اصل هفتم: اقتصاد هدف نیست
این اصل یک اصل اخلاقی نیست. گزارهای ارزشی نیز نیست. توصیهای برای خوب بودن نیز نیست. سخن این نیست که اگر کسی اقتصاد را هدف قرار نداد فرد شایستهای است و اگر اقتصاد را هدف قرار داد کار ناشایستی انجام داده است؛ سخن این است که اقتصاد در روابط حاکم بر نظام هستی، واقعیتی از جنس هدف نیست.
شما به هنگام خرید عینک، فرمهای مختلف را به چشم میزنید و به آن نگاه میکنید، این نگاه کردن از طریق همان عینک اتفاق میافتد، حتی وقتی به خود عینک نگاه میکنید. ماهیت عینک پل بودن برای دیدن است، هرکاری بکنید این ماهیت عوض نمیشود، دنیا نیز ماهیتش پلگونه بودن است، ما هرکاری بکنیم باز هم دنیا ماهیتش تغییر نمیکند. برای همین، هیچکس با اقتصاد ارضا نمیشود. این بیان یک واقعیت هستیشناختی است؛ مثل اینکه بگوییم آب رافع عطش است و نمک رافع عطش نیست.2
اصل فوق در سه سطح، قابل تبیین است:
تبیین نخست آن است که اقتصاد و پول به خودی خود هیچ نیازی را ارضا نمیکند. اگر امکان استفاده و تبدیل اقتصاد به رضایتمندی مادی یا غیرمادی نباشد، کسی به سمت پول نمیرود.
فرض کنید کسی چند روزی در بیابان تشنه و گرسنه گرفتار شده باشد و در آستانهی مرگ باشد، یک کلبه پیدا میکند، با خوشحالی به سراغ آن میرود با این امید که در آن آبی یا غذایی بیابد تا خود را از مرگ نجات دهد، وقتی داخل کلبه میشود آنرا پر از طلا و جواهرات میبیند. سخت غمگین و ناامید میشود، چرا که یافتن تکه نانی خشک یا قطرهای چند از آب، برایش حیاتی است و در نقطهی مقابل، طلا برایش بیارزش است! اقتصاد از آنرو اهمیت دارد که بتواند به نیاز پاسخ گوید و رضایتمندی ایجاد کند.
در اینجا ممکن است کسی تعجب کند که در تجربهی شخصی خود، یا تجارب دیگران دیده باشد که پول بهعنوان هدف برنامهریزی قرار گرفته است. از چنین کسی میپرسیم که در نتیجهی آن برنامه چقدر پول به دست آوردید. بهعنوان فرض، یک میلیارد تومان. حال فرض کنید که بیمار شدهاید و پس از آزمایشهای مکرر دکتر به شما میگوید متأسفانه به واسطهی شرایط کاری، یک تومور در مغز شما پیدا شده است، که خوشبختانه خوشخیم است. اما خرج عمل و هزینههای بیمارستان و... مجموعا یک میلیارد میشود. آیا شما حاضر نمیشوید آن یک میلیارد را خرج سلامتی خود کنید؟
اگر پاسخ شما مثبت است، معنایش این است که پول برای شما هدف نیست! 3
دومین تبیین آن است که اقتصاد در برنامهریزی هدف قرار نمیگیرد. مقصود آن است که افراد موفق به طورخودآگاه یا ناخودآگاه در برنامهریزی پول را بهعنوان هدف قرار نمیدهند. افراد موفق به هنگام برنامهریزی خواسته اصلی خودرا بهعنوان هدف قرار میدهند و برای رسیدن به آن هدف ـ در صورت لزوم ـ به سراغ پول و اقتصاد میروند.
افرادی که پول را در برنامهریزی بهعنوان هدف قرار دادهاند، آیا پول را به خودی خود در نظر دارند یا در ذهنشان این است که با آن پول، خانه و ماشین و چه و چه تهیه کنند؟ این خانه و ماشین و... هدف هستند هرچند فرد در برنامهریزی مکتوبش از آن سخنی به میان نیاورد، ولی ناخودآگاه این امور را بهعنوان هدف قرار داده است و نه پول را.
در مراحل اولیهی فعالیت اقتصادی معمولا به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه هدفگذاری درست انجام میشود. ممکن است فرد پول را در برنامهریزی بهعنوان هدف قرار دهد، اما در واقعیت او پول را برای خریدن خانه یا رفع یک نیاز یا مصرف در راهی میخواهد، برای همین هدفگذاری به صورت ناخودآگاه درست انجام میشود. اما با گذشت زمان و به خصوص در مراحل فعالیت برای دستیابی به پول، رفته رفته فراموش میشود که پول برای چه چیزی بود. فرد آنچنان بر دستیابی به پول تمرکز میکند که فراموش میکند پول را برای چه چیزی میخواست. و این فراموشی در عمل هم ممکن است ظاهر شود؛ مثلا پول را برای برگزاری مراسمی برای حفظ آبرو میخواست، و حال برای دستیابی به آن پول، از آبروی خود هزینه میکند!
دقیقا در هنگامی که هدف فراموش میشود و تمرکز بر پول قرار میگیرد، سیستم اجرای برنامه شما، هنگ میکند و سیستم هستی پیام خطا صادر میکند. در فعالیت اقتصادی خرد و کلان این اصل حاکم است. حتی وقتی در صف نانوایی ایستادهاید بطور منطقی به هدف نهایی توجه دارید و ارتباط نان خریدن با آنرا میبینید.
سطح سوم تبیین آن است که در صورت قرار گرفتن اقتصاد بهعنوان هدف برنامه، برنامه کار نخواهد کرد.
شما در هدفگذاری اقتصادی خود، چه چیزی را بهعنوان هدف قرار میدهید؟ یک میلیون تومان؟ ده میلیون تومان؟ صد میلیون تومان؟ یک میلیارد؟ دو میلیارد؟ صد میلیارد؟ هر کدام را بهعنوان هدف در برنامهریزی خود قرار دهید، بدون شک دچار خطا شدهاید و نظام هوشمند عالم پاسخ مناسب را به شما نخواهد داد! مقصود چیست؟ چرا این نوع برنامهریزی صحیح نیست؟
حال برای توضیح مطلب سؤالی میکنم: اگر بچهی شما به شما بگوید که من یک میلیون تومان میخواهم، اولین سؤالی که از او میکنید چیست؟ درست است.سؤال میکنید:
یک میلیون برای چه میخواهی؟ با یک میلیون میخواهی چکار کنی؟
نرمافزار هوشمند عالم نیز چنین برنامهای دارد. با قرار دادن پول در باکس هدف، پیام خطا صادر میکند، بسیاری از افراد که در دستیابی به اهداف اقتصادی ناکام ماندهاند، به علت رعایت نکردن این اصل، شکست خوردهاند، در حالی که میتوانستند با هدفگذاری درست، از برنامهی هوشمند عالم، استفاده کنند و به مطلوبشان برسند؛ بنابراین باید اول چاهی به نام نیاز برای این پول کنده شود، البته این نیاز، نباید نیاز کاذب باشد، چون نمیشود نظام هوشمند عالم را فریب داد.
کاذب نبودن نیاز به معنای الهی بودنش نیست. یک قاتل هم برای کشتن افراد نیاز واقعی به چاقو دارد. و سیستم به نیاز او پاسخ میدهد. نظام هوشمند هستی نیاز هرکسی را متناسب با خودش میسنجد. همانطور که پدر از کودک خردسالش پاسخی در حد سنش انتظار دارد.
این سیستم همانطور که به پیامبران کمک میکند، به ائمهی کفر هم کمک میکند. وقتی نذر میکنیم و نذرمان محقق میشود، نمیتوانیم نتیجه بگیریم که خواستهی ما بر حق بوده است. اگر قرار بود که در نظام هستی، اسباب و علل صرفا برای اهل حق کار کند، در آن صورت هیچ ظلم و سرقت و عمل باطلی انجام نمیگرفت و اساسا امکان گرایش به باطل از میان میرفت. سارق برای خالی کردن خانه از همان برنامهای کمک میگیرد که صاحبخانه برای نقل و انتقال استفاده میکند. سارق هم هدفگذاری و برنامهریزی میکند و به نتیجه میرسد. سارق هم اگر در هدفگذاری یا برنامهریزی اشتباه کند به نتیجه نمیرسد.
