ یعنی این نتیجهی نماز تو است؟
یعنی همان سخن سفیر انگلیس که پرسید
ـ این صدای چیست؟
ـ صدای اذان است، مسلمانان برای نماز، اذان میگویند.
ـ به منافع ما هم لطمهای میزند؟
ـ نه
ـ بگذارید هرچقدر دوست دارد اذان بگوید.
بود و نبود نماز ما تفاوتی نمیکند و به کسی لطمهای نمیزند، چه بودنش، چه نبودنش. وقتی نماز را جدای از زندگی تعریف کنیم همینگونه است.
اگر من امروز بداخلاقی کنم، باید بگردم و ببینم نمازم چه ایرادی داشته است. اما نماز ما نماز همان شخصی است که کنار نوهی سه سالهاش نماز میخواند، نوهی او هم همراه او مینشست و برمیخاست و حرکات را انجام میداد. بعد از نماز آن شخص با خود گفت که تفاوت نماز من و نوهام در چیست؟ او نمیفهمید چه میکند و من هم مانند او چیزی از نماز نفهمیدم.
امام باقر علیهالسلام میفرمایند، بهره شما از نماز آن مقداری است که در آن توجه دارید. امام صادق علیهالسلام نیز فرمودهاند «علینا القاء الاصول و علیکم ان تفرعوا» نفرمودهاند علیکم ان تعلموا، حال این جملهی امام باقر اصل است، تفریعش بر عهدهی ماست، ما در حالت بهینه اصول را میآموزیم، اما تفرعوا صورت نگرفته است. در زمان کنونی، آن اصل بدون تفریع نمیتواند مشکل ما را برطرف کند، شاید لازم باشد که در اینزمان توضیح دهیم که آن توجه در نماز چه میکند و چگونه تاثیر میگذارد...
در هر دورهای متناسب با شرایط و سؤالات و نیازها این اصل باید تفصیل داده شود، و ابعاد مختلف آن روشن شود. رسالت فقه با خصوصیت اجتهاد، تعریف سبک زندگی برای دورههای مختلف بوده است؛ یعنی من سبک زندگی پیامبر را در آن شرایط ببینم و بعد متناظر آن، زندگی در ایران همان زمان را ترسیم کنم. و در گام دیگر زندگی در ایران اکنون را. صرف بیان اینکه ازدواج مستحب است و نفقه واجب است و... را نمیتوان اجتهاد دانست. این بیان خصوصیات همان اصل است. اجتهاد به معنای الگوبرداری است و نه بیان اصل الگو. یعنی شما به عنوان فقیه باید بگویید که من در زمان کنونی و در ایران با توجه به الگوی پیامبر، در چه سنی و با چه کسی و چگونه ازدواج کنم؟ آیا با دختری بزرگتر از خود ازدواج کنم؟ آیا با یک دختر پولدار ازدواج کنم؟ یا...
برخورد کنونی ما با فقه در نهایت میتواند بیان اصل باشد، اما تفریع در آن دیده نمیشود. فتوا در شرایط کنونی بیان همان اصل است، و به نوعی همان ترجمه است. متأسفانه در وضعیت موجود، علوم دینی ما هم دچار تکثر شدهاند، یعنی فقه، اخلاق، منطق، فلسفه، (صرفنظر از مناقشات در باب اسلامی دانستن آن) تفستباط با بقیهی حوزهها شده است.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.