و اما عقل! عقل قوه یا قابلیتی است كه صرفنظر از مناقشات و منازعات تاكنون نافرجام و ظاهرا فرجامناپذیر هستیشناختی و معرفتشناختی خرد و كلانی كه طی قرون متمادی و طولانی بر سر نفس یا جوهر یا ذات یا ماهیت آن در میان فیلسوفان و متكلمان و نیز درون هر یك از دو گروه صورت گرفته، نهاییترین فرمانده و راهبرش در تمامی منازل سلوك و سكونش، و قیام و قعودش، موجودی است اسرارآمیز و ناشناخته به نام قلب!
و این یعنی، عقل قوهای یا وجودی نیست كه بدون هیچ تعلّق و تمنّایی به كار افتد و حركت كند و بدون هیچ دلالتدهنده و جهتدهندهای مسیر واحد ثابت ازلی ابدیای را طی كند و به منزلگهی مشخص و معین و واحد فرودآید كه اگر چنین میبود لاجرم همهی موجودات دارای عقل میباید با تعقّلهای خود در طول تاریخ و در عرض جوامع معاصر به یك مجموعه از منازل و مناظر یا نتایج نایل میشدند. چگونه و چراست كه نه تنها شباهتی میان این منازل و نتایج محصول عقل در طول تاریخ نمییابیم كه اگر یك برش تاریخی ایجاد كنیم و دورهای را بهطور همزمان بررسی كنیم درخواهیم یافت كه كمتر شباهتی میان محصولات عقلی متعقّلان آن دوره وجود دارد و یا درخواهیم یافت كه در بهترین یا امیدواركنندهترین حالت فقط شباهت خانوادگی ویتگنشتاینی میان این نوع محصولات وجود دارد.
بیاییم پیشسقراطیان را بهمنزلهی اصحاب صاحب عقل اهل تعقّل یك دوره ملاحظه كنیم و تلاش كنیم قرابتها و شباهتهای میان محصولات تعقّل آنها را احصاء كنیم و یا اگر دوست دارید بیاییم نیمهی اول قرن نوزدهم و یا نیمهی دوم همان قرن را مبنای دورهی مطالعاتی خود قرار دهیم و یا سیل بسیار خروشانتر و متشتتتر و متكثرتر محصولات و مصنوعات عقلی قرن بیستم را معاینه كنیم و شاید هم مایل باشیم قرن هجده را مبنای مطالعه و آزمون خود قراردهیم، از آنرو كه دورادور بر این تصور هستیم كه در قرن 18 مجموعهی متحدالشكلی از صاحبان عقول وجود دارد كه با هم نهضتی به نام روشنفكری و عصری به نام عصر عقل ایجاد كردند. اما افسوس كه همخوانی و همسانی ساختههای عقلی قرن هجدهم، تصوری و پنداری بیش نیست و آن هم بدین علت كه از دور صدایش چنین به گوش میرسد! اگر قدری نزدیكتر رویم - كاری كه فقط با یك تفحص بسیار صبورانه، سنتشكنانه، و مشهوراتزداینده میسر و ممكن است - و تلقیهای كلیشهای ساخته و ابلاغشدهی رایج را كنار بزنیم، بهزودی و به روشنی خیرهكنندهای درخواهیم یافت كه وحدتنظر و همسانی مزعوم، افسانهای بیش نبوده است، افسانهای كه برخی از انسانها دوست داشته و خواستهاند بسازند و بسرایند و طیبخاطری و آرامشقلب و جانی ایجاد كنند.
هنگامی كه انسان منیعترین و رفیعترین منبع طیبخاطر و آرامش قلبی را نفی میكند ـ از آنرو كه عدهای به نام آن منبع، قساوتها و سفاكیها و تعدیها بر انسان روا داشتهاند ـ لاجرم باید منبع یا منابعی را خود بسازد و بیافریند و جایگزین آن كند، وگرنه زیستن به نحو خارقالعاده و زجرآوری صعب و بیمعنی و كشنده خواهد شد. هنگامی كه در جنگل عقول و مصنوعات عقول قرن هجدهم فرو رویم و دست از تعریف و تمجید حدود و ثغور یكپارچهی آن از دور، برداریم؛ زود است ببینیم كه قرن هجده فقط دیوید هیوم و اَدم اسمیت و آدام فرگسن و ایمانوئل كانت و ژان ژاك روسو و منتسكیو و دیدرو و كندیاك و كاندروسه و هولباخ و دالامبر ندارد، بلكه صاحبان عقولی هم دارد به نام ژیووانیباتیستا ویكو، یوهان همن، یوهان هردر. عقولی كه نه تنها با آنچه از دور نهضت روشنفكری یا عصر عقل خوانده شده است قرابت و شباهتی ندارند كه از بیخ و بن مخالف و معارض آن بودند.