بنابراین وقتی میگوییم درست هدفگذاری کنید به این معنی نیست که هدف شما اگر حق باشد نتیجه میگیرید و اگر ناحق باشد نتیجه نمیگیرید؛ بلکه به این معنی است که اگر در باکس هدف چیزی از جنس هدف قرار دهید نتیجه میگیرید و اگر از جنس دیگر قرار دهید پیام خطا دریافت میکنید. مشکل عمومی در میان کسانی که فعالیت اقتصادی میکنند این است که در باکس هدف پول را قرار میدهند. پول را بهعنوان شاخص بکار بگیرید. اما نمیتوان آنرا بهعنوان هدف قرار داد. «نمیتوان» در اینجا به معنی این نیست که این کار ضدارزشی است؛ بلکه به این معنی است که با قرار دادن پول یا اقتصاد در باکس هدف، برنامه کار نمیکند. اگر پول میخواهید باید مشخص کنید برای کدام هدف پول میخواهید. خواه آن هدف الهی و ارزشی باشد، خواه ضدارزش و شیطانی.4
اصل هشتم: هیچ چیز رایگان نیست
در سایتهای متعددی، تبلیغ کالاهای فراوانی را دیدهاید که برچسب رایگان دارند و یا خدمات فراوانی را بهنحو رایگان ارائه میکنند. هدیه و هبه و جایزه و کادو و... به احتمال فراوان گرفته یا به دیگران دادهاید. گداها را دیدهاید که کمک بلاعوض میگیرند. دیدهایم که مؤسسات خیریه از مردم برای تأمین مخارج خود کمک دریافت میکنند. گاه نرمافزارهای گران را به طریقی کپی میکنیم. پس چگونه میتوانیم قبول کنیم که هیچ چیز رایگان نیست؟
رایگان یعنی اینکه من هیچچیز در عوض آنچه دریافت میکنم ندهم. وقتی کادو دریافت میکنم، چیزی پرداخت میکنم؛ مثل نوعی تعهد برای جبران: کاسه به جایی رود که قدح باز آید. وقتی گدایی میکنم آبرو و کرامت خود را میدهم، وقتی از سایت رایگان استفاده میکنم حداقل وقت و زمان خود را پرداخت میکنم. وقتی من قاضی هستم و کسی به من هدیه میدهد اگر پرونده داشته باشد معلوم است هدفش چیست اما او که پرونده ندارد هم بیهوده هدیه نمیدهد و میداند در آینده گذر پوست به دباغخانه خواهد افتاد.
به هر حال در قبال آنچه به دست میآورید باید چیزی پرداخت کنید. و البته این به معنی این نیست که لزوما این دریافت و پرداخت منفی باشد. شما به دوستتان که هدیه از او دریافت میکنید توجه و محبت بیشتری دارید و به او در موارد لازم کمک خواهید کرد. مهم این است که به این قانون در نظام هستی توجه داشته باشیم که هیچچیز را رایگان به ما نمیدهند.
نتیجهی توجه به این اصل آن است که اولا در مورد آنچه گمان میکنیم رایگان به دست میآوریم دقت بیشتری داشته باشیم تا دریابیم در عوض آنچه میپردازیم و بعد محاسبه کنیم که آیا معاملهای که انجام میدهیم مقرون به صرفه است یا خیر. در موارد فراوانی که ما بهزعم خود چیزی را رایگان به دست میآوریم، شاید چندین برابر ارزش آن، آبروی خود را یا وقت و عمر خود را هزینه میکنیم. در مواردی نیز فرصتهای آینده را خرج میکنیم. در مواردی امکان نه گفتن به درخواست متقابل دیگران را از دست میدهیم.
نتیجهی دیگر توجه به این اصل، آن است که بدانیم برای رشد و پیشرفت باید هزینهی آنرا بپردازیم. موفق کسی است که «از دست دادن» را به خوبی آموخته باشد. کسی که هزینهی رشدش را نپردازد پیشرفت نخواهد کرد. فقیر کسی است که میخواهد بدون از دست دادن، به دست بیاورد. سرمایهدار آموخته است که باید برای به دست آوردن از دست بدهد. اگر هزار تومان میخواهد باید صد تومان خرج کند. کشاورز اگر پول خرج نکند و بذر نکارد محصولی برداشت نخواهد کرد.
در شطرنجی که با کامپوتر بازی میکنیم، وقتی باید شروع حرکت از ما باشد، اگر تا ابد هم در مقابل کامپیوتر بایستیم، بازی آغاز نخواهد شد. حرکت سیستم متوقف به حرکت ماست.5 نظام هستی پیشرفت و رشد را در اختیار کسی قرار میدهد که هزینهی پیشرفتش را بپردازد.
تصور کنید اگر در کامپیوتر امکان پاک کردن اطلاعات وجود نداشت چه میشد. بنابراین باید از دست دادن را به خوبی آموخت. هرکس بهتر از دست بدهد بهتر به دست میآورد. از هزینه کردن نباید ترسید. البته باید سنجید؛ مدیریتشده و با دقت که چه چیزی را در قبال چه و در رابطه با چه کسی از دست میدهیم.
این اصل، در سیستم عالم به این شکل تعریف شده است که «هر چیزی هزینهای دارد.» حال فروعات این اصل را باید به دست آورد.
همواره در هر مقطعی از مسیر زندگی، اولین حرکت را ما باید انجام دهیم تا هستی به ما پاسخ بدهد. کودک تا قبل از تولد لازم نیست حرکتی از خود انجام دهد، پس از تولد گریه میکند تا مادر به او شیر دهد. در سه سالگی دیگر با گریه، مادر به او غذا نمیدهد، باید به زبان بیاورد که گرسنه است. در ده سالگی باید راه بیفتد و تا آشپزخانه برود، در بیست و پنج سالگی باید خودش کار کند تا سیر شود. بیست و پنج ساله اگر تا پایان عمر هم گریه کند و مادر گرسنهام بگوید، کسی به او غذا نمیدهد. پس هزینه و اقدام و حرکت هرکسی بسته به شرایط اوست. نظام هستی از کودک سه ساله بیش از اعلام گرسنگی هزینهای نمیخواهد.
کسی نمیتواند نظام هستی را فریب دهد. البته بسیار اتفاق میافتد که افرادی به گمان خود، بدون پرداخت هزینهی لازم، چیزی به دست میآورند، و از اینکه زرنگی کردهاند، خوشحالاند، اما آنان کلاه بر سر خود نهادهاند، چون نظام هستی هوشمندتر از آن است که کسی بتواند خلاف قوانین حاکم بر آن کار کند. برای بهرهمندی بیشتر باید قوانینی را که این سیستم بر اساس آن کار میکند شناخت. جملهی معروفی از کرایسلر نقل شده به این مضمون: اگر خواستی هدیهی یک میلیاردی بگیری؛ کمی تأمل کن؛ ببین میتوانی رفتاری درخور آن داشته باشی؟ اگر پاسخت منفی است، لطفا از گرفتن آن پرهیز کن و الا آنرا هدر خواهی داد!
اصل نهم: از غیرممکن نهراسید؛ زیرا امکان تحققش بیشتر است!
من عاشق دختری هستم که مطمئن هستم با من ازدواج نمیکند. بنز دویست و پنجاه میلیونی میخواهم در حالی که اکنون پول خریدن یک پراید را هم ندارم. من دکتری دانشگاه شریف را میخواهم در حالی که اکنون احتمال قبولی در کارشناسی دانشگاه پیامنور را هم ندارم. من میخواهم به هرکس که گرفتاری مالی دارد کمک کنم، اما اکنون در مخارج خود هم ماندهام...
اغلب افراد در شرایط فوق از فعالیت باز میایستند؛ از برنامهریزی و محاسبه و تلاش برای به دست آوردن مطلوب خود دست میکشند؛ یا از خواستهی خود صرفنظر میکنند و برای رسیدن به آنچه «ممکن» میدانند برنامهریزی و تلاش میکنند.
افرادی که رسیدن به قله، دل از آنان ربوده است و در محاسباتشان توانایی دستیابی به قله را غیرممکن مییابند، یا تا دامنه میروند و دست و دل از قله میشویند و یا در غم قله از حرکت تا دامنه نیز باز میمانند؛ چرا که دامنه بدون قله را پوچ میدانند. اما هردو اشتباه میکنند.
