بسیاری از کسانی که در گفتارها و در نشریات و مکتوباتشان تعابیر انحرافی را در خصوص بسیج بهکار میبرند و سعی میکنند بسیج را یک تودهی بدون آگاهی قلمداد کنند که صرفاً براساس تحریک شدن از سوی گروهها و جناحهای قدرتطلب مورد استفاده ابزاری قرار میگیرند و فاقد هرگونه بصیرت و شناخت و آگاهی هستند و صرفاً براساس محرکات بیرونی، یکسری رفتارهای از پیش تعیینشدهای را انجام میدهند، کسانی هستند که یا در مقاطعی بهعنوان بسیجی لااقل در اوایل انقلاب حضور داشتهاند یا حداقل لمس کردهاند. چرا این افراد در مورد پدیدهای که کمابیش میشناسند و میدانند بسیج هیچکدام از اینها نیست و عمق بسیج تحریکشده با محرک بیرونی نبوده و میدانند بسیج براساس آگاهی و شناخت اقدام میکند و انگیزههای انقلابی دارد و قدرتطلب نیست ـیا حداقل اگر خودشان لمس نکرده باشند در اطرافشان فراوان دیدهاندـ چنین سخنانی میزنند؟
اینکه این افراد تصویر بسیج را تحریف میکنند برمیگردد به گذشتهای که داشتهاند و اینکه نسبت به نظام دینی کافر شدهاند؛ یعنی نظام دینی و ساختار حکومت دینی را قبول ندارند؛ نظامی به نام نظام ولایت فقیه را قبول ندارند و بهشدت شیفته و دلباختهی نمادهای سیاسی تمدن غرب، یعنی لیبرالدموکراسی شدهاند. برای این افراد، لیبرالدموکراسی به یک آرزو تبدیل شده است که حاضرند برای دستیابی به آن خیلی ساده حکومت دینی را زیر پا بگذارند و نظام ولایتفقیه را تخریب کنند؛ و البته طبیعی است که رحمی هم به مفهوم بسیج نکنند. اینان سعی میکنند با استفاده از کلمات و جملات تحقیرکننده، مفهوم بسیج را در ذهن مخاطبین و هوادارانشان تخریب کنند و کاری کنند که این مفهوم دچار فروپاشی معنایی و تنزل شود و بهزعم خودشان، جریان جدید اجتماعیای را که میتواند در قالب بسیج متشکل شود، منحرف کنند. تحریف جریان اجتماعی به آنان این امکان را میدهد آرزوی فروپاشی حکومت دینی را محقق ساخته و حکومت را به یک حکومت لیبرالدموکراسی تغییر دهند و حرکتشان کاملاً مغرضانه است.
در میان چنین افرادی که در مطبوعات فعالیت میکنند، کسانی را میشناسیم که سالها پاسدار بودند، مسئولیت داشتند و یا در شهرها، شهرستانها مسئول بسیج بودند و حتی بعضیهایشان در جبهه حضور داشتند و اینطور نیست که بسیج و فرهنگ بسیجی را نفهمند؛ میفهمند اما به هر حال دچار چنان استحالهی فکریای شدهاند که کلیهی باورهای قبلیشان را دور ریختهاند و باورهایی را که در حوزهی تمدن غرب و در فضای سیاسی و فرهنگی غربی مطرح شده است، پذیرفتهاند.
اگر کسی حداقل مطالعاتی در حوزهی جامعهشاسی داشته باشد و جامعهی ما را مرور کند، متوجه میشود که «بسیج»ی که ترجمهی واژهی Mobilizationاست با «بسیج» به مفهوم بسیج مستضعفین و تفکر بسیجی که یادگار امام خمینی(ره) است، تنها یک شباهت کاملاً واژگانی و ظاهری دارد و با هم فاصلههای عمیق معنایی دارند. ما تشکل بسیج را مصداق شجرهی طیبهای که در قرآن ذکر میشود، میدانیم؛ تشکلی که امام خمینی (ره) حیثیت آن را همهی خوبان تاریخ دانستند و غبطهی این را میخوردند که ای کاش با بسیجیان محشور شوند. این یک تفکر برآمده از باورهای ناب دینی است که در قالب بهترین فرزندان این ملت مصداق پیدا کرده است؛ چه آنهایی که در عرصهی دفاع مقدس و قبل از آن در عرصهی پاسداری از انقلاب اسلامی و صحنهی مبارزه با تجزیهطلبی و مقابله با ضدانقلاب حضور داشتند و چه امروز که بسیج در قالب جبهههای بینالمللی جهان اسلام در سوریه و حزبالله لبنان، جهاد اسلامی فلسطین، گروههای مبارز متدین عراقی، متشکل و مجسم شده است. در حالی که Mobilizationدر فرهنگ غربی، این معنا را دارد که قدرتمندان برای استفادهی ابزاری از بخشی از جامعه در دست یافتن به پست و مقام و جاه، ممکن است هوادارن خود، یا صاحبان منافع مشترک و یا حتی بخشی از طبقات حاشیهای جامعه را با محرکاتی مثل پول، وعده و امثالهم، گردهم بیاورند. این معنا از بسیج، بسیج سیاسی است و هیچ ربط و نسبتی ندارد با تفکر نشأتگرفته از باورهای ایمانی و خلوص درونی افراد که در قالب یک تشکل بیرونی مجسم شده و در عرصههای مختلف از اسلام و انقلاب اسلامی حراست کرده است.
اینکه بعضیها معنای غربی بسیج را حمل کردهاند، بر معنایی از بسیج که برآمده از انقلاب اسلامی است، اگر خوشبینانه نگاه کنیم ناشی از جهل آنهاست و صورت بدبینانهاش، کاری ناجوانمردانه و مغرضانه است که یک مفهوم بسیار مبتذل سیاسی را به یک مفهوم عالی معنوی الصاق میکنند و میخواهند از شباهت ظاهری این دو، شباهت مفهومیشان را نتیجه بگیرند.
برای ما، بسیج یک قالب سیاسی برای استفادهی ابزرای نیست؛ بلکه این خود مردم بودند که با تفکر بسیجی و با رهبری امام خمینی(ره) انقلاب کردند. مردم از فردای 22 بهمن 57 تا 5 آذر 58 که امام دستور تشکیل بسیج را دادند نیز با همان روحیه و تفکر بسیجی انقلاب را حفظ کردند و با همان روحیه در کردستان و در ترکمن صحرا با تجزیهطلبها مبارزه کردند و با همان روحیه مشکلات را حل و فصل کردند. دستور امام مبنی بر تأسیس و تشکیل بسیج مستضعفین این حضور مردم را در قالبی مشخص، منسجم کرد. یعنی پدیدهی بسیج وجود خارجی داشت و با این دستور، منسجم و متشکل شد؛ والا به تعبیر امام خمینی (ره)، بسیج مکتبی است که همهی خوبان عالم از ابتدای خلقت تا انتهای خلقت و همهی اوصیا آن را امضا کردهاند. بسیج یعنی کسی که بر مبنای تفکر دینی به عمل مخلصانه دست میزند و برای خدا فکر میکند و آن را تحقق میبخشد. کما اینکه در تعریفی که مقام معظم رهبری داشتند بسیجی یعنی کسی که میخواهد اقتدا کند به امیر مؤمنان. اتفاقی که با تشکیل بسیج روی داد این بود که این آدمهای خوب در قالب سازمان و تشکیلات ساماندهی شدند و عرصهای شد تا اینها نظم تشکیلاتی پیدا کنند تا حسب نیاز جامعه وارد عمل شوند.
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.