1. علوم را در همهجا و در هر تمدنی تقسیمبندی میکردند و میکنند؛ با آنکه ما میدانیم علم ماهواً بسیط و غیر متکثر است و با آنکه میدانیم حقیقت بیرونی، بلکه مشکل بیرونی، یکپارچه و پیچیده است و از یک زاویه به آن نگریستن خطا است، اما باز از زاویهی یک علم، به حقیقت یا مشکل میاندیشیم و بعد که ناصوابی کار معلوم میشود، میرویم سراغ مطالعات میانرشتهای و تلفیقی و سیاستگذاری عمومی و از این دانشهای هفت بیجار و چهلتکهای.
آیا از تقسیمبندی علوم چارهای نیست؟ آیا در هر تمدنی ابتدا علوم را تولید میکنند و بعد تقسیم میکنند و بعد تمدن را بر اساس آن علم میسازند یا اول تمدن ساخته میشود و علم تولید میشود و سرانجام علم تقسیم میشود؟ آیا در تمدن اسلامی، نفس تقسیمبندی علوم مورد توجه بوده است یا التفات و توجه به موضوع علم و تقسیمبندی آن امری مدرن است؟ آیا علم، علم است و حقیقتی فراتمدنی است و تقسیمبندی علوم و حجیم شدن یک علم و لاغر شدن دیگری و ایجاد رشتهها و دیسیپلینهای علمی، معلول نگاههای تمدنی و هستیشناختی است؟ یا آن هم خنثی و از مقولهی خود علم و بیجهت است؟ چرا در یک تمدن علوم را بهگونهای و در تمدنی دیگر علم را بهگونهای دیگر تقسیمبندی میکنند؟ مبنای تقسیمبندی علم چیست؟ غایت؟ روش؟ مبنا؟ موضوع؟ منبع؟ یا... از کجا میفهمیم موضوع یک علم چیست و چرا این موضوع در این علم بحث میشود یا این موضوع به کدام اعتبار در این علم بحث میشود؟ آیا این صرفا ناشی از توافق(پارادایم) علمای آن رشته است؟ راستی این علم که میگوییم و در مورد تقسیمبندی رشتههای علمی سخن میگوییم دقیقا یعنی چه!؟
2. تکرار مکررات است که مسلمین علم را برحسب موضوع و غربیان برحسب روش تقسیم کردهاند؛ باز مشهور است که مسلمین اعلیترین علم را الهیات به معنای اعم میدانستند و سپس علم طب(علمالابدان) را قرار میدادند و در پایین هرمِ علوم، علوم فنی و مهندسی قرار داده میشد و غالبا این علوم را از مقولهی فن و فضل میدانستند نه علم و شاغلین به آن را صاحبان حِرَف و فنان میدانستند نه عالم و فاضل، و مشهور است که غربیان این هرم را برعکس کردهاند و مهندسین مهمترین عالمان تمدن غرب و الهیات و فلسفه مهملترین و بیخاصیتترین علم است و الهیات به معنیالاخص، اخس علوم و بیاعتبارترین آنها است. روشن است که تقسیمبندی و سپس ارزشدهی به علوم تا چه میزان متاثر از نگاه توحیدی اینان و الحادی آنان بوده است. علم را آدمیان آنگونه که مقتضی جهانشناسی و هستیشناسی آنان است، تقسیم میکنند. ارزش و میزان پرداختن به هر شاخهی علمی مبتنی بر اهمیت موضوع آن در هر تمدن و امت و قریهای است.
3. ایران اکنون چگونه علوم را تقسیم میکند؟ ایران امروز مخلوطی از اسلام و الحاد است و هرکس به نسبتِ نسبت خود با این دو نگاه علم را در ایران تقسیم میکند. تقسیم علم نیز در ایران مانند خود علم مغشوش و مخلوط است و چیزی به دست نمیدهد. ایرانیان ابتدا باید علمی تولید کنند و سپس خود این علم به نسبت اهمیت واقعی موضوع آن در ایران و مفاهیم ساخته شده واقعی تقسیمبندی و ارزشدهی خواهد شد.
4. روزگاری خواهد رسید که دیگر علم تقسیم نخواهد شد و علم بسیط خواهد بود. تقسیمبندی علمی عذابی است ناشی از انسداد باب علم. آنگاه که درهای علم بازگردد علم، علم خواهد بود.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.