برخی از روانشناسان میکوشند تا از حیث رابطهی روانی میان انسان و کار، «شغل»، «حرفه» و «رسالت» را از هم تفکیک کنند. این نوشتار کوتاه صرفنظر از نظرات این روانشناسان میکوشد تا ماجرا را از این منظر پی بگیرد که از حیث رابطهی مشغولیتهای کاری با ابعاد گوناگون زیست اخلاقی، مهمترین چالشها و فرصتهای هریک از نحوهها و نگرشهای کاری کدام است.
شغل چیست؟
خیلی از ما انسانها یا مشغولیم و کاروباری داریم یا میکوشیم تا شغلی دستوپا کنیم. هر چیزی که برای فرد یک مشغولیت ذهنی یا عملی ایجاد کند و درآمدی کم یا زیاد در پی داشته باشد یک شغل (job) حساب میشود. بنابراین اشتغال وقتی محقق میشود که انسانی را درگیر خود سازد و درآمدی را در دامن او بگذارد. از حیث فردی و از منظر اخلاقی، مشکل اشتغال یا معضلات شغلی کی ایجاد میشود؟ در میان معضلات متعدد، برخی از مهمترین اختلالهای اخلاقی در ارتباط با مقولهی شغل، دستکم در یکی از این سه حالت ذیل حتماً روی میدهد. یعنی وقتی که
مشغولیت بهقدر کافی است ولی درآمد وافی نیست
درآمد کافی است ولی مشغولیت کافی و وافی نیست
نه مشغولیت کافی است و نه درآمد!
همهی ما محتاج یک شغل و درآمد حاصل از آن هستیم و اگر احساس کنیم که بهخوبی کار میکنیم و زمان و تلاش لازم را صرف آن مینماییم قاعدتاً انتظار درآمدی مناسب داریم. اگر چنین اتفاقی رخ ندهد در واقع ما بهلحاظ اخلاقی دچار یک چالش میشویم: چالش «تعهدِ کاری»! خیلی بد است که انسان همانند حافظ این احساس را داشته باشد که «بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم» چراکه واقعاً «یا رب مباد کس را مخدوم بیعنایت». بسیاری از دولتها و نهادها از منظر شاغلان، مخدومان کمعنایت یا بیعنایت هستند. چنین افرادی احتمالاً همواره با این معضل دستوپنجه نرم میکنند که آیا باید متناسب با درآمد ناکافی خود کار کنند یا به اندازهای که شغل و وظایف سازمانی اقتضا میکند؟
حالتی که کمتر هست ولی حتماً هست، موقعیتی است که عدهای علیرغم درآمد و عایدات کافی و مناسب، مشغولیت کافی ندارند. بسیاری از مدیران و معدودی از کارمندان ممکن است در چنین موقعیتی قرار بگیرند. چالش اخلاقی در این حالت عبارت است از احساس طفیلی بودن. یک انسان حساس به اخلاقیات در چنین اوضاعی نمیداند که دقیقاً چه کند؟ آیا حق دارد که در وقت و محدودهی شغلیاش وقتهای فراوان و اضافی را صرف اموری غیرِشغلی نماید؟
شاید بدترین حالت وقتی باشد که ما نه درگیری و مشغولیت کافی داریم و نه درآمد مناسب. یعنی نه به اندازهی لازم کار میکنیم و نه به اندازهی لازم کسب درآمد میکنیم. در حالت اول، اگر درآمد ما کم بود در عوض وقت ما تلف نمیشد و کاری مفید انجام میشد و یا در حالت دوم اگر ذهن و جسم ما از طریق کار، اشباع نمیشد اما اقلاً معیشت ما بهخوبی تمشیت میشد. اما در این حالت، ما نه میتوانیم بهخوبی کار کنیم و نه میتوانیم بهخوبی درآمدی حاصل کنیم. نه اشتغال را داریم و نه ارتزاق را! از حیث اخلاقی این بدترین حالت شغلی است، چراکه انسان احساس میکند نه او میتواند برای دیگران مفید باشد و نه دیگران میتوانند برای او مفید واقع شوند.
بهطور کلی در بسیاری از محیطهای کاری و در ذهن بسیاری از شاغلان دستکم دو پرسش مهم اخلاقی بر جای خود باقی است:
الف) از حیث اخلاقی، آیا درآمد باید درخور شغل و تلاش شغلی باشد یا بالعکس؟
ب) از حیث اخلاقی، آیا درآمد ما باید متناسب با نیازهای ما باشد یا تلاشهای ما؟
حرفه چیست؟
هر شغلی یک حرفه محسوب نمیشود و هر شاغلی حرفهای قلمداد نمیگردد! حرفه (career) یعنی کاری که در آن مقولهی مهارت و لیاقت، محوریت دارد. گرفتن بلیت در ورودی باغ وحش یا سینما یک شغل است اما یک حرفه نیست. هر حرفهای میتواند یک شغل باشد اما هر شغلی یک حرفه نیست. نجاری یک حرفه است، زیرا صرف کفایت عقلی و داشتن دست و پا برای نجار شدن کفایت نمیکند. نجاری مهارت میخواهد و این مهارت و صلاحیت برای هرکسی که دست و پا دارد دستوپا نمیشود. این در حالی است که ما تقریباً ظرف یک دقیقه میتوانیم راه و روش بلیتفروشی در ورودی یک باغ وحش یا سینما را بیاموزیم. هرچقدر که شغلها حرفهایتر شوند و حرفهها اشتغالزایی بیشتری داشته باشند، وضعیت فرد و جامعه مطلوبتر خواهد شد. گفتنی است که اگر بسیاری از شغلها کاذب هستند همهی حرفهها هم مقدس و محترم نیستند. دزدی از موزههای بزرگ یک حرفه است و کار دزدهای حرفهای، اما این حرفه از بسیاری از مشاغل پیشپاافتاده و زائد بارها و بارها بدتر و پستتر است.
