پرسش از رابطهی میان تمدن اسلامی و فلسفهی اسلامی و یا تمدن غربی و فلسفهی غربی، پیش از هر چیز، خود یک پرسش فلسفی است. در این صورت به جای مسلم و مفروض گرفتن مطالب باید منظور خود را از تمدن و فلسفه روشن کنیم.
آیا بهواقع همهی فیلسوفان دربارهی همهی موضوعات به تفکر مینشینند و یکایک آنها را مورد تعقل قرار میدهند و بعد از ارزیابی دلایل له و علیه، اخذ رأی و نظر میکنند؟ آیا فیلسوفان هم خود چنین نظری دربارهی خود دارند و یا فقط ما دربارهی آنها چنین تصور یا توهمی را داریم؟
فیلسوف الف: «دوستان! آیا بهتر نیست به جای اقامهی این همه برهان در باب دندانهای اسب، به راحتی این دندانها را بشماریم؟»
فیلسوف ب: «آیا شما همین استدلالی را که الان اقامه کردی، میتوانی بشماری که برای تعداد دندانهای اسب، شمارش را پیشنهاد میکنی؟ آیا میتوانی اثبات کنی که تنها راه دانستن تعداد دندانها، شمردن آنهاست؟ آیا...»
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.