در اینجا نیز سخن از اشتباه به معنای سخن گفتن از یک امر ارزشی و اخلاقی نیست. ممکن است اساسا قلهای که آنان در هوای آن هستند امری شیطانی باشد، اما اکنون سخن این است که روابط در نظام آفرینش بر این اساس بنا شده است که اگر کسی هوای واقعی برای دستیابی به قله در سر داشته باشد و تا آنجایی که برایش مقدور است برنامهریزی کند و بالا برود، و سوز و گداز و خواستن خود را برای دستیابی به قله حفظ کند، نظام آفرینش شکاف میان او و مطلوبش را پر خواهد کرد.
در نتیجه میگوییم اگر غیرممکن را میخواهیم باید برنامهریزی و اقدام برای تحقق ممکن را از دست ندهیم. در اینجا هر دو بخش این سخن موضوعیت دارد؛ هم خواستن غیرممکن و هم برنامهریزی و اقدام برای تحقق ممکن.
اگر شما به پول نیاز دارید ولی در حسابتان پول نیست، آن مقدار کاری را که میتوانید، انجام دهید، حداقل میتوانید تا خودپرداز بانک بروید! اما اغلب افراد در شرایطی که میان خواسته و تواناییشان شکافی میبینند، از انجام آنچه در توان دارند صرفنظر میکنند. حال آنکه دقیقا در اینجاست که قابلیتهای ویژهی نظام هوشمند هستی خود را نشان میدهد. سیستم هستی قابلیتی خارقالعاده دارد که به شرط فراهم بودن شرایطش بروز میکند. شرایطش نیز انجام ممکن برای تحقق غیرممکن است. در غیر این صورت توانایی سیستم رو نمیشود.
برای روشن شدن این مطلب توضیح بیشتری میدهم:
بهعنوان یک قاعده : «اطلاعات تابعی است از احتمالات» یعنی پدیدهای که احتمال وقوعش صددرصد باشد، وقتی واقع میشود اطلاعاتی به ما اضافه نمیکند. اما پدیدهای که احتمال وقوعش نزدیک صفر باشد، اگر واقع شود، بیشترین اطلاعات را به ما میدهد.
اگر شما کلید برق را بزنید و چراغ روشن شود، اطلاعات شما افزایش پیدا نمیکند. اما اگر کلید را زدید و چراغ به جای نور سفید همیشگی نور سبز تابید، شما در پی کشف علت میروید و اطلاعاتتان افزایش مییابد. اینکه خورشید امروز غروب میکند احتمالش صددرصد است و بنابراین با غروب خورشید، اطلاعات جدیدی به دست نمیآوریم. اما اینکه وسط ظهر خورشید تاریک شود، در صورتی که به وقوع بپیوندد موجب سؤال و کنکاش و افزایش اطلاعات میشود.6
شرط لازم آن است که شما در حوزهی نفوذتان هرکاری میتوانید انجام بدهید. اما آنچه محقق میشود کمتر از آن چیزی است که شما میخواهید. در این حالت «خواستن» غیر ممکن را از دست ندهید و به وضعیت موجود تن ندهید! وقتی کسی تا این مرحله حرکت کند و پیش برود، در یک قدمی معجزه است. جایی که از انجام کاری دیگر برای تحقق خواسته غیر ممکنش عاجز است و در عین حال با تمام وجود خواستهای بیشتر دارد! یعنی خواستهای غیر ممکن!
توجه داشته باشید که این بحث تا اینجا ارزشی نیست. یعنی من نمیگویم اصرار بر تحقق چنین خواستهای خوب است یا بد است. میگویم اگر چنین کنید، میشود. غیرممکن محقق میشود. معجزه یعنی همین: چیزی که بشر از تحقق آن عاجز است. نظام هوشمند هستی در صدد است تا قابلیتهای فوق العادهاش را به نمایش بگذارد. و چون این قابلیتها در شرائط غیرممکن محقق میشود، نظام هوشمند هستی آنرا به نمایش میگذارد.7
اما در اینجا مهم است که پس از رسیدن به مطلوب چه رفتاری از خود نشان میدهیم. فوتبالیستهایی که از زاویهی بسته و شرایط ناممکن گل میزنند دو جور واکنش نشان میدهند، برخی در حالی که سخت شادند دستشان را مشت شده در کنار هم جلو و عقب میکشند و حرکات ریتمیک خاصی انجام میدهند و اینچنین قابلیتهای خویش را به رخ دیگران میکشند:این من بودم که گل زدم. اما برخی دیگر به این فکر فرو میروند: هر کس نداند، خودم که بهتر میدانم تحقق این نتیجه از توان من خارج بود. پس چگونه محقق شد؟8
سرمایهدای که به سود بالایی دست مییابد چه میگوید؟ بسیار مهم است که آنرا حاصل علم و تجربه و هوشمندی خود معرفی کند یانتیجهی هوشمندی نظام عالم معرفی کند. او خود میداند که با همهی علم و هوشمندیاش رسیدن به چنین سودی ممکن نبود اما ممکن است نتیجه را به خود نسبت دهد.9 در این صورت شرایط تحقق غیرممکن در مراحل بعدی را از خود سلب کرده است. 10
اصل دهم: اره را تیز کن!
فردی در حال بریدن درخت بود، با مشقت فراوان اره را به درخت میکشید و هرچه تلاش میکرد کارش پیش نمیرفت. از کارش عقب افتاده بود و درختهایی که باید میبرید مانده بودند. کسی به او گفت ارهات را تیز کن. او که سخت خسته و درمانده شده بود برآشفت که «مگر نمیبینی وقت ندارم!»11 اینک باید به او چه گفت؟!
ارهی تیز ارهای است که سطح تماسش با چوب متمرکز شده است و برای همین میبرد. کندی اره به معنای این است که سطح تماسش زیاد شده است. اره در این حالت نیرو را پراکنده میکند و برای همین برش اتفاق نمیافتد. مانند نور خورشید که تنها در صورتی میسوزاند که با ذرهبین متمرکز شود.
در بسیاری از موارد افراد در شرایطی قرار دارند که بهترین کار برای آنان این است که کاری نکنند تا بتوانند بر انبوه مشکلاتشان فائق آیند. ارهی ذهن و اراده به واسطهی پراکندگی و عدم تمرکز کند شده است و قادر به بریدن مشکلات نیست. در چنین شرایطی کوشش بیشتر نتیجهی عکس دارد.
اره به صورت طبیعی باید ببرد. وقتی نمیبرد یعنی اخلالی پیش آمده است. برای فهمیدن اینکه ارهی فکر و ارادهی ما میبرد یا نمیبرد نظارت دائم بر کار توسط خود و دیگری لازم است. وقتی با نظارت دریافتیم که ذهن، فکر و ارادهی ما کند شده است نباید به کار ادامه دهیم. لازم است پراکندگی ذهن خود را برطرف کنیم.
برطرف کردن پراکندگی ذهن و اراده و به تعبیر دیگر تیز کردن ارهی فکر به این صورت است که انسان در جایی خلوت و تنها قرار بگیرد و خود را از همهی کارها فارغ کند. از ارتباط با افراد دیگر خودداری کند و تمرکز یابد تا ذهن از توجه به موضوعات مختلف بازداشته شود. وقتی ذهن به موضوعات مختلف بهطور همزمان و نامنظم فکر میکند به هیچ راه حلی برای هیچیک دست نمییابد.
اساسا انسان در شرایط هجمهی مشکلات، قدرت فکر کردن را از دست میدهد. در اینجا اولین کار این است که از فکر کردن به هرچیزی خودداری شود تا ذهن توانایی خود را برای فکر کردن بازیابی کند. تراکم برنامههای در حال اجرا در یک کامپیوتر گاه باعث اخلال در کامپیوتر میشود، در این شرایط هرفرمان جدید مشکل آنرا افزونتر میکند، در مرحلهی اول بهترین کار این است که هیچکاری انجام نشود.
پس از خالی کردن ذهن و تمرکز، آنگاه به طور منظم میتوان به موضوعات فکر کرد. در این شرایط است که ذهن توانایی خود را بازمییابد و میتواند راهحل ارائه کند.
همچنین در این شرایط باید با عوامل اصلی اثرگذار در عالم ارتباط برقرار کرد.21 عواملی که به نظرمان از ما قویتر هستند. ممکن است کسی دوست یا برادر یا همکار یا رئیس خود را از خود قویتر بداند. ارتباط با کسانی که آنها را مؤثر میدانیم را باید تقویت کنیم.31
پنج گام تا خواسته
پس از بیان اصول اکنون وقت آن رسیده است که برنامه کاربردی برای اصلاح وضعیت مالی را ارائه کنیم. این برنامه در عین سادگی دارای کارآمدی معجزه آساست، اما دریافت عمیق قابلیت و کارآمدی آن متوقف به وارد شدن در عمل است. مانند نقشهی راهی است که تا مسیر را نرویم به ارزش راهنماییهایش پی نمیبریم. پیش از وارد شدن به خود برنامه به چند نکته در خصوص آن باید توجه داشت:
اولین نکته آن است که همواره اصول دهگانهای که بیان شد را باید پیشرو داشت.