به نظر میرسد که حرفهها و حرفهایها ذاتاً از شغلها و شاغلها رضایت و مطلوبیت بیشتری برای فرد و جامعه در پی دارند. یک حرفهی کوچک و جمعوجور ما را بیشتر درگیر و مجذوب میسازد تا یک شغل پردرآمد اما سطحی. قوانین و نهادها باید جامعه را به سمتی سوق دهند که شغلها به حرفه تبدیل شوند و هرکسی بهواسطهی مهارتها و صلاحیتهایش ارتزاق کند و نه بهصرف یک مشغولیت. اگر اشتغالزایی به معنای توزیع مشغولیت صرف و درآمد حاصل از آن باشد، به سامان اخلاقی فرد و اجتماع کمکی نمیکند، زیرا این سنخ از شاغلان خود بهتر از هرکس دیگر میدانند که شخصیت و مهارت آنها در انجام این کار مدخلیتی ندارد.
رسالت چیست؟
واژهی callingدر زبان انگلیسی علاوه بر معانی دیگر، گاه به معنای شغل و پیشه به کار میرود، ولی پیشهای که بهنوعی معنای رسالت در آن مضمر است. قطعاً پیامبران الهی و اولیای دین (علیهمالسلام) بهترین مصداق این مقوله هستند. انبیا همگی جهد و تلاشی بی اجر و مزد داشتند. نبوت، امامت و ولی خدا بودن شغل نیست، اما بیش از هرشغلی فرد را به تکاپو وا میدارد. پیامبر اسلام جدا از جنگها و جهادها چنان در کار دعوت و هدایت، مجدانه و پاکبازانه میکوشید که به قول قرآن، نزدیک بود جان عزیزش را از فرط مشقت در این راه از دست دهد (کهف/6). اما «کار رسالتمندانه» را نباید در بزرگان و قدیسان خلاصه کرد. جراحی که علیرغم اشباع مالی و سن بالا و سختی کار و صرفاً برای نیاز مبرم بیمار به او در دل شب ساعتها در اتاق عمل به سر میبرد، یعنی حرفهی خود را به چشم یک رسالت میبیند. هیج اختراع یا کشف بزرگی در تاریخ علم توسط کارگزاران علمی (که صرفاً به اندازهی پولی که میگیرند در آزمایشگاه میمانند یا فکر میکنند) صورت نپذیرفته است. تا کسی از حیث روانی و از منظر اخلاقی احساس نکند که رسالت یا مأموریت یا وظیفه دارد تا مجهولی را معلوم و معمایی را حل کند و روزان و شبان و بیوقفه به این امور نیندیشد هرگز نمیتواند به نامی مانا در تاریخ علم و اندیشه مبدل شود. البته نباید گمان برد که احساس کار رسالتمندانه را تنها بزرگان دین یا علم یا متخصصان برجسته دارند یا باید داشته باشند. رفتگری که علیرغم نبود یک ناظر کاری یا درآمد کافی اخلاقاً احساس تکلیف میکند که جویها را بهخوبی باز کند و پاکیزگی را به بهترین وجه به ارمغان آورد در واقع کار خود را از شغل یا حرفه به یک رسالت تبدیل کرده است.
کار ما چیست؟ ما چه کارهایم؟ بگذارید در ختم سخن ببینیم که کاروبار ما به کدامیک از مقولات سهگانهای که در باب آن بحث کردیم نزدیکتر یا شبیهتر است.
نشانههای یک «شغل»:دائماً به ساعت نگاه میکنیم تا ببینیم که کی ساعت کاری به پایان میرسد. احساس میکنیم که هرکس دیگری اگر در جای ما باشد بهخوبی میتواند این کار را بر عهده گیرد. احساس میکنیم که پول و گریز از سرزنشهای اجتماعی، مهمترین دلیلی است که ما را به انجام این کار وا داشته است.
نشانههای یک «حرفه»:احساس میکنیم که انجام این کار یا برخی از ظرائف نهفته در آن تنها از دست ما یا افرادی که مهارتهای ما را دارند بر میآید. اگرچه از روزهای تعطیل و کمتر کار کردن هم لذت میبریم، اما از انجام کار خود نیز خوشحالیم؛ چراکه نتیجهی مهارتها و تواناییهای خود را در آن میبینیم.
نشانههای یک «رسالت»:اگر برای کار خود نه به زمان و ساعت کار میاندیشیم و نه به پول و درآمد، اگر خود را در خدمت کار میبینیم و نه کار را در خدمت خود، اگر فراتر از مرزهای وظیفه و یا آستانهی نیازهای مالی و اجتماعی تلاش میکنیم، در واقع یعنی احساس میکنیم یک رسالت و مأموریت را بر عهده گرفتهایم.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.