اما این فقط یك لایه از افسانهای است كه دربارهی ساختههای اروپایی عقل در قرن 18 -همان اندیشهی نهضت روشنفكری- ساخته و بافته شده است. لایهی بسیار روشنگر دیگر این است كه هنگامی كه این درختان تنومند و ژرفریشه اما هرزه و معوّج نادیده انگاشته شوند و تصویر همخوانی و همسانی اصحاب روشنفكری از نزدیك كاویده و معاینه شود خواهیم دید كه این تصویر چقدر افسانهای و خیالپردازانه و آمالپرورانه بوده است. تحقیقات اخیر دربارهی ژان ژاك روسو بهنحو حیرتانگیزی آشكار كرده است كه اگر چه وی به یك معنا از سرچشمههای نهضت روشنفكری است اما بهنحو طنزآمیزی الهامبخش نهضت ضد روشنفكری رومانتیستی قرن نوزدهم نیز بوده است و این یعنی، یكی از برجستهترین عقول روشنفكری از برخی جهات بسیار مهم و بنیانی با معاصرین روشنفكر خود تعارض و تقابل دارد.
دور و دشوار نیست كه از این قبیل كاوشهای موردی دقیق تاریخی در مصنوعات و محصولات عقل، نتیجه بگیریم كه محصولات آن قوهی ظاهرا مكار، چقدر در همهی قرون و در هر قبیلهای متنوع و متكثر است.
اینك، لاجرم باید به این سؤال پاسخ دهیم كه: چرا محصولات عقل بدین گستردگی و شگفتانگیزی متنوع و متكثر و بیقرار و بیسامان و -به قول مولانا جلالالدین- بیتمكین است؟ پاسخ این سؤال و تبیین آن "چرا"، در موجزترین صورت این است كه عقل، قابلیتی است كه صرفنظر از مناقشات و منازعات تاكنون نافرجام و ظاهرا بیفرجام هستیشناختی و معرفتشناختی خرد و كلانی كه طی قرون متمادی و طولانی بر سر نفس یا جوهر یا ذات یا ماهیت آن در میان فیلسوفان و متكلمان و نیز در میان هر یك از دو گروه صورتگرفته، نهاییترین فرمانده و راهبرش در تمامی منازل سلوك و سكونش، و قیام و قعودش، موجودی است اسرارآمیز و ناشناخته بهنام قلب!
تبیین اینكه چرا محصولات این عقل، این چنین گسترده و بیكران، متنوع و متفرق است، این است كه مقومات بنیانی راهبر و رانندهی عقول انسانها به نحو گسترده و بیكرانی متنوع و متفرق است. و عكس این سخن هم صادق است! یعنی، به میزانی كه مقومات قلوب - همان آمال و امیال و حاجات انسانها - قرابت بیشتری به یكدیگر پیدا كنند و در نتیجه قلوب انسانها تقرب و همگونی بیشتری یابند، ساختهها و بافتههای عقولِ فرمانبردارشان قرابت و شباهت بیشتری خواهند یافت.
اینك، باید بتوان به مدد این نظریهی تبیینی با سهولت و روشنی تبیین كرد كه چرا به میزانی كه انتظارات و خواستههای اولیاءالله از دنیا، و سیر و سلوك تهذیب نفس ایشان قریبتر و شبیهتر میشود، فهم و دركشان هم از دنیا و مافیها قریبتر و شبیهتر میشود و ایضا، چرا به میزانی كه آمال و امیال سلاطین و حاكمان متكثرتر و متعددتر میشود به همان میزان رأی و نظر ایشان متخالفتر و متعارضتر میشود و بالاخره، چرا به میزانی كه آمال و امیال و غایات عالمان، از هر مسلك و مكتب و مشربی، متكثرتر است، محصولات عقلیشان نیز متكثرتر و متنوعتر و متفرقتر میشود.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.