نکتهی دوم آنکه این برنامه در سطح حرفهای نیست. و البته بیش از نود و پنج درصد افراد نیز در همین مرحله هستند. فقط حدود سه درصد از مردم جهان نیازمند آموزش حرفهای هستند. البته در اینجا برخلاف معمول، حرفهای بودن برنامه، مزیت محسوب نمیشود. و معنای مبتدی بودن برنامه این نیست که افراد در این سطح بهرهی کمتری خواهند برد. دقیقا بهعکس! برای روشن شدن موضوع به مثال ذیل توجه کنید.
در آموزش پرواز یک سطح از آموزش مخصوص مبتدیان و یک سطح ویژهی حرفهایهاست. افراد مبتدی آموزش کمتر و سادهتری میبینند. برای تمرین پرواز، این افراد در معرض خطر بیشتری هستند، برای همین در محیط پرواز و نیز تجهیزات پرواز آنان، تمهیدات و تجهیزات لازم برای حفظ جانشان در نظر گرفته شده است. در واقع در این سطح تنها سیدرصد از پرواز بر عهدهی نیرو است و هفتاد درصد باقی مانده را سیستم جبران میکند. اما در مرحله حرفهای هفتاد درصد پرواز به عهدهی کاربر و سی درصد به عهدهی سیستم است. بهعنوان مثال فرضی، در سطح مبتدی، در موقع خطر، چتر نجات بطور خودکار باز میشود، اما در سطح حرفهای، کاربر باید خودش چتر نجات را باز کند.
در خصوص برنامهی کسب و کار نیز همینطور است؛ یعنی برنامهی غیر حرفهای به معنای این است که نظام هوشمند هستی برای افراد غیرحرفهای تضمینات لازم را فراهم میکند، بدون اینکه حتی افراد از آن مطلع باشند. در بسیاری موارد داشتن اطلاعات موجب سلب آسایش میشود. برخی از اطلاعات فرد را از فعالیت بازمیدارد. کسانی که موضوع کارشان مالی نیست، کارمند یا معلم یا استاد دانشگاه هستند یا در زمینههای علمی و فرهنگی فعالیت میکنند، هیچگاه به برنامهی حرفهای نیاز پیدا نمیکنند. نظام هوشمند شرایط را برای این افراد تامین میکند تا بتوانند کار معلمی یا استادی یا تحقیقی و علمی خود را انجام دهند. اما کسانی که موضوع کارشان مالی است، پس از مراحلی لازم است برنامههای حرفهای را نیز بدانند؛ چرا که سیستم دیگر خدماتی را که به مبتدیان میدهد در اختیار آنان قرار نمیدهد. بنابراین در اینجا حرفهای بودن برنامه، مزیت محسوب نمیشود.
سومین نکته لزوم رعایت ترتیب در این برنامه است که برای نتیجه گرفتن باید مراحل را به ترتیبی که گفته میشود پیش رفت.
و چهارمین نکته رعایت توالی است. نباید میان مراحل این برنامه در مرحلهی طراحی فاصله بیفتد. یعنی برنامهی یک ساله در فاصلهی چند روز تا یک هفته باید نوشته شود. و برای تدوین یک برنامهی ده ساله، شش ماه زمان معقولی است.41
پنجمین نکته در خصوص شیوهی ثبت برنامه است که باید به اصل نوشتن توجه داشت. هیچ مطلبی را نباید به ذهن واگذار کرد. ثبت و نوشتن تک تک موارد، بسیار مهم و تعیین کننده است.51
وقتی ما در خصوص موضوعی فکر میکنیم ممکن است گمان کنیم نیازی به یادداشت مطالبی که اکنون در ذهن داریم نیست؛ زیرا این مطالب نه آنقدر مهم هستند و نه آنقدر دور از ذهن که از یادمان برود؛ مثلا گمان میکنیم به محض اینکه بگویند هدف، این مطالب که اکنون در ذهن داریم به ذهن ما میآید. در صورتی که واضح بودن این مطالب اکنون به خاطر آن است که درگیری ذهنی کنونی ماست. وقتی از آن فاصله میگیریم و بخصوص وقتی وارد اجرا و هزاران مسئلهی آن میشویم، اگر به نوشتههای خود رجوع کنیم درمییابیم که در وقت فکر و نوشتن، مطالب مفیدی به ذهنمان رسیده است و اکنون فراموش کردهایم.
گام اول: از پایان آغاز کنید!
اگر کسی در یک چهارراه از شما بپرسد از کدام سمت باید برود، شما به او کدام جهت را نشان میدهید؟ نه فقط شما بلکه آشناترین افراد به محل هم نمیتوانند به او کمک کنند. تا روشن نشود که او چه مقصدی دارد، نمیتوان تعیین کرد که او از کدام سو باید برود. باید ابتدا روشن کنیم که به دنبال تحقق چه هدفی هستیم و از فعالیت اقتصادی خود میخواهیم به کجا برسیم.61 آیا عاقلانه است که انسان بر اساس اینکه کدام خیابان عرض بیشتری دارد یا شیبش سرپایینی است یا آسفالت بهتری دارد یا چراغ قرمز کمتری دارد و در یک جمله شرایط مساعدتری دارد، مسیر خود را انتخاب کند، بدون اینکه برایش مهم باشد که به کجا نزدیک میشود و از کجا دور میشود؟ برنامهریزی براساس اینکه اکنون چقدر پول دارم و چه شرایطی دارم، همان انتخاب مسیر متناسب با شرایط خیابان و مناسب بودن آسفالت است.
پس ابتدا باید «مقصد» و «هدف» را مشخص کنید 71. این مرحله، بسیار حساس است. هدف نباید کلی باشد. بلکه باید دقیقا مشخص باشد. اگر میخواهید خانهای بخرید، مشخصات مکانی، امکاناتی، هزینهای و مهمتر از همه اینکه در چه زمانی باید محقق شود، را تعیین نمایید. نکته دیگر اینکه لوازم داشتن این خانه را نیز باید در نظر بگیرید. مثلا شما نمیتوانید خانهای ویلایی در حومه شهر داشته باشید اما ماشین نداشته باشید و نیز اموری از این دست.... و یا اینکه ازدواج کردن بدون شغل مناسب داشتن، هدف ناقصی است.
هدفگذاری
به منظور هدفگذاری صحیح، آینده را از چهار بعد مورد توجه قرار میدهیم؛ یعنی هدف را در چهار جنبهی علمی، اجتماعی، شخصیتی و معنوی ترسیم میکنیم. چنانکه قبلا گفتم، برای تغییر در وضع اقتصادی لزوما باید در سایر امور زندگی خود نیز تغییر ایجاد کنیم.
این نوع هدفگذاری به اصل نخست از اصول دهگانه بازمیگردد که براساس آن، زندگی یک پکیج است. عواملی با هم جمع شدهاند که شما اکنون در این وضعیت مالی هستید. اگر این عوامل همینگونه باشند، وضعیت مالی نیز همینگونه خواهد ماند. برای تغییر در شرایط مالی لازم است در این چهار محور تغییر ایجاد شود.
1 ـ هدف علمی:
مقصود از هدف علمی این نیست که لزوما اقدام به اخذ مدرک تحصیلات دانشگاهی نمایید؛ بلکه اطلاعات و آگاهی و نگرش متناسب با وضعیت جدیدی که میخواهیم محقق شود، باید تحصیل کنیم. شرایط مالی، هماهنگ با سطح آگاهی و اطلاعات و بینش تغییر میکند. در اینجا باید مشخص کرد که من برای تحقق وضعیت مطلوب خود چه سطح علمی و آگاهی و چه نوع دانشی را باید داشته باشم.81
هدف اجتماعی:
جایگاه فرد در جامعه بسیار مهم است و یک محور از پکیج زندگی او است که تغییر زندگی و از جمله تغییر وضعیت مالی به آن وابسته است. مقصود از شان اجتماعی این است که فرد در جامعه چه جایگاه و نقشی را عهدهدار است. مسلما در اینجا مقصود از نقش و جایگاه بسیار فراتر از منصب اداری یا مسئولیت مدیریتی فرد در نظام رسمی است. یک شاخص خوب برای تعیین جایگاه اجتماعی، میزان و چگونگی روابط فرد است. این که من با چه کسانی رابطه دارم و چه نوع رابطهای با آنها دارم بسیار تعیین کننده است.
به دفترچه تلفن خود نگاه کنید، افرادی که من با آنها رابطه دارم چه کسانی هستند؟ این افراد از چه سطحی از معنویت، دانش، شخصیت، و وضعیت مالی برخوردارند؟ و شاید مهمتر اینکه میزان و نوع رابطهی من با هریک چگونه است؟ ممکن است کسی با پولدارترین افراد در ارتباط باشد، اما ارتباطش ارتباط کارمندی باشد. البته همین هم مؤثر است ولی به جای آن اگر رابطه همکاری یا رفاقت یا... باشد، وضعیت بسیار متفاوت خواهد بود.
روابط اجتماعی شما یکی از عوامل شرایط کنونی شما در همهی زمینهها از جمله وضع مالی شما است. برای رسیدن به وضعیت جدید باید تعیین نمایید که روابط اجتماعی هماهنگ با آن چیست؟ بهعنوان مثال اگر میخواهم پنج سال بعد یکی از صادرکنندگان کالا باشم، باید با صادر کنندگان برتر امروز کالا رابطهای معقول برقرار کنم. اگر میخواهم مراتب علمی خود را در رشتهای خاص ارتقا دهم، باید با عالمان آن رشته ارتباط منطقی برقرار کنم.
همنشین تو از تو به باید تا تو را عقل و دین بیفزاید
توجه دارید که در اینجا سخن از یک امر ارزشی نیست؛ بلکه فرمول نظام هستی است که در هرکاری خواه مثبت و خواه منفی، اگر نمرهی نود میخواهید، راهش رابطه با افراد صد است. جالب اینکه برای تغییر همین محور نیز از خودش میتوان استفاده کرد؛ یعنی برای اینکه من سطح روابطم را تغییر دهم، بهترین راه این است که با کسی رابطه برقرار کنم که سطح روابط مناسبی دارد. از این طریق با کسانی که با آنها در ارتباط است مرتبط میشوم.
بنابراین در خصوص جایگاه اجتماعی نیز لازم است مشخص کنیم که در پنج سال یا ده سال بعد (متناسب با زمان برنامه) باید در چه سطحی قرار داشته باشیم.
هدف معنوی:
در این محور لازم است که یک هدفگذاری معنوی صورت بگیرد. این محور نیز مثل سایر محورها بخشی از پکیج زندگی من است که برای رسیدن به هدف باید تغییرش دهم؛
مشخصا در خصوص مسائل مالی تعیین هدف معنوی برای موفقیت بسیار مؤثر است؛ مثلا اینکه در هدف و مقصدی که برای خود در پنج سال آینده در نظر میگیرم، مشخص میکنم که این مقدار را برای بچههای یتیم سرمایهگذاری میکنم، یا به شیرخوارگاه کمک میکنم یا در بیمارستان به ملاقات افراد بیکس و کار و مستمند میروم و خرج درمان آنها را پرداخت میکنم.
توجه داشته باشید ما بیش از آنکه برای موفق شدن نیازمندفعالیت معنوی باشیم،برای موفق ماندن به آن نیازمندیم. کسی که میخواهد شاگرد اول شود برایش مهم است که شاگرد اول بماند. کسی که میخواهد میلیاردر شود نمیخواهد بعد از چند سال ورشکسته شود و نفر اول کنکور نمی خواهد بعد از سه ترم مشروطی،از دانشگاه اخراج شود. برای باقی بودن در نقطه موفقیت،برخورداری از حداقل یک فعالیت داوطلبانه و مداوم معنوی ضروری است. این مطلب را حتی سارقین نیز تجربه کردهاند!91
هدف شخصیتی:
یکی از مهمترین ضعفهای افراد در برنامهریزی، هدفگذاری در بُعد شخصیتی است. ممکن است افرادی در جنبههای مختلف زندگی، هدفگذاری کنند، اما به جنبهی شخصیتی خود توجه نداشته باشند. برای تحقق هر هدفی لزوما شخصیت فرد نیز باید متناسب با آن هدف تغییر یابد. اگر کسی بخواهد در ده سال آینده سالی یک میلیارد به دست آورد، باید شخصیتش را نیز در این هدف ترسیم کند و به سمت شخصیت یک میلیاردی حرکت کند.
با برخورداری از هر شخصیتی، نمیتوان ماهی ده میلیون در امور خیریه هزینه کرد، همانطور که با هر شخصیتی نمیتوان ماهی صد میلیون جنس قاچاق کرد.
یکی از مهمترین ویژگیها در شخصیت این است که شخص به این رشد رسیده باشد که هزینهی هرچه را میخواهد به دست آورد بپردازد. قبلا در رابطه با اصل «هیچ چیز رایگان نیست» آشنا شدهایم و توضیح دادم که فقیر کسی است که به لحاظ شخصیتی نمیتواند که با طیب خاطر هزینهی آنچه را به دست میآورد، بپردازد.
آموزش رایگان نتیجهاش این است که اساسا آموزشبیننده هم انتظار کارآمدی خاصی از آن ندارد. برای همین آنرا جدی هم نمیگیرد. کسی که هزینهی لازم را پرداخت میکند در موضع انتظار برای تحصیل نتیجه قرار میگیرد. و در واقع متوقع تحقق نتیجه میشود. آموزش دهنده هم دقت خواهد کرد، چون میداند کسی که هزینه داده است با حساسیت خدمات را بررسی میکند.02
به هر حال تا زمانی که ما وقتی با دوستان کوه میرویم از اینکه دنگ خود را پرداخت نکردهایم خوشحالیم و آنرا زرنگی میدانیم، شخصیت لازم برای اهداف بزرگ را به دست نیاوردهایم.21
گام دوم: چشم اندازی دل انگیز برای آینده خود تصویر نمایید.
حتما تاکنون در موارد متعددی برنامهریزی نمودهاید. اما در موارد متعددی هم در اجرای برنامه شکست خوردهاید. آیا میدانید اشکال اساسی در کجاست؟
آیا میدانید که در مقابل یک پیشنهاد ـ مثل پیشنهاد به کوه رفتن در صبح یک روز تعطیل ـ چگونه تصمیم میگیرید که آنرا بپذیرید یا رد کنید؟
پاسخ سؤالات فوق در یک کلمه است : «چشم اندازی دل انگیز»
در مواردی که برنامهریزی میکنید، اجرای برنامه در هر شرائطی، کار آسانی نیست. لذا بطور طبیعی کار سخت را رها میکنیم و به انجام کار آسان میپردازیم. اما اگر در چنین لحظهای، لذت تحقق آینده مطلوب را که در اثر اجرای برنامه برایمان حاصل میشود، به خاطر آوریم؛ تمامی سختی کار را با جان و دل میخریم و سطح آستانه تحمل و توان و طاقت خود را افزایش میدهیم. در این حالت است که ما را«عاشق» می خوانند :
بیستون را عشق کند وشهرتش فرهاد برد
پاسخ شما هم به هر پیشنهادی نیز منوط به چشمانداز شما نسبت به آیندهی آن پیشنهاد است. اگر چشمانداز دلانگیزی از آن پیشنهاد در ذهن شما نقش ببندد، پاسخ شما به آن پیشنهاد مثبت خواهد بود.
بر همین اساس،بهعنوان تضمین محکمی برای اجرای برنامهها، چشمانداز خود را نسبت به آیندهای که در آن اهداف شما بهخوبی محقق شده است، تصویر کنید.22
بهعنوان مثال اگر هدف شما رسیدن به مشهد است، تصویری را مجسم کنید که در آن شما به سلامت به مشهد رسیدهاید و در بارگاه ملکوتی امام رضا علیه السلام هستید. در این صورت است که تمام سختیهای راه رنگ میبازد و در عین حال، طی مسیر با نشاط و شور و شوق صورت میگیرد.
فراموش نکنید که خوشی و شادی شما نباید تنها در زمان تحقق اهداف باشد. باید در تمام طول مسیر که بخش مهمی از زندگی شماست، شاد و دلخوش باشید. همچون مسافرتهای تفریحی که از ابتدای سفر، خوشی و شادی شما آغاز میشود و نه تنها در مقصد.
گام دوم : هزینهها را تعیین و آماده پرداخت آنها شوید
شما به محض اینکه چیزی میخواهید، سیستم آماده است آنرا به شما عرضه کند. برای سیستم تفاوتی ندارد که شما نیمکیلو ماست میخواهید یا بنز دویست میلیونی، مکانیزم سیستم برای ارائهی خواستهی شما یکی است. مکانیزم سیستم این است که هیچ چیز رایگان به دست نمیآید. پس باید آماده پرداخت هزینههای اهداف خود باشیم. لذا بعد از تعیین اهداف، سیستم از شما سؤال میکند که چه چیزی برای هزینه کردن برای تحقق خواستهات داری؟32
هزینه صرفا پول نیست. صرف وقت، فکر و تلاش و... همگی پرداخت هزینه محسوب میشود. بهعنوان نمونه همین که من برای به دست آوردن هدف معنوی، مؤسسات خیریه را باید شناسایی کنم و اهداف و کارکرد هریک را ارزیابی نمایم، خود نوعی پرداخت هزینه است.
پس از محاسبهی هزینهها برای دستیابی به اهداف، مشخص میشود که شرایط چیست و فاصلهی ما با هدف چقدر است؛ مثلا وقتی میخواهیم نان بخریم، قیمتش مشخص است. زمان و مکان دسترسی به نان هم معلوم است و پولش هم در جیب ما موجود است، برای رفتن به نانوایی هم توانایی صد متر یا پانصد متر حرکت را داریم. بنابراین در اینجا بدون زحمت نانرا تهیه میکنیم.
اما خرید خانه دویست میلیون هزینه دارد و من اکنون تمام پساندازم ده میلیون است. اینجاست که میان هزینه و داشتههای موجود شکاف وجود دارد و برنامهریزی برای حل همین مسئله است. اساسا همهی صحبتها و برنامهها برای همین است که ما با چنین شکافی مواجه میشویم وگرنه در شرایطی که هزینهها با خواستهها مطابق است، نیازی به برنامهریزی نیست.
بعد از تعیین هزینهها مشخص میشود که برای دستیابی به این اهداف در بُعد مالی چه میزان پول لازم دارید. در اینجا یک شاخص مالی به دست میآید. و البته نه یک هدف مالی. حال با این شاخص مالی میتوانید سنجش دقیقی نسبت میزان موفقیت خود در اجرای برنامهها داشته باشید.
بهعنوان مثال وقتی شما قصد مسافرت دارید، مقصدی را برای خود مشخص کردهاید و بعد تعیین میکنید برای رسیدن به مقصد لازم است صد لیتر بنزین داشته باشید، در پمپ بنزین عقربهی بنزین صرفا یک شاخص است. به خودی خود ارزشی ندارد. هیچکس برای تغییر دادن عقربهی بنزین به پمپبنزین نمیرود. هدف شما این نیست.
دنیا هدف نیست به همین معنا است. هیچگاه نباید در شاخص متوقف شد. اگر نگاه به شاخص محدود شود، هیچگاه حرکت اتفاق نمیافتد. اما اگر هدف خود را مشخص کردید و بعد برای رسیدن به آن هدف برنامهریزی کردید که این مقدار پول میخواهم، نظام هستی موظف است به شما پاسخ صحیح دهد.
گام سوم: فازبندی دستیابی به هدف
من یک شبه نمیتوانم بنز سیصد میلیونی بخرم. پس باید برنامهریزی کنم. پس از اینکه اهداف برنامه مشخص شد و فاصله ما تا تحقق اهداف بر اساس شاخص مالی تعیین گردید، اکنون نوبت شناسایی مسیری است که ما را از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب میرساند. در اینجا ما بر سر یک دو راهی هستیم. یک راه این است که اهدافمانرا خرد کنیم. مثلا اگر مقصد نهایی ما رسیدن به مکان خاصی است، مسیر را به سه یا چهار منزل تقسیم میکنیم و برای رسیدن به هر منزل راههای متعدد را شناسایی و سپس بهترین راه را بر اساس مطلوبیتهایمان انتخاب میکنیم.
راه دوم آن است که تمامی امکاناتمانرا بگونهای سازماندهی میکنیم که در نهایت، وصول به مقصد ممکن شود. البته در مواردی اساسا چنین چیزی ممکن نیست. مثلا شما برای اخذ مدرک دکتری باید اول دیپلم و سپس لیسانس و فوق لیسانس و نهایتا دکترا بگیرید. اما برای خرید یک مرسدس بنز دویست میلیونی در سال پنجم برنامه، میتوانید از هر دو راه استفاده کنید. یعنی اگر پولتان ده میلیون است،ـ به روش اول ـ در فاز اول یک اتومبیل ده میلیونی و سپس 50 میلیونی و آنگاه 100 میلیونی و سرانجام دویست میلیونی را بهعنوان اهداف خود قرار میدهید. اما در روش دوم، با ده میلیون چند فعالیت اقتصادی انجام میدهید تا نهایتا پس از کسب دویست میلیون، اقدام به خرید اتومبیل دویست میلیونی مینمایید. من برای افراد مبتدی راه اول را پیشنهاد میکنم. زیرا رعایت اصل تدریج برای پیشرفت در چنین روشی برای مبتدی امکان پذیرتر است.42 لذا در این گام از شما میخواهم که مثلا برای اهداف پنج ساله خود، آنها را به اهداف یک ساله خرد کنید، بهطوری که در مجموع پنج سال، اهداف نهایی شما محقق گردد.
فراموش نکنید که در مواردی ممکن است بین توان شما و اهداف شما، شکافی وجود داشته باشد. در این موارد باید برای بخش ممکن برنامهریزی کرد، اما دست از خواستهی غیر ممکن برنداشت! شکاف میان مطلوب و ممکن باعث میشود 99٪از مردم برای بخش ممکن هم برنامهریزی نکنند. در صورتی که لازم است در چشمانداز غیرممکن را قرار داد و برای بخش ممکن برنامهریزی کرد؛ اینجاست که شرایط معجزه فراهم است. اگر واقعا صعود به قله را میخواهید و اگر صعود به قله برای شما مقدور نیست، از رفتن تا دامنه صرفنظر نکنید. وقتی تا دامنه رفتیم معجزه را خواهیم دید. اغلب افراد یا از خواستن قله صرفنظر میکنند و یا از رفتن تا دامنه باز میمانند؛ چرا که مطلوبشان قله و توانشان دامنه است. کسی اعجاز را شاهد خواهد بود که از خواستن قله صرفنظر نکند و تا دامنه هم برود.52 نظام هستی موظف است چنین کسی را به هدف برساند. و حال نکتهی بسیار مهم در اینجا این است که رسیدن به یک نتیجه خارقالعاده،دلیل بر حقانیت شما و راه شما نیست. اشتباه نکنید. این بحث اصلا ارزشی نیست.
گام چهارم: تعیین راههای رسیدن به هدف
پس از تعیین هدف کلی و اهداف در ابعاد مختلف و تعیین هزینهها و خرد کردن اهداف در مقاطع زمانی مختلف، راههای رسیدن به اهداف را به دست میآوریم.
ابتدا راههای کلی رسیدن به هدف و سپس با توجه به آن، راههای دستیابی به اهداف مقطعی را مشخص میکنیم؛ مثلا برای خریدن بنز دویست میلیونی در پنج سال آینده، هدف مقطعی یک ساله، خریدن یک 206 در نظر گرفته میشود. حال راههای تهیه پول و انتخاب و خرید 206 در مدت یکسال را باید به دست بیاوریم. و در خصوص بقیه اهداف نیز به همین شکل.
تاکید بر راهها به جای یک راه از آن روست که پیش رفتن با یک سناریو احتمال شکست را بالا میبرد. باید چند راه را از قبل شناسایی کرده باشید که در صورت روبرو شدن یک راه با اشکالات غیر قابل حل، از حرکت باز نایستید.
به نظر من لازم است در موارد متعددی ـ مخصوصا در این گام ـ از مشاورهی افراد خبره کمک بگیرید. هرگز از چنین کاری غفلت نکنید. یادتان باشد که هزینهی مشاوره با مشاور متخصص و متعهد، شما را از دهها هزینهی اشتباهی باز میدارد. این اشتباهات ممکن است در مواردی اصل پروژه شما را نیز با شکست مواجه سازد.
گام پنجم: اجرا و ارزیابی
یادمان نرود که «برنامه برای اجرا کردن است.» بسیارند افرادی که برنامه مینویسنداما اصلا اجرا نمیکنند. میگویند این برنامه شدنی نیست! برنامهای را که خود نوشتهاند غیراجرایی میدانند! اگر وارد اجرا شوند و بعد ضعف برنامه را دریابند و برطرف کنند، معقول است، اما بدون اینکه اجرا کنند برنامه را نفی میکنند.
البته در اجرا لازم است به طور دائم بازخورد گرفته شود و کار ارزیابی شود. اگر برنامهریزی برای خریدن خانه است، باید از اجرای برنامه پول لازم برای خرید خانه را به دست آورید. اگر قرار است دکترا بگیرد باید بعد از چهار سال لیسانس بگیرد. نه اینکه بدون ارزیابی گفته شود که فعلا داریم کار میکنیم یا فعلا درس میخوانیم. ارزیابی دائم نسبت به اینکه به هدف نزدیک شدیم یا از آن دور میشویم. اگر به هدف نزدیک نمیشویم یعنی سیستم عیبی دارد و باید آنرا برطرف کرد. اگر کلید برق را بزنید و چراغ روشن نشود چه میکنید؟ به کار خود ادامه میدهید؟ بررسی میکنید که اشکال کار کجاست.62
در ارزیابی علاوه بر اینکه مجری برنامه باید دائما ارزیابی کند، باید از ارزیابی افراد متعهد و خبره نسبت به کار خود نیز استفاده کنیم تا مبادا در عالم توهم و خوش خیالی فرصت را از دست بدهیم.
همانطور که اشاره شد، درک این برنامه و دریافتن ابعاد مختلف آن و نیز کارآمدی آن وابسته به تجربه آن در عمل و اجراست. و باز هم تاکید میشود که در هنگام برنامهریزی و اجرا باید اصول بیان شده را در ذهن حاضر داشت و مهمتر اینکه مجموعهی اصول را باید با همدیگر مورد توجه قرار داد، توجه به یک اصل و غفلت از اصل دیگر، موجب برداشت نادرست از اصول مورد توجه خواهد شد.
در پایان امیدوارم شما نیز مثل من و دهها فرد دیگر از مجموعهی این مطالب استفاده کنید و از نتایج عسلگونه آن بهرهمند شوید. در چنین صورتی از شما خواننده فهیم انتظار میرود که دیگرانرا نیز از چنین روشی مطلع کنید. نترسید؛ این عالم کیک محدود نیست. لان شکرتم، لازیدنکم.
موفق و پایدار باشید.
پی نوشت:
1- استادیار دانشگاه و مشاور مدیریت
2- در مضامین دینی دنیا به آب شور تشبیه شده است که هرچه از آن بنوشید، به جای سیراب شدن، تشنهتر میشوید. قال امام موسی بن جعفر علیه السلام:
مثل الدّنیامثل ماء البحر کلما شرب منه العطشان ازداد عطشاً حتی یقتله(بحار، ج 1، ص 152)
3- آموختهام که با پول میشود خانه خرید ولی آشیانه نه، رختخواب خرید ولی خواب نه، ساعت خرید ولی زمان نه،میتوان مقام خرید ولی احترام نه، میتوان کتاب خرید ولی دانش نه، دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالأخره،میتوان قلب خرید، ولی عشق را نه.
4- بیان ارزشی مطلب آن است که در دعا وارد شده است: لا تَجْعَلِالدُّنْیا اَکبَرَ هَمِّنا وَلا مَبْلَغَ عِلْمِنا (مفاتیح الجنان اعمال نیمهی شعبان)
بیان حقیقت این اصل آن است که دنیا هدف نیست. غایتی خواستنی است که همیشگی باشد و دنیا ماندنی نیست. از اینجاست که بحث ارزشی میشود و خواستن هرچیزی از دنیا بدون در نظر داشتن قیامت، عبث و غیرعاقلانه است. آنگاه کسی که در باکس هدف خود قیامت را قرار میدهد از نرمافزار پیشرفتهای استفاده میکند که در آن قابلیتهایی از جنس امدادهای خاص الهی وجود دارد. قرار دادن دنیا در باکس هدف نرمافزار پیشرفته، همان پیام خطا را درپی دارد.
5- از تو حرکت از خدا برکت
6- حال وقتی امری بر اساس عوامل عادی احتمالش صفر باشد و اتفاق بیفتد؛ یعنی معجزه اتفاق افتاده است و معجزه یعنی جای دیدن خداوند. وقتی انسانها از دیدن خداوند ناتوان هستند، پیامبر با شق القمر خداوند را نشان میدهد. (البته موحد واقعی در هر روز طلوع خورشید و در هر ذره خدا را میبیند) حال سؤال این است که ارادهی خداوند بر این است که خود را بشناساند یا خیر؟ اگر پاسخ مثبت است پس در شرایطش، ارادهی خداوند به وقوع امر غیرممکن تعلق میگیرد. بنابراین اگر چشمانداز شما امری غیرممکن باشد، دستیابی به آن ممکنتر است.
7- بحث ارزشی این اصل مربوط به تحصیل رضایت است: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم.... لذا بعد از تحقق غیرممکن، شاید پشیمان شوید. کسی که به اسکلت گرگی، حیات بخشد لاجرم مورد حمله گرگ زنده واقع میشود!
8- عدهای در پس این سؤالات به درستی،وجود ذات ذی شعوری را شناسایی میکنند که قدرتش نامحدود است و در ادبیات دینی او را خدا ( با قرائتهای مختلف) و در ادبیات فلسفی او را واجب الوجود میخوانیم. این افراد ـ همچون خمینیها ـ ممکن است بتوانند واقعیت را به مردم گزارش دهند و نفسانیت خویش را به نقطه صفر نزدیک سازند : «خرمشهر را خدا آزاد کرد.» در این صورت است که همه می توانند خدا را به عنوان یک «فرصت» و نه «تهدید» شناسایی کنند و راه هدایت را باز یابند؛ اگر بخواهند!
9- قارون به چنان تمکنی به لحاظ مالی دست یافت که افراد قدرتمند، توان حمل کلید گنج های او را نداشتند. اما قائل بود که این نتیجهی مالی، محصول علم او بوده است: انما اوتیته علی علم عندی. برای اطلاعات بیشتر دربارهی فرایند تحقق غیرممکن میتوانید به این آیات مراجعه کنید: وادعو ربکم تضرعا و خفیه. و نیز: اذ نادا ربه نداءا خفیا. در آیهی اول دو ویژگی برای دعا مطرح شده است. اول حالت تضرع و دیگر حالت خفیه. تضرع یعنی اوج خواستن. خواستن به شکلی که اولا به هیچ چیز غیر این خواسته راضی نیست و ثانیا یقین دارد از هیچکس غیر خدا کاری ساخته نیست. مثل دختر کوچکی که دامن مادر را میگیرد و برای به دست آوردن عروسک گریه میکند. هم به عروسک ایمان دارد و هم به مادرش و هم به اینکه از دیگری کاری ساخته نیست.
اما ویژگی دوم خفیه است. خفیه خود دلالتهایی دارد.
اگر طرح غیرممکن در خفا نباشد و بلکه علنی باشد موجب طرد انسان و متهم شدن به دیوانگی میشود. در خفیه این سخن نهفته است که خدایا تنها با تو میتوان از این درد سخن گفت.
اما دلالت دیگر خفیه آن است که امر غیرممکن را انسان با آهستگی از خدا میخواهد. یعنی میدانم نمیشود اما چه کنم که میخواهم و تو میتوانی. آهسته سخن گفتن علامتی از یقین است بر اینکه دعا مستجاب است. وقتی دعا مستجاب باشد فرد آرام است و آهسته سخن میگوید. بنابراین خفیه مانند اشک علامت اجابت است.
دیگر آنکه حال تضرع در خفا پیش میآید. در شلوغی محیط و ذهن، فکر و دل و قلب انسان پراکنده است و نمیتواند با حالت توجه، حضور و تمرکز با خداوند مناجات کند.
10- خود را باید پنهان داشت و صادقانه به دیگران گزارش داد تا قابلیتهای نظام هستی که در اختیار همه هست، برای همه شناخته شود.
11- افراد متعددی را دیدهاید که وقتی آنان را به نماز اول وقت، یا نماز با توجه و حوصله دعوت میکنید، مشغله و گرفتاری فراوان را به عنوان عذر مطرح میکنند، در حالی که توجه ندارند علت ناتوانی در انجام به موقع کارها و نیز موثر نبودن تلاششان، ترک نماز اول وقت و نماز با توجه و حوصله است. امام علی (ع) میفرمایند:«کل عملک تبع عن صلاتک»
12- همه شنیدهایم که ابنسینا وقتی به مشکلی علمی برمیخورد که برایش حل نشدنی بود دو رکعت نماز میخواند و بعد به حل مشکل میپرداخت. اما آیا تاکنون از این روش در کارهای خود بهره بردهایم؟
«واستعینوا بالصبر و الصلوه» در این آیه به یاری گرفتن از صبر و نماز دعوت شده است. حداقل معنای صبر این است که کاری نکنید؛ صبر کنید.
دو رکعت نماز، خارج از برنامهی همیشگی نمازهای واجب و مستحب، بسیار کارگشاست. مگر نماز با قصد قربت خوانده نمیشود؟ قربت به معنای نزدیک شدن مکانی یا اعتباری نیست؛ بلکه به معنی نزدیک شدن از نظر وجودی و کمالات به خداوند است. اگر لاموثر فیالوجود الا الله، و اگر نماز تقرب ایجاد میکند پس نماز ما را توانمندتر و مؤثرتر میسازد. و بالاترین ارتباط با عوامل اصلی اثرگذار در عالم در نماز اتفاق میافتد.
13- تنها عامل موثر بر هستی خداوند است و ارتباط با خداوند به واسطهی کسانی که خداوند آنها را موثر در عالم قرار داده است یعنی ائمه کارگشاست. سایر افراد و عوامل صرفا به عنوان اسباب و عللی که خداوند ارادهاش به انجام کار از طریق آنان تعلق گرفته است، باید دیده شوند.
14- مانند مراحل وضو که موالات در آن شرط است و بین اعمال آن نباید فاصله بیفتد، لازم است که مراحل تدوین برنامه در پی هم انجام شود.
15- ن والقلم و ما یسطرون. خداوند به آنچه نوشته میشود قسم میخورد. نوشتن همچنین نوعی تعاونوا علی البر و التقوی است. وقتی قراردادها و پرداختها و جزییات مسائل مالی نوشته میشود، زمینه برای تخلف کمتر میشود. در واقع با نوشتن از وسوسه شدن دیگران برای تخلف جلوگیری میکنیم. هروقت هم از دنیا رفتیم برای بازماندگان مشخص است که چه میکردهایم و به چه کسانی بدهکار و از چه کسانی طلبکاریم.
16ـ ممکن است عدهای به شما توصیه کنند پایت را از گلیمت نباید درازتر کنی. اگر اکنون مستأجر هستید، ده سال بعد داشتن یک آپارتمان 50 متری را در برنامه خود قرار دهید و بعد از سی سال نهایتا یک خانهی صد متری. اگر اکنون شاگرد بیستم کلاس هستی نهایتا یک لیسانس دست و پا شکسته در ده سال بعد برای خود در نظر بگیر. و در همهی زمینهها به همین شکل.
تلقی فوق تلقی رایج در برنامهریزی ماست که بسیار روش نادرستی است. شما اگر میخواهید مسکن مطلوب ده سال بعد خود را ترسیم کنید، چهکار دارید که اکنون مستأجرید یا دومیلیون پسانداز دارید یا ده میلیون بدهکارید؟ اگر بنا بود که آینده را براساس شرایط اکنون تعیین کنیم، اساسا چه نیازی به برنامهریزی وجود داشت؟
مولوی گفت آنچه یافت مینشود، آنم آرزوست. برای همین دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر. وگرنه اگر یافت شدنی باشد و همین مردم معمولی را بخواهد که در کوچه و بازار پر است، دیگر نیازی به گشتن گرد شهر، آن هم با چراغ، نیست.
17- آخرتگرایی به همین معناست که ابتدا آخرالامر را ببینید سپس عمل کنید. نتیجه و آخر کار را بسنجید و بعد تصمیم بگیرید. (قبلا به تفاوت آخرالامر با دارالآخره یا همان عالم قیامت اشاره کردیم)
18- بر این اساس، سبک زندگی شما نیز باید تغییر کند. اگر تا امروز وقت اضافه خود را تا دیر وقت در کنار تلویزیون و ویدیو و ماهواره و اموری از این دست میگذراندید، برای تحقق چنین اهدافی نمیتوانید همچون گذشته رفتار کنید. اطلاعات، علم و آگاهی به آسانی حاصل نمیشوند. در نتیجه تلاش هدفمند است که محصولات جدید به دست میآیند.
19- در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده که یکی از عوامل موفقیت فرعون در مقابل موسی در سالهای مبارزه این بود که مطبخ او برای دهها نفر از بنی اسرائیل غذا تهیه میکرد؛ اگر چه در مقابل غذا از آنها کار میگرفت. اما روزی که در دریا غرق شد، در مطبخش تنها برای چند نفر غذا تهیه میشد! اگر چه این عمل بهخاطر مجازاتی بود که علیه بنی اسرائیل نافرمان اعمال مینمود.
20- اصل پنجم را بیاد بیاورید که در انتظار هر چه قرار بگیرید، همان میشود : کل متوقع، آت.
21- اکنون ما نیز شعارهایی از جنس شعارهایی که غرب در اقتصاد کسب و کار دارد، مطرح میکنیم؛ مثلا گارانتی یا خدمات پس از فروش و نصب و تعمیر رایگان و.... این شعارها در اصل محصول کشف قوانینی است که غربیها بر اساس تجربه، به آن دست یافتهاند. یعنی یر اساس تجربه دریافتهاند که اینها قوانین حاکم بر روابط و فعالیتهای اقتصادی است که با رعایت آن نتایج بهتری به دست میآورند. کشف کردهاند که با ارائه محصول مطمئن و ضمانت نسبت به عیبهای احتمالی و با ارائه خدمات پس از فروش، علیرغم هزینههای فراوان آن، به سود بیشتری دست مییابند.
اما بسیاری از افراد بیتجربهی ما که دیدهاند آنها چنین شعارهایی میدهند، همان شعارها را تکرار میکنند. اما به گمان خود ـ در عمل ـ زرنگی به خرج میدهند و از زیر بار انجام واقعی آنها فرار میکنند؛ مثلا نصب رایگان کالایی را تبلیغ میکنیم و بعد از نصب، به عنوان هزینه رفت و آمد پولش را میگیریم، یا برای تعویض ال سی دی کامپیوتری که قیمتش یک میلیون تومان است، هشتصد هزارتومان میگیریم، در حالی که ذیل عنوان خدمات پس از فروش انجام میگیرد و دهها کار دیگر. پس شعار، لزوما شعور به همراه نمیآورد.این رفتار، مناسب با شخصیت «بنداز در رو» یعنی همان فروش کالا بدون هیچ نوع تضمین است، فقط شعارش متفاوت است. مقصود آن است که فرمت رفتار اقتصادی ما مناسب با شخصیت ما است. تا زمانی که از شخصیت بنداز در رو برخورداریم، نمی توانیم در عمل، پایبند به چنین شعارهایی باشیم.تا زمانی که از شخصیت «مرد رندی» برخورداریم، نمیتوانیم چون «رند» رفتار کنیم.
22- و برهمین اساس بهترین برنامهی مالی برنامهای است که ابدیت انسان را در نظر بگیرد و براساس آن، فعالیت روزانهی اکنون را مشخص کند. با وارد کردن عنصر زمان جایگاه توجه به دار الآخره روشنتر میشود. بنابراین نتیجهگرایی (آخرالامر) در بلند مدت را میتوان معادگرایی دانست.
23- اصل هشتم: هیچ چیز رایگان نیست.
24- اصل چهارم: دنیا مزرعه است، بحث کاشت، داشت، برداشت.
25- داستان نماز استسقای امام رضا را بیاد بیاورید، در آنجا کسانی که باران میخواستند و به باران نرسیده بودند، دعا را رها کردند، اما امام رضا علیهالسلام اگر باران نمیبارید تا نفخصورآنجا میایستادند؛ درخواست خود را رها نمیفرمایند تا به آن برسند. فرزند ایشان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز آنقدر منتظر خواهند ماند تا آنچه برای آن دعا میکنند محقق شود.
26- اصل «هوشمندی به جای زور زیادی» و اصل «اره را تیز کن» را به خاطر بیاورید!
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.